استاد گرانقدر انتقاد به جایی داشتند که در این شرایط سخت و برفی چرا اطلاع رسانی و عکس از شرایط توسط این وبلاگ ارائه نمی شود.
خدمت ایشان عرض کنم تنها راه ارتباطی شهر برزک به خطوط دیتا یک ای سی تی روستایی می باشد که آنهم برخلاف قول جناب آقای رئیس مخابرات کاشان در جلسه سفیران خدمت که تشریف مبارکشان را آورده بودند برزک که قرار بود یک کامپیوتر تبدیل به دو کامپیوتر بشود؛ که نشد هیچ، این یکی که هم با ترافیک بالا مراجعه کننده مواجه بود، در حال حاضر به پست بانک اختصاص داده شده است و اگر خیلی وقت داده شود در حد نگاه کردن نظرات دوستان عزیز و به روز رسانی محدود وبلاگ.
اما در رابطه با شرایط بحرانی در رابطه با سرما عرض کنم:
در عین حال بند آمدن راهها و خیابان ها و کوچه ها و یخ زدن لوله های آب و سرمای شدید و نبود سوخت و مشکلات دیگر که تا حدودی کل کشور با آن روبرو است؛
برای برزک چیز جدیدی نبوده است و مردم برزک از آیین های همدلی که در صدا و سیمای محترم برگزار می شود ابراز تعجب و شگفتی می نمایند.
سوال اینجاست:
یا مردم برزک که این با شرایط مانوس هستند آدم نیستند. (یه چیزی بهتر از آدم) یا مردم بقیه نقاط کشور خیلی آدم هستند.
دو مطلب در باره عشق یکی در نقد آن و دیگری در مدح آن.
(دوست داشتن از عشق برتر است.)
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد دوست داشتن همگام با آن اوج مییابد.
عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست ؟ یک (خودجوشی ذاتی) است و از همین رو همیشه اشتباه میکند و
در انتخاب یه سختی میلغزد و یا همواره یکجانبه میماند و گاه میان دو بیگانه ناهمانند عشقی جرقه میزند و چون در تاریکی
است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن, چهره یکدیگر را می توان دید و در اینجا است
که گاه پس از جرقه زدن عشق, عاشق و معشوق که در چهره هم مینگرند, احساس میکنند که هم را نمیشناسند و بیگانگی و
و ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است.
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه میبندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این رو است که همواره پس از آشنایی
پدید میآید, در حقیقت, در آغاز, دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند ....
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی (فهمیدن ) و (اندیشیدن ) نیست. اما دوست داشتن, در اوج معراجش, از سر
حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خودش به قله بلند اشراق میبرد.
عشق زیبائیهای دلخواه را در معشوق میآفریند و دوست داشتن زیبائیهای دلخواه را در (دوست ) می بیند و می یابد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی, بی انتها و مطلق.
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن بینایی میدهد .
عشق خشن است و شدید در عین حال ناپایدار و نا مطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان.
عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است وشک ناپذیر.
از عشق هرچه بیشتر مینوشیم, سیرابتر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر, تشنهتر.
عشق هر چه دیرتر میپاید کهنهتر میشود و دوست داشتن نوتر..
عشق یک اغفال بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی - که طبیعت سخت آنرا دوست میدارد- سرگرم شود, و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده.
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.
عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است و دوست داشتن همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن است.
(دکتر شهید علی شریعتی)
(عشق)
نشاط انگیز و ماتم زایی ای عشق
عجب رسواگر و رسوایی ای عشق
اگر چنگ تو با جانی ستیزد
چنان افتد که هرگز برنخیزد
ترا یک فن نباشد، ذو فنونی
بلای عقل و مبنای جنونی
تو لیلی را ز خوبی طاق کردی
گل گلخانه را آفاق کردی
اگر بر او نمک دادی تو دادی
بدو خوبی ملک دادی تو دادی
لبش گلرنگ اگر کردی تو کردی
دلش را سنگ اگر کردی تو کردی
به از لیلی فراوان بود در شهر
به نیروی تو شد جانانهی دهر
تو مجنون را به شهر افسانه کردی
ز هجران زنی دیوانه کردی
تو او را ناله و اندوه دادی
ز محنت سر به دشت و کوه دادی
***
خوشا آن کس که جانش از تو سوزد
چو شمعی پای تا سر فروزد
خوشا عشق و خوشا ناکامی عشق
خوشا رسوایی و بدنامی عشق
خوشا در سوز عشق سوختنها
درون شعله افروختنها
اگر میداد لیلی کام مجنون
کجا افسانه میشد نام مجنون
***
در این آتش هر آن کس بیشتر سوخت
چراغش در جهان روشنتر افروخت
نوای عاشقان در بینواییست
دوام عاشقی ها در جداییست
نوای عاشقان در بینواییست
دوام عاشقی ها در جداییست
سرودهای از مهدی سهیلی (مجموعه شعر اشک مهتاب)
امروز پنج شنبه بیستم دی ماه 86 است که سازمان سنجش اعلام کرد آزمون کارشناسی ارشد 20 روز عقب افتاد!!! درحالی که این آزمون طبق برنامه از پیش تعیین شده یک سال قبل قرار بود نهم ،دهم، یازدهم و دوازدهم بهمن برگزار شود فقط با یک اطلاعیه 20 روز عقب افتاد.
