سربرگ

مُهُد


ابوزیدآبادی ها به علف "شیرین بیان" می گویند "مُهُد" ؛
گیاهی خود رو از خانواده ی باقالی و با گل هایی نه چندان مطبوع که به اصطلاح عطرفروش ها بوی شیرین و تلخ دارد.
البته الان کمتر در دشت ها دیده می شود؛ اما زمانی که قنات پرآب و روبراه بود، خیلی "مُهول" و فرصت طلبانه در گله گوشه ی جوی آب، بساطش پهن بود.
می گویند عرق ریشه اش برای زانو درد خوب است؛ بنابراین نباید منکر این فایده اش شد؛ اما آن کردار "مُهُد" که قابل چشم پوشی نیست، یکجور فرصت طلبی است که تا چشمش به آب روان و خاک نرم می افتد، یکهو مهربان و گرم می شود و با آغوش باز خودش را می چسباند تنگش! خیلی با سیاست است. هر وقت در دشت ها و کناره ی جوی آب "مُهُد" را می بینم یاد سیاسیون ابوزیدآباد می افتم که تا گله گوشه ی انتخابات می شود، یکهو با همه مهربان و گرم می شوند؛ یعنی به معنی واقعی کلمه شیرین بیان می شوند. با اینکه سال به دوازده ماه به عالم و آدم چشم غرّه می روند، ولی همین که نزدیک انتخابات شد برای همه دست تکان می دهند؛ بوق می زنند؛ عرض ارادت می کنند:

"آقا وایسا یک عکس باهم بگیریم"
" آقا خیلی مخلصیم"
"آقا برسونمت!"
"آقا بفرما چایی!"
خب یکبارگی بگویید آقا بیا به ما رأی بده خلاص!

به قول مرحوم نسیم شمال:
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم

__________
*مهول: در گویش ابوزیدآباد آدم رند و آب زیرکاه را گویند

منبع: کانال سیازگه

@siazgeh

 

این وبلاگ در آینده نزدیک بروز نخواهد شد.

در این مدّت تمام تلاشم بر این بود که فضای نقد در وبلاگهای ابوزیدآباد ایجاد شود و به

تبع آن به داخل شهر هم کشیده شود. فکر میکنم به این خواسته ام رسیده باشم.

آن اوایل که می نوشتم کمتر وبلاگی بود که منحصراً به مشکلات ابوزیدآباد می پرداخت.

اما شکرخدا الان حرکت فراگیری ایجاد شده است که گمان نکنم با فشارهای حقیری که

برخی کوته اندیشان بر آن اصرار دارند، متوقف شود.

اقتدار پوچ بت های شهر شکسته است. بازگرداندن ابوزیدآباد به آن نقطه مخوف و تاریک

قبلی، غیرممکن است و بازداشتن بلندمدت آن از پیمودن راهی که الان در پیش گرفته

است هم محال.

البته نباید انتظار داشته باشیم خود مسئولین محلی هم ناگهان منقلب شوند و انتقاد پذیر.

چون وقتی برای یک عمر، رفتار یا سوء رفتاری، در وجود آدمی نهادینه شد، آنهم آدمی که

دوره جوانی و انعطافش را سپری کرده باشد، تغییر دادن ذاتش معجزه می خواهد.

بنابراین محتمل ترین راه حل این است که چنین اشخاصی حداقل از مسئولیت های اجرایی

و تعهدی شهر کنار گذاشته شوند.

هرچند تا نقطه ایده آل فاصله زیادی داریم اما خوشحالم که بالاخره نمردیم و شاهد چنین

حرکتی بودیم.

بجز ابوزیدآباد مهربان، دغدغه های دیگری هم دارم که در این مدّت از آنها غافل بودم.

حالا که اینهمه چشم تیزبین و نازنین، مشکلات شهر و رنج های مردم را رصد می کنند،

می توانم برای مدتی در همین حوالی آرام بگیرم.

