سلام
کمی وقت و زیاد شدن شبکه های اجتماعی باعث شده از وبلاگ نویسی غافل بشوم. ولی هرچی فکرش رو می کنم وبلاگ یه چیز دیگه است و مخاطب خاص خودش را دارد.
تولید خبر و گزارش و یادداشت در حیطه کاری بخشی از فعالیت این روزهای من است.الحمدالله کتاب هم می خوانم و نقد و نظری بر آن می نویسم و بنا دارم از وبلاگ هم منتشر کنم.
کمک بفرمایید بیشتر بفهمیم و زیباتر بنویسیم.
چگونه می توانید آنچه را که ندارید به دست آورید و آنچه که دارید حفظ کنید
...نایل
شدن به موفقیت های فردی را نباید به حساب شانس و اقبال، تقدیر، یا بخت و
امثال آن گذاشت. گو این که بعضی از افراد، لیاقت مند زاده شده اند، با این
حال مهارت های فردی را باید قبل از آنکه فرد در راه موفقیت گام بردارد،
بیاموزد و تجربه کند.
...تغییراتی کوچک ولی مهم در طرز تفکر ما، می تواند راه موفقیت های فردی را برای ما هموار کند.
... چهار قدم مهم که برای به دست آوردن موفقیت بیشتر لازم است در زندگی خود بردارید.
قدم اول- نیت خود را مشخص کنید.
قدم دوم- هرچه به آن نیاز دارید آماده کنید.
قدم سوم – هرچه دلتان می خواهد آن را به دست آورید.
قدم چهارم- موانع را از سر راه موفقیت فردی بردارید.
...
همین طور که شما به موفقیت های فردی نایل می شوید، زندگی کردن دیگر نامش
تقلا و تنازع نیست. آنچه در گذشته مشکل بود از این پس آسان جلوه می کند. با
وجود این، هنوز مشکلات پابرجاست ولی قدرت شما در رفع و رجوع آنها موفقیت
آمیز تر است. درهائی که قبلاً بروی شما قفل شده بود، باز می شوند. شما آزاد
و رسته از ناراحتی ها می توانید خودتان باشید و کارهایی را انجام دهید که
برای انجام آنها در این دنیا هستید. تجهیزات شما برای پیشروی بسوی آینده
بیشتر خواهد بود. مشکلات غیرقابل اجتناب زندگی بصورت فرصت هایی در می آید
تا شما آب دیده تر شوید.
... با درخشش نور باطنی حب نفس، پیمودن راه در تاریکی پایان می یابد.
...
موفقیت های فردی حالتی تصوری یا تخیلی از بخت و اقبال، که عاری از
برخوردها، نومیدی ها، یا عقیم گذاری ها باشد نیست. قسمت عمده یی از چیره
دستی و استادی در موفقیت شخصی، فرا گرفتن این موضوع است که چگونه می توان
احساسات منفی را از خود دور کرد و آنها را بدل به احساسات مثبت نمود. یا
این که تجارب منفی را چگونه می توان به درس هایی که آموخته شده است مبدل
نمود. روراست بودن با خود، روندی پژوهش گراست که نیاز به تغییرات بسیار
دارد و مستلزم تجربه کردن پستی و بلندی ها در زندگی است. دست یابی به
موفقیت فردی این معنی را می دهد که اگر شما زمین خورید می دانید چگونه باید
از جای خود برخیزید.
افرادی که با به خطر انداختن خود می خواهند خودشان
باشند و به دنبال دل خود می روند، معمولاً زمین می خورند. اشتباهات، عقب
نشینی ها، تطبیق دادن ها، همه، جزئی از زندگی است. یعنی قسمت مهمی که به ما
تعلیم می دهد و درس می آموزد.
...تفاوت اصلی بین افرادی که در زندگی خود موفقند و آنانی که شکست می خورند در این است که گروه اول می دانند چگونه کمک بگیرند.
...
همینطور که شما به موفقیت های بیشتری نایل می شوید، هنوز هم شما در درون
خود احساسات و هیجاناتی منفی نهفته دارید. ولی اینها همواره شما را بسوی
خوشی، عشق، اطمینان و آرامش خاطر سوق می دهند. زمانی که شما یاد گرفتید
چگونه باید از میان این هیجانات منفی بگذرید آنوقت است که تشخیص می دهید تا
چه حد اینها مهم اند و شما علاقه ندارید که بدون وجود آنها زندگی کنید.
اگر شما بدنبال آن نوعی از زندگی می گردید که در آن از احساسات و هیجانات
مثبت و منفی خبری نیست، به گورستانی سربزنید و در آن معتکف شوید، زنده بودن
یعنی حرکت
... فصل اول :پول برای انسان خوشحالی نمی آورد
... هرچه
بیشتر این خیال خام در ما قوت گیرد که پول عشق می آفریند، مقدار بیشتری از
نیروی خودمان را که بدون داشتن پول نیز می توانیم خوشحال باشیم، از دست می
دهیم.
.... برای درک یا تشخیص یک نیرنگ، لازم است که مغز به درجه یی از رشد رسیده باشد.
...
ممکن است به نظر رسد که دنیای خارج مسئول طرز احساس ماست ولی در حقیقت، ما
خود مسئول اصلی این کاریم. هنگامی که دنیای خارج به ما بیش از آنچه می
خواهیم می دهد و ما را خوشحال می سازد، این خوشحالی زودگذر است زیرا تصور
ما بر آنست که برای آنکه ما خوشحال باشیم چیزهای بیشتری نیازمندیم.
... ما چون به پول متکی شده ایم قدرت رفتن به درون خود را نداشته ایم تا کشف کنیم همیشه ما این قدرت را داشته ایم و تازگی ندارد.
...
چیزی که زمانی فقط برای افراد منزوی که اجتماعی را ترک گفته بودند تا به
آرامش درون دسترسی پیدا کنند قابل دسترس بود، حالا در دسترس همه است و
نیازی به این که شیوه ی زندگی خود را تغییر دهند نیز ندارد.
... فصل دوم :موفقیت های خارجی احساسات ما را افزایش می دهد
پول،
به رسمیت شناختن، ازدواج، فرزندان، شغلی مهم و آبرومند، لباسهای شیک و
جورواجور، بردن یک بلیط لاتاری، یا هرنوع دیگر از موفقیت های بیرونی که در
اندیشه ی شما بگنجد، همه، مانند یک آئینه ی بسیار زیبایی است که بر روی
احساسات درونی شما وارونه شده است. اگر شما از قبل راضی و خوشحال هستید،
احساس آرامش بیشتری می کنید. اگر از قبل دوست داشتنی هستید و محبوبیت
دارید، خوشحال و راضی تر خواهید بود. اگر از پیش مطمئن بودید، اعتماد شما
زیادتر خواهد شد.
برعکس، به همان درجه که شما ناراضی به نظر می رسید،
لذت، عشق، اعتماد و اطمینان یا صلح و آرامش، از زندگی شما رخت بر می بندد.
بدون آنکه حتی اولین دست آوردی از موفقیت فردی داشته باشید، بیشتر داشتن،
حیات شما را مشکل و گرفتاری های بیشتری برای شما ایجاد می کند. اگر ابتدا
خوشحال نبوده اید، پولدار شدن شما را خوشحال تر نمی کند.
اگر شما از قبل
خوشحال بوده و می دانید که به پول بیشتر متکی نیستید تا خوشحال تر زندگی
کنید، ثروت زیادتر شما را خوشحال تر خواهد کرد. آرزوی پول بیشتر هیچ ضرری
ندارد. جستجو و تلاش برای پول بیشتر تنها در صورتی ما را محدود می کند که
ما فراموش کنیم سرچشمه ی خوشبختی و خوشحالی در درون ماست.
رمز به دست
آوردن آنچه شما می خواهید و خواستن آنچه شما آن را ندارید، این است که، اول
یاد بگیرید چگونه خوشحال باشید، دوست بدارید، مطمئن باشید و صرفنظر از
آنچه اوضاع و احوال خارجی چیست، آرامش خود را حفظ کنید. از آن پس، به
موازات موفقیت های خارجی که به دست می آورید، می توانید خوشحال تر بشوید.
با یاد گرفتن درس خوشحال بودن به خاطر آنچه شما آن را از قبل دارید، موفقیت
مادی، بنحو مطلوب و طبق خواسته های حقیقی شما در زندگی، به دنبال آن خواهد
آمد.
... اگر ما راه دست یابی به موفقیت های شخصی را یاد نگیریم، زیاد
تر پیدا کردن، احساسی از نارضایتی و دلواپسی برای ما به ارمغان می آورد.
... زمانی موفقیت شخصی نصیب شما می شود که شما به راستی درباره ی گذشته، حال، و آینده ی خود احساس رضایت کنید.
... شاد و خوشحال بودن چیست؟
سرچشمه
ی خوشحالی دیرپا و ماندنی درونی، خود انسان است. بدست آوردن آنچه می
خواهید، تا آن اندازه شما را خوشحال می کند که شما خوشحال بودید. کاری را
به خوبی انجام دادن یا چیز تازه ایی را یاد گرفتن، می تواند شما را آنقدر
نیرومندتر کند تا به درجه ی اعتماد و اطمینان قبلی خود برسید. شما دوست
داشتن دیگران را تا آن حد می توانید تحمل کنید که قبلاً خودتان را دوست می
داشتید. آرامش، هم سازی و هم آهنگی، و استراحت در زندگی شما، تنها در حدی
پیدا می شود که قبلاً داشتید. دنیای خارج، تنها زمانی امواج عشق، لذت،
نیرو، و آرامش و صفا را به گوش ما می رساند که آنها را در درون خود احساس
کنیم.