حال من این سوال را دارم:""کسی که برای یک چنین آزمون مهمی در حجم وسیع و زمان محدود از ماه ها قبل با توجه به شرایط خودش در مورد زمان مطالعه کردن، زمان دوره کردن، زمان تست زدن و نهایتا حضور سر جلسه آزمون در تاریخ معین شده برنامه ریزی می کند،تکلیفش چیست؟؟؟؟؟؟((فرض کنید شما در شهریور فارغ التحصیل شده و تاریخ اعزام به خدمت شما یکم اسفند بوده با خیال راحت نشسته و4 ماه برای آزمون ارشد درس خوانده اید.حال اعلام می کنند آزمون در اسفند ماه برگزار می شود!!!...........این فقط یک نمونه است)) یعنی برنامه ریزی کشک!!!
گفته شده علت سرما وبرف و عقب افتادن امتحانات پایان ترم است. خدا رحم کرده یک هفته برف نیامد وگر نه یک سال عقب می انداختند.این در حالی است که در طول سال های گذشته این آزمون در اسفند ماه برگزار می شد امسال قرار بود یک ماه زودتر(نمی دانم به چه دلیلی) در بهمن ماه برگزار شود،که آن هم اینطور شد.همین یک ماه جلو انداختن هم کلی برنامه ریزی های دانشجویان را به هم زده بود.
ریشه مشکل کجاست؟؟؟ .واقعا نمی دانم چه بگویم !!!
یاد این مطلب افتادم که یکی از اقوام ما در مسافرت از امریکا به ایران می گفت:تمام برنامه ریزی هایمان از قبل از پرواز تا پشت مرز ایران درست از آب در آمد اما از مرز ایران به این طرف حداقل 6 ساعت تاخیر روی شاخش بود!!!!!!!!
جواد جهانی
Email:j_javadjahani@yahoo.com
یه درخت خشک وبی برگ میون کویر داغ --توی ته مونده ذهنش نقش پررنگ یه باغ
شاخه سبز خیالش سر به آسمون کشید --بر رودوشش همه پر شد ز اقاقی سپید
زیر سایه خیالی کمکمک چشماش بست-- دید دو تا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشست
اولی گفت اگه بارون باز بباره توکویر--- دیگه اما سررسیده عمر این درخت پیر
دومی گفت که قدیما یادمه کویر نبود --جنگل و پرنده بود و گذر زلال رود
گفتن از جا پریدن با یه دنیا خاطره---- اون درخت اما هنوزم تو کویر باوره
مه سنگینی فضای روستا را گرفته بود، به گونه ای که برای رفتن به منزل پدر تنها، جهت سر زدن به او، به سختی در زیر نور چراغ تیر برق در محله ای که از هیاهوی کودکان و نوجوانان در چندین سال پیش که به بازی جنگل بازی و هفت سنگ و شمشیر بازی می پرداختند، چیزی نمانده جز سکوت مرگبار مهاجرت عظیم و سوسو چراغ منزل چند پیرمرد و پیرزن که چاره ای جز ماندن ندارند.
... پیرمرد نود ساله ای که زیر کرسی برقی نشسته و از سالهای دور حکایت هایی تعریف می کند؛
«مادرم تعریف می کرد که به خانه آمدم و به مادر گفتم همسایه بچه مرده خود را می خوردند و مادر با ناراحتی و دلهره گفت: فرزندم این موضع را برای هیچ کس تعریف نکن»
و پدر برای پذیرایی از زیر کرسی بلند می شود تا به قول خودش برایمان آجیل زمستانی بیاورد؛
«کشک بخورید برایتان مفید است.»
و درست می گوید چرا که سبحان زمانی که در شکم مادرش بوده مغز استخوان های مادرش را با خیال راحت و بدون نگرانی و تشویش خورده است و مادر در ابتدای راه گوشتی است بر اسکلتی از استخوان پوک، اما زنده و دل خوش از تحرک
و پسر که بیش از دو سال و چند ماه از ورودش به این دنیای رنگ و وارنگ نگذشته است؛ روی کرسی پدر بزرگش ایستاده و شیرین کاری می کند و ماها را مشغول به خود دارد تا آمدن برف سنگین را متوجه نشویم.
مادر سبحان در تکمیل شیرین کاری های فرزند می گوید:«پسرم رنگ های قالی را می شناسد و روزها در کنار دار قالی هر رنگی را بخواهم برایم می آورد و کمکم می کند.»
