درد و زجر که با تمام وجود حس می کنم و اشکی که گاهی در چشمانم حلقه می زند و گاهی به دور از چشمان شما می لغزد و از گونه پایین می آید و بغضی که گاه و بیگاه گلویم را می فشارد و راه نفسم را بند می آورد. سرمایی که اذیتم می کند و گرمایی که آسایشم نیست و همه و همه کفاره تمام بدی هایی است که به تو کرده ام.