... ما اشتباهاً نتیجه گیری می کنیم که علت ناخرسندی ما بدست نیاوردن یا نداشتن چیزی است که می خواهیم.
...
تمایل، یا بیشتر خواستن، طبیعت روح، فکر، قلب، و حواس انسان است. روح،
همواره می خواهد بیشتر باشد. فکر، در تلاش است تا بیشتر کار کند و بداند.
قلب، همواره نظر به عشق و علاقه ی بیشتر دارد و حواس انسان، علاقه مند به
لذت بیشترند. اگر ما نسبت به خودمان صمیمی باشیم، همواره بیشتر می خواهیم.
... زیاده طلبی، طبیعت روح، فکر، قلب، و حواس ماست.
...
بیشتر خواستن و کمتر بدست آوردن علت ناخشنودی ما نیست. نا خشنود بودن، به
آن علت به وجود می آید که ما در درون خود رنج می بریم و این امر ارتباطی به
حالت بیرونی ما ندارد.
... زمانی که ما با طبیعت ذاتی خودمان در ارتباط
یا به آن متصل باشیم به نحوی غیر ارادی خوشحالیم. خصلت طبیعی ما از روز
ازل دوست داشتن، سرحال بودن، اعتماد داشتن و آرامش و صلح و صفا بوده است.
برای یافتن خوشحالی، باید سفر درونی خود را آغاز کنیم تا کشف کنیم و به
خاطر بیاوریم که به راستی، ما که هستیم؟ با تماشا کردن به درون خویش، در می
یابیم که خوشی، عشق، نیرو، و آرامشی که ما در جستجوی آنیم از قبل در آنجا
وجود دارد. کیفیت یا مرغوبیت آنچه در آنجا به ودیعت گذاشته شده است،
نمایشگر این حقیقت است که ما از قبل که هستیم.
... فصل سوم: از دست دادن موفقیت خارجی
در
ادبیات و سینما، اغلب، داستانها از افرادی گفته می شود که با فروختن روح
خود به شیطان یا به نیروهای اهریمنی، به موفقیت دست یافته اند. اگرچه این
داستان ها ساختگی است، ولی در حقیقت بسیاری از نکته های اندرزگونه با کنایه
و استعاره در آنها گنجانده شده است. بسیار ساده تر خواهد بود اگر شما برای
دستیابی به موفقیت خارجی، فراموش کنید که هستید.
... هنگامی که شما تمام وقت خود را متوجه موفقیت خارجی می کنید، زودتر به آن می رسید ولی خودتان را از دست می دهید.
... اگر شما خوشحال باشید موفقیت به دنبال آن خواهد آمد... ولی نه همیشه
...
بعضی از بهترین، مهربان ترین، و خاکی ترین مردم، افرادی هستند که قادر به
پرداخت صورت حساب های خود و رعایت ضرب الاجل ها نیستند. این افراد به
درجاتی از خوشی و عشق دست یافته اند ولی آنقدرها زبردست و استاد نیستند که
هرچه دلشان بخواهد به آن برسند..... دنیا پر از افراد خوشحال ولی فقیر است.
...
کافی نیست که ما تنها از درون خوشحال باشیم. اگر ما باید عمری را که
برایمان از ازل در نظر گرفته اند به آخر برسانیم، به خودمان اجازه دهیم که
بیشتر طلب کنیم. اگر شما جزو گروه افرادی هستید که به پول اهمیت نمی دهند،
بهتر است در این احساس خودتان تجدید نظر کنید.
... کافی نیست که انسان فقط با آنچه که دارد خوشحال باشد، باید تمایلات مادی خود را نیز ارضا کند.
...
کلمات عیسی مسیح را به خاطر می آوردم که گفته بود، ابتدا قلمروی بهشت را
در وجود خودتان جستجو کنید، سپس هرچه هست به شما ارزانی خواهد شد.
... پول می تواند برای ما نعمتی از بهشت، یا بلیطی برای جهنم باشد.
... فصل چهارم :چگونه چیزهایی را که احتیاج دارید به دست آورید.
....
معمولاً ده نوع احتیاج عاطفی یا عشقی و یا بعبارت دیگر ویتامین عشقی وجود
دارد. برای بدست آوردن موفقیت های شخصی، شما به هر یک از این وینامین ها
نیازمندید.
... ویتامین های ده گانه عشق
1- ویتامین خ- عشق و حمایت از طرف خداوند(خداوند)
2- ویتامین و- عشق و حمایت از طرف والدین.(والدین)
3- ویتامین ف- عشق و حمایت از طرف فامیل، دوستان، و خوشحال بودن.(فامیل)
4- ویتامین د- عشق و حمایت از طرف دوستان و سایرینی که همان هدف ما را دارند.(دوستان)
5- ویتامین خ 2- عشق و حمایت از طرف خودمان(خود)
6- ویتامین ر – عشق و حمایت از روابط دوستانه، شراکت، تخیلی و عاشقانه.(همسر)
7- ویتامین و – عشق و حمایت کسی که به ما وابسته است.(وابسته)
8- ویتامین الف – پس دادن دین به اجتماعی که در آن به سر می بریم.(اجتماع)
9- ویتامین ج – پس دادن دین به جهانی که در آنیم(جهان)
10- ویتامین خ 3- خدمت به خداوند.(خداوند)
...روح به هر ده نوع ویتامین نیازمند است ولی قلب می تواند هر زمان با یکی از آنها بسازد.
...
همین موضوع است که این راز را برای ما افشا می کند که چرا این همه زوج، در
دام عشق یکدیگر گرفتارمی شوند و هنوز مدت زمانی از آن نگذشته است که از هم
جدا می شوند. معمولاً، برقراری ارتباط، لذت بخش و سعادت آفرین است. علت
این است که ما موقتاً کمبودهای درونی خود را حس نمی کنیم. با طبیعت ذاتی و
حقیقی خودمان ارتباط برقرار می کنیم و در اوج قرار می گیریم. به مجرد این
که نیازهای ما در کسب ویتامین «ر» برطرف شد، همان ناراحتی و نارضایتی را
احساس می کنیم که قبل از دلدادگی در خود سراغ داشتیم.در این مرحله که گام
گذاشتیم، دیگر محبت و عشق را احساس نمی کنیم. در مشکل فرو می مانیم. حالا
همه چیز بدتر شده است. زیرا ما به اشتباه، نتیجه گیری می کنیم که مسئولیت
این امر به عهده شریک ماست. به جای لذت بردن از حضور شریک زندگی خود، دلمان
می خواهد یا خودش را عوض کند، یا این که ما تصمیم به عوض کردن او می
گیریم.
... فصل پنجم:مخازن ده گانه عشق
... به مجرد این که یک مخزن پر شد، برای آن که در ارتباط باقی بمانید، باید پر کردن مخزن دیگر را شروع کنید.
...
زمانی که یک مخزن عشق کاملاً پر شده است، علائم آن به سر حد کمال رسیدن
نیست. برعکس، ممکن است ملالت آور و زحمت افزا نیز باشد، که مرحله ی بعدی آن
نارضایتی است. اگرچه ممکن است که ما تصور کنیم که از شریک زندگی خود
ناراضی هستیم، ولی درحقیقت این احساس درونی برای آن به ما دست داده است که
بقیه مخازن ما کاملاً خالی است.
.... وقتی شما خودتان را دوست نمی دارید هیچ کس جز خودتان نمی تواند شما را سرحال بیاورد.
....
بیشتر اوقات، هنگامی که یک زوج آبشان در یک جوی نمی رفت، به جای آنکه کوشش
کنند از شریک زندگی خودشان بیشتر ایراد بگیرند، من آنان را به جهت دیگری
که می توانستند عشق و مساعدت دریافت کنند راهنمایی می کردم.
... فصل ششم:درک مراحل ده گانه
... زمانهای مختلف که برای دریافت انواع ویتامین های عشق به آنها نیازمندیم:
1- دوره جنین (عشق به خداوند)
2- تا هفت سالگی ( عشق به والدین)
3- هفت تا چهارده سالگی (عشق به فامیل، دوستان و بازی)
4- چهارده تا بیست و یکسالگی ( عشق به همگنان که هدفشان با ما یکی است.)
5- بیست ویک تا بیست و هشت (عشق به خودمان)
6- بیست و هشت تا سی و پنج (برقرار ارتباطات و تخیلات)
7- سی و پنج تا چهل و دو سالگی (عشق به وابسته ها)
8- چهل و دو تا چهل و نه سالگی (عشق و وابستگی به اجتماع)
9- چهل و نه تا پنجاه و شش (عشق و وابستگی به جهان)
10- پنجاه و شش سالگی به بالا (خدمت به خداوند)
...مردم
تصور می کنند که در سن بیست و یک سالگی، مرحله رشد و توسعه ی ما خاتمه می
یابد که پنداری ناصواب و بسیار دور از حقیقت است. به دنبال این آهنگ رشد و
بلوغ، هر هفت سال یک بار، ما را از دالان تنگ تغییرات عمده در پخته شدن و
آبدیده شن باید بگذریم که هر یک از آنها با یکی از مخازن عشق، تطابق و هم
آهنگی دارد.
.... زمانی که مردم بیمارند و بهبودی نمی یابند به عشقی که به آن نیازمندند دسترسی ندارند.