و سبحان که از این حرفها کمی سر در می آورد می گوید:
«ققمز، قلماسی، کرمی، آره مامان؟»
و صدای تلویزیون از بین صحبت های ما می آید که مسئولی می گوید:
«ما باید ایران را آنگونه که شایسته است بسازیم»
و برادرم از فرسنگ ها دورتر تماس می گیرد تا حال پدر را بپرسد:
«پدر سلام
من نگران شما هستم.
در این برف بیرون نرو، می افتی
در خانه بمان.
اینجا هم هوا نامساعد است و ما در خانه مانده ایم.»
... و وقت رفتن، درب خانه پدر را باز می کنیم تا به خانه برویم؛
برف اینقدر سنگین است که راه را بند آورده.
شب تاریک و برف سنگین و پاها لرزان و خانه بس دور
صدای گرگ می آید
این مطلب توسط دوست خوب در قسمت نظرات پست ۲۰۱ آمده است:
بد بین از حق بینی محروم است .
واقعبینی یا واقعنگری به معنای مشاهده وقایع است آنگونه که اتفاق افتاده اند، بدون
آنکه خود را در ورطهی خوشبینی ساده لوحانه یا بدبینی نا بهجا بیندازیم. مکمل واقع بینی، حس نیکبینی است . نیکبینی به معنی توجه کردن و دیدن جنبهی مثبت هر چیز و هر
رویدادی است. این حس یکی از عواملی است که مانع بروز تلخکامی در زندگی میشود.
واقع نگری (واقع بینی)
برای واقعبین شدن یا یافتن دید درست، هرکس، نخست باید خود را بهتر بشناسد. برای این کار باید نگاه را متوجه درون کنیم و آن را به دقت مورد ارزیابی قرار دهیم تا خصوصیات اخلاقی خویش، یعنی نقاط ضعف و قوت شخصیت روحی _ روانیمان را بهتر بشناسیم. همین ((خصوصیاتند)) که خود ما و نگرش ما را میسازد. به طور مثال اگر نشانههایی از بد بینی در خود یافتیم ، کوشش کنیم آنها را رفع کنیم . بدبین جنبههای مثبت را نمیبیند و همین سبب میشود که از دریچهی عینیت و واقعبینی نگاه نکند و قضاوتهای نادرستش فریبش دهد. خوشبینی ساده لوحانه روی دیگر همین سکه است . خوشبین ساده لوح در ابرها زندگی میکند و اغلب از کنار واقعیتها میگذرد. گذشته از اینها ، برخی عوامل دیگر که مانع واقعبینی است عبارتند از: پیشداوری و پیشفرضهای جزمی، چه علمی، چه مذهبی و غیره که قضاوت شخص و دیدگاهش را تحت تاثیر قرار میدهند و مانع از واقعبینی او میشوند.
نیک بینی
نیکبینی آن است که انسان در هر چیز و رویدادی، حتی آنهایی که به نظرش ناخوشایند و یا بد میآید، همواره جنبه خوب و یا نکتهی مثبت آن را هم بیابد. (رسول خدا و یارانشان در حال گذر از شهری به شهر دیگر بودند. در راه به لاشه سگی بر میخورند، همه یاران دهان و بینی خود را گرفتند و از بوی بد حیوان نالیدند. در همان حال پیامبر خدا از دندانهای سفید سگ تعریف کردند. این نوع برخورد پیامبر تعجب یاران را برانگیخت. اما دوست من بی شک این نوع رفتار پیامبر نیکبین بودن را به ما درس میدهد. در بعضی کُتب این داستان به حضرت مسیح (ع) بیان شده. نویسنده )
""خوش بین باشید اما خوش بین دیر باور ""
معنی این جمله ی "ساموئل اسمایلز" را شاید مردم برزک خوب بفهمند:خوشبین باشید که سد برزک ساخته میشود فقط در صد سال آینده!
خوش بین باشید که یک سوله سر پوشیده ورزشی برای برزک ساخته میشود فقط در دویست سال دیگر!!
خوش بین باشید دیگر مهاجرت به شهر های بزرگ نخواهید داشت البته در سیصد سال آینده!!!.
خوش بین باشید وضعیت کار در برزک عالی خواهد بود البته در چهارصد سال آینده!!!!
وخوش بین باشید تمام مشکلات برزک حل خواهد شد البته در.................................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!....
