سوشید

نام کوهی در برزک

سوشید

نام کوهی در برزک

۵۱۴- متن استاد گرامی آقای حیدر علی عنایتی بیدگلی

 
می روم دشت به دشت. ( برای زهرای عزیز که همیشه برای من یاد آور آب ودرخت است)
 

من هرگاه که به خانه های روستایی اطراف کاشان وارد می شوم، در مرحله ی اوّل دوست دارم به سقف اتاق خانه ها نگاه کنم.وتیرک های چوبی قرار گرفته درسقف را بشمارم.در صبح روز دوشنبه 29 4 88 نیز وقتی در اوّلین دقیقه به دفتر کار نشریه ی «بهشت پنهان»واقع در محلّه ی باغستان در شهر کوهپایه ای برُزک وارد شدم،اوّل ،تیرک ها را شمردم که ده تا بود.تیرک هایی که در روی آن ساقه های بلند وشکیل نی به گونه ی مرتّبی کنار هم به یکدیگر بافته شده بود تا اندود ضخیمی از کاهگل روی آن قرار بگیرد.وبعد البتّه،پشت بام که در یک تاریخ دراز دامن،همواره  باسرشاخه های درختان گردو وآسمان آبی ده  همدم می گردد.

این روزها در هر کجای برزک پا بگذارید،متوجّه می شوید که رونق وآبادانی(اگر چه با زحمت زیاد) دارد چهره ی دیگری  به این روستای کهنسال می دهد. ودیری نخواهد پایید که با نهادینه ومستقر کردن امکانات شهری در درون خود،یک نقطه ی گردش گری پر آوازه ی دیگردر کنار شهرهایی چون قمصر ونیاسر،در دامنه های شمالی وشرقی وغربی کاشان برای جلب مسافران عطش زده فراهم خواهد شد.در کوچه پس کوچه های طویل ،پر پیچ وخم وشیب دار برزک،درهمه جا صدای پای آب را می شنوید.موسیقی باد که البته جای خود را دارد.واگر خاطره ای از این آب روان  واز کوه های اطراف آن مربوط به دوران جوانی خود در دل داشته باشید،حالا همین خاطره ها به سراغتان خواهد آمدو چه بسا که اشکی هم دوراز دید کسانی که در کنارت هستند،در چشمهایت حلقه بزند.

برزُک دارای  شش هفت محله ی پر وسعت است با ویژگی های منحصر به فرد خُلقی وروحی که دو محلّه ی آن  در پایین وبالای آبادی قرار گرفته است.سطح ارتفای این دو قسمت از برزُک  به حدی است  که با پایان یافتن فصل گل در محلّه ی پایین،تازه گل های محله ی بالا رو به شکوفا شدن می روند. شما اگر امروز در چهره ی مردم برزک به ویژه در چهره ی زنان ودختران نگاه بیا ندازید،خیلی کم پژمردگی ونحافت در آنها می توانید،ببنید.واین شادابی وتر وتازگی آنهاست که یاد آور شاه توت ها،سیب ها و گیلاس ها وبخار مطبوع بر خاسته از دیگ های گلاب گیری تعبیه شده در میان باغ های آنهاست.از درختان پرشاخسار وسر سبز آن شعر و موسیقی می بارد ومحبّت های دوستانی  که امروز تورا برای شرکت در یک جلسه ی فرهنگی به زادگاه خود دعوت کرده اند،این آرزو را در دل بیدار می کند که ای کاش همه ی ایران،امروز این گونه می بود.