...
اجازه دهید کمی دقیق تر به مسئله نگاه کنیم و ببینیم زمانی که سن ما به
پنجاه و شش نزدیک می شود در نزدیکی های مخزن شماره ی ده چه می گذرد؟ بعضی
از مردان محققاً نمی توانند صبر کنند تا بازنشسته شوند. اینان به دنبال
کاری خواهند رفت که همواره آرزوی انجام آن را در گذشته داشته اند. دلشان می
خواهد استراحت کنند و خوش بگذرانند. علاقه مندند که به پیش روند و کارهایی
را شروع کنند که برای انجام آنها قبلاً طفره رفته بودند زیرا علاقه
نداشتند سواری بدهند. بنابراین به جای این که جلو روند، به عقب بر می
گردند. به جای ورود در صحنه های رقابتی برای خدمت به خداوند، احساس می کنند
که احتیاج بیشتری دارند تا به خود خدمت کنند. هنگامی که زندگی جدیدشان
سرانجام ملالت آور شد، ناگهان دیده از جهان فرو می بندند.
... زن به این
نیاز دارد که حس کند تنها نیست و می تواند روی کمک دیگران حساب کند. زیاده
از حد خودمختاری برای زن، از سلامت بدور است....بسیار اهمیت دارد که در هر
یک از این مراحلی که به آنها وارد می شویم، به ندای قلب خود گوش دهیم و
کاری کنیم که خلاء موجود پر شود. اگر در زمان انتقال، کاری برای رفع مشکل
نکنیم، تقلای ما ادامه خواهد یافت و نمی توانیم به نیاز واقعی خود پی
ببریم.
.... راز جوان ماندن اینست که مخازن عشقی اولیه ی خود را پر نگاه دارید
...
مردان، به زنان جوان تر می نگرند تا احساسی در دلشان برانگیزند که اینان
جوانند و حال آن که زنان به اندام خود نظر می افکنند و کوشش می کنند جوان
تر جلوه کنند.
... قبل از آن که افراد حس کنند که آزادانه می توانند به
اجتماع خود کمک کنند، لازم است که درون آنان «پر» باشد. شما نمی توانید
ساختمان خانه یی را شروع کنید مگر آن که آن ساختمان «پی» داشته باشد. اگر
مقدار پولی که در حساب بانکی شما موجود است ناچیز باشد شما نمی توانید چک
بکشید و آن را به بنگاه های خیریه ببخشید.
.... بعضی از پدر و مادرها ناآگاهانه فرزندان خود را متهم می کنند که به آنان بدهکارند.
هنگامی
که مخزن والدین پر است، تولید فرزند، برای آنان هدیه ئی بس بزرگ، و فرصتی
آزادانه است. فرصت یافتن انسان برای عشق ورزی به افرادی که بغایت او را
دوست دارد و فرزند نیز از مصادیق آن است، آنقدر لذت بخش است که به گفتن در
نمی آید. این موقعیت به پدر و مادرها این فرصت را می دهد تا به رشد خود
ادامه دهند. مشکلی که بعضی از پدر و مادرها دارند این است که قبل از آن که
بیاموزند چگونه به خودشان برسند، اینان، بچه دار شده اند.
... هنگامی که مخازن ما پر نیست، غیر ممکن است که ما بدون قید و شرط عشق خود را به کسی تقدیم کنیم.
...
هنگامی که فردی صاحب اولاد می شود، برای آن که به خاطر از دست دادن بعضی
چیزها در زندگی، بی میلی در او ایجاد نشود، باید یاد گیرد که به چه طریق
باید مخازن عشقی خود را از قبل پر کند.
... زمانی که ما با حقیقت خودمان
ارتباط برقرار نساخته ایم، یعنی زمانی که خودمان را دوست نداریم، برای
فردی دیگر مشکل است که بتواند خودش را با استاندارد ما تطبیق دهد و با ما
زندگی کند. هنگامی که ما خودمان را به اندازه ی کافی خوب و صالح نمی دانیم،
همین طور که ممکن است زیاده طلب باشیم، انتظاراتمان از افراد نیز ممکن است
بیش از حدِ معقول باشد. هیچ شریک زندگی پیدا نخواهد شد که اگر ما خود را
دوست نداشته باشیم بتواند با ما برابری کند. نتیجه کار این می شود که زن در
برابر برقراری ارتباط، از خود مقاومت نشان می دهد مگر آن که طرف مقابل در
برابر زن تسلیم شود که در عمل، برای بعضی از مردان از خیر موضوع گذشتن،
بهتر از متعهد کردن خود است.
.... هنگامی که زن برای مردی که باید همسر
آینده ی وی شود زیاد مته به خشخاش می گذارد، قدر آن چیزی را که می تواند
بدست آورد و آن چیزی را که نمی تواند کسب کند، درک نمی کند.
... احساس
اینان بر این است که اگر قرار است با فردی محشور شوند، باید این شخص سری در
بین سرها داشته و پتانسیل پیشرفتش در آینده بسیار زیاد باشد. دلشان نمی
خواهد وقت خود را حرام کنند و فردی عوضی نصیبشان شود.
... از یک نقطه
نظر، عقیده ی بدی نیست. ولی فاقد یک عنصر بسیار مهم است. لازمست که در این
فرض، زن بسیار محتاطانه گام بردارد تا قبل از آن که فرد مناسب خود را پیدا
کند خود را زیاد متعهد نکرده باشد. در عین حال اگر خواستگاران دیگری نیز
پیدا شدند باید فرصت انتخاب کردن را از دست ندهد. اگر مردی علاقمند پیدا
شود که از نقطه نظر زن نیز جالب و صالح است، زمان خوشی و نشاط زن فرا می
رسد حتی اگر این فرد به طور قطع و یقین همسر آینده ی او نباشد.
...
هنگامی که شما در طلب لقمه نانی برای ارتزاق و حیات خود هستید، دیگر زمانی
برای فکر کردن برای شما باقی نمی ماند که اندیشه کنید، که بوده اید؟ و چه
می خواسته اید بکنید؟
... برای آن که در جوانان اعتماد به نفس به وجود آید بفعالیت های گروهی نیازمندند.
...
هرچقدر فرزندان ما قابلیتشان برای استقلال بیشتر می شود، نقش ما به عنوان
والدین به حدی غیرقابل تصور تغییر پیدا می کند. اگرچه ما قبلاً مدیر خوبی
برای فرزندان خود بوده ایم، از این پس، باید در نقش مشاور انجام وظیفه
کنیم. نقش یک مدیر، اداره کردن امر است و حال آنکه مشاور، وقتی به خدمت فرا
خوانده می شود که موکل به رایزنی و مشورت نیاز داشته باشد.
... اگر شما
یاد بگیرید که از این پس به فرزند خود نگوئید چه بکند و یا چه نکند، خودش
می آید و آن را از شما سوال می کند. به جای این که به او بگوئید چه بکند،
زمان آن فرا رسیده است که بپرسید، تو چی فکر می کنی؟ اگر این رویه به کار
گرفته شود و شما بیشتر گوش دهنده باشید تا سوال کننده ارتباط قبلی بین مادر
و دختر به جای می ماند ولی باید مواظب باشید که نوجوانان زیاد به پند و
اندرز احتیاج ندارند . ... این را بدانید که زمانی که شما انگشت سرزنش
خود را به سوی فردی متوجه می کنید، سه انگشت، به سوی مخازن اولیه ی شما
نشانه گیری می شود.
...هنگامی که کودکان رفتاری نامناسب دارند، دیگر
مطابق میل شما رفتار نمی کنند. از کنترل خارج شده اند. با چند دقیقه
استفاده از توقف و استراحت، به آن چیزی که نیاز دارند می رسند و دوباره تحت
کنترل در می آیند.
... زمان تنفس، فرصتی برای کودکان است تا دوباره کنترل والدین را به پذیرند.
...
در بسیاری از جهات، یک کمبود می تواند مرا تواناتر کند. هنگامی که حس می
کنیم چیزی را که می خواهیم نمی توانیم به دست آوریم، بطور خودکار، تعدیلاتی
و تغییراتی در راه های خودمان به وجود می آوریم تا ما را تواناتر کند.
احساس ما بر آن است که آنجا هیچکس نیست که مرا کمک کند، بنابراین اگر به
چیزی احتیاج داریم خودمان باید آن را به دست آوریم. متکی بودن به دیگران در
این گونه موارد، راه حل مناسبی نیست.اگر من حس کنم آن چیزی را که به آن
محتاجم نمی توانم به دست آورم، نتیجه گیری می کنم که باید بلافاصله رشد کنم
و آن را به دست آورم.
... یکی دیگر از بازتابهای رایج و معمول ناتوانی
ما در برابر انجام خواسته هایمان، ناتوانی ما در دانستن این نکته است که چه
می خواهیم و احتیاجات ما کدام است؟
... تجربه و دانش دقیق از آنچه به آن نیازمندیم، در ما حس استحقاق به وجود می آورد.
... پزشک ممکن است به بیمار دارو دهد تا روند شفابخشی وی تسریع شود ولی این، نیروی مافوق بشری است که سبب شفا یافتن بیمار می شود.
...فصل هفتم – پر کردن مخازن ده گانه ی عشق
...
اگر گیاهی که در خانه دارید، برگش زرد شود یا این که به کلی پژمرده گردد،
برای آن که زیبائی اولیه ی خود را بازیابد، هیچ گاه گیاه را رنگ نمی زنید.