((هر رویدادی در این عالم دلیل وهدفی دارد ودرخدمت آدمی است))
تنها راه به دست آوردن نتیجه مثبت ازآنچه درظاهرشکل یک نتیجه منفی دارد،این است که مساله را به فرصت تبدیل کنیم؛ مارلین همیلتون معلم و ملکه زیبایی سابق و تاجر موفق امروزدر فرزنو ی کالیفرنیا که بازمانده حادثه ای وحشتناک است،نمونه ای ازآن است اوبه هنگام بیست ونه سالگی از یک صخره سقوط میکند وازکمربه پایین فلج می شود پس ازآن ناچارمی شودازصندلی چرخداراستفاده کند ،او می توانست ذهنش را بر خیلی چیزها متمرکز کند ولی ذهن خود را برای راههای ممکنی که پیش رو داشت متمرکز کرد وتوانست فرصتی دراین حادثه غمگین برای خود بیابدکه موجبات موفقیتش را فراهم آورد .درآغاز در استفاده از صندلی چرخدار ناتوان بود،زیرا خودش راخیلی محدود شده می دید .اوعزم خود راجزم کرد تا صندلی بهتری طراحی کند وبه کمک دو تن از دوستانش به روش نمونه سازی کار روی صندلی چرخدار بهتر وراحت تر را شروع کرد ودر نهایت شرکتی را تشکیل دادکه صنعت ساخت صندلی چرخدار را دگرگون کرد ودرسال 1984 موفقترین صنعت کوچک در ایالت کالیفرنیا شد،آنان اولین کارمند خودرا در 1981 استخدام کردند و ظرف چند سال کارکنان آنهابه هشتاد نفر رسیدو بیش از هشتصد نمایندگی نیز دایر کردند .گمان نمی رود همیلتون آگاهانه دست به چنین کاری زده باشد؛ولی تمام موفقیت های عظیم در چنین قالب هایی عمل می شوند.افراد زیادی هستند که بیش ازتمرکز برنقاط قوت بر نقاط ضعف تمایل نشان می دهند واندکی ازمردمان هستند که با تمایل به نقاط قوت از پس مشکلات بر آمده وچاره مشکلات را می یابند وشاید این هم یکی از دلایل اندک بودن افراد موفق است.
گردآورنده:جواد جهانی
Email:j_javadjahani@yahoo.com
منبع:(آنتونی رابینز،1987ص 71)
تولید کنندگان شیر می گویند قیمت تمام شده هر لیتر شیر تولیدی، با احتساب مواد مصرفی، هزینه های سربار و ۲۰ درصد سود دامدار، حدود ۴۵۵۰ ریال می شود که با توجه به اعمال سیاست عدم افزایش قیمت شیر در سال جاری، کارخانه های تولید شیر پاستوریزه، آن را به قیمت هر لیتر ۳۳۰۰ ریال از دامدار خریداری می کنند و این یعنی به ازای هر لیتر، ۱۲۵۰ ریال ضرر و زیان متوجه تولید کننده می شود.
... این در حالی است که بر اساس گزارش منتشر شده توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سرانه مصرف لبنیات در ایران کمتر از یک سوم استاندارد جهانی است، ۲۵ درصد از کودکان ایرانی به نوعی از سوء تغذیه رنج می برند، آمار پوکی استخوان در ایران قابل توجه است و ۹۰ درصد ایرانی ها کمبود کلسیم در رژیم غذایی دارند.(۱)
(۱) روزنامه همشهری ۶ آذر ۱۳۸۶
... اگر چه اکثر رانندگان ایرانی مربوط به نسل های بعد از انقلاب هستند اما عمدتاْ آن ها آروزی بازگشت قیمت بنزین به دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را دارند. بیش تر در محافل عمومی از ارزان بودن قیمت بنزین در آن دهه سخن گفته می شود. اما در واقع قیمت بنزین در آن زمان یعنی شش ریال برای هر لیتر ارزان نبود، بلکه تقریباْ در سطح قیمت های بین المللی قرار داشت. حتی قیمت بنزین در ایران در آن زمان در مقایسه با قیمت بنزین در آمریکا گران تر بود. در آن زمان هر دلار آمریکا در برابر ۷۰ ریال معامله می شد و متوسط قیمت بنزین در آمریکا ۲۵ تا ۳۰ سنت در هر گالن بود. ضمن آن که قیمت هر بشکه نفت خام در آن زمان بیش از ۱۳ دلار در هر بشکه بود. امروز هر دلار در برابر ۹۳۰۰ ریال معامله می شود و قیمت نفت خام بیش از ۸۵ دلار در هر بشکه است.(۱)
(۱)نشریه «میس» ارزیابی کرد - روزنامه سرمایه دوشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۶
این پست را در شرایطی می نویسم که از شدت درد به سختی خود را کنترل می نمایم و بر اعصاب خود مسلط می شوم، درد شعارزدگی، درد تبعیض، درد حق کشی مردم زحمت کش روستا و روستا شهرها، درد ضایع شدن حقوق کشاورزانی که راه گرفتن حق خود را بلد نیستند و آنقدر در حلال ورزی زندگی خود تاکید دارند که خرد شدن زیر بار بی عدالتی را نوعی تقدیر الهی می پندارند و دم بر نمی آورند، روستائیان که در زمستان و تابستان در سخت ترین شرایط گذران زندگی می نمایند و خم به ابرو نمی آورند، و زنان روستایی که مردانه در کنار مردان و بیش از مردان بار زندگی را به دوش می کشند و دلخوشند به فرزندان دانشجوی خود که به دانشگاه فرستاده اند تا برای خودشان کسی شوند و پسران دانشجویی که زنانه خود را آرایش می کنند و درس حقوق را ناپلونی پاس می نمایند و در میتینگ های تلاش برای آزادی برای سیاستمدارانی که به قشنگی صحبت می کنند کف مرتب می زنند.