شاید برگردم

شاید، وقتی دیگر...

کنایه یک وبلاگ، زمین! کارشکنی! چه خبر است؟

وبلاگ اینجا،ابوزیدآباد... باران در راه است به نقل از حسین منصوری رئیس دفتر

نماینده محترم مجلس نوشته است:

همچنین ایشان(حسین منصوری) ضمن انتقاد به این موضوع که افرادی دهها هکتار

زمین برای شرکتی دریافت نموده اند اما برای تاسیس شهرک صنعتی زمین

واگذار نمی گردد ابراز تاسف نمودند.


دهها هکتار زمین؟!!  کدام زمین؟  کدام شرکت؟ انگار ایشان با این حرف خواسته باشند

از یکجور واگذاری و یا سوء استفاده حزبی خبر بدهند.

جناب آقای منصوری! اگر مطلبی هست لطفا شفاف سازی کنید! مردم با شما هستند.


این وبلاگ در ادامه نوشته است:

آقای معینی نژاد، مسئول منابع طبیعی نیز با اشاره به این نکته که سه سال

است مسئولین شهر ابوزیدآباد زمان و اعتبارات خیلی خوبی را به علت عدم

قبول زمین مورد نظر منابع طبیعی از دست داده اند از آنها خواست تا ضمن

بازدید دوباره از زمین مورد نظر (دو کیلومتری روستای فخره) فرصت را از دست ندهند.


آقایان شورای شهر! آیا صحبت های معینی نژاد حقیقت دارد؟

این تیتری که اخیرا وبلاگ سرخط خبرهای ابوزیداباد در مورد شهرک صنعتی نوشته

است چه مفهومی دارد؟

لطفا صریح و شفاف بفرمایید در ابوزیدآباد چه خبر است؟

جهت یادآوری به اعضای محترم شورای شهر عرض می شود در ماده 76 قانون شوراها،

در مورد وظایف و اختیارات شورای اسلامی شهر آمده است:

ماده 76 ( اصلاحي 6/7/1382 ) – شوراي شهر و شهرداري وشركتها و سازمانهاي

وابسته موظفند به نحو مقتضي، ودر صورت امكان باراه اندازي پايگاه رايانه اي ،

زمينه اطلاع عموم مردم را به طور مستمر از مصوبات ، تصميمات ، عملكرد ،

بودجه ، هزينه و درآمد خود فراهم نمايند.


در حاشیه بد نیست این دو ماده از وظایف شورای شهر را هم بخوانیم! :


ماده 71 بند 10: تأييد صورت جامع درآمد و هزينه شهرداري كه هر شش ماه يك بار

توسط شهرداري تهيه مي شودو انتشار آن براي اطلاع عموم و ارسال نسخه اي

از آن به وزارت كشور.

ماده 71 بند 31 :( الحاقي 6/7/1382 ) – شورا موظف است در پايان هر سال مالي

صورت بودجه و هزينه خود را جهت اطلاع عموم منتشر نمايد و نسخه اي از آن را

جهت بررسي به شوراي شهرستان و استان ارسال كند.

ماده 74 ( اصلاحي 6/7/1382 ) – شوراهاي موضوع اين قانون يا هر يك از اعضاء آنها

حق ندارند در نصب و عزل كاركنان دهياري ها ،شهرداريها و يا شركتها و مؤسسات

وابسته به آنها دخالت نمايند يا به آنها دستور دهند و واگذاري مسئوليت اجرايي ،

عضويت هيأت مديره و مديريت عامل به اعضاء شوراهاي مذكور در دهياريها ،

شهرداريها ، شركتها و سازمانهاي تابعه ممنوع مي باشد.

منبع قوانین ذکر شده: سایت شورای نگهبان

کدخداهای مدرن!