به جای این کار به آن آب می دهید. بر همین منوال، زمانی که ما شروع به پر
کردن مخازن ده گانه عشق خود نمودیم، بیشتر مشکلات ما، خود به خود برطرف می
شوند.
... مخزن عشق اول – ویتامین خداوند «خ»... اگرچه مراقبه، یکی از مراسم مذهبی نیست، ولی روحانی، است.
... مخزن عشق دوم – ویتامین والدین «پ» مخزن دوم عشق، عشق و حمایتی است که از طرف پدر و مادر به ما می رسد.
... مخزن عشق سوم _مخزن عشق سوم، عشق و حمایت از طرف خانواده، دوستان، خوشی و تفریح است.
...
مخزن عشق چهارم _چهارمین مخزن عشق، حمایت دوستان و همگنان است. برای پر
کردن این مخزن، ما باید در باشگاهی عضویت داشته باشیم یا گروهی را حمایت
کنیم. اگر در ازدواج، در کارهای بسیاری با همسر خود مشترک می شوید، بسیار
اهمیت دارد که منافعی جدا از همسر خود داشته باشید. آن چیزی را که می
خواهید آن را با دیگران سهیم شوید باید به خودتان تعلق داشته باشد زیرا
ممکن است که این افراد الزاماً از دوستان نزدیک شما یا دوست فردی که شما با
او ازدواج کرده اید، نباشند.
... مخزن عشق پنجم_مخزن عشق پنجم، خود
دوست داشتن است. ... اگر از خود سوال کنید که چه می خواهی و جواب آمد که
دلتان می خواهد دیگران را خوشحال سازید، هنوز به کنه موضوع پی نبرده اید.
چیزی که شما می خواهید این است که چه چیزی، (شما) می خواهید. ببینید خودتان
چه چیزی کم دارید. چه چیز دیگری است که شما کمبود دارید؟ با دیگران کار
نداشته باشید.
... برای آن که خودتان را دوست داشته باشید، به خود اجازه دهید که بعضی چیزها را تجربه کنید.
... بودن در حول و حوش افراد مختلف و تازه مانوس، همواره جزئی جدید از شما را برملا می کند.
.... با اطمینان یافتن از این که طرح برنامه ی روزانه ی خودتان را ریخته اید، هیچ وقت ته مانده های دنیا نصیب شما نخواهد شد.
....
مخزن عشق ششم_ششمین مخزن عشق، روابط، مشارکت و تخیلات است. برای پر کردن
این مخزن، باید مطمئن باشید که وجود خود را با فرد دیگری تقسیم کرده و در
این کار باهم شریکید. از بعضی از جهات، شما بر آن فرد متکی هستید و آن شخص،
بر شما
در بیشتر اوقات، این نیاز، با دوست داشتن، سرسپردگی و تعهد، یا
روابط جنسی، اقناع می شود. برای آن که خودمان را با دیگران صمیمانه قسمت
کنیم بیشتر افراد به این نیاز دارند که طی زمان، با یکدیگر رشد کنند و به
هم خو بگیرند و عادت کنند. برای زن مشکل است که بلافاصله با مردی خو بگیرد.
معمولاً به مدت زمانی نیاز دارد تا این حس در او تقویت شود که قبل از آن
که این عشق در دل او خانه کند، او را به طور کامل شناخته است. برعکس، مرد
قادر است بعضی از اوقات خود را بلافاصله قسمت کند. با وجود این، برای آن که
این کار تداوم داشته باشد، باید مرحله ی دلدادگی را گذرانده باشد.
... این ویتامین، می تواند از هر مشارکت عشقی که درآن بده و بستان عشقی است، به وجود آید.
... معشوقه هیچگاه بی عیب نیست ولی برای آن که شریک زندگی شما باشد ممکن است برای شما کامل باشد.
... هنگامی که در خانه، عشق و محبت وجود دارد، این عشق و علاقه، به منزله ی نیرومندی فرد در محل کار تعبیر و تفسیر می شود.
تمام
روش ها و فنونی که برای خلق بیشترین ها در دنیای خارج به کار برده می شود
به این احتیاج دارد که ما با احساسات و تمایلات خود در تماس باشیم. اگر ما
تمایلات جنسی خود را پایمال یا این که کرخت و بی حس کنیم، مقدار بسیار
زیادی نیرو را در زندگی خود به دور ریخته ایم. برای آن که شما به تمام
خواسته های خود جامه ی عمل بپوشانید، باید با درون خود در تماس باشید و
پویایی نیز داشته باشید.
... مخزن عشق هفتم_مخزن شماره هفت، مخزنی است
که بدون هیچ گونه قید و شرطی، عشق و محبت شما را به فردی که دوست دارید و
تحت حمایت شماست، ارزانی می دارد. مسئول نیازهای دیگران بودن یک نیاز ضروری
و واجب برای روح انسان است. پس از رسیدن به سن سی و پنج سالگی ما نمی
توانیم به پیشرفت خود ادامه دهیم، مگر آن که فرصت هائی برای خود به وجود
آوریم که از این طریق عشق بدون قید و شرط خود را به دیگران منتقل کنیم.
... این عشق بدون قید و شرط و حمایت، رابطه ی طبیعی و منطقی بین فرزند و والدین است.
... در صورتی که دریافت مردم کمتر از مقداری باشد که می دهند، در آنصورت از خود مقاومت نشان می دهند.
شک
نیست که عشق و محبت بدون قید و شرط، در حد کم آن، پسندیده و خوب است. با
این وجود باز هم مشروط است. تنها برای مدت محدودی بدون آن که عوض بگیرید می
توانید دست بده داشته باشید آن هم با این تفاهم که سرانجام روزی نوبت
دریافت شما فرا خواهد رسید. این دریافت نباید سالها طول بکشد، والا یکروز
صبح که از خواب بیدار می شوید حس می کنید که وجودتان خالی، بی میل، و بسته
است. دیگر چیزی برای دادن ندارید. بطور ایده آل، هدف ما این است که شش مخزن
اول را پر از عشق کنیم سپس، آن را برای فرزندان خود لبریز کنیم. اگر ما
فرزندی از خود نداشته باشیم، آن وقت است که اشتباهاً آن را بدون قید و شرط
صرف روابط دوستانه می کنیم و به دنبال آن در خشم و غضب فرو می رویم. بدون
داشتن فرزند چه بسا امکان دارد که ما، در رابطه یی که وجود دارد اخلال کنیم
یا این که، با افراط در ابراز عشق و محبت به شریک زندگی خودمان، با او
مانند یک طفل رفتار کنیم.
... با احساس کردن مسئولیت و دادن عشق بدون قید و شرط به دیگران، روح شما تقویت می شود.
... مخزن عشق هشتم_مخزن شماره ی هشت، پس دادن دین شما به اجتماع است.
... هدایایی که در طول حیات به ما رسیده است باید در همین دنیا با دیگران قسمت کنیم.
.... مخزن عشق نهم
مخزن عشق نهم،_ اختصاص به جهانی که در آن هستیم دارد. می شود گفت که این مخزن دنباله ی مخزن هشتم است.
... از مغز ونیروی خود نه تنها برای خود و خانواده ی خود استفاده کنید بلکه آن را به نحوی از انحاء در دسترس جهانیان بگذارید.
...
تورهای دسته جمعی، در این مرحله از سن غنیمت است. نه فقط به این سبب که
مسافرت را آسان می کنند بلکه از این نظر که فرصتی برای انسان فراهم می کنند
تا سایر مخازن خود را پرکند. با برقراری ارتباط و سهیم شده با سایر فرهنگ
ها، شما کشف می کنید که درست است که انسان ها مختلف آفریده شده اند، ولی
همه ی ما در درون خود همان عمق را داریم.
... جهانگردی، قسمت هائی از وجود شما را که ناشناخته بود به شما شناساند و شما را جوان نگاه می دارد.
...
یکی از پژوهش ها نشان می دهد که مردان، بزرگترین موفقیت های خود را بین
چهل و چهار، تا پنجاه و شش سالگی به دست آورده اند. در این زمان، مرد قادر
است آزادانه نسبت به نیازهای دیگران اندیشه کند. در نتیجه، نه تنها مردم به
او اعتماد و اطمینان بیشتری پیدا می کنند، بلکه وی با بینش و اشراقی که به
دست آورده است، می تواند به انتخاب های صحیح دست بزند. پیر شدن، یعنی
بیشتر به دست آوردن. نه کمتر.
... مخزن عشق دهم_ مخزن عشق شماره ی ده، خدمت به خداوند است.
... فصل هشتم – ارزش مراقبه
برقراری
ارتباط دائمی با یک نیروی لایزال و مطلق، به شما کمک می کند تا معنای
واقعی وجود حقیقی کائنات را در هر مذهبی که باشید درک و به آن پی ببرید.
....
مراقبه دقت شما را معطوف به قسمت هائی از خودتان می کند که این قسمت ها
قبلاً با خداوند مرتبط شده اند. هنگامی که یاد گرفتید که این انتقال را
چگونه باید انجام دهید، این احساس به شما دست می دهد که با خداوند مرتبط
شده اید.
... مراقبه (مدیتاسیون) عبارت است از انتقال دقت به قسمتی از وجود خودتان که از قبل با خداوند مرتبط شده است.
بدون هیچ گونه تعبیر و تفسیر، تمرین مراقبه، مسالمت آمیز، ملایم، و آرامش بخش است.