بیمه تامین اجتماعی در اصل ۲۹ قانون اساسی و همچنین چشم انداز ۲۰ ساله کشور، برای تمام اقشار مردم آمده است اما به جای توجه خوب و درست به آن به مجموعه های حمایتی که درهم شکننده غرور مردم بوده است مانند کمیته امداد و موسسه های خیریه پرداخته شده است.
«در نظام حمایتی افراد باید به درجه فقر برسند در حالی که در نظام بیمه ای دریافت مستمری بدون توجه به توانایی یا ناتوانی است و نبود متولی خاص در گذشته موجب شده با وجود چندین بار تلاش برای بیمه کردن روستاییان در بعد از انقلاب این مسئله راکد بماند»(۱)
راکد ماندن امور بیمه ای در این دوران که موجب ضایع شدن حقوق زحمت کش ترین قشر هموطن شده است به عهده کیست و این در حالی است که چنانچه شخصی در شهر می بود و آبدارچی فلان شرکت به علت پرداخت چند سال کوتاه حق بیمه و رسیدن به سن بازنشستگی، الان از حقوق بازنشستگی استفاده می کرد ولی روستایی که سیاستمداران برای او مکانیزمی تعریف نکرده اند در سن از کارافتادگی باید نگاهش به دست موسسه های خیریه باشد. آیا این است معنای عدالت گستری ؟
و آیا آن زمان که شهید رجایی(با تمام احترامی که برایشان قائل هستم) طرح صدقه دادن به روستائیان را تدوین می کرد و حال نیز معروف به طرح شهید رجایی است به فکرش نرسید که سیستم بیمه را فعال کند؟
اما صندوق محترم بیمه روستاییان و عشایر که در بوق و کرنا می کند «برای اولین بار بعد از ۴۰ سال (البته نمی دانم چرا بعد از ۴۰ سال و نمی گوییم بعد از ۲۸-۲۷ سال) بیمه روستاییان و عشایر» فعال شده است چرا از آن استقبال صورت نمی گیرد؟
«۴۲۰ هزار خانوار از مجموع ۳ میلیون خانوار روستایی و عشایری کشور که مشمول هیچ بیمه ای نبودند از سال ۸۴ تاکنون بیمه شده ... و از مجموع ۲ هزار ۸۷۰ کارگزاری بیمه روستایی و عشایری تعداد زیادی فعالیت ندارند که در سال سوم این طرح، ارزیابی کارگزاران قبلی و جایگزینی کارگزاران فعال مد نظر است»(۲)
«طبق آمار سال ۲۰۰۵ ضریب نفوذ بیمه در دنیا ۵۲/۷ درصد بوده که این رقم در ایران ۳/۱ درصد بوده است. در حوزه تامین اجتماعی نیز حدود ۹ میلیون نفر از جمعیت کشور تحت پوشش هیچ نوع بیمه ای قرار ندارند. همچنین ضریب نفوذ بیمه در ارتباط با فعالیت های بازرگانی در کشور ما ۱۴/۱ درصد بوده که از این لحاظ مقام هفتاد و هفتم جهان را داریم و این در حالی است که ریسک برخی فعالیت ها در ایران نسبت به دنیا بالاتر هم هست از جمله در فعالیت های کشاورزی
... دریافت حق بیمه های بالا در کشور ما یکی از دلایل پائین بودن استقبال مردم از خرید بیمه نامه هاست و این ناشی از عدم حاکمیت فضای رقابتی در صنعت بیمه است چرا که بیش از ۵۰ درصد این صنعت در اختیار دولت است.
همچنان که گفته شد ایران از نظر ضریب نفوذ بیمه رتبه هفتاد هفتم دارد، اما از نظر حجم حق بیمه تولید شده با درآمد حدود ۵/۲ میلیارد دلار رتبه ۴۶ را داراست.»(۳)
روستایی خرده مالک که به ناچار در روستا مانده است و هزینه هاکشاورزیش به مراتب بالاتر از درآمدهایش می باشد از یک طرف برای بیمه شدن حق بیمه بپردازد و بعد از آن تاکی بپردازد و از طرف دیگر بحث بازنشستگی و درمان از هم جدا باشد و از طرف دیگر با حداقل های امکانات در روستا یا روستا شهر به زندگی بخور و نمیر و رای بده ادامه بدهد؛
«رئیس صندوق بیمه اجتماعی روستاییان و عشایر کشور گفت: ... تا کنون ۴۲۰ هزار خانوار از روستاییان و عشایر بیمه نشده با پرداخت ۵۴ تا ۹۰ هزار تومان برای یک خانواده به طور سالانه بیمه شده اند.