بعداز صرف صبحانه  در دفتر بهشت پنهان ،آقای رفیعی مدیر اجرایی نشریه از خود بی تابی نشان می دهد که چشم انداز های  فرح انگیز برزک را از بالای دامنه ها برای ما به تماشا بگذارد.او دیار آباء واجدادی خود را  عاشقانه دوست دارد. از صحبت هایش در کنار مخزن جدید التاسیس آب شُرب شهر،دستگیرم می شود که این جوان مودّب،صبح چشم های خود را مثل خورشید در میان کوه های اطراف باز می کند وشب همراه با ستاره هایش به خواب می رود.می دود ودر کنار دوستانش  عرق می ریزد  تا برزک را هر روز  آباد و آبادتر ببینند.یک قنات عمیق در پایین کوه حفر شده است ،یک چشمه ی جوشان هم  در دور دستها سراغ دارند وقرار است  این دو آب  به سمت  مخزن هدایت شوند. لوله ها در دل خاک تعبیه شده اند .ولی کار هنوز به پایان نرسیده است. گاز هم مدتی است که آمده است.ولی پیشرفت های خدماتی  برزک منحصر به این دو مورد نیست. در این باره می توان چندین صفحه نوشت.امّا وقتی به حرف های آقای رفیعی گوش می دهم،می بینم می خواهد از همه ی قابلیّت های فرهنگی مو جود در برزک  خاصّه نیروهای  مهاجرت کرده  برای ارتقاءسطح  شؤنات اجتماعی،فرهنگی،آموزشی،اقتصادی،رفاهی و....برزک از مکانیزم انتشار وتوزیع نشریه ی بهشت پنهان بهره ببرد.کاری که با امّا واگرهای گاه کمر شکنی روبروست.

بعداز سرازیر شدن از کوه به یکی از باغ های  محلّه ی «دم قاشون» وارد می شویم.صاحب باغ زنی است آفتاب خورده وزحمت کشیده با استخوان بندی ریز. اما فرز و چابک.از او می پرسم چند سال دارد ؛جواب می دهد؛52سال.همسال خودم است.از همان دقیقه ی اول آشنایی آنقدر به هم نزدیک می شویم که انگار 52 سال است خواهر وبرادر هستیم.کِمِکی سواد دارد.باغ دلگشایی هم دارد با چند روزقه ی آب  که هم اکنون پیش پای ما در داخل جو،  موج هایش قهقه  می زنند،روی هم می غلتند وزندگی می آفرینند.(روزقه به مقدار خاصّی از آب رعیّتی اطلاق می شود که وقتی در تقسیم بندی های بعدی،خُرد می شود ،به سرجه تبدیل میشود) زیر درخت ها، کنار آتش خوش خرامی که قراراست چای پذیرایی، توسّط راحله خانم(دختر اکرم خانم صاحب باغ )روی آن دم شود،روی راحتی  مشغول گفت وگو وخاطره گویی هستیم.خیلی دلم می خواست همسرم زهرا خانم در کنارم می بود. به یاد روز هایی می افتم  که در سالهای اول ازدواج،گاه اتّفاق می افتاد که با او در کوچه باغ های روستا های کلّه وارمک و گلستانه ووادقان و کُرجار قدم می زدیم وصدایش  برای من از صدای نسیم لطیف تر بود

خانم اکرم مجد،میزبان ما که با کمی صحبت معلوم می شود شوهر او به لحاظ ریشه های خانوادگی  با اهالی بیدگل همخون است،هفت دختر وپسر دارد که دوسه تای آنهارا از خانه در کرده است. برای آنها آب وزمین وملک هم  فراهم کرده است.دیگ های گلاب گیری کنار باغش را شماره می کنم ،می بینم به تعداد فرزندان اوست . او هیچ گونه زیور آلاتی در پی ندارد. به مکّه وسوریه هم نرفته است. ولی می گوید  غمی از روزگار به دل ندارد.کسان دیگری نیز وارد باغ می شوند وخارج می شوند.لحظه ها،بسیار هوش رباست.حالا دوستانی که با هم هستیم(اکبرآقا ستاری،سیّد محمّد علوی نوش آبادی،سعید جندقیان وحسین بیدگلی)همه دارای یک حسّ مشترک هستیم:لذّت بردن ازیک جمع دوستانه در فضایی متفاوت  با روز مرّه.