... مراقبه برای همه کس کارائی دارد.
...
زمانی که شما در اول صبح مراقبه می کنید، شما را آماده می کند تا برای دست
و پنجه نرم کردنی های حیات با طرز تفکری مثبت خود را آماده کنید.... بیشتر
رنج هائی که می بریم و تقلاهائی که می کنیم از این فکر و احساس حاصل می
شود که همواره تصور می کنیم همه ی کارها را خودمان باید انجام دهیم.
خوشبختانه چنین نیست. کمک در دسترس است. فقط باید آن را بخواهیم.
.... هنگامی که شما نیروی مثبت بیشتری از خود بیرون می دهید مردم علاقه مند می شوند اطراف شما باشند.
... این تمرین را می توان حتی از روی یک کتاب نیز یاد گرفت اگرچه شرکت در آموزش گروهی توسط یک معلم خبره بهتر است.
... موشکی که در حال حرکت به سوی هدف است؛ به فوریت نمی تواند تغییر مسیر دهد ولی به تدریج می توان مسیر آن را تغییر داد.
...
برای شما بهتر است پس از هر برنامه ی مراقبه زمانی را در نظر بگیرید تا
تمایلات و خواسته های خود را عمیقاً احساس کنید. به جای پذیرش انفعالی
سرنوشت خود بنا بر اراده ی خداوند، زمانی را کنار بگذارید تا احساس کنید که
خواسته های شما با اراده ی خداوند همنواخت است تا بدینوسیله بتوانید حیاتی
پر از عشق، صلح و آرامش، اطمینان، نیرومندی، پر از فراوانی نعمت، لذت،
سلامتی، و موفقیت های خارجی داشته باشید.
... برای ایجاد و خلق کردن آن
زندگی که در جستجوی آنید شما آمادگی و قدرت لازم را دارید. تنها به گذشته ی
خود محدود و مقید نیستید. با به کار گرفتن این اصول موفقیت، شما سرنوشت
خود را رقم می زنید، نه این که فقط آن را در فکر و ذکر خود به عنوان آرزو
بایگانی کنید. اگر شما فعالانه آینده ی خود را ترسیم و خلق نکنید، آینده ی
شما محدود به گذشته ی شما خواهد شد. مراقبه ی درون فعال، راه را برای شما
هموار می کند تا برنامه ی حیات آینده ی خود را آن طوری که خود به آن علاقه
مندید تنظیم کنید. شما، هم سناریوی آن را می نویسید و هم این که بازیگران
را انتخاب می کنید.
... فصل نهم – چگونه مراقبه کنیم.... منحرف شدن فکر و
تمرکز بر روی موضوعات دیگر به هنگام مراقبه طبیعی است..... پانزده دقیقه
مراقبه، دوبار در روز، رویهم رفته بسیار خوبست.
... فصل دهم – چگونه تنش زدایی کنید
هنگامی
که در طول روز، کار شما ذخیره کردن تنش بوده است، باید کاری کنید که این
نیروهای منفی را از تن خود خارج سازید. به این عمل، خالی کردن گویند. و
همان قدر ساده و مهم است که مراقبه و مشخص کردن قصد و نیت خودتان. با خالی
کردن تنش، نه تنها احساس بهتری به شما دست می دهد بلکه، آزادی بیشتری
خواهید یافت تا روز خود را بسازید و برنامه ریزی کنید.
... هنگامی که
فردی دربند نیروی منفی گرفتار است معاشرت با فردی که دارای نیروی مثبت است
وی را سرحال می آورد و متدرجاً شخصی که واجد نیروی مثبت بود، پس از همنشینی
با این فرد، نیروی مثبتش کاهش می یابد.
... بعضی افراد طبیعتاً حساسیت
کمتری دارند. این افراد به طور کلی متوجه این فعل و انفعال و جریان انرژی
نیستند و نمی شوند و تحت تاثیر آن نیز قرار نمی گیرند. این افراد، نیروی
مورد نیاز خود را از غذا، تمرین، هوا، مسائل جنسی و همین ها به دست می
آورند. این افراد وضعشان ثابت تر است، کارها را انجام می دهند و می توانند
موفق نیز باشند. کارهائی را انجام می دهند که دیگران قبل از آنها انجام
داده و موفقیت ها و شکست های بسیاری را تجربه کرده اند. از فرصت ها، کوشش
ها، ژنی که داشته اند، تربیت کودکی خود، معلوماتی که کسب کرده اند، کارهای
گذشته خود، و استعداد مادرزادی، برای پیش برد مقاصد خود استفاده می کنند.
اگرچه این افراد کمتر حساس، از تمام مظاهر موفقیت استفاده می کنند، ولی
هنوز نتوانسته اند شیری در سرراه پتانسیل خلاقه ی خود قرار دهند. می توانند
آن چیزی را که یاد گرفته اند تکرار کنند ولی خلاقیت در کار آنان نیست.
همان مقدار عشق و محبت می دهند که آن را دریافت می کنند. ولی برای آنان
بسیار مشکل است هنگامی که رنجیده خاطر شده اند عفو کنند و دوباره دوست
بدارند.
... چرا ما التیام پیدا نمی کنیم
از طرف دیگر افراد بسیار
دیگری هستند که به شدت در رنجند زیرا نمی دانند چگونه خود را از شر نیروهای
منفی که جذب کرده اند، رهائی بخشند. اینان، هم این نیرو را جذب می کنند و
هم با خود این طرف و آن طرف می برند. یا آن را دوباره به دیگران منتقل می
کنند یا این که حقیقتاً کوشش می کنند که خوب باشند و دوست بدارند که در
صورت اخیر، آن نیروهای منفی در وجود آنان تلمبار و موجب درد و رنج و مرض
برای آنان خواهد شد. این نوع نیروی منفی، متدرجاً بدن انسان را ضعیف و مسیر
طبیعی نیروی شفابخشی بدن را می بندد.
... زمانی که ما حالت منفی بودن را جذب می کنیم چه می شود؟
1- دریچه عشق بسته می شود.2- دریچه اطمینان بسته می شود.3- دریچه شادی و خوشحالی بسته می شود.4- دریچه آرامش و صفا بسته می شود.
....
بسیاری از افراد دوست داشتنی و مثبت وجود دارند که به علت جذب حالات منفی
دیگران بیمار می شوند ولی قادر به انتقال آن به سایر افراد نیستند. اگر شما
فرد حساسی هستید، و راهی برای خارج ساختن یا خنثی کردن حالات منفی که جذب
می کنید نداشته باشید، رنج بردن بدون جهت شما ادامه خواهد داشت.
...
حساسیت، هدیه ی نفیسی است که در ما به ودیعت گذاشته شده است تا به کمک آن
خوابهای ما به حقیقت بپیوندد. جذب نیروی منفی برای ما به صورت مشکلی
درخواهد آمد زیرا که ما نیاموخته ایم به چه صورت باید آن را خنثی کنیم.
...
اگر شما قادر به درک غصه و غم نباشید، در این صورت قادر نخواهید بود درک
کنید که دوری یک نفر در شما چه تاثیری خواهد گذاشت و چه وقت علاقمندید در
کنار وی باشید. اگرنتوانید خشم و غضب را درک کنید نمی توانید احساس کنید چه
چیزهائی را نمی خواهید. اگر ترس را حس نمی کنید، معنای احتیاج، عشق و
حمایت را نمی فهمید. و اگر معنای سوگ و غم و غصه را ندانید چیست، در این
صورت شما مهر و عطوفت نمی دانید چیست و زندگی برای شما معنا و مفهوم خود را
از دست می دهد. همه ی عواطف و احساسات منفی ما را به جنبه های حقیقی
خودمان مرتبط می کند.
... هنگامی که شما عواطف منفی را سرکوب می کنید، قابلیت خود در درک آرزوهای حقیقی خود را کرخت و بی حس می کنید.
... زیاده از حد خوردن، یکی از راههای کشتن احساسات یا بی حس کردن آن است.
... مواد مخدر برای این مصرف می کنند تا آنچه را که حس می کنند، سرکوب کنند یا این که جلوی احساس آن را بگیرند.
... یک فرد حساس، به طور خودکار، نیروهای منفی را جذب می کند.
...
در حول و حوش افراد منفی بودن ممکن است شما را بیمار کند. افرادی که بیشتر
با طبیعت حقیقی خودشان در ارتباطند، نیروی مثبت به خارج می فرستند. این
افراد قادرند در تمام اوقات، یا هنگامی که به کارهائی سرگرمند که آن را
دوست دارند، از خود نیروی مثبت بیرون دهند. در اطراف اینگونه افراد بودن
شما را سرحال می آورد و احساس بهتری خواهید داشت. به همین علت است که ما
بیشتر به سوی افراد موفق جذب می شویم.
... یک مجری برنامه ی مثبت، مانند آهن ربا انرژی منفی تماشاگر را به خود جذب می کند.
... هنگامی که شما مقدار زیادی انرژی مثبت دارید، حس نمی کنید که نیروی منفی به خود جذب می کنید.
...
چگونه نیروی منفی را خارج کنید.:اولین اقدامی که در راه خارج ساختن نیروی
منفی به خارج از بدن وجود دارد، مراقبه ی دو جانبه است. به همان گونه که
شما قادرید از طریق سرانگشتان خودتان نیرو به داخل بدن خود گسیل دارید، آن
قدرت را نیز دارید که آن را خارج کنید. زمانی که شما مراقبه را آموختید،
متوجه خواهید شد که این کار چقدر آسان است.