... رئیس صندوق بیمه روستاییان و عشایر اعلام کرد: داشتن ۱۵ سال سابقه پرداخت حق بیمه و حداقل ۶۵ سال سن شرط برقراری مستمری پیری است بنابراین توصیه می شود افراد فرصت را از دست نداده و در جوانی بیمه شوند»(۴)
بنابراین فعلاْ تا ۱۵ سال دیگه قرار است که پول از روستاییان و عشایر گرفته شود نه اینکه خدماتی داده شود همانطور که این مدیر محترم در جایی دیگر می گوید:
«سال گذشته یکصد میلیارد تومان حق بیمه از روستاییان دریافت و ۵ میلیارد تومان از این میزان برای عمران روستاها برگشت داد شد»(۵)
من اینگونه می فهمم که خود روستائیان تشخیص نمی دهند که پول خودشان را کجا هزینه کنند که به نفع خودشان باشد و طی یک روند بوروکراسی گسترده میلیاردها تومان از روستائیان گرفته می شود و آنگاه درصدی از آن به روستا برگشت داده می شود و من که در روستا شهر زندگی می کنم معمولا به راحتی می بینم که این پول ها چگونه در اثر مدیریت های ضعیف صرف اموری می شود که کمترین بازده را برای مردم ندارد.
و نکته ای که من سر در نمی آورم آن است که:
«رئیس صندوق بیمه روستاییان و عشایر گفت: میزان اعتبار اختصاص یافته برای صندوق از سوی دولت امسال به ۱۵۲ میلیارد تومان رسید که این مبلغ پارسال ۱۲۰ میلیارد تومان بوده است»(۶)
اما این همه ی صحبت نبود؛ و تازه به بحث روستا - شهرها می رسیم. جاهایی که به قول معروف از روستا رانده و از شهر مانده هستند. در تقسیمات کشوری شهر شده اند ولی عملاْ روستا و در چارچوب تسهیلات روستایی قرار نمی گیرند مانند «برزک»
«۷۲۰ شهر در کشورمان جمعیتی کمتر از ۲۰ هزار نفر دارند و مجلس شورای اسلامی در حال بررسی طرحی است که به موجب آن ساکنان این شهرها می توانند زیر پوشش صندوق بیمه روستاییان و عشایر قرار گیرند.
... تا پیش از این سخت گیری زیادی از سوی مسئولین انجام می شد تا مبادا کسانی که روستایی و روستا نشین نیستند عضو صندوق شوند»(۷)
خیلی جالب است. نه؟ برای اینکه خود روستاییان عضو این صندوق شوند چقدر کاگزارها باید در مجلس عروسی و عزا تبلیغ کنند و این در حالی است که نمایندگان محترم که روی صندلی های راحت مجلس جلوس می فرمایند به فکر اینکه کسی قاچاقی نیاد و سالانه مبلغی به این صندوق محترم که حداقل ۱۵ سال است پول پرداخت نکند نگرانند. درود بر شما نمایندگان نگران
«بر اساس آمار منتشر شده از سوی صندوق بیمه عشایر و روستاییان کشور تعداد شهرهایی که مشمول این قانون خواهند شد ۷۲۰ شهر است که این شهرها بالغ بر ۴ میلیون و ۶۰۰ هزار جمعیت دارند.
... در بند «ل» تبصره ۱۴ قانون بودجه امسال آمده است: وزارت رفاه و تامین اجتماعی مکلف است بر اساس ماده (۹۱) قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، کلیه روستاییان و اهالی شهرهای با جمعیت کمتر از ۲۰ هزار نفر را که تحت پوشش هیچ نوع بیمه خدمات درمانی نمی باشند به طور رایگان و از محل اعتبارات ردیف ۱۲۹۱۰۹ قسمت چهارم این قانون تحت پوشش خدمات درمانی قرار داده و حداکثر ظرف نیمه اول سال ۱۳۸۶ دفترچه بیمه درمان آنان را صادر و تحویل نماید.»(۸)
و اینجا هم نکته ای مهم در جهت عدالت گستری و مهرورزی حائز اهمیت است:
اولاْ آنکه دریافت دفترچه رایگاه نمی باشد و مستلزم پرداخت مبلغی است که من نوعی به عنوان یک خانواده ساکن روستا بعد از تامین رزق لایموت توان پرداخت هزینه دیگری را ندارم.
دوماْ برای دریافت آن می باید شورای شهر تایید کند من ساکن روستا - شهر هستم و این هم زمانی که دولت برای صحت حرف من به عنوان یک شهروند نیاز به تایید شورا داشته باشد هیچ گاه حاضر به انجام چنین کاری نیستم و حاضرم از مریضی بمیرم ولی برای خود حداقل ارزش ها را قائل باشم.
و سوم و مهمتر از همه در سیستم تعریف شده درمانی آقایان فرض را براین گذشته اند که روستاییان و عشایر و شهرهای کمتر از ۲۰ هزار نفر خود قادر به تشخیص اینکه در مسائل تخصصی به چه پزشکی مراجعه کنند نیستند بنابراین برای رفع مشکل بیکاری پزشکان و نبود تشخیص قدرت روستاییان سیستم نظام ارجاع و پزشک خانواده را طرح ریزی نموده اند. که این هم برای من که شهروند روستا - شهر می باشم قابل قبول نمی باشد. و دفترچه آن کمترین ارزش را در سیستم درمانی کشور دارا می باشد.
امیدوارم روزی فرا رسد که کمترین سخنرانی و بیشترین عمل را در سیستم دولتی خود شاهد باشیم.
(۱) مدیر عامل صندوق بیمه روستاییان و عشایر روزنامه ایران - سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۶ ضمیمه استان اصفهان
(۲) رئیس صندوق بیمه روستاییان و عشایر روزنامه ایران - پنج شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۶
(۳) به دنبال بیمه فراگیر - هادی اکبری - روزنامه ایران چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
(۴) رئیس صندوق بیمه روستاییان و عشایر روزنامه ایران - پنج شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۶
(۵)مدیر عامل صندوق بیمه روستاییان و عشایر روزنامه ایران - سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۶ ضمیمه استان اصفهان
(۶) رئیس صندوق بیمه روستاییان و عشایر روزنامه ایران - پنج شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۶
(۷) روزنامه همشهری ۶ آذر ۱۳۸۶
(۸) روزنامه همشهری ۶ آذر ۱۳۸۶
«نماینده شهرستان کاشان و آران و بیدگل در مراسم جشن دانشگاه آزاد گفت:
... فرماندار محترم که اهل کاشان نیست ولی از یک کاشانی بیشتر برای این شهرستان دلسوزی می کنند.... فرماندار دوشنبه ها هر هفته با مینی بوس مسئولان را به روستاها می برد و مشکلات را از نزدیک می بیند و برای حل آنها اقدام می کند»(۱)
جای تشکر و قدر دانی از این فرماندار غیر بومی را داریم ولی شما ۴۴ مسئول و کارشناس ادارات کاشانی را به زحمت بیندازی و ۳۵ مصوبه در یک جلسه داشته باشی از جمله
۲۹- مقرر گردید اداره برق کاشان نسبت به نصب پنجاه عدد چراغ لاک پشتی تا دهه فجر و یکصد عدد آن تا سه ماهه اول سال ۸۷ اقدام نماید.(۲)
ولی به جای این آمدن و رفتن ها و به زحمت انداختن مسئولین محترم فقط در پشت پرده یک مورد ناعادلانه تخصیص دادن تسهیلات بلاعوض سیل برزک که از ۵/۹ میلیارد تومان ۳ میلیارد تومان سهم بخش قمصر می شود و ۱۵۰ میلیون تومان سهم بخش برزک و فرماندار و استاندار و نماینده مجلس اعتراض می کنند و به جایی نمی رسد؛ بهتر نبود حل می کردند
و از طرفی دیگر در این دوی سرعت زندگی که هر شهروند برزکی خودساخته برای خود تنظیم نموده است قدری تنفس کند و در آن لحظه کوتاه ۳۵ مصوبه ۴۴ مسئول کاشانی را مرور تا فقط یک مورد به درد بخور از آن دربیاورد و به من سیاه بین نشان دهد.
(۱) نشریه آرمان دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶
(۲) پست ۱۸۹
روزی مردی ثروتمند تصمیم گرفت زندگی مردم فقیر را به پسرش نشان دهد به همین دلیل او را به روستایی برد که مردم آن زندگی محقری داشتند. آنها یک شبانه روز در یکی از خانه های محقر روستا ماندند.
فردای آن روز در راه بازگشت، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد سفرمان چه بود؟
پسرک پاسخ داد: عالی بود پدر متشکرم.
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر بچه پاسخ داد: فکر می کنم پدر.
پدر سوال کرد : پسرم از این سفر چه درسهایی گرفتی؟
پسرک کمی فکر کرد و گفت: فهمیدم ما در خانه یک سگ داریم ولی آنها چهار تا سگ دارند.
ما در حیاط خانه مان فانوس های تزیینی داریم اما آنها همه ستاره های آسمان را دارند.
حیاط ما محدود به چند دیوار است اما باغ آنها بی انتهاست!
مرد که از حرف های پسرش زبانش بند آمده بود و بهت زده به او نگاه می کرد. پسر رو به پدرش کرد و گفت:
متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعاْ فقیر هستیم!
جملات خوبی توسط دوست عزیز سید محسن در بخش نظرات پست ۱۹۳
(شجاعت داشته باش تا با حقیقت رو به رو شوی). (استون)
(دروغ آیین اربابان و بردگان, و حقیقت خدای انسانهای آزاد است). (ماکسیم گورکی)
(حقیقت و گل سرخ هردو خار دارند.) (مثل اسپانیایی)
(حقیقت چیزی نیست که نوشته میشود .. آن چیزی است که سعی میشود پنهان بماند!) (-)
(حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن.) (ولتر)
(حقیقت را با بی طرفی مطلق و با روحی آزاد از هرگونه تعصب جستجو کنید.) (دکارت)
(قبول حقیقت از بیان حقیقت سختتر است) (هیچکاک)
(حقیقت انکارناپذیر است. بدخواهی ممکن است به آن حمله کند. ممکن است نادانی آن را به استهزا بگیرد. اما سرانجام حقیقت پایدار خواهد بود.) (سر وینستون چرچیل)
(حقیقت و عشق تنها مفاهیمی هستن که ارزش زندگی کردن برای آنها وصد البته ارزش مردن برای آنها وجود دارد.) (شکسپیر)
(کسانیکه حقیقت را درک کردهاند با افرادی که حقیقت را دوست دارند برابر نیستند.) (شاتوبریان)
(اگر هنر نبود زیر بار حقیقت در هم میشکستیم.) (نیچه)
(هنر دروغی است که حقیقت را بیان میکند.) (پیکاسو)
(حقیقت داروی تلخی است که ثمرات شیرینی دارد.) (گاندی)
(تا از عادت پرستی بدر نیائی و دست برنداری، حقیقت ورز نشوی.) (عین القضاه همدانی)
(تنها حقیقت همانه زیبایی است.) (-)
استاد سوزن دوزی ایران با ۷۴ سال سن نامه ای را در سال ۸۴ در سفر استانی هیات دولت به استان سیستان و بلوچستان به رئیس جمهوری داد که عمده مشکل وی در این نامه عدم برقراری بیمه عنوان شد و این نامه هنوز بدون پاسخ مانده است.
مهتاب نوروی متولد سال ۱۳۱۲ از دهستان قاسم آباد در استان سیستان و بلوچستان است و امروز به عنوان استاد سوزن دوزی ایران محسوب می شود.
... در بخشی از این نامه آورده است:«از ابتدای دوران رشد و نوجوانی به امر دوزندگی، سوزن دوزی و سکه دوزی بلوچی مبادرت و اشتغال داشته ام و این امر تا حال حاضر که سنی از حقیر گذشته ادامه دارد و این در حالی است که به عنوان استاد نمونه در صنایع دستی در رشته سوزن دوزی شناخته شده ام و به قدری در این هنر غرق گشتم که از نعمت همسر و فرزند محروم شدم».
نوروزی ادامه داده است:« آقای رئیس جمهور، هم اکنون که روشنایی چشمانم را در راه آموزش هنر سوزن دوزی و خدمت به اداره صنایع دستی از دست داده ام سازمان صنایع دستی زیر بار نمی رود و از بازنشستگی این حقیر و پرداخت حق الزحمه سال ها خدمت که نیروی جوانی ام را در این راه صرف کرده ام خودداری می کند و با توجه به شکایات فراوان و مراجعات مکرر به اداره کل صنایع دستی و حتی استانداری متاسفانه کماکان موفق به استیفای حقوق قانونی ام نشدم» این استاد هنر سوزن دوزی در بخش دیگری از نامه اشاره کرده است که در «در حال حاضر در روستای بدون امکانات و در دو باب اتاق خشتی و گلی قدیمی به ارث رسیده از پدربزرگم و بدون کمترین امکاناتی زندگی می کنم. آیا این از انصاف به دور نیست که اداره صنایع دستی در زمان جوانی از نیرو و هنر بنده استفاده کرده و حالا که مشکل بینایی دارم همانند تفاله مرا دور بیندازد و در رفت و آمد ادارات حیران و سرگردان کند».(۱)
این هم میهن عزیز چون از قوانین اطلاع ندارد که با توجه به قانون قشرهای زحمت کشی که در کارهایی مانند صنایع دستی (سوزن دوزی، قالی بافی و ....) یا کشاورزی بیش از ۵۰ سال جان کنده اند و به مملکت ما خدمت رسانده اند نمی توانند از حقوق بازنشستگی بهره مند شوند و طبق قانون می توانند به کمیته امداد مراجعه فرمایند و افراد کارمند دولت با میانگین کار مفید کمتر ۳۰ دقیقه بعد از ۲۵ سال طبق قانون از حقوق بازنشستگی استفاده می نمایند.
بنابراین از مسئولین نخواهید خارج از چارچوب قانون زیر بار بروند و سفارش به هم میهنان عزیز که زگهواره تا گور قانون بخوان
(۱) روزنامه تهران امروز سه شنبه ۴ دی ۱۳۸۶
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد
ویکتور هوگو
در این چند سال در مورد مسائل سیاسی دوبار بسیار متاسف شده ام:
نخست زمانی که دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت برای دوره اول و دوم رقابت ریاست جمهوری دولت نهم، برنامه های خود را تشریح می کرد و با اقبال عمومی همراه نبود؛ در عین حالی که خاطره او را در انتخابات مجلس چهارم در ذهنم بود که بعد از اعلام رای گیری و پیروزی نسبی جناح راست چگونه در خطبه نماز جمعه تهران جناج چب را به صورت جدی زیر سوال برد.
و یک بار هم زمانی که مطالب کوتاه و مهم شهردار تهران را در روزنامه همشهری خواندم که :
«مدیری که با جابجایی پستش، حرف ها، اعتقادات و باورهایش تغییر کند خیانتکار به عقل و علم و انسانیت است.»(۱)
(۱) روزنامه همشهری پنج شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۶