ملت ما خان گَزیده است " امام خمینی ره "


همه ما یکبار هم که شده واژه بت به گوشمان خورده است. بت، البته اَشکال مختلفی

دارد. می تواند سنگ و چوب باشد مثل چیزهایی که اعراب جاهلیت می پرستیدند یا

جَک و جانور باشد مثل تقدس گاو در هندوستان یا حتی آدمیزاد باشد، مثل "خان" یا

"کدخدا" در نظام فئودالی دهه های قبل.

اما همه این موارد اشتراک فاحش و مشخصی دارند و آن ایستایی، عدم انعطاف و

منطق ناپذیری است.

بزرگترها دوران خان سالاری را در ابوزیدآباد تجربه کرده اند. جوانترها هم گاهی داستان

ستم کِشی این مردم در آن روزگار را از بزرگترهایشان شنیده اند.

چیزی که باعث می شد یک نفر بشود «خان» و بر گرده مردم سوار شود، نفوذش در

دستگاه حاکم و کثرت املاک اجدادی بود که مردم را اسیر و خوشه چین می کرد.

سکوت و حجب و حیای ابوزیدآبادی ها، اگرچه بیشتر ریشه در معیارهای آیینی دارد اما

در بُعد منفی اش، کمی هم نتیجه همان خان سالاری هاست که اگر کسی معترض

می شد، از هیچ تجاوز مالی یا جانی در امان نبود.

آن نا امنی ها در طی دهها سال، مردم را در بعد منفی اش ساکت و سربزیر بار آورد.

متأسفانه نظام آموزشی خشن و پادگانی آن دوره هم به این مصائب دامن می زد.

این سکوت و سربزیری به فرهنگ غالب شهر تبدیل شد و تا الان هم ادامه دارد.

نتیجه اینکه مسئولین محلی ابوزیدآباد کمتر شاهد انتقادهای صریح مردم بوده اند و اصلا

به آن عادت ندارند.

جبهه گرفتن در مقابل منتقد و سعی در تخطئه آن، بخاطر همین است. از آنجایی که

خودشان هم بزرگ شده چنان محیطی بوده اند و آن شرایط را درک کرده اند، بدشان

نمی آید که مرام کدخدایی را دنبال کنند.

چند وبلاگنویس، خواب کدخداهای ابوزیدآباد را آشفته کرده اند. دو سال است به این

در و آن در می زنند تا این وبلاگ را ساکت کنند، بلکه صدای مخالفی شنیده نشود.

باید قبول کنند که جوان امروز مقتضیات خودش را دارد و در مقابل ایستایی و بت محوری

سر خم نمی کند.

اگر نتوانند خودشان را با این شرایط تطبیق دهند، قطعاً کنار زده خواهند شد.

تلاشها و زحماتشان را می ستاییم اما رفتارشان را باید تغییر دهند.


زباله های بی خطر دکتر مکی!

دکتر مکی رئیس شبکه بهداشت و درمان آران و بیدگل اعلام کرد: تقریبا تمام

بیمارستانها و مراکز درمانی شهرستانهای کاشان و آران و بیدگل به سیستم

استریل و بی خطر سازی زباله های عفونی مجهز شده اند.

                                  به نقل از وبلاگ سرخط خبرهای ابوزیدآباد

جناب آقای دکتر مکی!

قربان کلام مبارکتان! ای جان بدخواهان مردم ابوزیدآباد به فدای آن زباله های بی خطرتان!

این فرمایش شما آدم را یاد کبریت بی خطر می اندازد.

من سواد پزشکی ندارم ولی شما دکتر مملکت هستید و حتماً با نمونه های خون گیری،

کیسه های خوندهی،سوندهای ادراری،فیلترهای دیالیز و از این قِسم مخلّفات آشنا هستید.

همه اینهایی که گفتم در محل چاله زباله یافت می شود.

یعنی آیا تک تک این نمونه ها و خونهای درونش!! که چند هزارتایی می شوند و تصاویرش

را در اینجا  و باز هم در اینجا می بینید، استریل شده اند؟ البته حتماً همینطور است که

شما فرموده اید اما لطف کنید به بیمارستانهای تحت امر خود و هم صنفانتان در کاشان

بفرمایید، پسماندهای بی خطرشان! را در اراضی ابوزیدآباد تخلیه نکنند.

چند سالی هست که مسئولین آران و بیدگل صدای مردم ما را از این بابت نمی شنوند.

اگر فرصت کردید سری به محل چاله زباله بزنید. لاشخورها و سگهای ولگرد کیسه های

زباله بیمارستانی را پاره میکنند و محتویات استریل و بی خطرش! در محیط رها می شود.

پارچه ها و لباس های خونی بیمارستانی و اتاق عمل تا چند کیلومتر آنطرفتر،

از درختهای تاغ و خارچه ها آویزانند.

لطف کنید...

بیخیال.

زیاده عرضی نیست.

قربان شما

یک بار برای همیشه

همانا خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‏ دهد مگر آنکه آنها خود

را تغییر دهند .                  سوره رعد، آیه 11


امروز دیگر پیر و جوان به این مسئله معترفند که عامل همه نابسامانی های ابوزیدآباد

تفرقه است.

اما مگر ریشه این تفرقه ها کجاست؟  چطور شد که به اینجا رسیدیم؟

هرچند اختلاف نظرهایی در بین مردم بوده و هست اما چرا باید اجازه دهیم تا بعضی

افراد از این تفاوتهای جزئی که در هر شهری وجود دارد سوء استفاده کنند و مردم را

در مقابل هم قرار دهند تا خودشان را بالا بکشند و قدرت حقیری داشته باشند؟

بعضی ها در این شهر مصداق استعمار انگلیس شده اند که برنامه هایشان

را با شعار «تفرقه بیانداز و حکومت کن» پیش می برند.

اگر خود ما مردم ابوزیدآباد اینها را منزوی کنیم و پشت سرشان راه نیفتیم و عقلمان را

دست هرکسی ندهیم آیا باز هم فرصت طلبانِ ریاست خواه، مجال جولان خواهند یافت؟

تا کی باید این بساط ادامه داشته باشد؟چند نسل دیگر باید بسوزند تا ما بیدار شویم یا

آقایان کوتاه بیایند؟ جواب فرزندان و آیندگانمان را چه می دهیم؟

به عنوان مثال یک ورزشگاه قرار بود در ابوزیدآباد ساخته شود برخی میگفتند اشکال فنی

دارد و  الّا و بلّا باید برچیده شود. خب آیا آن اشکالات قابل رفع نبود؟ می بینیم که الان

شهرداری در پی رفع آن اشکالات و تکمیل پروژه برآمده اما متأسفانه بودجه کافی در

اختیار ندارد. پس چرا همان اول سعی نکردند این کار را بکنند؟ چرا آنزمان که ظرفیتهای

مالی مهیا بود و مصالح به این حد گران نشده بود، چوب لای چرخ گذاشتند؟

چه بسا که کارهای دیگری هم می شد در این شهر کرد و قربانی این بازی ها شد.

با این کارها چه چیزی قرار است ثابت شود؟ که این گروه به آن گروه بگوید ما هم زورمان

رسید؟ که مثلا روی همدیگر را کم کنند؟ خب مردم چه گناهی کرده اند؟

یک بار برای همیشه باید تصمیم بگیریم. اگر خودمان نخواهیم و از خودمان شروع نکنیم،

هیچکس نمی تواند شهر را از این وضع نجات دهد.

کسانی که در این شهر عامل تفرقه و مانع ایجاد وحدت هستند، در هر لباس و مسئولیتی

که باشند، مخل آبادانی ابوزیدآباد و مضر سلامت اجتماعی اند. همانطور که تا الان هم

بوده اند و شاهد رفتارشان بوده ایم. بعضی ها نان این تفرقه را می خورند.

بیایید یک بار برای همیشه تفرقه افکنان را به زباله دان تاریخ بیاندازیم.

یک بار برای همیشه


کارشکنی برخی مسئولین محلی

فرماندار در جمع نمازگزاران مسجد امام خمینی ابوزیدآباد:


مردم باید آگاه باشند بعضی از مسئولین محلی که سوابقشان معلوم است در حال

کار شکنی هستند، اینها امروزه به قول معروف از بسیجی ها بسیجی تر شده اند


منبع: وبلاگ سرخط خبرهای ابوزیدآباد

گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن!

ترانه تیتراژ سریال یه تیکه زمین که از شبکه دو پخش شد، عجیب اینروزهای ابوزیدآباد

را در ذهن تداعی میکند.

متن این ترانه سروده روزبه بمانی است که با صدای محمد اصفهانی از شبکه دو

پخش شد

بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد 

ببین چی میشه اون کس که، یه جو از حق مردم خورد


کسایی که تو این دنیا، حساب ما رو پیچیدن 

یه روزی هر کسی باشن، حساباشونو پس می دن


عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست 

پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست


سر آزادگی مُردن، تَهِ دلدادگی میشه 

یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه


کنار سفره ی خالی، یه دنیا آرزو چیدن 

بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن


بذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه 

خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه


کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن 

گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن


جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم 

همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم


ترانه سرا : روزبه بمانی

خواننده : دکتر محمد اصفهانی

گل دسته ها و فلک

مدیریت آموزشی دبیرستانها، از آنجایی که در مسیر کنکور دانش آموزان است، بینهایت

در سرنوشت و آینده آنها مؤثر خواهد بود و به تبع آن، در بالا بردن پتانسیل علمی شهر

نیز همچنین.

در سالهای اخیر دبیرستانهای ابوزیدآباد چه دخترانه و چه پسرانه استعداد خوبی در آباد

کردن دانشگاههای پیام نور، آزاد و امثالهم از خود نشان داده اند.

البته قبولی های شاخصی هم داشته ایم. اما مقطعی بودن این قبولیها و عدم تداوم و

پیوستگی آنها نشان می دهد که اگر گاهی موفقیتی هم حاصل شده، بیشتر متأثر از

ظرفیت خود دانش آموز بوده است تا نحوه مدیریت در مدرسه.

به هیچ وجه منکر تلاشهای صورت گرفته در سالهای قبل نیستم اما نتیجه نشان میدهد

که کاستی هایی بوده و هست.

امسال مدیریت دبیرستان شهدای محراب تغییر کرد. آقای روشن به لحاظ شخصیتی

آدم جدی و پیگیری است. معاونش هم همینطور.

خبرهای خوبی از این مدرسه بگوش می رسد. از شکایتهای بعضی دانش آموزان بازیگوش

و درس نخوان که از سختگیری های سرافرازی گله میکنند، معلوم است که کارهای

مثبتی انجام شده است.

مقدمه پیشرفت در هر زمینه ای نظم است. با هردمبیلی نمیشود نتیجه خوبی گرفت.

البته نظامی شدن بیش از اندازه هم شادابی مدرسه را سرکوب میکند که قطعاً تعیین

حدود آن به تشخیص مدیریت مدرسه است و ما که از بیرون نگاه میکنیم بعنوان شهروند

فقط می توانیم طالب نتیجه مطلوب باشیم. ریزه کاریهایش به عهده خودشان.

قدم بعدی علمی کردن فضا است. فضایی که دانش آموز در آن قرار دارد و اتمسفری که

از آن تأثیر می گیرد، باید او را برای درس خواندن تحریک کند. همین مغناطیس فضا است

که باعث میشود در مدارس نمونه، از همان سال دوم و بعد از تعیین رشته، دانش آموز

به فکر سرمایه گذاری برای کنکور باشد.

با آرزوی موفقیت برای همه تلاشگران آموزشی و دانش آموزان