از وبلاگ دوست عزیز علیرضا توحیدی
جمعه هفدهم مهر است برایمان کلاس ضمن خدمت گذاشتهاند . اما هنگامی که ابوالفضل مقری میگوید فردا صبح ساعت پنج و نیم قرار است به تهران برویم تصمیم میگیرم از قیل و قال مدرسه بگذرم و راهی شوم. صبح با مینیبوس به سمت تهران حرکت میکنیم. جماعت مسافر از اهالی آران و بیدگل و نوشآباد و کاشان هستند همه اهل قلم و وبلاگ.اولین جایی که میایستیم مسجد فیروزآبادی است. مردی که در سال 1253 ه.ش در یکی از روستاهای فیروزآبادبه دنیا آمد و بعد از تحصیل و امور دیگر همزمان با روزگار مدرس به مجلس رفت و چند دوره نمایندهی مردم تهران شد . با حقوق نمایندگیش و مبالغی دیگر در زمینی به مساحت 52 هزار متر بیمارستان و در حوالی آن مسجدی را ساخت. هنگامی که در سال 1346 جلال آل احمد از دنیا رفت جنازهاش را در این مسجد به امانت سپردند تا در جایی مناسب ، آرامگاهی ساخته و به آنجا منتقل شود. اما این اتفاق هیچ گاه رخ نداد.و البته چند سالی بعد جنازهی دکتر شریعتی نیز در خاک دمشق به امانت ماندگار شد.حالا بعد از آن روزگار جمعیتِ جماعتِ در خاک خفتهی مسجد افزایش یافته و بخشی از مسجد جدا و گورستان را تشکیل میدهد.آرامگاه مرحوم فیروزآبادی هم همانجاست اندکی از زمین فراتر آمده و سنگ قبری باشکوه دارد.بعد به سمت ابنبابویه میرویم گورستانی که در روزگار ناصرالدینشاه مزرعه بود. جسدی سالم کشف شد که نشان میداد اینجا آرامگاه ابنبابویه یا شیخ صدوق است.فقیهی که هشتصد سال قبل آفتاب عمر از کاسهی بالینش غروب کرد.. شهر ری تاریخی کهن دارد و بارها توسط مهاجمانی مثل مغولها و تیموریان ویران شده است. برای این فقیه شیعی بارگاهی در خور ساختهاند .اما قبرستان ابنبابویه گویا متولی ندارد. در گوشهگوشهی قبرستان مردی ایستاده شیشهی آب و قرآنی کوچک در دست و منتظر تا یکی سر مزاری بایستد و فاتحهای بخواند و او جلو بیاید و آبی روی قبر بریزد و آیهای خوانده و ناخوانده پولی بگیرد و برود.هر یک برای خود محدودهای مشخص دارند و به دقت آمدان و رفتگان را زیر نظر دارند.روانشناسهای خوبی هستند در گوشهای مقبرهای خراب شده است یکیشان جلو میآید حدس میزند دانشجو باشیم و گرفتار قال و قیل سیاست. میگوید آنها آمدند و شبانه خراب کردند و رفتند.به قبرهایِ مقبرهیِ ویران نگاه میکنیم آرامگاه دختران ناصرالدینشاه است.در گوشهای دیگر آرامگاهی خانوادگی وجود دارد وارد میشویم و به خواندن نامهای سنگ قبر مشغول که یکی میگوید شما با اجازهی که آمدید؟ و بعد که پیگیر میشویم توضیح میدهد که سرایدار این آرامگاه خانوادگی است.اینکه یکی پیدا شود برای قبر جدش سرایدار بگیرد عجیب به نظر میرسد.آرامگاه بزرگانی مانند غلامرضا تختی ، علیاکبر دهخدا ،میرزاده عشقی ، سید اشرفالدین گیلانی ، موذنزادهی اردبیلی در این گورستان است.محمدرضاشاه پهلوی و دکتر محمد مصدق هم آرزو داشتند جسدشان در این قبرستان دفن شود که نشد.برج طغرل هم در همان حوالی است ساده و باشکوه.ارتفاع آن 20 متر و نمای بیرونی آن 24 پر و نمای داخلیش استوانهایست.میگویند آرامگاه طغرل نخستین شاه سلجوقی اینجاست. ماشین حرکت میکند و در کنار یکی از خیابانهای اصلی ری میایستد. چشمه علی. یکی از شگفتیهای ایران.در کنار خیابان چند پله که به پایین بروی به چشمهای میرسی. کنار آن کوه و بالای کوه دیواری بلند که گویا بخشی از باروی شهر یا قلعه بوده است.گویی از زمینی چمن ، بخشی را جدا کنی و در بیابان بنشانی. رفتهاند و از منطقهای کوهستانی ، کوه و چشمهای را جدا کردهاند و در میان شهر کاشتهاند و مواظب بودهاند چشمه خشک نشود.از کوه که صخرهایست بالا میروم انتظار همه چیزی میرود اما آن سو هم شهر است. اتوبوس ،آپارتمان و آدمهای گیج و عجول.چشمه علی از لحاظ تاریخی هم دارای ارزش است در حفاریهایی دوران رضا شاه ، سفالینههایی کشف شد که نشان از قدمت هفت هزار سالهی این تپه دارد .یکی از پادشاهان قاجار هم به سبک دوران هخامنشیان نقش برجستههایی پدید آورده است .
بعد از زیارت شاه عبدالعظیم به موزهی ایران باستان میرویم. در اوایل دوران پهلوی اندره گدار فرانسوی به ایران آمد و دانشکدهی هنرهای زیبای تهران را تاسیس و خود به عنوان استاد به تدریس پرداخت. وی در زمینههای باستانشناسی و معماری نیز چهرهای شناخته شده بود.کار تحقیق و گمانهزنی در بسیاری از تپههای تاریخی با همت و حمایت او انجام میشد علاوه بر این وی طراح بناهایی مانند آرامگاه سعدی ، حافظ و فردوسی و موزهی باستان است.موزهی باستان در سال 1316 افتتاح شد و ساختمان آن از طرح کاخ تیسفون ساسانی الهام گرفته شده است. این موزه اولین و بارزشترین موزهی ایران است و جزوِ موزههای مطرح جهان محسوب میشود. آن گونه که در تابلوی معرفیِ موزه نوشته شده بیش از 300 هزار شی تاریخی در این موزه وجود دارد که البته همواره بخش اندکی از آن به نمایش عموم درمیآید. اندکی دیر به موزه رسیدهایم نیم ساعتی بین آثار چند هزار سالهی ایران چرخ میزنیم و میآموزیم . همه آرزو میکنند ای کاش فرصتی بیشتر فراهم بود تا بازدیدی کامل انجام شود. شباهنگام به آران وبیدگل باز میگردیم خسته از یک روز رفتن و سرحال از دیدهها و آموختهها.