... کجا خود را خالی کنیم.گلها، گیاهان، علف ها، درختان، بهترین اشیاء برای اخراج نیروهای منفی ماست.
... هنگامی که مردی دسته گلی به همسر خود می دهد آن گل ها به طور خودکار کمک می کند تا آن زن حالات منفی خود را بیرون بریزد.
...
محل مناسب دیگر برای تخلیه ی حالات منفی، وان پر از آب حمام، آب داغ،
استخر، رودخانه، دریاچه یا اقیانوس است. هرچه بدنه ی آب بزرگ تر باشد،
تخلیه با قدرت بیشتری انجام می شود.آب، منفی بودن را جذب می کند.
... آتش، یکی دیگر از عوامل طبیعت است که ما می توانیم از آن برای بیرون راندن حالات منفی استفاده کنیم.
... رها کردن ترس های ناشی از انرژی منفی
...جذب
انرژی منفی، یکی از قسمت های غیر قابل اجتناب حیات شما است. نمی توانید از
آن فرار کنید. به جای این که دست آویزی پیدا کنید تا از حالت منفی بودن
اجتناب کنید، به این نیازمندید که مسئولیت اخراج آن را بر عهده بگیرید.
... فصل یازدهم – پر کردن احساسات و هیجانات
...
برای آن که خواب های طلائی شما به حقیقت به پیوندد، باید مخازن عشق خود را
پرنگاهدارید تا آنکه همواره با حقیقت وجود خودتان در تماس باشید.
اولین
مشکلی که در سر راه هر یک از این مخازن عشق وجود دارد ناتوان بودن فرد در
پر کردن آنها، و رها کردن احساسات و عواطف منفی است. پس از سالها کمک
رساندن به افراد به منظور گذشتن از مسیر احساسات منفی که داشته اند، من
موفق به کشف دوازده احساس منفی پایه ئی شده ام. اصولاً، به عقیده ی من
درباره ی احساسات به طور کلی، سوء تعبیر وجود دارد. ... تفاوت بسیار زیادی
بین رها کردن احساسات منفی، و حس نکردن آنها وجود دارد.
.... پالایش
احساسات خودتان .پالایش احساسات، چنین معنی می دهد که شما احساسات منفی
خودتان را به احصاء در آورید و با برقراری تماس با خواسته ها و تمایلات، و
احساسات مثبت خود، آنها را رها کنید. پالایش احساسات منفی این حس را دارد
که شما از خود آنها استفاده می کنید و اجازه می دهید که به صورتی مثبت به
سوی شما بازگردند.
... چهار روش پالایش
1- احساس را تغییر دهید.2-
محتوی را تغییر دهید.3- عقربه ساعت را به عقب یا به جلو ببرید.4- موضوع را
به کلی تغییر دهید. به جای احساس درد خودتان درد دیگران را احساس کنید.
هر
زمان که شما ناراحتید و علت آن را نمی دانید، به وضوح آنچه حس می کنید،
ارتباطی به امروز شما ندارد. در این حالت، برای آنکه احساس خودتان را درک و
آن را رها سازید، باید زمینه ئی فراهم کنید که احساس شما را تغذیه و سپس
آزاد سازد.
... فصل دوازدهم :رمز موفقیت فردی در این است که با خودتان
روراست باشید و افزون طلبی را دنبال کنید. برای آن که موفقیت فردی نصیبتان
گردد، کافی نیست که شما فقط خوشحال باشید. باید تمایلات خود را نیز توسعه
دهید و بیشتر بخواهید. غرور، قدرت است. هنگامی که شما به راستی بخواهید، آن
را به دست می آورید. افرادی که زیاد ندارند، به خودشان اجازه ی بیشترخواهی
را نمی دهند تا آن را بخواهند.
... بیشتر افرادی که موفقیت هائی بزرگ نصیبشان شده است، آغازی ابتدائی و محقرانه داشته اند.
... با افزون طلبی و قانع بودن به آنچه دارند، چه بسیار افرادی که موفقیتشان در زندگی بی حد و حصر است.
... رمز موفقیت خارجی آرزوها و تمایلات ماست
منبع: مجموعه دانستنیهای روانشناسی نوشته : جان گری
...نایل شدن به موفقیت های فردی را نباید به حساب شانس و اقبال، تقدیر، یا بخت و امثال آن گذاشت. گو این که بعضی از افراد، لیاقت مند زاده شده اند، با این حال مهارت های فردی را باید قبل از آنکه فرد در راه موفقیت گام بردارد، بیاموزد و تجربه کند.
...تغییراتی کوچک ولی مهم در طرز تفکر ما، می تواند راه موفقیت های فردی را برای ما هموار کند.
... چهار قدم مهم که برای به دست آوردن موفقیت بیشتر لازم است در زندگی خود بردارید.
اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش،
ولی بهترین بوتهای باش که در کناره راه میروید.
اگر نمیتوانی بوتهای باشی،علف کوچکی باش و چشمانداز کنار شاه راهی
را شادمانهتر کن.......
اگر نمیتوانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش،
ولی بازیگوشترین ماهی دریاچه!
همه ما را که ناخدا نمیکنند، ملوان هم میتوان بود.
در این دنیا برای همه ما کاری هست کارهای بزرگ،
کارهای کمی کوچکتر و آنچه که وظیفه ماست،
چندان دور از دسترس نیست.
اگرنمیتوانی شاه راه باشی،کوره راه باش،
اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش،
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!
(قیصر)
...و گفت تا آخر عمر من با تو هستم....
از او پرسیدم کیستی...؟
جواب داد : غم هستم...!
و آن لحظه فکر کردم که غم عروسکی است که من با آن سرگرم می شوم.
ولی...اکنون فهمیدم که من عروسکی هستم بازیچه ی غم
این موضوعی بود که مطرح شد بوسیله استاد زبان انگلیسی ما برای نوشتن ِشما چه فکر میکنید؟؟
جداسازی دختر ها وپسرها در کلاس یک بحث مهم در بعضی جوامع است ودر بعضی دیگر یک مسئله حل شده ا ست .محدودیت ها می تواند گاهی مفید وگاهی مضر باشد آن بستگی به شرایط دارد.من فکر می کنم این بستگی به چندین نکته دارد در هر جامعه وآن در تفاوت فرهنگ ها ست . برای مثال فرهنگ جامعه – فرهنگ خانواده و فرهنگ فردی و از همه مهم تر ارزش های غالب بر جامعه .در جوامع با فرهنگ بالااین می تواند یک خصیصه برای دانش آموزان آن باشد که آنها هرگز فراموش نکنند که انها می آیند به کلاس فقط برای یادگیری ودر این راه باید از ظرفیت های هم کلاسی هایشان به طور مناسب استفاده کنند خواه پسر یادختر .به خاطر این درک آنها می دانند که آنها یک فرصت دارند که دیگران از آن محروم اند.در بین چنین جوامعی ارزش ها واهداف توصیف شده ومشخص هستند ودانش آموزان در این ضمینه توجیه اند. مفید است که دخترها وپسرها با هم استفاده کنند از دانش وتجارب وظرفیت های متفاوت هم دیگر. برای زنان محدودیت؛ مشارکت نداشتن در فعالیت ها از مد افتاده وقدیمی شده اند ما باید یاد بدهیم وآموزش بدهیم آنرا در مدارس و باید دور نگه داریم دخترها وپسرها رااز موضوعات حاشیه ای . ماباید تشویق کنیم آنهاراکه قرار بدهند تمرکزشان را روی اهداف اساسی.
نوشته جواد جهانی
Email:j_javadjahani@yahoo.com
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم،
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم،
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم...
و تو، آدم سفید:
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی،
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای،
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی،
و وقتی می میری، خاکستری ای...
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟..
خانم لوراکپبل ،مسئول خرید یکی از واحد های شرکت اسپنسر است که این شرکت یک خرده فروش بزرگ انگلیسی است ،شغل او ایجاب می کند که چندین نقش ایفا نماید ، یعنی باید الگوهای رفتار مشخصی ،در رابطه با پست یا شغل خود داشته باشد. برای مثال به عنوان یک کارمند شرکت ،نقش یک کارمند را ایفا می کند او همچنین عضو گروه دفتر مرکزی ،عضو گروه تخصصی مربوط به کنترل هزینه های شرکت ومشاور کمیته ای است که به اختلافها رسیدگی می کند. در خارج از شرکت نقشهای دیگری را بر عهده دارد:خانم خانه دار ،مادر بچه ها ،عضو کلیسا و عضو حزب کارگر (در انگلستان)است،در انجمن اولیا و مربیان مدرسه دخترش عضویت دارد ،عضو کلیسای محلی وعضو تیم فوتبال زنان می باشد. بسیاری از این نقشها باهم سازگارند وبرخی هم موجب تضاد وتعارض می شوند برای مثال به تازگی ارتقای مقام یافته وباید از لندن به منچستر نقل مکان کند ،ولی شوهر ودختر او می خواهند در لندن باقی بمانند آیا این تقاضا به موجب نقش تازه ای که به او داده شده است با تقاضای دختر او (به عنوان یک مادر) سازگار است؟ بسیاری از ما (همانند این خانم کارمند)نقشهای متعددی را ایفا می کنیم وبا توجه به نقشی که ایفا میکنیم رفتارهای گوناگونی داریم. مفهوم نقش به ما کمک می کند که بتوانیم این مطلب را توجیه کنیم که چرا او روز یکشنبه به مسابقه می نشیند وچرا رفتار او با آنچه که در کمیته رسیدگی به شکایتها انجام می دهد متفاوت است (گروه هویتهای مختلف بر او تحمیل کرده وانتظارات متفاوتی از وی دارد).
اگر قرار بود هر یک از ما تنها یک نقش رابر عهده بگیریموبه صورت دائم ومنظم آن راایفا نمایم درک نقش بسیار ساده می شد .متاسفانه هر کس باید نقشهای متفاوتی را بر اعضای خود تحمیل می کنند. اگر ما می دانستیم چه نقشی در یک گروه بر عهده ما گذارده می شود رفتار فردی خودرا(در شرایط خاص)بهتر درک می کردیم.
پس از سالها تحقیق بر روی موضوع نقشی که افراد ایفا می کنند ،نتیجه های زیر بدست آمده است
الف) هر کس نقشهای متعددی را ایفا می کنند.ب) افراد با توجه به عوامل محیطی (مثل دوست،کتاب ،فیلم وتلویزیون )نقشهای متفاوتی را می آموزند.
ج) هر کس می تواند با رویارویی با شرایط یا تقاضای خاصی به سرعت تغییر موضوع دهد ونقش جدیدی را بر عهده گیرد.د) افراد معمولاً به هنگام رویارویی با شرایط مختلف نقشهای متناقض بر عهده میگیرند برای مثال بسیاری از مردم با توجه به گروه های مختلفی که در آن قرار می گیرند(همانند گروه هایی که خانم لورا کمپبل د رآن قرار می گرفت)باید نقشهای متفاوت و ضد و نقیض برعهده بگیرند.
نوشته جواد جهانی 87
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house,
because it means that I am alive
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم، این یعنی من هنوز زنده ام
I am thankful for being sick once in a while,
because it reminds me that I am healthy most of the time
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار میشوم، این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم
I am thankful for the husband who snoser all night,
because that means he is healthy and alive at home asleep with me
خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم
این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است
I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes,
because that means she is at home not on the street
خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است
این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند
I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed
خدا را شکر که مالیات می پردازم، این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم
I am thankful for the clothes that a fit a little too snag,
because it means I have enough to eat
خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند، این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم
I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day,
because it means I have been capable of working hard
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم، این یعنی توان سخت کار کردن را دارم
I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning,
because it means I have a home
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم، این یعنی من خانه ای دارم
I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot,
because it means I am capable of walking
and that I have been blessed with transportation
خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم
این یعنی هم توان راه رفتن دارم
و هم اتومبیلی برای سوار شدن
I am thankful for the noise I have to bear from neighbors,
because it means that I can hear
خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم، این یعنی من توانائی شنیدن دارم
I am thankful for the pile of laundry and ironing,
because it means I have clothes to wear
خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم، این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم
I am thankful for the becoming broke on shopping for new year,
because it means I have beloved ones to buy gifts for them
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند
این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم
Thanks God... Thanks God... Thanks God
خدا را شکر... خدا را شکر... خدا را شکر
"در آغاز کلمه بود وکلمه درباره خدا بود وکلمه خدابود"
این عین عبارت آغازین کتاب مقدس در عصر جدید است "بیاندیشید"
کلمه خدا تقریبا با تمام اسامی دیگر خالق یکتا از نظر صوت مشترک است.سراسر تاریخ های بشری از جمله بدوی ادیان غرب وشرق سنت های دیگر یک خالق کلمه و بشریت را توصیف می کنند،
فهرست اسامی خدا در سراسر تاریخ زندگی انسان:
Ra را
tat تات
Krishna کریشنا
Sugmad سوگماد
Rama راما
Budha بودا
Gaiana گایانا
Mahantaماهانتا
Anuaآنوا
Wakentanken واکن تاننکا
Ahodnay آهودنای
Shivaشیوا
Brahma براهما
Mahavirماهاویرا
Khoda خدا
Siddhaسیدها
Akua آکوا
Ahura mazdaاهرا مزدا
Atva آتوا
Jehova جهوا
Nanakناناک
Mahevماهو
Osenbula اسنبولا
Kamisama کامی ساما
Nagvalناگوال
Yahevیاهو
Kali durga کالی دورگا
Atoآتو
Allahالله
همانگونه که می بینید صوت " آ"(aaa) صدای مشترک تمامی اسامی کردگار یکتاست است .این صدا صدای خلقت و صدای خوشی است.در واقع ( آ ) یعنی صدای خلقت با صدای شاد مانی مترادف است .وجود صدای " آ " در تمامی اسامی کردگار یک امر تصادفی نیست این صدا تنها صوتی است که انسان بدون حرکت لبها ؛زبان؛آرواره ویا دندان و تنها با یک نفس و بدون کمترین زحمت آن را بر زبان جاری میکند.
((برگرفته از کتاب معمار سرنوشت خویش باشید اثر دکتر وین دایر))
Word by:javad jahani
12 بهمن
امام خمینی پس از سالها دوری و تبعید به کشور بازگشت. ایران اسلامی شاهد بزرگترین و تاریخیترین استقبال بود. حضور میلیونی مردم که صف مستقبلین را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاکی از عشق و علاقه بینظیر آنها به رهبر خویش بود.
حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از آنها خداحافظی کردند.
امام خمینی پس از اقامه نماز در کف هواپیما،
ضدحال یعنی وقتی یه قرار لطیف تو اینترنت داری وصل نشی
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد 987979543456547979794654687 تومن...!!
ضدحال یعنی با.?.?? افتادن
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه
ضدحال یعنی صبح ساعت ? بری سر کلاس استاد نیاد
ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه-4
ضدحال یعنی داداش کوچیکت ?شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق
ضدحال یعنی هیستوری رو پاک نکنی همه ایمیلاتو داداشه فضولت بخونه
ضدحال یعنی نفر ?1کنکور شدن
ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف
ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند
ضدحال یعنی پژو آر- دی
ضدحال یعنی فیلم ژاپنی
ضدحال یعنی عشق یه طرفه
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه 92 مثل گل اس اس به پس پس
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تموم بشه
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی
فقط سوپ کلم است که حال آدم را بیشتر از امتحان بهم می زند( آلبرت) .
امتحان مسخره ترین کار دنیا ست .(جرج برناد شاو)
امتحان بدون تقلب مثل کریسمس بدون درخت است.-(کی اس الیت).
امتحان بخشی از زندگی است ، نه زندگی امتحانست- (پائولوکویئلو).
امتحان در صورت عدم حذف پزشکی ،اولین گام در جهت شروع چاپلوسی پیش استاد برای گرفتن نمره ده است—
چی گفتید امتحان اصلا معنی اس را نمی دانم –(جرج اورول)
توی مدرسه هر سوالی که در امتحانهایم درست جواب می دادم،بعدا می فهمیدم که کاملا غلط بوده است این اتفاق بعد ها در زندگیم هم ادامه یافت .هر وقت فکر می کردم درست رفتار کرده ام ،دیدم یه جای کار اشتباه بود—(ارنست همینگوی)
چگونه می توانید آنچه را که ندارید به دست آورید
و آنچه که دارید حفظ کنید
راهنمای عملی برای موفقیت
کتابی از
مجموعه دانستنیهای روان شناسی
نویسنده: جان گری
مترجم: مرتضی مدنی نژاد
۹۰ صفحه
و خلاصه ای از این کتاب
از وبلاگ باران
با حسین بیدگلی بیدگلی
علی رغم این که حکومت ایران عوام پروری می کند ورسانه غیر ملی اش برذخایر وداشته های ملی چون فردوسی وحافظ وسعدی مانور نمی دهد ولی ایرانی راه خود را پیدا می کند.حسین بیدگلی از آنهاست که راه خود را از میان جهل وخرافات و نادانی هایی که مردم رادر آن گرفتار کرده اند ، پیدا کرده.آن روزها که استبداد وخشونت در مدرسه ها هیبتی داشت ، از تحصیل باز ماند.ولی این خود پروریده علی رغم این که به نجاری مشغول است ولی اهل دل است.اهل نوشتن است.با دنیای مجازی آشناست .یک وبلاگ نویس ماهر است.هم قدش بلند است هم فکرش.
استاد حیدر عنایتی در توصیف حسین آقا می گوید:
«حسین بیدگلی اهل هنر است.حتی شغل او (نجاری) می تواند برای او حال و هوای هنری داشته باشد.شعر و نقاشی و عکس نیز در دست های او جابه جا می شوند.ومی توانند مکانیزم لطیفی را برای او فراهم آورند تا او آن جور که دلش می خواهد زندگی کند:زیبا،بی حاشیه،در کنار زن وبچه،سفره ی پاک.
وبلاگ نویسی دغدعه ی اصلی حسین است.قالی بافی را هم مثل وبلاگ نویسی دوست دارد.دار قالی و دستگاه کامپیوترش در کنار هم قرار دارند.همان گل وبوته ای را که در قالی اش می کارد،به شکلی دیگر در کامپیوترش نیز می توان دید.
دنیای امروز دنیای پُر هول وهراسی است.وحشت از در و دیوار این دنیا می بارد.گناه وآلودگی دارد بشرّیت را خفه می کند.بنابراین،دست و پا کردن یک زندگی سالم که آدم بتواند از بستر آن تعامل سالمی نیز با مردم این روزگار داشته باشد،خیلی سخت است.امّاآقای بیدگلی با هر زحمتی بوده است توانسته است این زندگی را برای خودش و زن وبچه اش فراهم بیاورد.
شعر و نقاشی حسین بیدگلی در همان مرحله ی مقد ماتی مانده است و باتوجه به نیرویی که او صرف نویسندگی وبلاگ می کند،بعید است که بیش از این به پیش رفتی در شعر ونقاشی دست یابد.ولی ذوق هنری در خانواده ی آنها موروثی است .پدر ومادرش به رغم کهولت سن هردو سواد دارند .ولی خودش در نیمه راه از تحصیل باز مانده است .و از همین رهگذر، عقده ای را از نظام آموزشی کشور در دل گرفته است که برای همیشه با اوخواهد بود و آزارش خواهد داد.»
در سال روز بزرگ داشت حضرت حافظ این حسین بیدگلی بود که دست بر یک خلاقیت بزرگ زد.او ما را در جلسه ای دعوت کرد که دوستداران حافظ در آن جمع بودند.در این جلسه که با شعر وشور وموسیقی همراه بود من خیلی لذت بردم.
وقی می خواستیم به این جلسه بیاییم همراهان من تاخیر کردند.عصبانی شدم واز نوش اباد تا بیدگل آن قدر تند رانندگی کردم که صدای همراهان در آمد.من به آنها گفتم وقتی در تمام سال یک چنین جلسه ای بر گزار می شود.آن هم برای کسی چون حافظ،آن هم برای اولین بار، یک دقیقه هم نباید دیر کرد.
به یاد گفته آقای عنایتی می افتم :
«جشن تولد یک شخصیت ملی در محفل خانوادگی اگر عمومّیت پیدا کند،باید خیلی خوشحال بود.ما از فاصله گرفتن از کسانی چون حافظ و سعدی و فردوسی و نیما و اخوان و فروغ خیلی ضربه خورده ایم .باید این موضوع را به فرزندان خود و به نسل امروز خود گوشزد کنیم.»
از وبلاگ دوست عزیز باران
با دوستان عزیزم به یزدل رفتیم.سه هزار جمعیت با دو محله.
یزدل دارای زیارتگاهی خاطره انگیز است..اولین ودومین جمعه مهر هر سال این جا ازانبوه نوش ابادی ها پر می شود.این یک رسم قدیمی است.من از کودکی این جا را به یاد دارم.قدیم ها اوضاع آشفته ای داشت. بعضی جاهایش هم متروک بود.من همیشه نسبت به جاهای متروک حس عجیبی دارم.تصور می کنم هر ویرانه ای روز گاری بر وبیایی داشته وروزگاری محل عبور عاشقان وزیبا رویانی بوده که اکنون در خاک تیره خفته اند.
ادامه مطلب ...از وبلاگ دوست عزیز علیرضا توحیدی
جمعه هفدهم مهر است برایمان کلاس ضمن خدمت گذاشتهاند . اما هنگامی که ابوالفضل مقری میگوید فردا صبح ساعت پنج و نیم قرار است به تهران برویم تصمیم میگیرم از قیل و قال مدرسه بگذرم و راهی شوم. صبح با مینیبوس به سمت تهران حرکت میکنیم. جماعت مسافر از اهالی آران و بیدگل و نوشآباد و کاشان هستند همه اهل قلم و وبلاگ.اولین جایی که میایستیم مسجد فیروزآبادی است. مردی که در سال 1253 ه.ش در یکی از روستاهای فیروزآبادبه دنیا آمد و بعد از تحصیل و امور دیگر همزمان با روزگار مدرس به مجلس رفت و چند دوره نمایندهی مردم تهران شد . با حقوق نمایندگیش و مبالغی دیگر در زمینی به مساحت 52 هزار متر بیمارستان و در حوالی آن مسجدی را ساخت. هنگامی که در سال 1346 جلال آل احمد از دنیا رفت جنازهاش را در این مسجد به امانت سپردند تا در جایی مناسب ، آرامگاهی ساخته و به آنجا منتقل شود. اما این اتفاق هیچ گاه رخ نداد.و البته چند سالی بعد جنازهی دکتر شریعتی نیز در خاک دمشق به امانت ماندگار شد.حالا بعد از آن روزگار جمعیتِ جماعتِ در خاک خفتهی مسجد افزایش یافته و بخشی از مسجد جدا و گورستان را تشکیل میدهد.آرامگاه مرحوم فیروزآبادی هم همانجاست اندکی از زمین فراتر آمده و سنگ قبری باشکوه دارد.بعد به سمت ابنبابویه میرویم گورستانی که در روزگار ناصرالدینشاه مزرعه بود. جسدی سالم کشف شد که نشان میداد اینجا آرامگاه ابنبابویه یا شیخ صدوق است.فقیهی که هشتصد سال قبل آفتاب عمر از کاسهی بالینش غروب کرد.. شهر ری تاریخی کهن دارد و بارها توسط مهاجمانی مثل مغولها و تیموریان ویران شده است. برای این فقیه شیعی بارگاهی در خور ساختهاند .اما قبرستان ابنبابویه گویا متولی ندارد. در گوشهگوشهی قبرستان مردی ایستاده شیشهی آب و قرآنی کوچک در دست و منتظر تا یکی سر مزاری بایستد و فاتحهای بخواند و او جلو بیاید و آبی روی قبر بریزد و آیهای خوانده و ناخوانده پولی بگیرد و برود.هر یک برای خود محدودهای مشخص دارند و به دقت آمدان و رفتگان را زیر نظر دارند.روانشناسهای خوبی هستند در گوشهای مقبرهای خراب شده است یکیشان جلو میآید حدس میزند دانشجو باشیم و گرفتار قال و قیل سیاست. میگوید آنها آمدند و شبانه خراب کردند و رفتند.به قبرهایِ مقبرهیِ ویران نگاه میکنیم آرامگاه دختران ناصرالدینشاه است.در گوشهای دیگر آرامگاهی خانوادگی وجود دارد وارد میشویم و به خواندن نامهای سنگ قبر مشغول که یکی میگوید شما با اجازهی که آمدید؟ و بعد که پیگیر میشویم توضیح میدهد که سرایدار این آرامگاه خانوادگی است.اینکه یکی پیدا شود برای قبر جدش سرایدار بگیرد عجیب به نظر میرسد.آرامگاه بزرگانی مانند غلامرضا تختی ، علیاکبر دهخدا ،میرزاده عشقی ، سید اشرفالدین گیلانی ، موذنزادهی اردبیلی در این گورستان است.محمدرضاشاه پهلوی و دکتر محمد مصدق هم آرزو داشتند جسدشان در این قبرستان دفن شود که نشد.برج طغرل هم در همان حوالی است ساده و باشکوه.ارتفاع آن 20 متر و نمای بیرونی آن 24 پر و نمای داخلیش استوانهایست.میگویند آرامگاه طغرل نخستین شاه سلجوقی اینجاست. ماشین حرکت میکند و در کنار یکی از خیابانهای اصلی ری میایستد. چشمه علی. یکی از شگفتیهای ایران.در کنار خیابان چند پله که به پایین بروی به چشمهای میرسی. کنار آن کوه و بالای کوه دیواری بلند که گویا بخشی از باروی شهر یا قلعه بوده است.گویی از زمینی چمن ، بخشی را جدا کنی و در بیابان بنشانی. رفتهاند و از منطقهای کوهستانی ، کوه و چشمهای را جدا کردهاند و در میان شهر کاشتهاند و مواظب بودهاند چشمه خشک نشود.از کوه که صخرهایست بالا میروم انتظار همه چیزی میرود اما آن سو هم شهر است. اتوبوس ،آپارتمان و آدمهای گیج و عجول.چشمه علی از لحاظ تاریخی هم دارای ارزش است در حفاریهایی دوران رضا شاه ، سفالینههایی کشف شد که نشان از قدمت هفت هزار سالهی این تپه دارد .یکی از پادشاهان قاجار هم به سبک دوران هخامنشیان نقش برجستههایی پدید آورده است .
بعد از زیارت شاه عبدالعظیم به موزهی ایران باستان میرویم. در اوایل دوران پهلوی اندره گدار فرانسوی به ایران آمد و دانشکدهی هنرهای زیبای تهران را تاسیس و خود به عنوان استاد به تدریس پرداخت. وی در زمینههای باستانشناسی و معماری نیز چهرهای شناخته شده بود.کار تحقیق و گمانهزنی در بسیاری از تپههای تاریخی با همت و حمایت او انجام میشد علاوه بر این وی طراح بناهایی مانند آرامگاه سعدی ، حافظ و فردوسی و موزهی باستان است.موزهی باستان در سال 1316 افتتاح شد و ساختمان آن از طرح کاخ تیسفون ساسانی الهام گرفته شده است. این موزه اولین و بارزشترین موزهی ایران است و جزوِ موزههای مطرح جهان محسوب میشود. آن گونه که در تابلوی معرفیِ موزه نوشته شده بیش از 300 هزار شی تاریخی در این موزه وجود دارد که البته همواره بخش اندکی از آن به نمایش عموم درمیآید. اندکی دیر به موزه رسیدهایم نیم ساعتی بین آثار چند هزار سالهی ایران چرخ میزنیم و میآموزیم . همه آرزو میکنند ای کاش فرصتی بیشتر فراهم بود تا بازدیدی کامل انجام شود. شباهنگام به آران وبیدگل باز میگردیم خسته از یک روز رفتن و سرحال از دیدهها و آموختهها.