صاحبخانه پذیرایی می کند.با سخاوت پذیرایی می کند .در تعارف کردن زبانش گیر ندارد.از او می پرسم  اگر روزی از تو پرسیده شود بهترین خصلت وپر رنگترین خصلت  مردم شهرت،برزک را بیان کن،جه جوابی  خواهی داد؟ می گوید:مهمان نوازی.

امروز روز عید مبعث است. دردلم برای اوآرزوی سلامت وشادابی همیشگی می کنم.یاد رسول بزرگ خدا حضرت محمّد ص برای همه ی ما آرامش بخش است.در این روز خجسته  دلم می خواهد این سبزی وآرامش در همه ی زندگی او ساری وجاری باشد.

دیدار از موزه ی مردم شناسی برزک برنامه ی بعدی ماست.یکی از جلوه های شکوه در سادگی است .سازندگان  موزه  به تناسب المان های اقلیمی،این رمز را درک کرده اند وبنای شکوه را بر سادگی گذاشته اند.صمیمیّت ویکرنگی حاکم بر فضای موزه ی برزک حیرت آور است.عشق به پیشرفت وبالندگی آبادی در کنار علاقه ای که به گذشته ها واصالت های این منطقه وجود دارد،دست به دست هم داده اند ومجموعه ای ماندگار را برای تماشا به یادگار گذاشته اند.باید رفت ودید.زهرا ومعصومه ی جهانی دو خواهر هستند که هم مجمو عه ی موزه را اداره می کنند وهم دستگاه های گلیم بافی وقالی بافی را زنده وسرپا نگه داشته اند. بعداز خروج از موزه وخوردن ناهار در دفتر بهشت پنهان،نوبت خواب است.خوابی که با بیداری وبگو وبخند بچّه ها هر گز به چشم نیامد.

بیدگلی ها در شوخی کردن بی پروا هستند.اگر در خیلی جاها پزیویشن جدّی به خود می گیرند در اوقات خودمانی،خیلی آشکار وعریا ن ظاهر می شوند.کار به درستی یا نادرستی آن ندارم. ولی ظا هرا  نوعی فشار روانی آنها را وادار می کند در شرایط مقتضی،حرفها ونظراتشان را از قید وبند احتیاط رها سازند. من خودم ساعاتی سر کردن در میان چنین جماعتی را دوست دارم . واطرافیانم راتحریک می کنم که این گونه یاشند.بید گلی جماعت با همه ی پرهیزی که برای پنهان کردن لایه های درونی  خود دارد،نا خود آگاه دنبال وقتی وفرصتی می گردد که خود را تخلیّه ی روانی کند.او در این فرصت ها هیچ ابایی ندارد  از اینکه پیچیده ترین فرایندهای زندگی خودرا ، بی پرده باز گو کند. غروب روز دوشنبه 29 4 88 من پس از باز گشت  از برزک  احساس سبک بالی داشتم.

وامّا بعد...

گفت وگو در باره نشریه ی بهشت پنهان یک بار  موقع ظهر  در محل دفتر  با حضور آقای صادقی مدیر مسؤل محترم نشریه  وآقای نعیمی طرّاح ماهناهه صورت گرفت که در این نشست  آقای صادقی از انگیزه های  انتشار وزمینه های ضرورت انتشار  برای ما سخن گفت.در جلسه ی بعداز ظهر که در محلّ دیگری وبا تعداد افراد بیشتری از مسؤلین واعضای تحریریه  تشکیل شد، بعداز سخنان مقدّماتی آقای مجید رفیعی ،مبانی کلّی روز نامه نگاری به ویژه انتشار نشریه در حوزه های بومی، محور اصلی صحبت های حاضرین بود.ماه نامه ی بهشت پنهان ،چهاردهمین شماره ی خود را اخیرا در چهاردهمین ماه  تولّد  خود منتشر ساخته است.
 

نظرات 1 + ارسال نظر
بیدگلی چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ب.ظ http://bidgoly.blogfa.com

آقای رفیعی از زحمات شما تشکر می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد