سوشید

نام کوهی در برزک

سوشید

نام کوهی در برزک

۲۹۰- پیوند بهائیت با صهیونیسم



اشاره
در چند سال گذشته از گوشه و کنار کشور خبرهای خلاف انتظاری در مورد فعالیتهای فرقه بهائیت شنیده می شود که نمونه آخر آن نامه پراکنی بی پروای این فرقه در داخل کشور با محتوای مظلوم نمایانه است. گویا فشار سازمانهای بین المللی به اصطلاح مدافع حقوق بشر و دولتهای غربی بر دولتمردان ما اثر کرده و آنها را در برخورد با این فرقه دچار تردید و سستی کرده است.
با اینهمه، صرف نظر از عقاید خرافی، کفرآمیز و ضداسلامی موجود در بهائیت، واقعیتی که راه هرگونه توجیه و استدلال را برای عدم برخورد قاطع با این فرقه می بندد، پیوند بهائیت با صهیونیسم است که گویا چندان مورد توجه مسئولان کشور قرار ندارد. چه خطری بالاتر از اینکه سرسپردگان اسرائیل نه در فلسطین اشغالی که در بیخ گوش خودمان مشغول به فعالیت باشند و نه تنها با آنها برخورد نشود، بلکه بر اساس برخی شنیده ها، از سوی دستگاههای امنیتی کشور به آنها آزادی عمل داده شود؟

بر همین اساس به بیان شمه ای مختصر از وابستگی فرقه بهائیت به صهیونیسم می پردازیم با این امید که مسئولان امنیتی و قضایی کشور با در نظر داشتن این وابستگی در خشکاندن ریشه های فاسد این فرقه وسواس بیشتری نشان دهند:

1- مرکز فرقه بهائیت و اماکن به اصطلاح زیارتی آن در فلسطین اشغالی و بخصوص شهرهای عکا و حیفا واقع شده است. سالها پیش، بابیان بهایی (بهائیان) جسد علی محمد شیرازی اولین خدا و پیامبر خویش را به اسرائیل منتقل کردند و با همکاری و مساعدت رژیم صهیونیستی بارگاه با شکوهی برای او بنا کردند. در این خصوص اشاره به خبر زیر به نقل از روزنامه کیهان مناسب است:
«سه شنبه اول خرداد 1380 در سالروز رحلت حضرت رسول اکرم(ص) رژیم اشغالگر قدس بار دیگر به جهان اسلام اهانتی گستاخانه نمود. سران رژیم صهیونیستی با راه اندازی جشن و پایکوبی برای تجمعی از فرقه ضاله بهائیت یک ساختمان دویست و پنجاه میلیون دلاری را به عنوان پایگاه جهانی بهائیت در ارتفاع کرمل شهر حیفا افتتاح نمودند.
ساخت این مجموعه عظیم ساختمانی با حمایت مستقیم اسحاق رابین نخست وزیر معدوم رژیم صهیونیستی از سال 1372 و زیر نظر دو بهایی فراری ایرانی به نامهای مهندس حسین امانت و دکتر فریبز صهبا تحت شدیدترین تدابیر امنیتی آغاز شد. این تصمیم پس از برگزاری اجتماع سراسری سال 1992 سران فرقه بهائیت در نیویورک زیر نظر «سیا»، «اینتلجنس سرویس» و «موساد» با هدف ایجاد قوس یا زیارتگاه متناسب با شأن پیامبر دیانت بابی در مدفنش به مسئولان رژیم اشغالگر فلسطین ابلاغ شده بود. ارکستر سمفونیک اسرائیل در این مراسم حاضران را که در میان آنها مسئولان سیاسی، اقتصادی و امنیتی صهیونیستها و برخی چهره های شناخته شده بهائیت در امریکا و اروپا نیز دیده می شدند جهت دعا و نیایش همراهی می کرد!
نکته مهم و قابل توجه در این تجمع، حضور خبرنگاران رادیو و تلویزیونهای مختلف جهان برای ایجاد پوشش علنی صوتی و تصویری افتتاح این کاخ می باشد. از جمله محورهایی که برگزارکنندگان مراسم از کانال این خبرنگاران دنبال می کردند می توان به این موارد اشاره کرد:
- دولت اسرائیل با نهایت افتخار می تواند میزبان همه بهائیان تحت ستم در جهان علی الحصوص بهائیان ساکن در جهان اسلام باشد.
- آثار این دیانت مدرن و پیشرفته که متناسب با جهان توسعه یافته قرن بیست و یکم است به صدها زبان و لهجه جهانی ترجمه و منتشر شده است و می تواند در برابر سایر برداشتها و قرائتهای عقب افتاده و متحجرانه بایستد.
- رویکرد به بهائیت رو به گسترش است و بهائیان که متمایل به دولت اسرائیل اند در جهان بیش از 6 میلیون نفرند!»

2- سران بهائیت و سران صهیونیسم از ابتدا روابط علنی نزدیکی با یکدیگر داشته اند، به عنوان مثال می توان به این موارد اشاره کرد:
- شرکت هربرت ساموئل، یهودی صهیونیست (و اولین کمیسر عالی انگلیس در فلسطین در دوران قیمومت انگلیس) در مراسم تشییع جنازه عبدالبها سومین خدا و پیامبر بهائیان(1)
- هنگامی که در سال 1947 سازمان ملل کمیسیونی مرکب از نمایندگان یازده کشور را برای ارائه نظر در مورد آینده فلسطین به منطقه اعزام کرده بود، رهبر بهائیان در نامه ای به این کمیسیون، یهودیان را بیش از مسلمانان و مسیحیان نسبت به بیت المقدس محق معرفی کرد و از این نظر تنها بهائیت را همسنگ با یهودیان برشمرد.(2)
- ملاقات رئیس جمهور اسرائیل با «شوقی افندی» (پیشوای بهائیان بعد از عبدالبها) در فروردین 1332 که در این دیدار شوقی افندی نظر مساعد و تمایل بهائیان را نسبت به اسرائیل اعلام کرد و آرزوی بهائیان را برای ترقی و سعادت اسرائیل برشمرد و رئیس جمهور اسرائیل هم ضمن تقدیر از اقدامات و مجاهدات بهائیان در کشور اسرائیل، آرزوی قلبی خویش را برای موفقیت بهائیان در اسرائیل و سراسر گیتی اظهار داشت و از خاطره مشرف شدن خدمت عبدالبها پیشوای سابق بهائیان در چندین سال قبل یاد کرد.(3)
- در همین زمینه می توان به جمله ای از روحیه ماکسول همسر امریکایی شوقی افندی و از رهبران بهائیت اشاره کرد که خود گویای همه چیز است: «سرنوشت و آینده اسرائیل و بهائیگری چون حلقه های یک زنجیر به هم پیوسته است.»(4)

3- چه در غرب و چه در ایران، درصد قابل توجهی از بدنه بهائیت را یهودیانی تشکیل می دهند که به این فرقه گرویده اند. اگر از کسانی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی پیگیر جریان بهائیت بوده اند و یا از کسانی که مدتی در یکی از کشورهای غربی اقامت داشته اند سئوال کنید، تأیید خواهند کرد که بیش از همه یهودیان بوده اند و هستند که به این فرقه می پیوندند. به عنوان نمونه می توان به گروش دسته جمعی یهودیان همدان به این فرقه و نقش «ملا الیاهو» و «ملا لاله زار» دو نفراز بزرگان یهود در تقویت جنبش معروف طاهره قره العین در تبلیغ بابیگری اشاره کرد.(5) همچنین می توان به ترکیب اعضای اولین بیت العدل اعظم بهائیان که سیاستگذاری بهائیان جهان را به عهده دارد اشاره کرد‎‎ از میان نه نفر اعضای آن تنها یک نفر ایرانی دیده می شود که او هم یک یهودی به نام لطف ا... حکیم است.(6) در مورد نقش فوق العاده یهودیان در تقویت بهائیت در ایران می توان به مقاله تحقیقی و مستند «جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران» نوشته آقای عبدالله شهبازی رجوع کرد که در این آدرس اینترنتی قابل مطالعه است: http://www.shahbazi.org/pages/bahaism1.htm

4- در این بند به قسمتهایی از سه گزارش که مأموران ساواک از جلسات بهائیان ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تهیه کرده اند اشاره می کنیم. این سه سند به خوبی پیوند این فرقه را با زرسالاری یهود و صهیونیسم نشان می دهند:

الف)گزارش ساواک از جلسه ناحیه 2 بهائیان شیراز، مورخ19/5/1350: «جلسه ای با شرکت 12 نفر از بهائیان ناحیه 2 شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان، آقای فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند...فرهنگی اظهار داشت:”بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می باشد. تمام آسمان خراش های تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصادی این مملکت به دست بهاییان و کلیمیان می چرخد. شخص هویدا بهایی زاده است. او یکی از بهترین خادمان امرالله است و امسال مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان! نگذارید کمر مسلمانان راست شود!...”»(7)

ب)گزارش ساواک از محفل شماره 4 بهائیان به تاریخ 7/3/47 «...عباس اقدسی گفت: دولت اسرائیل در جنگ 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شد و ما جامعه بهائیت فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش می کنیم...»(8)

ج) گزارش مورخ 9/9/46: «...شنیده شده است چندی قبل بهائیان ایران مبلغ هنگفتی که چندین میلیون تومان بوده به اسرائیل کمک کرده اند. البته تصور می رود کمک بهائیها از طریق آقای غفوری نمایندگی سیاسی اسرائیل در ایران و وسیله حبیب القانیان که تماس مستقیم با حبیب ثابت (کلان سرمایه دار معروف) که قبلاَ یهودی و اهل کاشان بوده است انجام گردیده زیرا از قرار معلوم سرمایه محفل و وجوه جمع آوری شده بهائیان ماهیانه به نام خیراله در صندوقی نزد حبیب ثابت می باشد و مشار الیه این پولها را به ربح می دهد. لکن مبلغ کل جمع آوری شده فعلاَ نامعلوم است.»(9)

5- یکی از زمینه های پیوند بهائیت با زرسالاری یهود، سازمان صهیونیستی و نیمه مخفی فراماسونری است. تعلیمات بهائیت انطباق زیادی با تعلیمات فراماسونری دارد که از جمله آنها می توان به جدایی دین از سیاست، تسامح و تساهل، تشکیل حکومت واحد جهانی، تطابق دین با عقل جزوی و علوم تجربی و... اشاره کرد.
اصولاَ در میان نخبه گان فراماسونری ایران نسبت بالایی از بهائیان وجود دارند که افرادی همچون «علیقلی نبیل الدوله»، «میرزا آقاخان کرمانی»، «ابراهیم حکیمی»، «سید جمال واعظ»، «ذبیح الله قربان»، «احسان یارشاطر»، «امیرعباس هویدا»، «پری اباصلتی»و... از این دسته اند.
به عنوان نمونه ای از همکاری بین فراماسونری و بهائیت می توان به سفر سالهای 1911 تا 1913 عباس افندی (عبدالبها) به اروپا و آمریکا اشاره کرد که به عنوان نقطه عطف در تاریخ این فرقه از آن یاد می شود. در طول این سفر کوشش می شد تا «این پیغمبر نوظهور شرقی» را به عنوان نماد پیدایش مذهب جدید انسانی و آرمان فراماسونری معرفی کنند. بررسی جریان این سفر و مجامعی که عباس افندی(عبدالبها) در آن حضور می یافت، ثابت می کند که کارگردان اصلی این نمایش «انجمن جهانی تئوسوفیستی» یکی از محافل عالی فراماسونری غرب بود. او به ویژه در امریکا در مجامع متعدد فراماسونری حضور یافت و سخنرانی کرد.(10)

پی نوشت:
1- بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، انتشارات سخن، صفحه 556
2- همان، صفحه 569 تا 571
3- همان، صفحات 572 و 573
4- مجله اخبار امری، ارگان بهائیت ایران، دی ماه 1340، صفحه 60
5- سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 134
6- رک: بهرام افراسیابی فصل «شوقی افندی جانشین عبدالبها»
7- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، صفحه 385
8- بهرام افراسیابی، صفحه 752
9- سازمانهای یهودی و صهیونیستی در ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحه 536
10- عبدالله شهبازی، نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخنگاری جدید در ایران، صفحات 69 تا 74

http://www.porsojoo.com/fa/node/72006

۲۸۹- آشنایی با تاریخ بهائیت



این مقاله به قلم آقای دکتر محمود صدری از محققان و نویسندگان دائره المعارف ایرانیکا (IRANICA) می باشد که در " دانشنامه جهان اسلام " درج شده است.
بهائیت فرقه ای منشعب از آیین بابی است.بهائیان این آیین را دین میخوانندولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته اند و آن را فرقه ای منحرف می شمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضاله» را برای آن به کار می برند. بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است، و این آیین نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ ،‌از مستوفیان و منشیان عهد محمد شاه قاجار و به ویژه مورد توجه خاص قائم مقام فراهانی بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد و به نور رفت (قائم مقام، 1356 ش ، ص19- 25؛ همو، 1357، بخش 1، ص 376؛ نبیل زرندی، ص 88-89). میرزا حسینعلی در 1233،‌در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزش های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر معلمان و مربیان گذراند . در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی ، در جمادی الاولی 1260، او جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرو یه ای معروف به «باب الباب» ، در شمار نخستن گروندگان به باب در آمد و از آن پس یکی از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری ، به ویژه در نور و مازندران ، پرداخت.
برخی از برادرانش ، ازجمله میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند. میرزا یحیی سیزده سال از حسینعلی کوچکتر بود (نبیل زرندی، ص 85، 88، 91؛ حاجی میرزا جانی کاشانی، مقدمة‌ براون ، ص لج ) از مشهورترین اقدامات میرزا حسینعلی در آن زمان، به نوشته‌ منابع بهائی (از جمله نبیل زرندی ، ص 259-260)، طراحی نقشه آزادی قرة العین ـ که در قزوین به اتهام همکاری در به شهادت رساندن ملامحمد تقی برغانی (برغانی، آل) زندانی بود و نقش جدی و مؤثرش در اجتماع شماری از بابیان در واقعه بدشت بود.
این اجتماع بعد از دستگیری و تبعید باب به قلعه چهریق در ماکو و به انگیزة تلاش برای رهایی وی از زندان برپاشد. میرزا حسینعلی با توجه به توانایی مالی و فراهم کردن امکانات اقامت طرفداران باب در بدشت (حاجی میرزا جانی کاشانی ، ص 240-241)، جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت.در همین اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت اسلام رفت و قرة العین «بدون حجاب، با آرایش و زینت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد » (نبیل زرندی، ص 271-273) .
شماری از افراد آن اجتماع ،‌به تعبیر برخی منابع بهائی «این طور تصور کردند که حریت مضره را پیشه‌ خویش سازند و از حدود آداب تجاوز کنند» (همان ، ص 274-275). علاوه بر آن، هر یک از گردانندگان لقبی جدید و دارای جنبه‌ معنوی پیدا کرد:
محمد علی بارفروشی به" قدوس"، قرة العین به "طاهره "و میرزا حسینعلی به "بهاءالله "ملقب شدند (همان ، ص 269-270) .
در بازگشت بابیان از بدشت ، در شعبان 1264، روستاییانی که برخی از گزارشهای آن اجتماع را شنیده بودند ،‌در قربه "نیالا" به آنان حمله کردند و میرزا حسینعلی به سختی از این غائله نجات یافت. برخی منابع بهائی، این برخورد را به «غضب الهی » در نتیجه رفتار غیر اخلاقی بابیها در بدشت تعبیر کرده اند. (همان، ص 275).
در همان اوان (سال 1265) ، شورش بابیها در قلعه شیخ طبرسی مازندران روی داد و میرزا حسینعلی همراه با برادرش ،‌یحیی ، و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابیهای قلعه‌ طبرسی را داشت، ‌ولی در آمل دستگیر و زندانی و سپس روانه‌ تهران شد (حاجی میرزا جانی کاشانی، ص 242-244؛ نبیل زرندی ، ص 345-353).به فاصله اندکی ، شورش بابیها در تبریز پیش آمد و با کشته شدن یحیی دارابی، ملقب به وحید، در شعبان 1266 خاتمه یافت . این شورشها و چند حادثه دیگر مقارن با نخستین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود.
قرائن تاریخی حاکی است که برخی از این شورشها ریشه اعتقادی و زمینه اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد شیعی ظهور امام زمان متأثر بوده است؛ هر چند گفته می شود که سردمداران آنها غالباً در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهای باب به این اقدامها دست زدند.
او در کتاب بیان فارسی پنج استان ایران را مختص پیروان خویش اعلام کرد و حضور کافران به بیان را در این مناطق حرام خوانده بود.
در هر حال، میرزا تقی خان امیر کبیر، صدراعظم وقت، تصمیم به سرکوب قطعی این قیامها گرفت؛ از این رو در 27 شعبان 1266 ،‌به دستور او سید علی محمد باب در تبریز اعدام شد . به نوشته منابع بابی و بهائی، باب بعد از شنیدن سرانجام قیام قلعه شیخ طبرسی ، که بر اثر آن بیشتر پیروان اولیه اش، از جمله ملاحسین بشرویه ای و محمد علی بارفروشی ، کشته شده بودند، بی اندازه محزون بود و حتی «از شدت حزن برای مدت شش ماه » از نوشتن ـ و به تعبیر منابع بهائی : «نزول وحی » ـ باز ماند (نبیل زرندی. ص 393، 418-420؛ حاجی میرزاجانی کاشانی، ص 208) ؛ اما گزارش منابع بابی و بهائی نسبت به جانشینی او یکسان نیست .حاجی میرزاجانی کاشانی (ص 238،244) بعد از شرح اندوه باب در کشته شدن یارانش، به «نوشتجات» میرزا یحیی (برادر میرزاحسینعلی ) ـ که در همان ایام به باب رسیده بود ـ اشاره کرده و نوشته است که باب بعد از خواندن این نامه ها مسرور شد و سپس وصیت نامه ای برای یحیی فرستاد و در آن « نص به وصایت و ولایت فرمود» (برای تصویر این وصیت نامه و توضیح آن ،باب ص ب ـ پ ، 1-10) .
کنت دوگوبینو،‌ وزیر مختار فرانسه در ایران،‌نیز که در آن سالها در ایران بوده و جزییات وقایع بابیان را ثبت کرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأکید کرده است که این جانشینی، بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و بابیها آن را پذیرفتند ( حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه‌ براون، ص له ) .
خواهر میرزا حسینعلی ،‌عزیه خانم،‌نیز که خود از بابیها بود، در کتابی به نام تنبیه النائمین (ص 3-4، 28-32) همین نظر را تأیید کرده است. در برابر، نبیل زرندی (ص 419-422) از یک سیاح یاد کرده که به دستور باب برای ادای احترام به کشته شدگان قلعه طبرسی، به مازندران و از آنجا به تهران نزد میرزا حسینعلی رفت و هنگام مراجعت ،‌میرزا حسینعلی نامه ای به برادرش میرزا یحیی برای باب فرستاد، و او بی درنگ پاسخ داد. در این پاسخ، به ‌میرزا یحیی توصیه شده بود که در سایه برادر بزرگتر قرار گیرد و در آن «کوچکترین اشاره ای به مقام موهومی که میرزا یحیی و اتباعش قائل بودند، وجود نداشت. عبدالبهاء فرزند میرزا حسینعلی نوری ،‌در مقاله شخصی سیاح (ص 67-68) از زبان سیاحی موهوم گزارش داده بود که گزینش یحیی به جانشینی باب، از طراحی های میرزا حسینعلی بوده است «که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله بهاء الله محفوظ از تعرض ناس ماند»(در باره منشأ اختلاف ،‌این گزارش ها و میزان اعتبار متون تاریخی بابی و بهائی در این زمینه ، حاجی میرزجانی کاشانی ،مقدمه براون ،‌ص لج ـ لز؛ محیط طباطبایی ،‌گوهر، سال 3،‌شماره 5 ، ص 343-348 ،‌ش 6 ، ص 426-431، ش 9، ص 700-706، سال 4، ش 2 ص 113-120، ش 3،‌ص 200-208، ش4، ص 282-291). محیط طباطبایی به استناد گزارشهای تاریخی و برخی قرائن دیگر اظهار کرده که اساساً موضوع «وصایت» برای باب مطرح نبوده و رهبری بابیها بعد از او به شیخ علی ترشیزی معروف به عظیم رسید و همو بود که بابیها را به منظور اجرای نقشه قتل ناصرالدین شاه قاجار به تهران فراخواند (گوهر، سال 6، ش 3، ص 178-183، ش 4ص 271-277) به هر حال ، بنابر بیشتر منابع ، بعد از اعدام باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی ـ که باب او را «یا من یعدل اسمه اسم الوحید » خطاب کرده بود ـ معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت،میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت .
نقش فعال میرزا حسینعلی در اقدامات بابیان و تصمیم جدی امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورش های آنان موحب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان 1267 به کربلا رفت (نبیل زرندی، ص 580، 584-585)؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیر کبیر،در ربیع الاول 1268 ،‌و صدارت یافتن میرزاآقاخان نوری ،‌به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در شوال 1268، حادثه تیراندازی دو تن از بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید (همان، ص 590-592).از نظر حکومت مرکزی ، قرائن و شواهدی برای نقش میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوء‌قصد وجود داشت و به دستگیری او اقدام شد (زعیم الدوله تبریزی ، ص 195).
برخی منابع بابی (عزیه خانم نوری، ص 5-6) این نسبت را تأیید می کنند،‌ اما منابع بهائی عموماً منکر آنند. خود او نیز در نامه‌ معروف به لوح شیخ (15-16) از مداخله در آن تبری جسته و حتی ادعا کرده که در زندان به احوال وحرکات حزب بابی می اندیشیده و قصد اصلاح و تهذیب آنان را داشته است. با این همه، بهاءالله احتمالاً به منظور مصون ماندن از تعقیب و دستگیری ، که چه بسا به اعدامش می انجامید، مدتی در مقر تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران به سر برد و بنابر منابع بهائی ، به رغم اصرار سفیر روس بر ادامه‌ اقامت وی در آنجا و امتناع از تسلیم او به نمایندگان شاه، سرانجام سفیر از وی خواست که به خانه صدراعظم برود و «ضمناً از مشارالیه (میرزا آقاخان نوری،‌ صدراعظم ) به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ وحراست او بکوشد» (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 1، ص 318)، «و اگر آسیبی به بهاءالله برسد وحادثه ای رخ دهد »، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود (نبیل زرندی، ص 593) . توجه خاص سفیر روس به سرنوشت باب و بابیان، موجب شد که وی بعد از تسلیم میرزا حسینعلی به صدراعظم ،‌هم چنان مراقب کار باشد و با پیگیری موضوع و «پیغام شدید» ،‌موجبات رهایی او را از زندان فراهم آورد.
میرزا حسینعلی به دستور حکومت ایران ، باید تهران را به مقصد بغداد ترک می گفت. سفیر روس از وی خواست «که به روسیه برود و دولت روس از او پذیرایی خواهد نمود»، اما او نپذیرفت؛ هنگام سفر تبعید نیز نماینده ای از سوی سفارت روس همراه کاروان بود (همان، ص 611-612، 617-618؛ شوقی افندی ،‌قرن بدیع، ج 2 . ص 48؛ نیز نجفی، کتاب دوم ،ص622-631).با بیان دیگر نیز ناگزیر از ترک تهران و رفتن به بغداد شدند. منابع بهائی توجه دولت روس به سرنوشت میرزاحسینعلی نوری را به علاقه خاص دختر سفیر روس به مشارالیه پیوند می دهند (نبیل زرندی، ص 594).این ادعا با سیر تاریخی وقایع سازگار نیست ،‌ چرا که پس از رسیدن به بغداد،میرزا حسینعلی نامه ای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس جهت این حمایت قدردانی کرد. سالها بعد نیز در لوحی خطاب نیکلاویچ الکساندر دوم به این کمک سفیر روس اشاره و از دولت روس سپاسگزاری کرد(آثار قلم اعلی، ج 1، ص 76؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 49) .
وجود چنین مواردی در مکتوبات و نامه های حسینعلی و اخلاف او سبب شده است که موضوع ارتباط دول استعماری با آیین های بابی و بهائی یکی از مسائل جدی و پر مناقشه تاریخ بهائیت شود. علی رغم ادعای برخی ردیه های موجود، سند متقنی در مورد این که دولتهای
استعماری پدید آورنده آیین های بابی و بهائی باشند در دست نیست. تاریخ تکوین این دو مذهب،بیش از هر چیز ، دگراندیشی فرقه ای در دورن مکتب شیخی و تنش های اعتقادی، سیاسی و تاریخی را به عنوان موجد و مسبب اصلی آنها به ذهن متبادر می کند ؛ ولی در علاقه دول استعماری به پیگیری حوادث آنها، و گاهی دخالت آشکار در سیر تحولات این آیین ها ـ از جمله فشار سیاسی دولت روس برای حفظ جان میرزا حسینعلی نوری ـ نیز هیچ گونه شکی وجود ندارد.
موارد دیگری از این علاقه دول استعماری ،‌در منابع بهائی وغیر بهائی گزارش شده است : از جمله در 1278 ، سر آرنولد باروز کمبال ، جنرال قنسولی دولت انگلستان ، با میرزا حسینعلی در بغداد ملاقات و قبول حمایت و تابعیت دولت انگلیس و مهاجرت به هند استعماری یا هر نقطه دیگری را به او پیشنهاد کرد (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 125-126).نظیر همین تقاضا را نایب کنسول فرانسه در ایامی که وی در ادرنه بود از او داشت و از وی خواست که تابعیت فراسنه را بپذیرد تا مورد حمایت و تقویت قرار گیرد (آیتی ، 1342، ج 1، ص 380-381 ). نامق پاشا، والی بغداد، نیز که گاه به جذب ایرانیان مخالف دولت بی میل نیود، بامیرزا حسینعلی به غایت احترام رفتار می کرد به تذکرات دولت ایران اعتنایی نداشت (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 126-127) .
در ایام اقامت او وبابی ها در عراق و استانبول، برای ایشان مقرری نیز تعیین شده بود که بعدها میرزا حسینعلی از این که قبول شهریه از دولت نموده بود ،‌اظهار پشیمانی می کرد (نوری، مجموعه الواح مبارکه،‌ص 159؛ در باره مقرری میرزاحسینعلی و برادرش در عثمانی ، مامقانی، ص 383-384). پس از تبعید میرزا حسینعلی به بغداد، این شهر و شهرهای کربلا و نجف مرکز ثقل فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می شد. میرزا یحیی نیز که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می دانستند و در هنگام تیراندازی به شاه در نور به سر می برد، توانسته بود با لباس درویشی و عصا و کشکول ،‌ مخفیانه به بغداد برود (میرزا آقاخان کرمانی و روحی ، ص 301؛ حاجی میرزاجانی کاشانی ‌،‌مقدمه براون ،‌ص لح – لط ؛ قس نبیل زرندی ،‌ص 613) .او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید (قس نوری. لوح شیخ، ص 123). اما بنا به روش سابق، اکثر اوقات را در خفا می گذراند و میرز حسینعلی عملاً رهبری بابیان را در دست داشت . این موقعیت از یک سو و بروز برخی ادعاها در میان بابیها از سوی دیگر، سبب شد که میرزا حسینعلی گهگاه نزد خاصان
خویش داعیه هایی را مطرح کند و به تصرف مسند ریاست بابیان بیندیشد، اما بعضی از قدمای بابیه رفتار ریاست طلبانه و تمهیدات او را برای کنار زدن برادرش دریافتند و موضوع را به میرزا یحیی گوشزد کردند و در نتیجه آن، میرزا حسینعلی بغداد را ترک گفت و با نام مستعار «درویش محمد» به مدت دو سال، در جبال سلیمانیه عراق، در میان دراویش نقشبندی و قادری زیست (میرزا آقاخان کرمانی و روحی، ص 302؛ عزیه خانم نوری، ص 11-12؛ عبدالبهاء‌،‌ مقاله شخصی سیاح ،‌ص 68-71؛ شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 2، ص 116-117) .
سرانجام نیر با نوشتن نامه («عریضه ») ای ترحم انگیر برادر را بر سر مهر آورد ـ و به تعبیر خودش «از مصدر امر حکم رجوع صادر شد » (نوری ، ایقان ، ص 195) ـ و در حدود 1274 به بغداد بازگشت (میرزا آقا خان کرمانی و روحی ، همانجا، ‌عبدالبهاء ، مقاله شخصی سیاح ،‌ص 69؛ عزیه خانم نوری، ص 11-13).بعد از بازگشت به بغداد ،‌ میرزاحسینعلی هم چنان خود را مطیع برادرش می دانست و در 1278 کتاب ایقان را در اثبات دعاوی باب نوشت و بر انقیاد خود نسبت به جانشین او (یحیی، کلمه مستور) تأکید کرد (نوری، ایقان،همانجا؛ در چاپهای بعدی، «کلمه مستور» به «کلمه علیا» تغییر یافته است)
موضوع دیگری که در سالهای اقامت بابیان در بغداد (1269-1279) روی داد، دعوی « مُن یظهره اللّهی» چند تن از آنان بود . «من یظهره الله » (کسی که خدا او را آشکار می کند) عنوانی است که باب، بعد از ادعای شریعت جدید و تألیف کتاب بیان ،برای «موعود بیان» انتخاب کرد. او در کتاب بیان فارسی ،‌خود را مبشر این موعود خوانده و پیروانش را به ایمان آوردن به این مظهر جدید،‌که به مراتب اعظم و اشرف از ظهور خود اوست، سفارش و تأکید کرده بود که «وقت ظهور من یظهره الله را جز خداوند کسی عالم نیست » (حاجی میرزاجانی کاشانی ،‌مقدمه براون، ص ل- لج ‌،‌به نقل از جاهای متعدد بیان فارسی).با این همه، از تعبیرات وی بر می آید که زمان تقریبی دوهزار سال را در نظر داشته است، به ویژه آنکه ظهور آن موعود ر ا به منزله نسخ بیان می دانسته است.
اما شماری از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و چه بسا با توحه به سستی و ناتوانی میرزا یحیی در اداره امور ،‌و به انگیزه های دیگر،خود را «موعود بیان» خواندند. به نوشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی (ص 303) «کار به جایی رسید که هر کس بامدادان از خواب پیشین بر می خاست ،تن را به لباس این دعوی می آراست » و به نوشته شوقی افندی ، ‌سومین رهبر بهائیان، فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند (نیز عزیه خانم نوری، ص 42-43) .
بیشتر این مدعیان با طراحی میرزا حسینعلی و همکاری میرزا یحیی یا کشته شدند و یا از ادعای خود دست برداشتند. حضور بابیان در عراق‌به ویژه در کربلا و نجف، مشکلات دیگری نیز آفرید، به نوشته برخی منابع بهائی (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2 ، ص 106-107) در عراق شیوه بابیان این بود که شبهای تار، به دزدیدن ملبوس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبیر میرزا حسینعلی «در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند» (اشراق خاوری، 1327ش، ج 7، ص 130) .علاوه بر آن ،‌در میان خود بابیها نیز بازار آشوبگری و آدمکشی رونق داشت و برخی منابع بابی از دخالت میرزا حسینعلی در این فجایع خیر داده اند ( عزیه خانم نوری، ص 15-16؛ برای فهرست کتابهای پیروان باب از گزارش کارهای میرزا حسینعلی در عراق ،‌عزیه خانم نوری، مقدمه ناشر، ص 2-4).
به نوشته ادوارد براون (حاجی میرزا جانی کاشانی ، مقدمه ،‌ص ما) بر اثر کثرت جنگ وجدال که هر روزه مابین بابیان و مسلمانان دست می داد،‌از دست ایشان بنای شکایت گذاردند، دولت ایران نیز نگران آشوبگری بابیها بود ،‌از این رو از دولت عثمانی خواست که بابیها را از بغداد انتقال دهد و دولت عثمانی برای خاتمه دادن به این نزاع ها،‌که لاینقطع در عراق عرب روی می داد، در اوایل 1280 آنان را از بغداد به استانبول و بعد از چهار ماه به ادرنه کوچ داد .گفتنی است که بابیها در دوره اقامت بغداد، با قبول تابعیت عثمانی و قرارگرفتن در حمایت آنان، این امکان را یافته بودند که نسبت به مقامات ایرانی با آزادی و بی پروایی و اوصاف گوناگون سخن بگویند و بنویسند (محیط طباطبایی ، سال 3، ش 5، ص 345) .
هم زمان با خروج بابیها از بغداد ،میرزاحسینعلی نخست در باغ نجیب پاشا، در بیرون بغداد و سپس در ادرنه ، زمزمه «من یظهره اللهی » ساز کرد و از همان جا نزاع وجدایی آغاز شد (در باره ادعای پنهانی او در 1275، پیش از تألیف ایقان ،محیط طباطبایی، سال 5، ش 11 و 12 ، ص 830-831) . بابیهایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل ) باقی ماندند، ازلی نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی (بهاءالله) بهائی خوانده شدند (برخی منابع بهائی ،شروع امر میرزا حسینعلی را به دوران زندانی بودن او در تهران نیز نسبت می دهند ، ‌شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 1، ص 218).
میرزا حسینعلی با ارسال نوشته های خود به اطراف و اکناف ،رسماً بابیان را به پذیرش آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آورند و به ظن قوی از میان رفتن قدمای بابیه، در طول این مدت،‌از مهمترین عوامل موفقیت او بود ( حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه براون، ص ما،‌ مج) . میرزا حسینعلی،‌ با آن که در ادرنه رسماً ادعاهای خود را آشکار کرد ،‌در همین شهر،نامه ای مفصل به ناصرالدین شاه (لوح سلطان) ‌نوشت. محتوای اصلی نامه ـ گذشته از درخواست از شاه برای تجدید نظر نسبت به بابیها و احتراز از اعتماد به اخبار اطرافیان و دیگران ـ گزارشی است از وضع خود او و پیروان باب در مدت دوازده سال اقامت در بغداد و سه سال اقامت در ادرنه ؛ و این که در این مدت «ابداً خلاف دولت وملت و مغایر اصول و آداب اهل مملکت از این عباد ظاهر نشده» و «آن چه از قبل ، بعضی از جهال ارتکاب نموده اند،‌ابداً مرضی نبوده » است . (برای متن کامل این نامه ،عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص 114-165). گویا مقصود او از نگارش این نامه جلب توجه شاه برای بازگشت آنان به ایران و اعلام تبعیت از شاه بوده است (محیط طباطبایی ،سال 3، ش 5، ص 347) . این نکته که میرزا حسینعلی در نامه خود به هیچ روی به مقامات ادعاییش اشاره نکرده و بر عدم ارتباط با نمایندگان دولتهای بیگانه تأکید ورزیده ،‌درخور تأمل است .موضوع انتقال شخص میرزا حسینعلی و چند نفر از خواص او از بغداد به جایی بسیار دور که دسترسی به حدود ایران نداشته باشند، یا دستگیری و تسلیم آنها به مأموران ایرانی در سرحدات، را وزیر خارجه وقت ، از طرف ناصر الدین شاه ، طی دو نامه به کنسول ایران در بغداد نوشته بود تا وی با مقامات عثمانی در میان بگذارد و عامل اصلی آن را «فساد و اضلال سفهاء …وفتنه و تحریک قتل » ذکر کرد بود که از نظر دولت ایران میرزا حسینعلی سردمدار آن بود ( متن این دو نامه را ادوارد براون در کتابش موادی برای مطالعه در آیین بابی آورده است ،محمود،‌ج 5، ص 1301).
آن چه مخصوصاً در بررسی نامه میرزا حسینعلی به ناصرالدین شاه و برخی نوشته های دیگر او نباید نادیده گرفته شود این است که سالهای پایانی اقامت میرزاحسینعلی و اطرافیانش در بغداد باحضور اجباری برخی از رجال عصر قاجار، مثل میرزا ملکم خان ،‌بعد از بسته شدن فراموشخانه تهران در 1275 ،‌ مصادف بود؛ هم چنان که توقفشان در استانبول و ادرنه باحضور میرزا فتحعلی آخوند زاده
در استانبول همزمان شد و آشنایی میرزا حسینعلی با اندیشه ها و مکتوبات این افراد، در تحولات فکری او و تغییر روش نسبت به حکومت ایران تأثیر جدی گذاشت (محیط طباطبایی، سال 3، ش 5، ص 345-348،‌ش 6، ص 427).
در هر حال، منازعات ازلی و بهایی در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هر یک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را باز گفتند ؛ میرزا حسینعلی در کتابی به نام بدیع، وصایت میرزا یحیی را انکار و به برخی از رفتارهاو اعمال او «که خجالت می کشید از ذکرش» اشاره کرده (نیز، نوری ،‌ اقتدارات، ص 319) .
در برابر ،‌طرفداران ازل نیز از این قماش مطالب را در باره میرزاحسینعلی برشمردند و به ویژه خواهرش، عزیه خانم ، کتاب تنبیه النائمین را در افشای کارهای برادر نوشت (برای تفصیل بیشتر ، نجفی،‌کتاب اول ، ص 328-353). یک بار نیز میرزا حسینعلی برادرش را به مباهله فراخواند.در این بحبوحه ،‌به ادعای برخی منابع بهائی (شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 2، ص 229) میرزا یحیی برادر خویش را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت میرزا حسینعلی تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا شد. میرزا حسینعلی نیر در نامه ای به سلطان عثمانی از قصد برادرش بر «فتنه و خروج » خبر داد (موحد، ص 102-110) .
سرانجام، حکومت عثمانی برای پایان دادن به درگیری ها که گاهی منشأ آن منازعات مالی بود (مامقانی، ص 383-384) و نیز به سبب نگرانی از «احترامات فائقه ای که قناسل خارجه مقیم ادرنه نسبت به وجود مبارک مرعی می داشتند » (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 271) ،‌در 1285 ، میرزا حسینعلی و پیروانش را به عکا در فلسطین ،‌و میرزا یحیی و یارانش را به ماغوسه (فاماگوستا) در قبرس فرستاد (حاجی میرزاجانی کاشانی ،‌مقدمه براون، ص مب) ،‌لکن دشمنی در میان دو گروه ادامه یافت و قتل دو تن از پیروان میرزا یحیی به دست پیروان میرزا حسینعلی موجب مشکلاتی برای او شد. (در باره حکم رسمی دولت عثمانی به انتقال میرزا حسینعلی در عکا و گزارش استنطاقات چند تن از نزدیکان و ی در دادگاه عثمانی و نیز پیشنهاد سفیر انگلیس برای فرستادن وی به عکا ،‌موحد؛ مامقانی. همانجاها). میرزاحسینعلی مدت نه سال در قلعه ای درعکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز درهمان شهر گذراند و در هفتاد و پنج سالگی در شهر حیفا از دنیا رفت. میرزا حسینعلی پس از اعلام (من یظهره اللهی ) به فرستادن نامه (الواح ) به سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت ،‌هم چنان که برای اثبات مقاماتی که ادعا کرده بود ونیز دفاع از خود در برابر ازلی ها، به نگارش کتب پرداخت و به اصرار پیروانش «صدور احکام نمود» .
بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او در الواحی که صادر کرد و در منشآتی که نوشت و در اشعاری که سرود،‌بارها در باره خود تعبیراتی چون خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد ولم یولد» است،‌خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، رب ما یری و ما لا یری به کار برد.
همین ادعا رااخلافش در باره وی ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند (عبدالبهاء ،‌مقام پدرش را «احدیت ذات هویت وجودی» خوانده است ) و قبر او قبله آنان شد (یزدانی، ص 96؛ اشراق خاوری ، 1331 ش ، ص 18) . از تعبیرات مختلف میرزا حسینعلی در ادعای خدایی ، برمی آید که وی بر اثر آشنایی با آرا و آثار عرفانی، تقلیدی ناقص و نارسا از برخی تعبیرات عرفا داشته و گاهی در نوشته های خود به علما نسبت به «ذکر ربوبیت و الوهیت » توجیهاتی را پیش کشیده است (لوح شیخ، ص 31، 105).
گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب اقدس را نگاشت که بهائیان آن را «مهیمن بر جمیع کتب » و«ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» می شمارند (عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 343؛ فاضل مازندرانی، ج 1، ص 161).بابی هایی که از قبول ادعای او امتناع کردند،‌یکی از اعتقاداتشان همین شریعت آوری او بود، از این رو که به اعتقاد آنان، نسخ بیان نمی توانست در فاصله زمانی بسیار کوتاه روی دهد (عزیه خانم نوری، ص 46-47)؛ به ویژه آن که در برخی آثار بهائی گفته شده که تفاوت بیان با اقدس ،‌همانند تفاوت «کعبه با سومنات» است (گلپایگانی ، 1334، ص 166) و احکام این دو آیین هیچ مشابهتی با
یکدیگر ندارند.در عصر بیان، یعنی چند سال قبل از ادعای میرزاحسینعلی ،‌بابی ها باید به «ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل اِلّا مُن آمن و صدق» دست می یازیدند و در عصر بهاء الله اساس دین جدید «رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و…» بود (عبدالبهاء. مکاتیب، ج 2، ص 266 ).
با این همه ،‌میرزا حسینعلی در برخی جاها منکر «تسخ بیان » شد و بر برخی مخالفانش که به او «نسبت داده اند که احکام بیان را نسخ نموده » نفرین کرد .(نوری ،‌اقتدارات ، ص 103). جدی ترین برهان او بر حقانیت ادعایش،‌مانند سید باب، سرعت نگارش و زیبایی خط بود و به نوشته شوقی افندی«در طی دو سال اول مراجعت مبارک در هر شبانه روز معادل تمام قرآن از لسان قدم، آیات و الواح نازل می گردید »، بسیاری از این نوشته ها، بعدها به دستور میرزا حسینعلی نابود شد (قرن بدیع، ج 2، ص 145-146).
میرزا حسینعلی داعیه درس ناخواندگی نیز داشت (عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، 116-117) و به تبع او، حانشینان و پیروانش نیز بر این داعیه اصرار می ورزیدند (همو، مکاتیب، ج 3، ص 347) و با پیوند دادن این ادعا به سرعت نگارش، در تثبیت حقانیت او می کوشیدند، اما گذشته از پرورش وی درخانواده اهل ادب، در بیشتر منابع بهائی و در آثار میرزا حسینعلی تصریحات فراوانی بر درس خواندگی و مطالعه کتابهای مختلف از تفسیر و حدیث و عرفان وجود دارد (برای نمونه، فاضل مازندرانی، ج 1، ص 193؛ نوری، مجموعه الواح مبارکه ، ص 139-142؛ همو، اقتدارات ، ص 105-284؛ آیتی ،‌1342، ج 1، ص 256-257)و این جمله وی که «دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود ،‌زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی» (نوری، آثار قلم اعلی ، ج 3، ص 118) ظاهراً از سبب محو آثار پیشین ـ که در آنها به مطالب کتب مختلف اشاراتی وجود دارد ـ و نیز از انگیزه او در ادعای درس ناخواندگی حکایت می کند.
میرزا حسینعلی آثار متعددی نگاشت که اهم آنها عبارت است از : ایقان در اثبات قائمیت سید علی محمد باب که آن را در آخرین سالهای اقامت بغداد، در پاسخ پرسشهای دایی سید علی محمد باب و جذب او به مسلک بابی‌،‌نگاشت . وی در این اثر کوشیده است که از نظر انشایی به سبک بیان نزدیک شود و گذشته از آن ،‌شبهاتی را که در باره خودش ،‌از نظر داعیه «من یظهره اللهی» نزد بابیان مطرح بوده است برطرف سازد. وجود اشتباهات نسبتاً فراوان املایی ، انشایی، نحوی و غیر آن، ‌و از همه مهمتر ، اظهار خضوع میرزا حسینعلی نسبت به برادرش («کلمه مستور») سبب شد که این کتاب، از همان سالهای پایانی زندگی میرزا حسینعلی ، پیوسته در معرض تصحیح وتجدید نظر قرار گیرد وحتی در ترجمه انگلیسی آن ، که شوقی افندی انجام داده ، تغییراتی نسبت به متن فارسی پدید آورد‌(برای تفصیل
سرگذشت ایقان ـ محیط طباطبایی ، سال 5، ش 11 و 12، ص 822-831، سال 6، ش 1، ص 15-23)؛
اقدس که کتاب احکام بهائیان است و آن رادر 1290 ، یا اندکی بعد از آن زمانی که در عکا تحت نظر بود، تألیف کرد. (در باره این کتابـ همو، سال 4، ش10، ص 820-824، ش 11 و 12 ، ص 906-910)؛ آثار قلم اعلی، مشتمل بر شمار زیادی از الواح فارسی و عربی که وی صادر کرد ،‌در چند جلد، مانند کتاب مبین؛ اشراقات و اقتدارات هریک مشتمل برچند لوح فارسی وعربی بدیع که موضوع آن دفاع از من یظهره اللهی خودش و رد بابیان به ویژه اظهارات برادرش میرزا یحیی است در پاسخ به یکی از بابیان که رساله ای در ابطال ادعای میرزا حسینعلی نگاشته بود، و آکنده است از ناسزا به میرزا یحیی ودیگران و بدگویی از آنها؛ لوح شیخ ،نامه ای است خطاب به شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی که در سالهای پایانی عمر نگاشته و در آن از اهداف خود و این که مورد عنایت خاص خداست و نیز ار رفتار ناصواب برادرش میرزا یحیی و انکار وصایت او سخن گفته و ضمن تکریم ناصرالدین شاه ،‌کوشیده است تا اقدامات خود را در اصلاح «حزب بابی» بازگو کند، او هم چنین فقراتی از نامه هایی را که برای سلاطین جهان فرستاده نقل کرده و تعالیم و برنامه های اصلاحی خود را باز گفته است.
مراکز بهائی که به نشر آثار میرزا حسینعلی اهتمام دارند، بارها به صلاحدید مقامات بهائی در نسخه های کتابهای او تغییراتی داده اند؛ هم چنین بازنگاری تاریخ باب و بهاء ،‌آن گونه که با ادعاهای میرزا حسینعلی سازگار افتد، به دستور مقامات بهائی انجام گرفته است (همو، سال 2، ش 11 و12، ص 952-961، سال 3، ش 5، ص 343-348، ش 6، ص 426-431، ش 9، ص 700-706).

-----------------------

منابع :

عبدالحسین آیتی. کتاب کشف الحیل، تهران 1326 ش، همو، الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه ، مصر 1342؛ جان اینزر اسلمونت ، بهاء الله و عصر جدید، ترجمه فارسی، حیفا 1932؛ عبدالحمید اشراق خاوری، رساله گنجینه حدود و احکام ،تهران 1331 ش، همو،‌مائده آسمانی ،‌ ج 7 ،‌تهران 1327ش ، علی محمدبن محمدرضا باب، قسمتی از الواح خطی نقطه اولی، (بی جا، بی تا.) حاجی میرزاجانی کاشانی، کتاب نقطه الکاف،‌چاپ ادوارد براون، لیدن، 1328/1910؛ محمدمهدی زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، یا، تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانی ،‌تهران 1346 ش، سازمان کنفرانس اسلامی، مجمع فقه اسلامی، مصوبه ها وتوصیه ها :‌از دومین تا پایان نهمین نشست،ترجمه محمد مقدس، قم 1418؛ عزیزالله سلیمانی اردکانی؛ کتاب مصابیح هدایت ،‌ج 2،تهران 1326ش ؛ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران 1347ش، همو، کتاب قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، (بی جا، بی تا) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء ، الواح و وصایا ،‌مصر (بی تا) همو . خطابات حضرت عبدالبهاء فی اوربا و امریکا (بی جا، بی تا) ؛ همو، مقاله شخصی سیاح که در تفصیل قضیه باب نوشته است ،تهران 1341ش ، همو، مکاتیب عبدالبهاء، ج 1،مصر 1328،ج 2-3، چاپ فرج الله کردی ، مصر، 1330-1340؛ همو، النور الابهی فی مفاوضات عبدالبهاء،‌لیدن ، 1908؛ عزیه خانم نوری ،‌تنبیه النائمین (بی جا، بی تا)؛ فاضل مازندرانی ، اسرار الآثار خصوصی، تهران 1346ش؛ بدیع الله فرید، مقاله ای در معرفی کتاب اقدس، تهران 1352 ش، محمدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، تهران 1350ش، ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام ،‌منشآت قائم مقام، چاپ محمدعباسی، چاپ افست تهران (تاریخ مقدمه ،‌1356 ش )؛ همو، نامه های پراکنده قائم مقام فراهانی، چاپ جهانگیر قائم مقامی ، بخش 1، تهران 1357ش ، ابوالفضل بن محمد گلپایگانی ، فرائد ، قاهره 1315؛ همو،
کشف الغطاء عن حیل الاعداء ،‌عشق آباد 1334؛ اسدالله مامقانی، «اختلاف بهاءالله و صبح ازل»؛ راهنمای کتاب،سال6، ش 4، ش 2 (اردیبهشت 1355)، ش 3(خرداد 1355)، همو، «تاریخ قدیم و جدید »، گوهر، سال 3، ش 5(مرداد 1354)، ش 6 (شهریور 1354)؛ همو، تاریخ نوپدید زرندی ،‌گوهر ، سال 3، ش 9 (آذر 1354)؛ همو،‌«چند نکته در باره یک مقاله : عظیم پس از باب و پیش از ازل » ، گوهر ،‌سال 6 ش 3 (خرداد 1357)، ش 4(تیر 1357)؛ همو،‌( درباره کتاب اقدس) گوهر، سال 4، ش 10(دی 1355)، ش 11 و 12(بهمن واسفند 1355)؛ همو، «رساله خالویه یا ایقان» گوهر، سال 5، ش 11 و 12 (بهمن و اسفند 1356) ، سال 6 ، ش (فروردین 1357)، همو «کتابی بی نام با نام تازه »، گوهر ، سال 2، ش 11 و 12 (بهمن و اسفند 1353)؛ همو، «گفتگوی تازه در باره تاریخ قدیم و جدید» گوهر، سال 4 ، ش 4(تیر 1355)؛ محمد علی موحد، «استادی از آرشیو دولتی استانبول» راهنمای کتاب، سال 6، ش 1 و 2 (فروردین و اردیبهشت 1342)؛ فضل الله مهتدی، اسناد و مدارک صبحی در باره بهائیگری ،ح 2، خاطرات صبحی، تهران، 1357 ش ؛ عبدالحسین میرزا آقاخان کرمانی و احمد روحی ،‌هشت بهشت، تهران (بی تا) محمد نبیل زرندی، مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران 1356 ش: محمد باقر نجفی ، بهائیان، تهران 1357ش؛ حسینعلی میرزا بزرگ نوری (بهاءالله) ، آثار قلم اعلی ، تهران 1342-1343 ش؛ همو، اقتدارات، به خط مشکین قلم، (بی جا، بی تا)؛ همو، کتاب مستطاب ایقان، مصر 1352/1933؛ همو، ‌لوح مبارک خطاب به شیخ محمدتقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی (لوح شیخ )، تهران، 1341 ش؛ همو، مجموعه الواح مبارکه ، قاهره 1338/1920؛ حسن نیکو، فلسفه

http://www.iransohrab.net/content/view/581/46

۲۸۸- پیشنهاد به جهاد کشاورزی کاشان

 

جلسه طرح ۴۰۰ هکتاری نابر دیروز از ساعت ۳ الی ۵ بعدازظهر در مسجد جامع تشکیل شد.

در این جلسه مسئول خانه ترویج و یکی از اعضای هیئت امنا به ایراد گزارش پرداختند.

نکته جالب توجه این بود که گفته شد: چنانچه به سرعت درخت ها را خریداری نکنیم، مبلغ حدود ۳۰میلیون تومان یارانه دولتی از دستمان می رود و معلوم نیست که سال دیگه این مبلغ تعلق بگیرد یا نگیرد. و این در حالی است که طرح در کلیه زمینه ها به جهت مسائل مالی و وضعیت آب و هوا، متوقف شده است و فرصت کوتاه باقی مانده امکان چنین امری را به شدت زیر علامت سوال می برد.

طرح نابر با هزینه یک میلیارد تومان دریافت وام به اسم کشاورزان و ۵/۱ میلیارد تومان تخصیص یافته وزیر محترم جهاد کشاورزی قرار بود در تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۸۶ به بهر ه برداری برسد. که در مراسم کلنگ زنی تبلیغات رسانه ای فوق العاده ای جهت مدیر سابق جهاد کشاورزی و کاندیدای فعلی مجلس شورای اسلامی از حوزه کاشان صورت گرفت که ایشان با پذیرفتن مسئولیت تحت عنوان «از مکه تا فکه» تعهد داده است که ۱۵ مهرماه  ۱۳۸۶ طرح به بهره برداری برسد.

این طرح که فاقد یک صفحه کار کارشناسی می باشد نزد مسئولان تحت عنوان بهره وری آب و نزد کشاورزان تحت عنوان استحصال آب زمستانی در منطقه ای کم ‌آب با سیاست «اول راه بنداز بعدش جابنداز» توسط مدیر سابق جهاد کشاورزی کاشان با استفاده از منابع مالی تخصیص داده شده به تگرگ زدگی باغ های مناطق کاشان شروع و بعد از انجام لوله گذاری قسمتی از مسیر و دعوت وزیر جهاد کشاورزی در هنگام سفرهای استانی رئیس جمهور به استان اصفهان مورد تایید وزیر قرار گرفت.

مخزن در نظر گرفته شده برای طرح جوابگوی صد هکتار از باغ می باشد و قرار است ۳۰۰ هکتار از باغ با صرفه جویی در مصرف آب زمین های سنتی برزک که کم تر از صد هکتار می باشد صورت گیرد.

هر چند در ابتدای طرح مدیر سابق جهاد کشاورزی در جمع هیئت امنا در جواب؛ بی توجهی مسئولین به مسائل کارشناسی طرح، گفت: «اجازه بدهید ما طرح را انجام داده و باغ را تحویل کشاورزان دهیم، خواستند استفاده کنند نخواستند آتش بزنند» با گذشت کمتر از یک سال؛

هیئت امنا که تنها نقش مقبولیت بخشیدن به عملکرد غیرکارشناسی مسئولین مرتبط را ایفا کرده اند به تکاپو افتاده تا با دریافت وجه از کشاورزان که ضعیف ترین طبقه جامعه روستا شهر برزک را تشکیل می دهند طرح غیر کارشناسی نابر را به گونه ای جمع و جور نمایند.

جای تاسف است که طرح هایی اینچنینی بدون توجه به وضعیت آبی منطقه، اصل مزیت نسبی، مشکلات مالی کشاورزان و عدم توجیه اقتصادی؛ با استفاده از پیشنهاد یک مدیر در اطاق دربسته و تایید یک وزیر در یک مسافرت چند ساعته و همراهی جمعی تحت نام هیئت امنا در منطقه ای مانند برزک شکل می گیرد.

شایان ذکر است که همانطور که در مطالب قبلی پیشنهاد شد؛ مسئولین محترم جهاد کشاورزی کاشان که آمار و ارقام سودده بودن طرح را تنظیم نموده اند زحمت بکشند و کلیه منابع مالی طرح را تامین و با استفاده از برداشت محصولات باغ جایگزین نمایند.

 

۲۸۷- یک سوال برای هر روز

 

اگر یک قورباغه را بردارید وداخل یک ظرف آب جوش بیندازید قورباغه چه
کار می کند؟
بیرون می پرد! درواقع قورباغه فورا به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست وباید برود!

حالا اگر همین قورباغه را بردارید وداخل یک ظرف آب سرد بیندازید وبعد ظرف را روی اجاق بگذارید وبه تدریج به آن حرارت بدهید قورباغه چه کار می کند؟

استراحت میکند...چند دقیقه بعد به خودش می گوید: ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنید یک قورباغه آب پز آماده است.

نتیجه اخلاقی داستان!

زندگی به تدریج اتفاق می افتد.ماهم می توانیم مثل قورباغه داستانمان، ابلهی کنیم و وقت را از دست بدهیم و ناگهان ببینیم که کار از کار گذشته است .همه ما باید نسبت به جریانات زندگی مان آگاه وبیدار باشیم.

سوال؟

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید وببینید که بیست کیلو چاق شده اید نگران نمی شوید؟

البته که می شوید!سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید :الو ،اورژانس ،کمک،کمک ،من چاق شده ام !

اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه،یک کیلو ماه آینده و...آیا بازهم همین عکس العمل را نشان می دهید؟ نه! با بی خیالی از کنارش می گذرید.

برای کسانی که ورشکسته می شوند ،اضافه وزن می آورند یا طلاق میگیرند یا آخر ترم مشروط می شوند! این حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد یک ذره امروز،یک ذره فردا وسر انجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم :چرا این اتفاق افتاد؟

زندگی ماهیت انبار شوندگی دارد.هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.

اصل قورباغه ای به ما هشدار می دهد که مراقب تمایلات خود باشید!

ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم :به کجا دارم می روم؟آیا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتر ازسال گذشته ام هستم؟ واگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم.

خلاصه کلام :

شاید این نکته رعب انگیز باشد اما واقعیت این است که هیچ ثباتی در کار نیست یا باید به جلو پیش بروید یا بلغزید و پایین بیفتید.



برگرفته از کتاب ارزشمند آخرین راز شاد زیستن
نوشته آندره متیوس

 

۲۸۶- و عشق

 

روزی روزگاری در جزیره ای دور افتاده، تمام احساسها کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. خوشبختی، پولداری، عشق، دانایی، صبر، غم، ترس، و ... هر کدام به روش خود می زیستند تا اینکه یه روز دانایی به همه گفت:
هرچه زودتر این جزیره را ترک کنین، زیرا به زودی آب این جزیره را خواهد گرفت و اگر بمانید غرق می شوید تمام احساسها با دستپاچگی قایقهای خود را از انبار خونه شون بیرون آوردند و تعمیرش کردند و پس از عایق کاری و اصلاح پاروها، آنها را به آب انداختند و منتظر روز حادثه شدند.
روز حادثه که رسید همه چیز از یک طوفان بزرگ شروع شد و هوا به قدری خراب شد که همه به سرعت سوار قایقها شدند و پاروزنان جزیره رو ترک کردند. در این میان، ”عشق“ هم سوار بر قایقش بود، اما به هنگام دور شدن از جزیره، متوجه حیوانات جزیره شد که همگی به کنار ساحل آمده بودند و ”وحشت“ را نگه داشته بودند و نمی گذاشتند که او سوار بر قایقش شود."عشق“ سریعا برگشت و قایقش را به همه ی حیوانها و ”وحشتِ“ زندانی شده توسط آنها سپرد. آنها همگی سوار شدند و دیگر جایی برای ”عشق“ نماند. قایق رفت و ”عشق“ تنها در جزیره ماند جزیره لحظه به لحظه بیشتر زیر آب می رفت و ”عشق“ تا زیر گردن در آب فرو رفته بود. او نمی ترسید زیرا ”ترس“ جزیره را ترک کرده بود. اما نیاز به کمک داشت.


فریاد زد و همه ی احساسها کمک خواست. اول کسی جوابش را نداد. در همان نزدیکیها، قایق دوستش”پولداری“ را دید و گفت: ”پولداری“ عزیز، به من کمک کن؟

پولداری“ گفت: متاسفم، قایق من پر از پول و شمش و طلاست و جای خالی ندارد.

“ عشق“ رو به سوی قایق ”غرور“ کرد و گفت: مرا نجات میدهی؟

“ غرور“ پاسخ داد: ”هرگز، تو خیسی و مرا خیس می کنی“

عشق“ رو به سوی ”غم“ کرد و گفت: ای ”غم“ عزیز، مرا نجات بده“

اما ”غم“ گفت: متاسفم ”عشق“ عزیز، من اونقدر غمگینم که یکی باید بیاد و خودمو نجات بده

در این بین ”خوشگذرانی“ و ”بیکاری“ از کنار عشق گذشتند، ولی عشق هرگز از آنها کمک نخواست از دور ”شهوت“ را دید و به او گفت:

شهوت عزیز، من را نجات میدی؟ شهوت پاسخ داد: هرگز .... برو به درک ..... سالها منتظر این لحظه بودم که تو بمیری! ... حالا بیام نجاتت بدم؟
عشق که نمی تونست ”ناامید“ باشه، رو به سوی خدا
کرد و گفت: خدایا... منو نجات بده ناگهان صدایی از دور به گوشش رسید که فریاد می زد: نگران نباش من دارم به کمکت می آیم عشق آنقدر آب خورده بود که دیگه نمی توانست روی آب خودش را نگه دارد و بیهوش شد پس از به هوش آمدن، با تعجب خودش را در قایق ”دانایی“ یافت. آفتاب در حال طلوع مجدد بود و دریا آرامتر از همیشه. جزیره آرام آرام داشت از زیر هجوم آب بیرون می آمد،
زیرا امتحان نیت قلبی احساسها دیگه به پایان رسیده بود عشق برخاست. به ”دانایی“ سلام کرد و از او تشکر نمود دانایی پاسخ سلامش را داد و گفت: من ”شجاعتش“ را نداشتم که به سمت تو بیایم. شجاعت هم که قایقش دور از من بود، نمی توانست برای نجات تو راهی پیدا کند. پس می بینی که هیچکدام از ما تو را نجات ندادیم! یعنی اتحاد لازم را بدون تو نداشتیم. تو حکم فرمانده بقیه ی احساسها را داری “عشق“ با تعجب گفت: پس اون صدا کی بود که بمن گفت برای نجات من می آد؟"

دانایی گفت: او زمان بود. عشق با تعجب! گفت: زمان؟ دانایی لبخندی زد و پاسخ داد: بله، ”زمان“....

چون این فقط ”زمان“ است که لیاقتش را دارد تا بفهمد که ............ ”عشق“ چقدر بزرگ است !!!!!

۲۸۵- درد، نام دیگر من است

درد، نام دیگر من است

 

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

 

۲۸۴- انتقاد مخرب و سازنده

 

افراد موفق بسیاری معتقدند که تنها دلیل موفقیت آنها این بوده است که به خود اجازه دادند تا شکست بخورند. حقیقت این مسئله زمانی مشخص می شود که در زندگی بسیاری از تاجران موفق جستجو کنیم. خواهیم دید که در راه رسیدن با اهدافشان، چطور بارها و بارها شکست خورده اند تا اینکه به موفقیت دست یافته اند.

چیز دیگری که به همین اندازه در موفقیت آنها مهم بوده این است که آنها می دانند چطور از انتقادات دیگران-چه سازنده باشد و چه نباشد- بهترین استفاده را ببرند. آنها با استفاده از انتقادهای دیگران تشکیلات خود را راه اندازی می کنند.

ظرفیت برخورد با انتقادات و پیشرفت کردن به واسطه ی انها یکی دیگر از عوامل مهم در موفقیت است. به نکات زیر در این رابطه دقت کنید تا شما هم بتوانید یکی از آن افراد موفق باشید.


انواع مختلف انتقاد
انتقاد دو نوع دارد: سازنده و مخرب. با هر دو این انتقادها باید به دقت  اما به طریقی متفاوت برخورد کرد.

اکثر افراد تصوری منفی از کلمه ی انتقاد دارند و فکر می کنند همه ی انتقادها لزوماً مخرب هستند. این به این دلیل است که در کودکی به دلایلی نامشخص مورد انتقاد دیگران قرار گرفته ایم و خاطرات آن از کودکی تا بزرگسالی به همراه ما بوده است.

هدف انتقاد مخرب، خراب کردن و آسیب زدن به اعتماد به نفس افراد و بازداشتن آنها از انجام کارهایشان و لطمه زدن به شخصیت آنها است.
انتقاد مخرب   
یکی از بهترین نمونه های انتقاد مخرب این است که رئیستان به شما بگوید: "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."

البته چنین رئیسی فکر می کند با این طریق حرف زدن، کارمندش را تحریک خواهد کرد بهتر کار کند، اما کارمند از چنین رئیسی متنفر شده و کار را ترک خواهد کرد. این به این دلیل است که انتقادش خیلی کلی و منفی بوده و به کارمند نفهمانده است که چطور فعالیت و کارکردش را اصلاح کند، فقط او را محکوم کرده است.

انتقاد مخرب به هیچ وجه سودمند نیست. ممکن است به شما بفهماند که اشتباهی مرتکب شده اید، اما تا زمانی که هیچ علاج و راه چاره ای جلوی رویتان نمی گذارد، تاثیری منفی و مخرب خواهد داشت.

روش برخورد:  تنها راه و بهترین راه برخورد با چنین انتقاداتی این است که آنها را نادیده بگیرید و به مسائل مثبت تری فکر کنید.

انتقاد سازنده
حال که جنبه ی منفی انتقاد را بررسی کردیم، ببینیم انتقاد چطور می تواند باعث اصلاح و پیشرفت شخص شود.

مثال قبلی از انتقاد مخرب را در نظر بگیرید. به جای گفتن، "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."، یک رئیس دانا و کار کشته می تواند بگوید: "از گزارش شما ممنونم. می دانم تلاش زیادی برای تهیه آن کرده اید. اما داشتم فکر می کردم اگر کمی آن را خلاصه تر کرده و چند نمودار هم به آن اضافه می کردید بهتر می شد. اگر بتوانی این تغییرات را در آن بدهی و باز به من نشان دهی واقعاً متشکر خواهم شد."

چرا چنین انتقادی خوب است؟ و چرا شما باید با رفتاری مثبت با این نوع انتقاد برخورد کنید؟
کاملاً مشخص است. این انتقاد، انتقادی سازنده است چون راه های اصلاح را جلوی پای شما قرار داده است. همچنین خوشحال خواهید بود چون از جنبه های خوب کارتان نیز قدردانی شده است.

راه های برخورد:  شما متوجه خواهید شد که انتقادی سازنده است. سعی کنید کاملاً منظور انتقاد کننده را فهمیده و درمورد راه های اصلاح کارتان سوالات لازم را بپرسید. و از فرد برای انتقاد سازنده اش تشکر و قدردانی کنید.


از منفی به مثبت...
تصور کنید انتقاد نوع اول -نوع منفی- را دریافت کرده اید. چطور می توانید آن را به چیزی مثبت تبدیل کنید؟

ابتدا باید اطمینان یابید که منظور را فهمیده اید. کار خود را توجیه نکنید چون ممکن است می توانسته اید کار خود را بهتر انجام دهید. حال به مرحله ی بعد می رویم: از منتقد بپرسید چه چیزی را در کارتان اشتباه دیده است و چرا و بعد از او راه های اصلاح و درست کردن آن را سوال کنید. اگر نتوانستند سوال شما را جواب دهند، انتقاد را نادیده بگیرید و فکر کنید که کارتان را خوب انجام داده اید. چون بعضی افراد ذاتاً منفی باف هستند.

اما فکر کنید انتقاد صحیح بوده است. می توانید با فرد منتقد در مورد راه های اصلاح کارتان گفتگو و مشورت کنید.

قدم آخر انجام اصلاحات و تغییرات در کارتان است. یادتان باشد که حتماً باز با فرد منتقد چک کنید تا ببینید اصلاحاتتان را درست انجام داده اید یا خیر.

اگر سعی کنید همه ی انتقادها را با دیدی مثبت ببینید و به روش های بالا به آن جواب دهید مطمئناً نتایج خوبی خواهید گرفت و در پیشبرد اهدافتان موفق خواهید شد.


امیدوارم لذت برده باشید

۲۸۳- می توانم خود را مهار کنم

 

سال ها پیش زاهدی که بعدها به نام ساون قدیس معروف شد
دریکی از غارهای این منطقه زندگی می کرد . در آن دوره ویسکوز فقط یک قصبه مرزی بود که
اهالی اش راهزنان گریزان از عدالت ، قاچاقچی ها ، روسپی ها ، ماجرا جویانی که در جست و جوی
همدست به این جا می آمدند و قاتلانی بودند که بین دو جنایت این جا استراحت می کردند
شریرترین آنها مرد عربی به نام آحاب بود که دهکده و حواشی آن را تحت سلطه داشت و
مالیات های گزافی بر کشاورزانی تحمیلی می کرد که هنوز اصرارداشتند شرافت مندانه زندگی کنند
یک روز ساون از غارش پایین آمد به خانه آحاب رفت و از از خواست برای گذراندن شب جایی به او
بدهد آحاب خندیدو گفت
نمی دانی من قاتل ام ؟ که تاکنون سر آدم های زیادی را در زمین هام بریده ام ؟که زندگی تو برای من هیچ ارزشی ندارد ؟
ساون پاسخ داد
می دانم اما از زندگی در آن غار خسته شده ام دلم می خواهد دست کم یک شب این جا بخوابم
آحاب از شهرت قدیس خبر داشت که کم تر از خودش نبود و این آزارش می داد
چون دوست نداشت ببیند عظمتش با آدمی این قدر ضعیف تقسیم می شود
برای همین تصمیم گرفت همان شب او را بکشد تا به همه نشان بدهد تنها مالک حقیقی آن جا کیست .
کمی گپ زدند . آحاب تحت تاثیر صحبت های قدیس قرار گرفت اما مردی بی ایمان بود و
دیگر هیچ اعتقادی به نیکی نداشت .
جایی برای خواب به ساون نشان داد و بدخواهانه به تیز کردن چاقوش پرداخت
ساون پس از این که چند لحظه او را تماشا کرد چشم هاش را بست و خوابید
آحاب تمام شب چاقوش را تیز کرد
صبح وقتی ساون بیدار شد اورا اشک ریزان کنار خود دید
احاب گفت : نه از من ترسیدی و نه درباره ام قضاوت کردی اولین بار بود که کسی شب را کنار من
گذراند و به من اعتماد کرد اعتماد کرد که می توانم انسان خوبی باشم و به نیازمندان پناه بدهم
تو باور کردی که من می توانم شرافت مندانه رفتار کنم پس من هم چنین کردم



می گویند آنها پیش از خواب کمی با هم گپ زدند هر چند از همان لحظه ورود ساون قدیس به خانه
آحاب ، آحاب شرع کرده بود به تیز کردن خنجرش . از آن جا که مطمئن بود جهان بازتابی از
خودش است ، تصمیم گرفت او را به مبارزه بطلبد و پرسید
اگر امروز زیباترین روسپی شهر به این جا بیاید ، می توانی تصور کنی که زیبا و اغواگر نیست
قدیس جواب داد : نه . اما می توانم خودم را مهار کنم
آحاب دوباره پرسید : و اگر به تو پیشنهاد کنم مقدار زیادی سکه طلا بگیری و در ازایش کوه را ترک
کنی و به ما ملحق بشوی می توانی طلاها را مشتی سنگریزه ببینی ؟
قدیس گفت : نه . اما می توانم خودم را مهار کنم
آحاب دوباره پرسید : اگر دو برادر سراغت بیایند ، یکی از تو متنفر باشد و دیگری تو را یک
قدیس بداند ، می توانی هر دو را به یک چشم نگاه کنی ؟
قدیس پاسخ داد:هر چند رنج می برم اما می توانم خودم را مهار کنم و با هر دو یک طور رفتار کنم


می گویند این گفتگو مهم ترین عاملی بود که باعث شد آحاب ایمان بیاورد



برگرفته شده از کتاب شیطان و دوشیزه پریم
نوشته نویسنده زیبا تفکر :پائولو کوئلیو

 

۲۸۲- سگان رها و سنگ ها بسته

 

شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت . فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت.. سگان در قفای وی افتادند . خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند ، در زمین یخ گرفته بود ، عاجز شد ، گفت : این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده اند و سنگ را بسته . امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید ، گفت : ای حکیم ، از من چیزی بخواه . گفت : جامه خود را می خواهم اگر انعام فرمایی . رضینا من نوالک بالرحیل.

       امیدوار بود آدمی به خیر کسان                   مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان

سالار دزدان را رحمت بروی آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.

منبع : شبنورد

۲۸۱- جزیره خضراء



متن روایت جزیره خضراء

علامه مجلسی در جلد 52 بحارالانوار می‌گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم؛سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که نعمت معرفت به ما ارزانی داشت و توفیق پیروی از اشرف مخلوقات و برگزیده کاینات حضرت محمد بن عبدالله (ص) را به ما عنایت فرمود. و ما را به محبت و مودت امیرالمؤمنین (ع) و دیگر پیشوایان معصوم از اهل بیت پیامبر (ص) مفتخر و مخصوص گردانید. پس از حمد و ثنا، در خزانه امیرمومنان، پیشوای پرهیزکاران، سرور اوصیا و حجت پروردگار جهانیان حضرت علی بن ابی طالب (ع) رساله‌ای یافتم به خط شیخ فاضل عالم عامل « فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی» که متن آن چنین است:

«پس از حمد پروردگار و درود بر پیامبر و اهل بیت آن حضرت، این بنده محتاج به عفو پروردگار « فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی» چنین گوید که از شیخ شمس الدین بن نجیح حلی و شیخ جلال الدین عبدالله بن حرام حلی در نیمه شعبان سال 699هـ هجری حکایت عجیبی که زین الدین علی بن فاضل مازندرانی در جزیره خضراء آن را مشاهده نموده بود ، شنیدم. با شنیدن داستان شوق عجیبی در من ایجاد شد که به خدمت شیخ زین الدین بروم و داستان را از خودش بشنوم و واسطه‌ای در بین نباشد.پس از جستجو از مکان او، مطلع شدم که او اوایل شوال همان سال (699 هـ) به حله مسافرت کرده است. من نیز راهی حله شدم و او را در منزل فخر الدین ملاقات نمودم. از او خواستم آنچه را برای شیخ شمس الدین و شیخ جلال الدین حلی نقل کرده برای من هم تعریف کند. شیخ زین‌الدین، حکایت خود را از آغاز تا انجام در منزل سید فخر الدین و در حضور او و گروهی از علمای حله که برای زیارت شیخ آمده بودند، برای من نقل کرد.متن حکایت به طور خلاصه چنین است:

«من در دمشق خدمت شیخ « عبدالرحیم حنفی» و شیخ « زین الدین علی اندلسی» به تحصیل علوم اشتغال داشتم. شیخ زین ‌الدین اندلسی مردی خوش اخلاق و نسبت به شیعه و علمای امامیه خوش بین بود و به آنان احترام می‌گذاشت. ویژگیهای اخلاقی او باعث شد که از دیگر اساتید بریدم و همه درسهایم را در خدمت ایشان تحصیل کردم. مدتها از حضورش استفاده کردم تا این که  برای او مسافرتی به مصر پیش آمد. به دلیل محبت فراوانی که در میان ما بود مفارقت او بر من و مفارقت من بر او سخت گران آمد. بنابراین تصمیم گرفت مرا نیز با خود به مصر ببرد. مسافرت خوشی داشتیم تا به قاهره رسیدیم. مدت 9 ماه در آنجا به بهترین وجه زندگی کردیم. در یکی از روزها استادم نامه‌ای از پدرش دریافت کرد که نوشته بود شدیداً بیمارم و آرزو دارم پیش از مرگ تو را ملاقات کنم. استاد از نامه پدر گریه کرد و تصمیم گرفت که به اندلس سفر کند و من در این سفر با او همراه شدم. هنگامی که به اولین قریه جزیره رسیدیم من شدیداً بیمار شدم به طوری که قادر به حرکت نبودم. استاد از وضع من بسیار ناراحت شد. مرا به خطیب قریه سپرد تا از من پرستاری کند و خودش به سوی شهر حرکت نمود.

بیماری من سه روز طول کشید و سپس حالم روبه بهبودی نهاد. از منزل خارج شدم و در کوچه‌های قریه گردش کردم. در آنجا قافله‌هایی را دیدم که از کوههای اطراف آمده بودند و اجناسی را با خود آورده بودند. از احوال آنها جویا شدم. گفتند اینها از سرزمین بربر که نزدیک جزیره شیعیان است می‌ایند. وقتی نام جزایر شیعیان را شنیدم مشتاق شدم که آنجا را ببینم. گفتند از اینجا تا آن جزایر بیست‌وپنج روز راه است.

من به راه افتادم تا این که  به جزیره رافضیان (شیعیان) رسیدم. این جزیره دارای چهار قلعه و برجهای بلند و محکمی بود. از دروازه بزرگ شهر که دروازه بربر نام داشت وارد شدم. به مسجد رفتم صدای موذن را شنیدم که به شیوه شیعیان اذان ‌گفت و بعد از آن برای تعجیل فرج امام زمان (عج) دعا کرد. از خوشحالی گریه‌ام گرفت . مردم به مسجد آمدند و بر طبق تعالیم اهل بیت (ع) وضو گرفتند. مرد خوشرویی از میان آنها وارد محراب شد و مردم نماز را به او اقتدا کردند.

بعد از فراغ از نماز احوال من را جویا شدند. گفتم: از عراق هستم و به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) گواهی می‌دهم. وقتی فهمیدند که من هم مانند آنها شیعه هستم با عنایت خاصی به من توجه کردند و محلی را در یکی از گوشه‌های مسجد به من اختصاص دادند. در مدت اقامت من در آن شهر، امام مسجد همواره با من بود. یک روز از امام مسجد پرسیدم: در این شهر زراعتی نمی‌بینم، پس آذوقه شما از کجا می آید؟

گفت: از جزیره خضراء در آبهای سفید. گفتم: سالی چند بار آذوقه برای شما می‌اید؟ گفت: دو بار. بار اول آمده و بار دوم آن ، چهار ماه دیگر خواهد بود.

من از طولانی بودن مدت، اندوهگین شدم، مدت چهل روز آنجا اقامت کردم . عصر روز چهلم احساس کردم که دلم گرفته به کنار دریا رفتم. به طرف مغرب که گفته بودند آذوقه‌ها از آن سمت می‌اید نگریستم. از دور چیزی در حال حرکت دیدم. به مردم آنجا گفتم من چیزی می بینم، گفتند: اینها کشتیهایی هستند که هر سال از شهرهای فرزندان امام زمان(عج) به سوی ما می‌ایند.  طولی نکشید که هفت کشتی یکی بعد از دیگری وارد شد، از کشتی بزرگی مرد خوش سیمایی پیاده شد. به مسجد آمده , طبق فقه شیعه وضو گرفت و نماز ظهر و عصر را خواند؛ چون از نماز فارغ شد روبه من کرد و اسم خودم و پدرم را ذکر کرد. از این حادثه‌تعجب‌کردم.گفتم: شاید در سفر از شام تا مصر و اندلس با اسم من آشنا شده‌ای؟

گفت: نه، بلکه نام تو و پدرت و خصوصیاتت از پیش به من رسیده است! او یک هفته آنجا اقامت کرد و آذوقه را به صاحبانشان رسانید. آنگاه عازم حرکت شد. من نیز که بسیار مشتاق رفتن به آنجا شده بودم از او خواستم تا مرا با خود ببرد و او پذیرفت. با هم حرکت کردیم . بعد از این که  مدت شانزده روز در دریا حرکت کردیم، در وسط دریا آبهای سفیدی نظر مرا جلب کرد. آن شیخ که نامش محمد بود به من گفت: چه موضوعی نظرت را جلب نموده است؟

گفتم: آبهای این نقطه رنگ دیگری دارد؟

گفت: اینجا بحر ابیض «دریای سفید» است و این هم جزیره خضراء می‌باشد. این آبها همانند دیوار, اطراف جزیره را احاطه نموده است و حکمت خدا بر این قرار گرفته که کشتی‌های دشمنان ما در صورتی که بخواهند به این نقطه نزدیک شوند ، به برکت صاحب‌الزمان (عج) غرق ‌گردند. بعد از این که  آبهای سفید را پیمودیم به جزیره خضراء رسیدیم. از کشتی پیاده و وارد شهر شدیم. این شهر میان هفت قلعه استوار قرار گرفته بود و آبشارها و چشمه سارها در خود داشت و بسیار شهر زیبایی بود.

مدتی را در منزل شیخ محمد استراحت کرده , به مسجد رفتیم. در مسجد جمعیت انبوهی حضور داشت. در میان آنها مردی نشسته بود ، بسیار با وقار، متین و با هیبت. مردم او را شیخ شمس‌الدین محمد عالم می‌خواندند و نزدش علوم قرآنی و فقه و اصول دین می‌آموختند. زمانی که به محضر سید شرفیاب شدم به من خوشامد گفت و احوالم را پرسید و در یکی از حجرات مسجد جایی برایم تهیه نمود. من در آنجا استراحت می‌کردم و غذا را با سید شمس الدین و یارانش  صرف می‌کردم.

هجده روز بدین گونه گذشت. در نخستین نماز جمعه که در محضر جناب سید برگزار شد دیدم که سید جمعه را به عنوان دو رکعت واجب ادا کرد. من از ایشان پیروی نموده نماز را با ایشان ادا کردم. چون از نماز فارغ شد به ایشان گفتم: مگر زمان حضور امام (عج) است که نماز را واجب می‌خوانید. پاسخ داد: خیر، ولی من نایب خاص آن حضرت هستم. از او پرسیدم: ایا امام زمان را دیده‌ای؟ فرمود: نه، ولی پدرم می‌گفت که صدای آن حضرت را شنیده ولی آن حضرت را ندیده است. اما جدم هم شخص آن حضرت را دیده و هم صدایش را شنیده است.

بعد از آن سید شمس‌الدین دست مرا گرفت و به خارج از شهر برد و به سوی بستانها رفتیم. در بستان در حال قدم زدن بودیم که مرد خوش سیمایی با دو قطعه جامه از پشم سفید از نزدیکی ما گذشت. از سید پرسیدم: این مرد کیست؟ فرمود: این کوه بلند را می‌بینی؟ گفتم: آری. فرمود: در وسط این کوه، مکانی زیبا و چشمه آبی گوارا، زیر درختان وجود دارد و در آنجا قبه‌ای است که از آجر ساخته شده است. این مرد با رفیق دیگرش، خادم آن قبه و بارگاه است. من هر صبح جمعه به آنجا می‌روم و امام زمان (ع) را زیارت می‌کنم، در آنجا دو رکعت نماز می‌خوانم و ورقه‌ای می‌یابم که هر چه نیاز داشته باشم،در آن نوشته شده است و هر حادثه‌ای که پیش اید و هر محکمه‌ای که در بین مومنان انجام دهم حکمش را در آن می‌یابم و به آن عمل می‌کنم. تو نیز شایسته است آنجا بروی و امام (ع) را زیارت کنی.

من به سوی آن کوه حرکت نمودم. قبه را همانطور یافتم که برایم توصیف کرده بود. همان دو خادم را آنجا دیدم. خواستار ملاقات با امام زمان شدم. گفتند: غیر ممکن است و ما مأذون نیستیم. گفتم: پس برایم دعا کنید. پس از کوه پائین آمدم و به منزل شمس‌الدین رفتم. در خانه نبود. بنابراین به خانه شیخ محمد که در کشتی با من بود رفتم و جریان کوه را برایش تعریف کردم و گفتم که آن دو خادم به من اجازه ملاقات ندادند. شیخ محمد به من گفت: هیچ کس حق ندارد به آن مکان برود جز شیخ شمس‌الدین. او از فرزندان امام (عج) است و بین او و امام زمان (ع) 5 واسطه است.

بعد از آن از او اجازه خواستم که برخی مسائل مشکل دینی را از او سوال کنم و قرآن را در محضرش بخوانم. گفت اگر چنین ضرورتی هست از قرآن شروع کن. من شروع کردم به خواندن و در بین قرائت ، اختلاف قراء را هم ذکر می‌کردم. سید به من گفت: ما اینها را نمی‌شناسیم . قرآن ما مطابق قرآن علی بن ابی طالب است. گفتم: چرا بعضی ایات قرآن ربطی به ما قبل و ما بعدشان ندارد؟ گفت‌: آری، چنین است و جریان جمع آوری قرآن به وسیله ابو بکر و نپذیرفتن قرآن علی بن ابیطالب را تعریف نمود.

او گفت: وقتی علی(ع) قرآن را بر ابوبکر و عمر عرضه کرد آنها گفتند ما به قرآن تو نیازی نداریم. آنگاه ابوبکر در میان مسلمانان اعلام کرد که هر کس ایه‌ یا سوره‌ای از قرآن در اختیار دارد نزد من بیاورد. سپس ابوبکر ,ابوعبیده جراح، عثمان، سعد بن ابی وقاص، معاویه بن ابی سفیان، عبدالرحمن‌بن عوف، طلحه بن عبیدلله، ابو سعید خدری، حسان بن ثابت و جماعتی دیگر از مسلمانان گرد هم آمدند و این قرآن را جمع‌آوری کردند و در هنگام جمع آوری, ایاتی را که خطاهایشان را در غصب خلافت آشکار می‌کرد از قرآن حذف کردند. از این رو ایات قرآن را غیر مرتبط می‌بینی.

از جناب شمس‌الدین مسائل بسیاری پرسیدم. گفتم: سید من! علمای شیعه حدیثی را از امام نقل می‌کنند که خمس را به شیعیان خود از اولاد علی (ع) مباح ساخته است. فرمود: بلی چنین است. آنگاه مسائل و سخنان دیگری را از سید نقل می‌کند و می‌گوید : سید به من گفت: تو نیز تا کنون دو مرتبه امام زمان را دیده‌ای ولی او را نشناخته‌ای.

از او خواهش کردم اجازه دهد تا زمان ظهور، نزد آنان بمانم. اما سید شمس‌الدین گفت: به ما دستور رسیده که شما به وطن خود بازگردید. بسیار اندوهگین شدم . گفتم: ایا اجازه می‌دهید همه آنچه را دیده‌ام، باز گو کنم؟ فرمود: آری اما فقط برای مؤمنان جز فلان و فلان را! آنگاه مطلبی را که نباید برای دیگران نقل کنم، برایم مشخص کرد.

به او گفتم سرور من؛ می‌شود به جمال عالم آرای حضرت ولی عصر (ع) نگاه کرد؟ گفت نه؛ ولی بدان که هر بنده مؤمنی او را می‌بیند ولی نمی‌شناسد. گفتم: من از بندگان مخلص آقا هستم ولی آن حضرت را ندیده‌ام! فرمود: شما دو بار ایشان را دیده‌ای و سپس آن دو زمان را برایم برشمرد.

بعد از این ماجرا ، سید به من دستور داد که در مراجعت درنگ نکنم و در بلاد مغرب توقف نکنم سپس پنج درهم به من عنایت فرمود که من همچنان آنها را برای برکت نزد خود محفوظ داشته‌ام.  یحیی بن طیبی می‌گوید: شیخ زین‌الدین علی بن فاضل گفت: در جزیره خضراء فقط نام پنج نفر از علمای شیعه مطرح بود: سید مرتضی, شیخ طوسی, محمد بن یعقوب کلینی, ابن بابویه, ابوالقاسم جعفربن اسماعیل حلی.این آخرین مطلبی است که از علی بن فاضل شنیدم.



--------------------------------------------------------------------------------


آیا جزیره خضرا در مثلث برمودا قرار دارد؟

داستان جزیره خضراء حکایت از آن می کند که: زین الدین علی بن فاضل مازندارنی،درسال690 هجری به اقیانوس اطلس سفر کرده،و از سرزمین بربر سه روز با کشتی در دل اقیانوس رفته،تابه جزایر روافض (جزایر شیعیان)رسیده است در آنجا مطلع شده که جزیره ای به نام خضراء وجود دارد که اولاد حضرت ولیعصر(عج) در آنجا زندگی می کنند.مدت چهل روز در آنجا اقامت نموده سرانجام بعد از چهل روز هفت کشتی مواد غذائی از جزیره خضراء به این جزیره آمده است . نا خدای کشتی او را با نام و نام پدر صدا زده و گفته مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه دادند که تو را به جزیره خضراء ببرم. بعد از شانزده روز دریا نوردی سرانجام به «آبهای سفید» رسیدند .علی بن فاضل نقل می کند که وقتی به این آب سفید رسیدیم پرسیدم چرا این آب سفید هست ؛ ناخدا گفت:

«کشتی دشمنان ما هنگامی گه وارد این آبهای سفید بشوند، هرچه محکم باشند،از برکت مولای ما حضرت صاحب الزمان(عج) غرق شوند» واین دقیقا همان مطلبی هست که در گزارش خلبانان و ملوانان از «مثلث برمودا» به دست ما رسیده است .

این همان تعریفی است که من از جزیره محبوبم "جزیره خضراء" شنیدم. می خواهم رابطه ای میان جزیره خضراء،موجودات فضایی و امام زمان (عج) با استدلال های علمی در حد وسع و توان عقل خود بدست بیارم. رابطه ای که می تواند بسیاری از معماهای دنیای واقعی ، تخیلات و برداشت های ذهنی جوانان هم سن و سال خودم را بدور از پیشداوری حل کند.

آبهای سفید: کریستف کلمب اولین کسی هست که متوجه درخشش ناشناخته دریا در این ناحیه شد. او بر عرشه کشتی سانتاریما،در 11 اکتبر 1492میلادی،دو ساعت بعد از غروب آفتاب متوجه آبهای سفید و درخشان «باهاما» در لبه غربی دریای «سارگاسو» شد.

درخشندگی آبهای سفید ، در سطحی است که از سطح آب و فضا قابل مشاهد است. فضانوردان آپولو 12 درخشش آبهای سفید مثلث برمودا را به عنوان آخرین نور قابل رویت از زمین مشاهده کردند. جالب توجه و شایان دقت هست هر کجا از مثلث سخن گفته شد از آب ها سفید هم سخن گفته شده.چارلز برلیتز می گوید: جالب است در این باره گفته شود ، که وضعیت آبهای مرموز که «کریستف کلمب»و فضانوردان اخیر ، متّفقاً به آن اشاره کرده اند به عملکرد نیروی یاد شده، ارتباط دارد.در آخرین پرواز 19 تایلور از آبهای سفید سخن به میان آمده،او می گوید:« ما کاملا گم شده ایم . ما وارد آبهای سفید شده ایم»دیگر پیامی از او شنیده نشد.

یکبار دیگر سخنان علی بن فاضل را به یاد می آوریم که از ناخدای کشتی نقل می کند:«این آبهای سفید چون دیوار جزیره خضراء را احاطه کرده،کشتی های دشمنان ما هر چه قدر هم محکم باشند وقتی وارد این آبها بشوند غرق می شوند ، به برکت مولای ما حضرت صاحب الزمان».

نور سبز: حالا کمی در مورد نور سبز مثلث برمودا و جزیر خضراء سخن می گویم.پس برخورد با حوادثی که در آنها از «نور سبز» گفته شد، یک مرتبه این سئوال در ذهنمان پدید می آید :راستی چرا به جزیره خضرا، خضرا می گویند؟آیا برای این هست که سرسبز و خرم هست؟همه جزیره های روی زمین سرسبز و خرم هست پس باید دلیل دیگری داشته باشد. شاید جزیره خضرا درخشش سبزی دارد و به همین جهت خضراء نامیده می شود.

جالب توجه و شایان دقت هست که گروهی هواپیماهای اکتشافی در اقیانوس اطلس بر فراز مثلث برمودا به پرواز درآمدند و به مصیبت دیگر هواپیماها مبتلا شدند.در آخرین پیامی که تونستن به زمین مخابره کنند چنین هست:
-دیگر هواپیما در اختیار ما نیست !
-همه دستگاهها از کار افتاده است !
-ما روی آب های سفید هستیم !
-جزیره ای می بینم که در وسط آب های سفید است ولی نور سبز رنگی آنرا احاطه کرده است که نمی توانیم از آن فیلمبردای کنیم!!!سپس ارتباط برای همیشه قطع شد و دیگر خبری از آن ها نشد.جالبتر اینکه عین همین پیام از دیگر هواپیماهای دیگر نیز دریافت شد.!

اینجاست که سرنخ دیگری به دست می آید و این احتمال قوت می گیرد که شاید «جزیره خضرا»در اقیانوس اطلس و در مثلث برمودا باشد و همه این حوادث مربوط به همان نیروی غیبی الهی باشد و پژوهشگران حق داشته باشند که چیزی از حوادث مثلث را نتوانند توجیه کنند.

تذکر لازم:یاد آوری این نکته ضروری هست که هرگز ادعا نمی کنم جزیره خضراء همان مثلث برمودا است.بلکه به عنوان یک احتمال مطرح کرده تا شاید پژوهشگران به نتیجه قطعی برسند و آنرا به طور قطع اثبات یا نفی کنند. الله اعلم و رسوله

http://shalamshoorba.blogfa.com/post-181.aspx

۲۸۰- همه چیز درباره جن

ماهیت جن

جن دارای حرکات بسیار سریع می‌باشد و به همین دلیل قبلاً می‌توانست در آسمان نفوذ و استراق سمع کند ولی با ظهور حضرت مسیح(علیه‌السلام) جلوی ورود و نفوذ آنها به آسمانها به صورت نسبی گرفته شد و با ظهور پیامبر گرانقدر اسلام حضرت خاتم الانبیاء(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کاملاً از ورود آنها به آسمانها جلوگیری گردید. خلقت انسان بعد از خلقت جن روی زمین بوده است و جن‌ها هفت هزار سال پیش از انسان در کره زمین زندگی می‌کردند.

همانطور که انسان ها از نسل آدم و حوا بوده، جن ها از نسل مارج و مارجه می‌باشند. طول عمر جن از انسان بسیار زیادتر است ( حدود دو هزار سال عمر میکنند ) ولی جن نیز دارای مرگ، تولد و عمر محدود و مشخص می‌باشد، همچنین دارای حشر، نشر، معاد، حساب و کتاب اخروی است. از لحاظ مرفولوژی و ظاهری، قیافه واقعی جن با انسان تفاوت دارد(این موجودات می‌توانند با قیافه و ظاهر کاذب نمایان شوند). جن یک امتیاز از لحاظ ظاهری نسبت به انسان دارد و آن اینکه می‌تواند به هر شکلی که می‌خواهد اعم از انسان و حیوان دربیاید، ولی به شکل پیامبران، ائمه معصومین و شیعیان واقعی ظاهر نمی‌شود.

طول قد جن بسته به سن او، بین سی تا هشتاد سانتیمتر است. جن دارای دو جنس مذکر و مؤنث است و تولید مثل می‌کند. نطفه جن بر خلاف انسان از جنس و ماهیت شبیه هوا می‌باشد. انسان و جن می‌توانند با همدیگر ازدواج نموده، حتی تولید مثل نمایند. دستگاه گوارش جن با انسان تفاوت دارد. بطور معمول جن انسان را می‌بیند ولی برای انسان قابل رؤیت نمی‌باشد.


جن مانند انسان دارای علم، ادراک، قدرت تشخیص، مسئولیت و تکلیف است. پیغمبر گرامی اسلام بر جن‌ها نیز مبعوث شدند و در بین جن‌ها نیز دین و مذهب و فرقه وجود دارد. جن به دو گروه مسلمان و غیرمسلمان تقسیم شده و مسلمانان آنها نیز در یک گروه اهل تشیع  قرار می‌گیرند. رهبر جن‌های شیعه«سعفر ابن زعفر» می‌باشد و لوحی مزیّن به جملة مبارک«یا ابا عبد الله الحسین»برگردن دارد. پدر زعفر در صدر اسلام توسط حضرت علی(علیه‌السلام) کشته شد و خود نیز به دست آن حضرت مسلمان گردید. زعفر و لشکریانش در واقعه کربلا به یاری حضرت امام حسین(علیه‌السلام) شتافتند ولی آن امام بزرگوار اجازه نفرمودند.

در منابع مختلف از جمله قرآن کریم، تفاسیر، احادیث و کتب علمی از جن یاد شده است. دانشمندان غربی از جن به عنوان ارواح صدادار یاد می‌کنند. پیامبر گرامی اسلام که درود خدا بر او باد می‌فرمایند:«خداوند جن را در پنج صنف آفرید: باد، مار، عقرب، حشرات و انسان.»برخی از انسانها جن را می‌پرستند، علّامه طباطبائی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) می‌فرمایند:«مشرکان سه دسته می‌شوند، اول آنهاییکه جن می‌پرستند، دوم آنهاییکه ملائکه می‌پرستند و سوم آنهاییکه مقدّسینی از بشر را پرستش می‌کنند.» ابلیس از طوایف جن است و در قرآن صراحتاً به این مطلب اشاره شده است.به (روایتی) ابلیس دوازده هزار سال عبادت کرد و همین امر باعث شد از زمین به آسمان برود و در رده ملائک قرار بگیرد و به درجه‌ای رسید که مرتبة استادی برخی از ملائک را داشت. برخی از جن‌ها علاقمند به داشتن ارتباط با انسان می‌باشند، بعضی انسانها نیز به ایجاد رابطه با جن‌تمایل دارند، ایجاد این ارتباط امکان پذیر است ولی به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود و نهی شده است، برخی از علما نیز آن را مجاز نمی‌دانند.

تسخیر جن کاری خطرناک میباشد .  اگر انسانی با جن ارتباط گرفت، دیگر نمی‌تواند آنرا قطع کند و یا حداقل قطع این ارتباط دارای عواقب خطرناکی است. قابل ذکر است که جن در مقابل ارتباط با انسان و خدماتی که ارائه می‌کند، چیزهایی از انسان می‌گیرد که جبران آن بسیار سخت بوده، یا غیرقابل جبران است. در صورتیکه جن از طرف انسان احساس خطر کند و یا آسیب ببیند، اقدام به تلافی خواهد کرد و به شخص مورد نظر یا بستگان نزدیک، از جمله همسر و فرزندان او آسیب می‌زند و یا آزار و اذیّت می‌رساند، پس بهتر است جن را بهانه‌ای برای تفکّر و تدبّر در عظمت خالق آن قرار دهیم. براستی که اگر انسان تمام عمر خویش را نیز صرف اندیشیدن در بزرگی و عظمت حق تعالی نماید، بسیار اندک خواهد بود.



--------------------------------------------------------------------------------



جن در قرآن و احادیث


در میان انسانها بر سر خلقت نظام عالم دو دیدگاه کلی وجود دارد، عده ای که همه چیز را ناشی از خلقت ذات الهی می دانند و گروهی دیگر که سرمنشا خلقت نظام عالم را در طبیعت جستجو می کنند. اگرچه میان آنان اختلاف نظرها بسیار عمیق و اساسی است، ولی هیچ یک از این دو گروه نتوانسته اند وجود موجودات ماوراؤالطبیعه را انکار کنند. آنهایی که خداباورند و به روح و معاد معتقدند (غیر از مسلمانان) از آنها به عنوان ارواح خبیثه و یا ارواح شریر و یا شیطان یاد می کنند، برخی هم آنها را موجودات فضایی قلمداد می کنند، مادیون هم که اعتقادی به ذات الهی و قدرت پروردگار ندارند، این موجودات را همان انسانهای اولیه ای می دانند که در سیر تکامل بین انسان و میمون حیران مانده و به شکل و شمایل غریب درآمده اند و یا حتی برخی از آنان معتقدند که اینان انسانهای وحشی و بدوی در اعماق جنگل هستند و گاهی خود را نمایان ساخته و موجب اذیت و آزار انسانهای متمدن می شوند. و اما مسلمانان : بنا به نص صریح قرآن، موجودات عالم به سه گروه تقسیم می شوند: ۱ـ جمادات ۲ـ نباتات ۳ـ حیوانات؛ که یا دارای عقلند مانند انسان، فرشتگان و جنیان و یا فاقد عقل و شعورند مانند حیوانات و باز بنا به آیات نورانی قرآن کریم، باید بدانیم که بدون هیچ شک و تردیدی موجودی با نام «جن» در جهان آفرینش وجود دارد که از نظر تکلیف و شایستگی مورد خطاب پروردگار قرارگرفته و مشابه انسان می باشد، چرا که، ۱ـ سی و چهار بار نام جن در قرآن کریم آورده شده است. ۲ـ هفتاد و دومین سوره قرآن با نام این موجود مزین گردیده است. ۳ـ احادیث و روایات فراوانی از پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، امامان و بزرگان علوم دینی در این خصوص، موجود بوده و در دسترس قرار دارد. ۴ـ به وسیله بسیاری از انسانها رویت شده اند. به آیاتی از قرآن کریم که وجود جن را مبرهن می داند اشاره می کنیم:
سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمده و به صف می رفتند. (سروه نمل، آیه ۱۷)
برای خدا شریکانی از جن قرار دادند و حال آن که جن را خدا آفریده است. (سوره انعام، آیه ۱۷)
بگو اگر جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند، هر چند که یکدیگر را یاری دهند. (سوره اسرا، آیه ۸۸)
سخن پروردگارت بر تو مقرر شد که جهنم را ازجن و انس انباشته می کنیم. (سوره هود، آیه ۱۱۹)
ای گروه جنیان و آدمیان، اگر می توانید که از قطر آسمان و زمین بگذرید، بیرون روید ولی بیرون نتوانیدرفت مگر با قدرتی. (سوره الرحمن، آیه ۳۳)

مرحوم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند». (ارشاد ص ۳۹۹)

از حضرت امام صادق (ع) روایت شده : روزی حضرت رسول (ص) نشسته بود، مردی به خدمتشان رسید که بلندی قامتش مثل درخت خرما بود. سلام کرد، حضرت جواب داد و سپس فرمود: «خودش و کلامش شبیه جن است». سپس به او فرمود: کیستی؟ عرض کرد: من هام، پسر هیم، فرزند لاتیس، پسر ابلیس هستم (بحارالانوار ص ۸۳)

بانو حکیمه دختر امام کاظم (ع) گوید: «برادرم امام رضا (ع) را دیدم که جلو در اتاقی با کسی صحبت می کرد در حالی که تنها بود، عرض کردم: با چه کسی سخن می گویید؟ فرمودند: فردی از جن آمده تا مسائلی بپرسد و از چیزهایی شکایت کند» (اصول کافی ص ۳۹۵) علامه طباطبایی (ره) می فرمودند: «روزی آقای بحرینی که یکی از افراد معروف ومشهور در احضار جن و از متبحرین در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس ما حضور یافت،چادری آوردند، دو طرفش را به دست من داد و دوطرف دیگر را به دستهای خود گرفت. این چادر به فاصله دو وجب از زمین فاصله داشت. در این حال جنیان را حاضر کرد، صدای غلغله و همهمه شدیدی از زیر چادر برخاست. چادر به شدت تکان می خورد چنان که نزدیک بود از دست ما خارج شود. من محکم نگه داشته بودم، آدمکهایی به قامت دو وجب در زیرچادر بودند و بسیار ازدحام کرده و تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند، من با کمال فراست متوجه بودم این صحنه، چشم بندی و صحنه سازی نبوده و صد درصد وقوع امر خارجی بوده است» (رجایی، تهرانی جن و شیطان ص ۴۷)

اینها شمه ای بود از آیات قرآن کریم و احادیث و روایات که هر گونه شک و شبهه ای را در وجود واقعیت جن به یقین تبدیل می سازد.

جن چگونه موجودی است؟


به واقع جن چگونه موجودی است و آیا می توان توسط علوم پیشرفته امروزی آن را اثبات کرد؟جن در لغت به معنای مستور و پوشیده است،همان طور که بچه در رحم و پنهان از چشم ما را «جنین» گویند و جنت اشاره به باغی است که درختان آن مانع از به چشم آمدن زمینش می گردد. و شاید علت شک و تردید در وجود جن نیز همان مستور و پنهان بودنش از انظار و حس بشری است، که علت آن در ذات خلقتش نهفته است. قرآن کریم خلقت جن را چنین بیان می دارد:
و جان (که در بعضی از متون اسلامی آمده است، جان پدر جن است همان طور که آدم، پدر انسان) را پیشتر، از آتش زهرآگین آفریدیم. (سوره حجر، آیه ۲۷)
خدا انسان را از گل خشک شده ای چون خاک سفال آفرید و جنیان را از شعله ای بی دود. (سوره الرحمان، آیه ۱۴ و ۱۵)
مرا از آتش خلق کردی و او (انسان) را از گل آفریدی.

از این آیات در می یابیم که جن، آتش است و انسان از جنس خاک، و این چنین دریافت می شود که جنیان قبل از انسان خلق شده اند، و از آن جایی که هر دو از ماده آفریده شده اند پس مادی هستند، ولی دو تفاوت اساسی آنها را از سایر موجودات متمایز می سازد:
۱ـ می توانند خود را به هر شکل و قیافه ای درآورند (آکام المرجان) (به استثنای پیامبران و ائمه معصوم و بنا به برخی روایات حتی احدی از شیعیان).

۲ـ از چشم موجودات دیگر پنهانند. ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قیاس می کند و این طور عنوان می دارد: «بدن های لطیف آنها در الطاف و نرمی متوسط بوده و از این رو آماده جدایی و یا گردآمدن هستند، چون گرد هم آیند قوام آنها بهتر گشته و مشاهده می گردند و چون جدا گردند قوامشان نازک و جسمشان لطیف می شود و از دیده پنهان می مانند، مانند هوا که وقتی ذراتش گرد هم می آیند غلیظ می شود و به صورت ابر درمی آید و وقتی ذرات از هم جدا می شوند لطیف شده و دیده نمی شوند.» (ملاصدرا، مفاتیح الغیب)

همین ذات وجودی جنیان به آنها این امکان را می دهد که خود را به هر شکلی و با هر حجمی درآورند، چه به اندازه سرسوزن و چه در اندازه اتاقی بزرگ. آنها به واسطه همین ویژگی، بعد زمان برایشان معنا ندارد، و مسافتی را که بشر مدتها باید آن را طی کند، در لحظه ای می پیمایند و اعمالی را که از توان انسان خارج است آنها به راحتی قادر به انجامش هستند. عمده ترین علت شک و تردید در وجود آنان هم همین پنهان بودن از چشم انسانهاست، که البته از نظر علمی هم توجیه پذیر است. چرا که در جهان هستی چیزهای زیادی وجود دارد که به چشم ما قابل رویت نیستند ولی قدرتشان از نظر جسمی از انسان به مراتب بیشتر است، مثل الکترونها، امواج الکتریسیته، نورهای ماورای بنفش، اشعه ایکس، باکتریها و ویروسها، آمیب ها، جانداران تک سلولی و از همه مهمتر ذات اقدس الهی که دیده نمی شود ولی کدام عقل سلیمی می تواند آن را انکار کند؟ بنابراین صرف این که با حواس خود قادر نیستم آنان را درک کنیم، دلیل بر نبودن آنها نیست.





مکان جنیان
  

   از آنجایی که نوع خلقت جنیان با انسانها و حیوانات متفاوت است، واضح است که مکان زندگی آنها نیز متناسب با نوع خلقت آنها باشد، ولی آن مکانها کجاست. در بین عوام شایع است که زیرزمینها، جاهای تاریک و مرطوب مانند حمامها، چاهها و عمق جنگلها جایگاه جنیان است. اما بررسی ها حاکی از آن است که قطعا آنها در جایی زندگی می‌کنند که از انسانها به دور باشند. در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که: «در وادی شقره (بیابانی که رنگ خاکش سرخ مایل به زرد است) نماز نخوان، زیرا در آن جا منازل جن است.» (وسائل الشیعه، ص ۴۵۲) قابل ذکر است یکی از معروفترین مساجد مکه با نام «مسجد الجن» در غرب شهر مکه محل نزول جنیان در مکه است و مستحب است حاجیان در آن مسجد رفته و دو رکعت نماز به جا آورند.

                      


تولید مثل جنیان
   آنچه مسلم است این است که بنابر ذات وجودی جنیان آنها نیز مانند انسان دارای غریزه جنسی بوده و توالد و تناسل دارند و لازمه ادامه و بقای نسلشان آمیزش جنس مونث و مذکر است، اما این سوال که آیا آنها هم مانند انسانها و یا سایر جانداران با عمل لقاح
   و تشکیل نطفه تولد می‌یابند، چیزی نیست که از کلام خداوند بتوان استنباط کرد ولی ابن عربی در فتوحات گفته است: «تناسل بشر به القای آب نطفه در رحم است و تناسل جن به القای هوا در رحم اثنی (جنس ماده) می‌باشد». (جن و شیطان ص ۵۷)
   روایتی است از بخشی از وصیت حضرت رسول (ص) به امیرالمومنین (ع) که فرمود: «ای علی، در شب اول، وسط و آخر ماه آمیزش مکن و... همانا جنیان در این سه شب به پیش زنان خویش (برای مقاربت) می‌روند». (وسائل الشیعه، ص ۹۱) و در آیه ای برای وصف حوریان بهشتی آمده است: «حوریان بهشتی را قبل از شوهرانشان، نه آدمی و نه جن دست زده است». (سوره الرحمن، آیه ۵۶ و ۷۴)


خواب جنیان
   «الله خدایی است که هیچ خدایی جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را در برمی گیرد و نه خواب سنگین». (سوره بقره، آیه ۲۵۵) و از حضرت صادق (ع) روایت است که می‌فرمایند: «به غیر از خداوند متعال همه خواب دارند، حتی فرشتگان». (میزان الحکمه، ص ۲۵) و حدیثی است از رسول خدا(ص) که می‌فرمایند: «خواب به چهار گونه است، پیامبران به پشت می‌خوابند، مومنین به دست راست، کافرین و منافقین به دست چپ و شیاطین به رو می‌خوابند». (شیخ حر عاملی، ص ۱۰۶۷) آنچه از این مطالب می‌توان دریافت این است که به غیر از ذات اقدس الهی همه موجودات دارای خواب هستند.

مرگ جنیان


 جنیان نیز مانند هر جانداری همان طور که دارای حیات هستند مرگ هم شامل حالشان می‌شود. چنان که در قرآن کریم آمده: «و بر آنها (خطا کاران) نیز همانند پیشینیانشان از جن و انس عذاب مقرر شد». (سوره فصلت، آیه ۲۵) «به میان امتهایی که پیش از شما بوده اند، از جن و انس در آتش داخل شوید». (سوره اعراف، آیه ۳۸) از این آیات چنین برمی آید که نه تنها آنها هم مانند
   انسان مرگ دارند، بلکه مانند انسان از عقوبت خدا بر حذر نیستند

تکالیف جنیان در مقابل ذات پروردگار


   همان طور که در مباحث قبل گفتیم، انسان فرشته و جن سه موجودی هستند که بنابر مصلحت خداوندخلق شده اند و هدف از آفرینش آنها نیز عبادت پروردگار است. چنان که در قرآن کریم آمده است: «جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریده ام». (سوره ذاریات، آیه ۵۶) ناصر خسرو نیز این طور می‌سراید: داخل اندر دعوت او جن و انس تا قیامت امتش هر نوع و جنس جن نیز مانند انسان مختار است و حق انتخاب دارد و مانند ما در اجرای قوانین دینی مکلف است، چگونگی عبادت و اجرای احکام در میان آنها، مشخص نیست ولی آنچه مسلم است، این است که پیامبرانی که برای هدایت مخلوق برگزیده شده اند، جنیان را نیز هدایتگرند. چنان که علامه طباطبایی (ره) فرمودند: «اتفاقا در این باره از خود جنیان هم سوال شده که آیا پیغمبر شما از جنس خود شماست؟ در پاسخ گفته اند: «پیامبران ما انسانند و اینک ما به رسالت حضرت ختمی مرتب ایمان آورده ایم و او را آخرین پیامبر می‌دانیم». (جن و شیطان)

از بسیاری از آیات، روایات و احادیث نیز این طوراستنباط می‌شود که بعضی از جنیان کافر و بعضی مسلمانند و حتی قبل از ظهور اسلام برخی از آنها  یهودی بوده اند که بعد از اسلام به پیشگاه حضرت محمد(ص) آمده و مسلمان شده اند، و برای آنها عقوبتی همانند عقوبت انسانها در نظر گرفته می‌شود. در قرآن آمده است: «بعضی از ما مسلمانند و بعضی از حق دور و آنان که اسلام آورده اند در جست  و جوی راه راست بوده اند، اما آنان که از حق دورند هیزم جهنم خواهند بود و اگر بر طریق راست پایداری کنند، از آبی فراوان سیرابشان کنیم». (سوره جن، آیه ۱۴، ۱۵ و ۱۶) از آیه این چنین برمی آید که جنها همانند انسان به گونه های مختلفند، بعضی کافر و بعضی فاسق و ظالم البته برخی نیز نیکوکار و صالح بوده و دارای عقاید مختلف و ادیان مختلف هستند.

در سوره احقاف آمده است که: «حضرت رسول (ص) پس از آن که از مکه به طایف رفت تا مردم را به سوی اسلام دعوت کند، کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، در بازگشت به محلی رسید که آن را «وادی جن» می‌گفتند، شب را در آنجا ماند و به تلاوت آیات الهی مشغول شد، در آن هنگام گروهی از جنیان صدای صوت آن حضرت را شنیدند، پس از آن که رسول اکرم (ص) از تلاوت فراغت یافت، جنیان به سوی قوم برگشتند و این طور مشاهدات خود را بازگو کردند: «ای قوم، کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده و تصدیق کننده مطالب آن است و به حق و راستی هدایت می‌کند». (سوره احقاف، آیه ۲۹ و ۳۰) و روایت است که حتی برخی از جنیان از گروه شیعیان می‌باشند از آن جمله روایتی است که از ابوحمزه ثمالی نقل شده: «روزی جهت شرفیابی به  حضور امام باقر (ع) اجازه خواستم، گفتند که عده ای خدمت آن حضرت هستند، لذا اندکی صبر کردم تا آنها خارج شوند. پس کسانی خارج شدند که آنها را نمی شناختم و غریب به نظرم آمدند. چون اجازه شرفیابی گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض کردم، فدایت شوم، الان زمان حکومت بنی امیه است و شمشیرهای آنها خونریز می‌باشد. امام فرمود: ای اباحمزه! اینان گروهی از شیعیان، از طایفه «جن» بودند و آمده بودند تا از مسائل دینی خود سئوال کنند». (جن و شیطان، ص ۶۵)


ارواح شریر کدامند و چه تفاوتی با جن دارند؟


   مطالعات بر روی آثار بشر بدوی از قبیل نقاشی ها و کنده کاریهای غارها نشان می‌دهد که انسان از ابتدای آفرینش وجود موجوداتی غیر از خود را در محیط پیرامونش حس کرده است. موجوداتی که ترس، وحشت و حتی نوعی پرستش و کرنش را در آنها ایجاد می‌کرده است. پس از اختراع زبان و خط، هر قوم و قبیله ای نامی برآنان گذاردند و برای ارتباط یا دفع آنان آدابی را برای خود قائل شدند و این آداب نسل به نسل تداوم یافت چنان که امروز هنوز در افریقا رسومی با همان روش سنتی برای ارتباط با این موجودات و یا دفع آنان صورت می‌گیرد. به عنوان مثال در آیین مسیحیت، جن گیری یک سابقه دیرینه دارد که اغلب کشیش ها اقدام به آن می‌کنند و در واقع معتقدند که شیطان در قالب جسم فردی رسوخ می‌کند. البته تقریبا به غیر از مسلمانان همگی این موجودات را ارواح شریر می‌نامند و برای دفع شر آنان اعتقادات مخصوص به خود دارند. مثلا برخی از اروپاییان امروزی بر مبنای یک تفکرسنتی وقتی در خیابان راه می‌روند دستهای خود را تکان می‌دهند تا از ارواح شریر دور بمانند و یا در روز معینی از سال مراسمی برپا می‌کنند که در آن عده ای بسیار از مردم لباسی شبیه به لباس اتاق عمل می‌پوشند، بوقی در دست می‌گیرند و در آن می‌دمند. اما بنا بر اعتقادات مسلمانان تنها موجودات ماوراؤالطبیعه فرشته ها و جن ها هستند و روح انسان وقتی کاملا از بدن انسان خارج شود، نه تنها قدرتی ندارد بلکه انسان هم نمی تواند هیچ گونه تسلطی برآن داشته باشد، مگر به خواست خداوند.


   در کتاب «ارتباط با ارواح» این طور آمده: «تسلط ارواح عقب مانده بر انسانها را در اصطلاح عامیانه «جن زدگی» می‌گویند که در واقع به همان مفهوم افسون و تسخیر است. ما استفاده از این اصطلاحات را به دو علت صلاح نمی دانیم؛ اول این که، جن واژه ای است مخصوص موجودات هوشمند که برطبق روایتی عامیانه معمولا برای ایجاد شر خلق گشته اند، و همواره محکوم به بدی کردن می‌باشند حال آنکه هیچ موجودی به خاطر بدی کردن آفریده نمی شود، مشیت پروردگار چنان است که راه تکامل و
   تعالی همواره به روی تمام موجودات هوشمند باز باشد. دوم این که اصطلاح «جن زدگی» غالبا بدین معنی به کار می‌رود که جسم شخص جن زده را یک جن دیگر و یا روح متصرف شود. یعنی در واقع دو نوع سکونت در قالب یک بدن و این فقط یک نوع استثناست نه یک تصرف یا دشمنی و آزار، بدین جهت واژه جن زدگی به مفهوم عامیانه آن برای ما قابل قبول نیست»..


   آنچه از این متون و بسیاری از متون دیگر برمی آید این است که واژه «جن» در فرهنگ های دیگر نیز وجود دارد ولی عموما آن را شیطان و یا ارواح شریر می‌نامند. در حالی که ما مسلمانان معتقدیم که در میان جنیان، جن صالح و نیکوکار نیز وجود دارد.


   اسماعیل حسین زاده سرابی در کتاب «سیمای جن»این طور می‌نویسد: «سالها پیش در مشهد مسئله احضار روح غوغایی عجیب به راه انداخته بود تا این که دو نفر از علمای معتبر مشهد خواستار شرکت در آن مجلس شدند و پس از حضور، از نزدیک جریان حرکت میز را مشاهده کردند. در جلسه دیگر یکی از آن دو درخواست کرد که میز (مقصود میز مخصوص احضار روح است که روی آن همه حرفها نوشته شده و جنها توسط اشاره ای میز راتکان می‌دهند تا روی حرف مورد نظر بایستد) را بگردانند، این عالم چون دارای علوم و معنویت خاصی بود و راه مکالمه صحیح با موجودات نامرئی را بلد بود، گرداننده میز را به اسمایی که حضرت سلیمان (ع) می‌دانست و با آن اسما جنیان را مسخر کرده بود، قسم داده و پرسیده بود: شما روح انسان هستید یا موجودی دیگر؟ و شروع به خواندن حروف الفبا کرده در نهایت این جمله ها حاصل شد: من جن هستم». زمردیان نیز در کتاب «شیطان کیست» می‌گوید: «مدتهاست (ارتباط گیرندگان با روح) با وسیله های گوناگون با جن تماس می‌گیرند... البته جن خود را به آنها با نام روح یکی از افراد معرفی می‌کند و آنها بر این باورند که با روح آدمی تماس گرفته اند، در حالی که اغلب تماس آنها با جن و شیطان است.»


   آیا جن علم غیب دارد


   قابلیت های موجود در جن که ناشی از نوع خلقتش می‌باشد (مانند پنهان بودن از چشم، طی مسافت کردن و غیره) این تصور را در ذهن انسانها ایجاد می‌کند که این موجودات از عالم غیب آگاهند. البته بسیاری از ارتباط برقرارکنندگان آگاهانه به قصد سوؤ استفاده و فریب مردم و یا ناآگاهانه به این باورها دامن زده اند، ولی حقیقت آن است که تنها خداوند است که آگاه به غیب می‌باشد و لاغیر، چنان چه می‌فرماید: «خداوند دانای غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی سازد، مگر بر آن پیامبری که از اوخشنود باشد». و البته بسیار دیده شده در جریان همین احضار روح که ما آن را احضار جن می‌دانیم، جنیان توانسته اند پاسخ های درست و مناسبی را ارائه دهندکه آن را نباید ناشی از علم غیب آنان دانست، زیرا جنها از آنجایی که به راحتی می‌توانند طی طریق کنند، می‌توانند از همنوعان خود که در جریان ماجرا قرار دارند پاسخ را جویان شده و به شخص رابط اطلاع دهند و یا از امکانات دیگری استفاده کنند که ما از آن بی خبریم. به هر حال علم غیب چه برای انسان و چه برای جن منتفی است مگر برای عده ای خاص که از طرف خداوند این توانایی برایشان ممکن می‌شود.



--------------------------------------------------------------------------------


سوال و جواب درباره جن

۱:فضیلت سوره جن:در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است؟هرکس بسیار سوره جن را بخواند هرگز در دنیا چشم زخم جن و جادو و سحر و مکر آنها به او نمی رسد.

در آخرت با حضرت محمد(ص) و اهل بیت او محشور باشد و به عدد هر جن و شیطانی بنده آزاد کرده و هر جا این سوره خوانده شود اجنه از آنجا فرار کنند و اگر صاحب غمی آن را بخواند اندوه او بر طرف گردد.

۲:آیا ابلیس از سفیهان جن است؟ آیه چهارم سوره جن از زبان مومنان جن می گوید((ما اکنون اعتراف می کنیم که سفیهان ما سخن ناروا و دور از حق درباره خدا می گفتند)).سفیه در اینجا اشاره به ابلیس است که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهای ناروائی به ساحت مقدس او داد حتی به دستور پرودگار دائر بر سجده بر آدم رسما اعتراض کرد،و آن را دور از حکمت شمرد و خود را برتر از آدم پنداشت و از آنجا که ابلیس از جن بوده،مومنان جن به این وسیله از او ابراز تنفر می کنند.

۳:آیا طائفه جن،مومن و کافر دارند؟ در تصور بسیاری از مردم واژه جن با نوعی شیطنت و فساد و گمراهی و انحراف همراه است اما قرآن می گوید آنها نیز گروههای مختلفی دارند در نخستین آیه از زبان آنها می گوید:((در میان ما افراد صالح و غیرصالحی وجود دارد و ما گروههای مختلفی و متفاوتی هستیم.))مومنان جن در ادامه کلام خود می افزایند:((ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوریم.))

((و انا لما سمعنا الهدی امنا به))

۴:قرآن چه ویژگیهایی را برای جن ذکر می کند؟جن موجودی است ناپیدا که مشخصات زیادی در قرآن برای او ذکر شده است:

موجودی است که از شعله های آتش آقریده شده است.
دارای علم و ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است.
دارای تکلیف و مسئولیت است.
گروهی از آنها مومن صالح و گروهی کافرند.
آنها دارای حشر و نشر و معادند.
در میان آنها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند.
آنها قدرت بر انجام بعضی کارهای مورد نیاز انسان را دارند.
خلقت آنها در روی زمین قبل از خلقت انسانها بوده است.
۵:دلیل برتری انسان بر جن چیست؟برخلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آنها را از ما بهتران می دانند انسان برتر از آنهاست به دلیل اینکه:

تمام پیامبران الهی از انسانها برگزیده شدند،و آنها به پیامبر اسلام که از نوع بشر بود ایمان آوردند،و از او تبعیت کردند و اصولا واجب شدن سجده در برابر انسان بر شیطان که از بزرگان طایفه جن بود دلیل بر فضیلت نوع انسان بر جن می باشد.

نظر ملاصدرا درباره جن

صدر المتالهین شیرازی معروف به ملا صدرا می نویسد:((جن را وجودی در این جهان حس و وجودی در جهان غیب و تمثیل((عالم مثال))است،اما وجودشان در این جهان هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست،جز آن که روحی در خور آن و نفسی که از مبدا فعال بر آن اضافه شده است می باشد آنان بدنمای لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدائی و گرد آمدن است،چون جدا گشت،قوامش نازک و حجمش لطیف گشته و از دیگرن پنهان می گردد.

خداوند جن را در پنج صنف آفریده است

پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله)می فرماید:((خداوند جن را در پنج صنف آفریده است:صنفی مانند باد در هوا و صنفی به صورت مارها،و صنفی به صورت عقربها و صنفی حشرات و زمینی اند و صنفی از آنها مانند انسانند که بر آنها حساب و عقاب است.))

((و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم)) و هیچ نیست مگر اینکه تسبیح گوی به حمد خداست،ولکن شما تسبیح آنها را نمی بینید.

۶:آیا شیطان همان ابلیس است؟

شیطان برخلاف آنچه بعضی پنداشته اند اسم خاص برای ابلیس نیست بلکه مفهومی عام دارد و شامل هر موجود متمرد و طغیانگر و خرابکاری می شود خواه از جن باشد یا از انسانها و غیر آنها.

۷:چه موقع آفرینش جن اتفاق افتاده؟

در کتاب اثبات الوصیه آمده است که جنیان ۷۰۰۰ هزار سال پیش از آدمیان آفریده شده اند.

۸:مسجد الجن کجاست و در آنجا چه اتفاقی افتاده است؟

محل دیدار رسول اکرم(صل الله علیه و آله)با برخی از فرستادگان جنیان که در مکه معظمه در نزدیکی پل حجون قرار دارد.

۹:دلیل وجود جن چیست؟

ما وجود جن را به عنوان یکی از اصول مسلم قرآنی می پذیریم.اگر چه عده ای منکر وجود آنها هستند و این موجودات نامریی را توهم ضعیف و غیر قابل قبول می پندارند حتی عده ای می گویند در هنگام تبدیل میمون به انسان عده ای در بین میمون و انسان مانده اند که همان جنها هستند و حتی بعضی ها هم گفته اند جنها همان انسانهای جنگلی هستند که بعضی مواقع به شهر می آیند و مردم را می ترسانند!!!.

اما قرآن جن و شیطان را به عنوان یک واقعیت مطرح کرده و ما نیز باید آنها را به عنوان یکی از واقعیات قرآن بپذیریم.همچنین وجود جن را می شود از دو راه اثبات کرد.یکی نظر علمی زیرا در جهان هستی با این گستره،چیزهای بسیاری وجود دارد که برای ما قابل رویت نیستد مثل الکترونها،امواج الکتریسیته نورهای ماوراء بنفش و مانند آنها،اما علم و دانش توانسته است وجود آنها را اثبات نماید.پس صرفه اینکه با حواس خود قادر نیستیم آنان را درک و حس کنیم دلیل نبودن آنها نیست.

دلیل دوم:از نظر تجربی هم بسیارند کسانی که جنیان را دیده اند و حتی با آنها سخن گفته اند.

۱۰:آفریدگان عاقل خدا؟

آفریدگان عاقل سه دسته اند:۱ـ آدمی که از خاک درست شده است.۲ـ فرشته از نور.۳ـ جن از آتش.

۱۱:آیا جنها هم مانند انسانها زن و مرد دارند؟

گروه جن دارای مذکر و مونث هستند مانند انسانها تولید مثل می کنند و دارای فرزند می باشند.

۱۲:جنیان نیز مانند انسانها دارای اختیار می باشند؟

چون بعثت پیامبران و اولیای الهی بر همه جن و انس می باشد پس جنیان نیز مانند انسانها دارای اختیار می باشند و با میل خود،همراه با استدلال عقلی می توانند دین انبیاء الهی را قبول،یا رد کنند عده ای که به پیامبران الهی ایمان آورند و اعمال نیک انجام دهند مانند انسانها پاداش می گیرند.و آنان که از فرامین سرپیچی نمایند به عذاب سخت الهی دچار خواهند شد چرا که خداوند می فرماید((و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون))((ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای آنکه (خدا را)پرستش نمایند.

۱۳:پناهنده شدن مردم به جن:علامه طباطبایی(ره)در تفسیر المیزان درباره پناهنده شدن مردم به جن چنین می فرماید:مراد از پناه بردن انس به جن بطوریکه گفته اند این است که در عرب رسم بوده وقتی در مسافرت در شب،به بیابانی برمیخوردند از شر جانوران و سفهیان جنی به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه می بردند و می گفتند:من پناه می برم به عزیز این وادی،از شر سفهاء قومش.

۱۴:جن و خرافات:مردم نا آگاه خرافات زیادی درباره این موجود ساخته اند به همین جهت وقتی کلمه جن گفته می شود مثلا در زمانهای قدیم در اتاق زنی که تازه وضع حمل کرده بود آهن یا آهنربایی قرار می دادند.یا با کودکان خود قطعه ای از شیء فلزی که اغلب سنجاق قفلی بود همراه می کردند و معتقد بودند این اشیا فلزی آنها را از اذیت و آزار جن حفظ می کند.اما امروزه با بالا رفتن فرهنگ مردم،خرافات نیز به حداقل رسیده است.

۱۵:وادی الجن چه جایی است؟

سرزمینی است بین مکه و طائف که گروهی از جنیان به محضر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و ایمان آوردند.

۱۶:آیا جن سنی وجود دارد؟

خیر،علامه طباطبائی فرموده است که:استاد ما مرحوم آقا سید علی قاضی حکایت کرد که کسی از جنی پرسیده است طایفه جن مانند انس دارای مذاهب گوناگون اند جز اینکه سنی ندارند برای اینکه در میان ما کسانی هستند که در واقعه غدیر خم حضور داشتند و شاهد ماجرا بوده اند.و صد البته این است که رئیس کل جنیان یعنی سعفر بن زعفر بر روی سینه اش گردن بندی دارد که بر رویش نوشته شده(یا ابا عبدالله الحسین)یا (السلام علیک یا ابا عبدالله). داستانی در باره جن و سعفر جنی را می توانید در اینجا بخوانید.

۱۷:آیا زندگی در هوا و زمین برای جن ممکن است؟

ابن خرم در کتاب الفصل می نویسد:طایفه جن امتی هستند دارای عقل،فکر و قدرت تمیز که به ایشان از طرف خدا وعده و وعید نازل شده و آنها نیز پذیرفته اند.

آمیزش می کنند اولادی از آنها بوجود می آید و مرگ نیز آنها را در بر می گیرد و چون جسمشان زود فنا می شود احتیاج به قبرستان ندارند و تمامی مسلمانان نیز بر این امر توافق و اجماع دارند جنیان دارای اجسام لطیف،شفاف و هوائی هستند یعنی زندگی در هوا و زمین برای آنها امکان دارد زیرا عنصر آنها از آتش است.همچنانکه عنصر انسانها از خاک است.

۱۸:آیا جنیان غذا هم می خورند و اگر می خورند چه نوع غذایی می خورند؟

طبق روایات جنیان غذا هم می خورند و غذای آنان بازمانده غذای انسان و مغز استخوان غذای جن را تشکیل می دهد چنان که ((ابن بابویه)) نیز نقل شده که:گروهی از طایفه جن به خدمت پیامبر اکرم (ص)شرفیاب شدند و عرض کردند:یا رسول الله چیزی برای خوردن به ما عطا کن.حضرت استخوان و بازمانده غذا به آنها عطا کرد.

۱۹:فلسفه خلقت جن چیست؟

((و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون))

ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای آنکه (خدا را)پرستش نمایند پس همانطور که از این آیه بر می آید فلسفه خلقت جن برای عبادت و پرستش خداوند می باشد.

۲۰:آیا عده ای از جنیان در خدمت حضرت سلیمان (ع) بودند؟

یکی ار نعمتهای خداوند متعال به حضرت سلیمان این بود که علاوه بر بسیاری از آدمیان،جن و شیطان و حتی پرندگان و وحوش در اختیار و تسخیر او قرار داشتند و زبان همه آنها را می فهمید و به راحتی با آنان صحبت می نمود و قرآن کریم نیز به این مساله اشاره دارد.

۲۱:جن و شیطان میکروب نیستند!؟

در پاره ای از روایات می خوانیم که امیر المومنین(ع) فرمود:از قسمت شکسته ظرف و دستگیره آن آب نخورید زیرا که شیطان روی دستگیره و قسمت شکسته ظرف می نشیند.این روایت و روایاتی دیگر سبب شده که عده ای جن و شیطان را نوعی میکروب بنامند اما این نظریهکاملا غلط و نادرست می باشد.و تصریح قرآن به جن به عنوان موجودی مختار و دارای که در ثواب و عقاب و داخل شدن در بهشت و جهنم با انسان مساوی هستندبه خوبی نشان می دهد که جن و شیطان هیچ ارتباط منطقی و عقلی با میکروب ندارند.در مورد حدیث بالا می توان گفت که چون در زمان آن حضرت هنوز علوم پیشرفتی نکرده بود و مردم با معنی و مفهوم میکروب آشنا نبودند حضرت برای اینکه متوجه وجود امراض در قسمت های شکسته و دستگیره ظرف شوند از لفظ شیطان استفاده کرده اند.

۲۲:آیا جن و شیطان می خوابند؟

تنها ذات اقدس احدیت است که نمی خوابد و همه مخلوقات از خواب ناگریزند حتی فرشتگان.پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرمایند:خواب بر چهار گونه است:

پیامبران به پشت می خوابند.
مومنین به دست راست می خوابند.
کافران و منافقین به طرف دست چپ می خوابند.
و شیاطین به رو می خوابند.
این حدیث اشاره به چگونگی خواب شیاطین،که از جن می باشند دارد و انسان را از این گونه خوابیدن برحذر می دارد.

۲۳:آیا طایفه جن بهشت و جهنم دارند؟

در تفسیر فخر رازی در پاسخ به این سوال که شیطان و بدان از جن از آتش خلق شدند پس چگونه هیزم آتش بر آنها اثر می کند بر آمده است:درست است که از آتش خلق شدند ولی تغییر کیفیت داده و گوشت و خون می شوند و ابن عربی هم در این باره می گوید:عذاب شیاطین جنی و اکثرا به زمهریز یعنی سرمای شدید است و نیز روایت است که از امام(علیه السلام)پرسیدند:آیا مومنین از جن به بهشت داخل می شوند؟فرمود:نه ولی برای خداوند باغهایی بین بهشت و جهنم است که ایشان و فساق شیعه در آنجا خواهند بود.

۲۴:جن زدگی چیست؟

جن زدگی یعنی بیماری روانی و جنون که در اثر مس شیطان اتفاق می افتد.علامه طباطبائی در تفسیر المیزان درباره این امر تصریح دارند که:هرچند همه دیوانگان بر اثر مس شیطان دیوانده نشده اند؛اما بعضی از جنون ها در اثر مس شیطان رخ می دهد.

۲۵:تسخیر جن توسط حضرت سلیمان(ع):در قرآن کریم راجع به تسخیر جن و شیطان،تنها درباره حضرت سلیمان آمده است که از نعمت هایی که خداوندبه آن حضرت عطا کرد علاوه بر بسیاری از بنی آدم،جن نیز در اختیار ایشان بودند،چنانکه در قرآن نیز می خوانیم:

((و من الجن من یعمل بین یدیه باذنه))

((برخی از جن پیش روی او به اجازه پروردگارش کار می کنند))               (سوره سبا آیه ۱۲)

۲۶:جن گیری چیست؟

برخی از انسانها ممکن است که مورد هجوم شیطان و یک جن شریر قرار گیرند و به اصطلاح مجنون و جن زده بشوند در چنین شرایطی از قدیم یک سری آداب و رسوم به عنوان جن گیری انجام می شود و مبتلایان،با انجام آداب و شیوه هایی که شخص جن گیر از اجداد و نیاکان خود به ارث برده درمان می شوند و شیطان و جن شریر از کالبد آنها خارج می شود.

البته امروزه سیر تکاملی علم،نظر دانشمندان را مخصوصا در قاره آمریکا و اروپا بوجود موجودات نامرئی و عالم ماوراءالطبیه منتقل نموده است و لذا شبهه اینکه ((آیا در روی زمین چنین موجودی وجود دارد یا خیر؟))را از مرحله محال بودن به مرحله امکان تنزل داده:حتی کتابهائی راجع به ((احضار ارواح))تالیف و تا اندازه ای هم پیشرفت نموده اند.البته ناگفته نماند که آنها از((جن))به ((ارواح شریر)) تعبیر می نمایند اما آنچه را به وسیله میزگرد و غیره بعنوان ارواح بشر و ارواح شریراحضار می نمایند،چیزی جز همان جن نیست زیرا آنها هیچگونه تسلطی بر روح انسان ندارند تا بتوانند احضارش کنند.

۲۷:آیا شباهتی بین انسان و جن وجود دارد؟

در بلوچستان جن ها را شبیه انسان ولی با کالبدی کوتاهتر و پوشیده از موهای زرد ظریف می دانند که شیار چشمان آن ها عمودی و پاهای آنان مثل چهار پایان سم دارد. این موجودات بسیار شبیه انسانها هستند که در همه جا وجود دارند ولی در دل شبها فعالیت آنها بیشتر شده و طبق شنیده ها مجالس عروسی یا بزم خود را در حمام ها،سرداب ها،مخروبه ها،گورستان ها،زیرزمین ها،آب انبارها و غیره برپا می کنند.و شبها در خانه هایی به بازی و گشت مشغول هستند و چه بسا بارها از روی رختخواب انسانهای به خواب رفته هم عبور می کنند ریختن نجاسات یا آب داغ به زمین و یا لگد مال کردن بچه جن ها ممکن است والدین آنها را مجبور به انتقام جویی کند.



--------------------------------------------------------------------------------




((  آمدن زعفر جنی به قصد یاری امام حسین علیه السلام ))
هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود . در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری  می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در  حین رفتن به آن شهر  ، عبور ما به رودفرات افتاد که عربها به ان نواحی نینوا می گویند .  ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .
وقتی که نزدیک آنان شدیم ، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان اقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود : ((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!)) و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند . وقتی که این واقعه ناگوار  را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت  می رسانند .)) به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند .
خود زعفر گفته است : (( وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ رالشکریان دشمن فراگرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از  طرف دیگر ، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف ، ودر یک طرف دیگر  اسرافیل ، ملک ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از ادم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم پیامبران ( ص ) آغوش  خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود:(( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))
حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان  با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود  و در هر نفسی که میکشید  ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از ان فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی دادتا خدمت ان حضرت برسم  .



همانطور که از دور نظاره میکردم ودر کار ان حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که اقا امام حسین  علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام   همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما امده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم . حضرت فرمود : ای زعفر  ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت  بکشید ،شما برگردید .عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟!  حضرت فرمود :  خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم  . اگر من در جای خود بمانم  خداوند بوسیله چه کسی این مردم  نگونبخت را مورد  امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد ...



جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم  و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم  ولی باید حجت بر مردم تمام شود  تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و انکس که هدایت می شود  با دلیل هدایت شود .))



من (زعفر ) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم  .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟!



گفتم :مادر ! پسر ان بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما ان حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ، باز گشتم  .مادرم  وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س )  چه بگویم ؟! زعفر گفت : مادر ! من خیلی ارزو داشتم تا جانم را فدای انحضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم  . )) و هنگامی که به انجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر شنیدم  و چون نگاه کردیم ، دیدیم  که سر مبارک و درخشان اقا امام حسین علیه السلام  بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم  خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد  ولی ان حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها  اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))



در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام  آنان را مرخص فرمود .



زعفر آمد با   سپاه  بی شمار                      در حضور آن ولی کردگار

ؼ/td>

۲۷۹- بالاترین امتیاز برای مارماهی

 

نقدی بر عدم توجه به تفاوتهای فردی در دانش آموزان:

روزی، روزگاری یکی بود و یکی نبود. حیوانات مدرسه ای داشتند و درسهای آنها شامل دویدن، بالا رفتن، غواصی و شنا می شد و همه حیوانات باید این درسها را می گذراندند.

مرغابی در درس شنا حتی از معلم خودش بهتر بود و در درس پرواز هم نمره قبولی گرفت اما او در دویدن موفق نبود و برای جبران باید بعد از کلاس شنا در مدرسه می ماند و دویدن را تمرین می کرد او آنقدر تمرین کرد تا توانست نمره متوسط را در این درس بگیرد و به خاطر این نمره متوسط هیچ کس به او اعتراض نکرد.

عقاب به عنوان یک دانش آموز مشکل دار شناخته شد و تنبیه شد. اما او در درس بالا رفتن به بالاترین حد رسید و از همه بالاتر بود اما راهی را که خودش انتخاب کرده بود را استفاده می کرد.

خرگوش در درس دویدن بهتر از همه بود و همه را شکست می داد. اما چون فقط در یک درس موفق بود به او گفته شد احتمال دارد از مدرسه اخراج شود بنابراین خرگوش تمام تلاش خود را کرد تا شنا یاد بگیرد.

سنجاب در درس بالا رفتن از همه بهتر بود اما مجبور بود پرواز کردن را یاد بگیرد و از درخت ها بلند بپرد. او با تلاش بسیار موفق شد درجه C در درس بالا رفتن و درجه D را در دویدن بگیرد.

سمورها فرزندشان را پیش گورکن بردند چون درس حفریات جزء برنامه های درسی نبود.

در آخر سال یک مارماهی توانست هم خوب شنا کند، هم خوب بدود و هم خوب بالا برود و هم خوب پرواز کند. شاگرد اول شد.

ترجمه از کتاب مدرسه حیوانات

معصومه کوهسالی

کارشناس ارشد روانشناسی

 

۲۷۸- اثبات قرآن از طریق روابط ریاضی



مقدمه: مقاله ای که از نظر گرامی شما عزیزان می گذرد حاصل تحقیقات پژوهشگران علاقمندی است که با پشتکار و تلاش خود به این نتایج دست یافته اند. بی شک آگاهی از این نظم غیربشری اطمینان ما را به آسمانی بودن قرآن، دوچندان می نماید و به قول یکی از این محققین، هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن مطالب زیر ایمان میآورد که قرآن کلام خدا است، چه رسد به افرادی که مسلمان هستند.انشاءالله خداوند توفیق عمل به دستورات نجات بخش قرآن را به همه ما عنایت فرماید.

برای کسانی که اعتقاد به قرآن ندارند همین ابتدا بگم که...همه ی شما میدونین که قرآن به یک زبان عامیانه عربی و خیلی ساده مسائلی رو توضیح داده .ولی قرآن همین ظاهرش نیست و حتی شاید اون رو اگه برعکس بخونیم توضیحات دیگه داشته باشه.
شما میدونین در قرآن مثلا کلمه "یوم" یا "روز" 365 بار تکرار شده.کلمه "ان" یا "لحظه" میدونین 60 بار تکرار شده در کل قرآن ؟؟ میدونین در کل قران کلمه "ساعه" 24 بار کلا تکرار شده ؟؟ میدونین تعداد کلمات بهشت و جهنم دقیقا مساوی تکرار شده؟!!! میدونین مژده و ترساندن دقیقا به تعداد مساوی تکرار شده؟!!!!!
اگه دانشمندان توی قرآن به کندو کاو بپردازن خیلی مسایل میتونن در بیارن.
در قرآن بیشتر روی درستکاری کمک به یکدیگر احترام به همدیگه و به پدر مادر و دزدی و نامردی نکردن تاکید شده که جالب اینجاست فقط همین مسایل رعایت نمیشود و اهمیت ندارن در جامعه ما.
اسلام دین به روز است و میتواند با توجه به شرایط زمان تغییر کند.
خیلی از مسایل گفته شده در قرآن از درک ما خارج است.قرآن گفته...خدا اون رو آورده و خودش از اون محافظت میکند و میبینیم که 1400 سال است که یک "واو" در قرآن تغییر پیدا نکرده و هر کس میتواند بره تغییرش بده.......تنها منبع معتبر در اسلام که کوچکترین تغییر و انحراف و تحریفی پیدا نکرده " قرآن کریم " میباشد.



جمله ”بسم الله الرحمن الرحیم“ 19 حرف است، و در آیه 74:30 سوره مدثر آمده است که نگهبانان جهنم 19 فرشته هستند و هر کس که بگوید قرآن سخن انسان است خداوند او را وارد جهنمی میکند که 19 فرشته نگهبان آن هستند.

ما میدانیم که عدد 19 عدد اول ( prime number ) است. عدد اول عددی است که فقط بر خودش و بر یک قابل تقسیم باشد.

آقای کورش جم ‌نشان که در زمان حاضر در تهران زندگی میکند با یک ماشین حساب کوچک به نتیجه‌ای رسید که شما میتوانید آن را امتحان کنید. او شماره هر سوره را با تعداد آیات آن بصورت زیر جمع کرد:

زوج 8 = 7 + 1
زوج 288 = 268 + 2
فرد 203 = 200 + 3
زوج 180 = 176 + 4
فرد 125 = 120 + 5
...
زوج 118 = 5 + 113
زوج 120 = 6 + 114

جمع زوج ها 6236
جمع فردها 6555
جمع آیه ها 6236
جمع سوره ها 6555

قابل توجه است که تعداد زوج‌ها 57 عدد و فردها نیز به همان تعداد یعنی 57 عدد میباشد که این خود به تنهائی یک معجزه است.
اما معجزه دیگر اینست که اگر حاصل جمع‌های زوج را با هم جمع کنیم 6236 بدست می ‌آید که مساوی است با تعداد کل آیه‌های قرآن. و معجزه دیگر اینکه اگر حاصل جمع‌های فرد را با هم جمع کنیم 6555 بدست میاید که مساوی است با جمع کل شماره سوره‌های قرآن. و معجزه دیگر اینکه اگر رقم‌های 6555 را با رقم‌های 6236 جمع کنیم، عدد 38 بدست میآید که خود ضریب 19 دارد:
2 X 19 = 38 = (6+2+3+6) + (5+5+5+6)
همانطور که تعداد سوره‌های قرآن ضریب 19 دارد: 6 X 19 = 114

لطفا توجه کنید که اگر تعداد آیه‌های قرآن را کم یا زیاد کنیم یا جای سوره‌ها را با هم عوض کنیم دیگر چنین روابطی وجود نخواهد داشت، و این نشان دهنده اینست که تعداد آیات قرآن همین اندازه و ترتیب سوره‌ها نیز به همین ترتیب بوده و در نتیجه قرآن نمیتواند کار دست انسان باشد.

آقای عبدالله اریک متوجه شدند که در چهار کلمه "بسم" و "الله" و "الرحمن" و ”الرحیم“ 18 رابطه ریاضی وجود دارد. و یک رابطه دیگر را آقای مهندس جواد رحمانی بدست آورده اند که روی هم 19 رابطه میشود. که با محاسبه ارزشهای عددی حروف الفبای عربی (که در قدیم به آن ابجد میگفتند) به آن رسید. حروف ابجد 28 حرف عربی را نشان میدهد که بترتیب از یک تا هزار شماره گذاری شده:
لازم به تذکر است که این ارزشهای عددی حروف الفبای عربی مانند ارزشهای عددی حروف لاتین (Roman Numerals) قرن‌هاست که مورد استفاده بوده است.

19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم و ارزشهای ابجدی مربوطه:

شماره حرف عربی ارزش ابجدی
بسم
1 ب 2
2 س 60
3 م 40
4 ا 1

الله
5 ل 30
6 ل 30
7 ه 5
8 ا 1

الرحمن
9 ل 30
10 ر 200
11 ح 8
12 م 40
13 ن 50
14 ا 1

الرحیم
15 ل 30
16 ر 200
17 ح 8
18 ی 10
19 م 40

معجزه ریاضی ”بسم الله الرحمن الرحیم“
چهار کلمه و 19 حرف ( بسم الله الرحمن الرحیم ) چنان با یکدیگر، بنابر یک سیستم ریاضی متشکل گردیده است که با دانش و احساس بشری غیر قابل انجام میباشد. این سیستم قابل تعمق، بر اساس ارزشهای ابجدی این حروف بدست میاید که اطلاعات مورد نیاز برای شرح آن بطور خلاصه در زیر نشان داده شده است.
چهار کلمه ”بسم الله الرحمن الرحیم“ شماره حروف عربی هر کلمه و ارزشهای ابجدی آنها:

شماره کلمات تعداد حروف ارزشهای ابجدی جمع ارزشها

1 ب س م 3 2/60/40 102
2 ا ل ل ه 4 1/30/30/5 66
3 ا ل رح م ن 6 1/30/200/8/40/50 329
4 ا ل ر ح ی م 6 1/30/200/8/10/40 289
جمع 19
جمع ارزشها 786

1- بسم الله الرحمن الرحیم 19 حرف است.

2- اگر شماره ترتیب هر کلمه را بنویسیم، بعد از هر شماره تعداد حروف آن را بنویسیم

عدد 13243646 بدست میاید که قابل قسمت به 19 است.

(شماره ترتیب هر کلمه برای تشخیص بهتر متفاوت نوشته شده): 19 X 19 X 36686 = 13243646

3- اگر ترتیب کلمات را با شماره آن از آخر بنویسیم باز ضریب 19 دارد: 46362413 = 19 X 2440127

4- اگر بجای تعداد حروف هر کلمه جمع ارزش ابجدی آن را پس از شماره ترتیب آن بگذاریم باز قابل قسمت به 19 است:

110226633294289 = 19 X 5801401752331

5- اگر ارزش ابجدی هر حرف را پس از شماره ترتیب کلمه بگذاریم، باز قابل قسمت به 19 است:

1260402130305313020084050413020081040 =

19 X 66336954126595422109686863843162160

6- اگر پس از شماره ترتیب هر کلمه حاصل جمع تعداد حروف هر کلمه را با مجموع ارزش‌های ابجدی آن کلمه بگذاریم باز ضریب 19 دارد. یعنی:

110527033354295 = 19 X 5817212281805

(3 + 102 = 105), (4 + 66 = 70), (6 + 329 = 335), (6 + 289 = 295)

7ـ اگر پس از شماره ترتیب هر کلمه تعداد حروف هر کلمه را به اضافه مجموع حروف کلمات قبل از آن بگذاریم باز ضریب 19 دارد

1327313419 = 19 X 69858601

(0 + 3 = 3), (3 + 4 = 7), (3 + 4 + 6 = 13), (3 + 4 + 6 + 6 = 19)


8- اگر پس از شماره ترتیب هر کلمه حاصل جمع ارزش ابجدی هر کلمه را باضافه مجموع ارزش‌های ابجدی قبل از آن بگذاریم باز ضریب 19 دارد یعنی:

1102216834974786 = 19 X 58011412367094

چون (102 + 66 + 329 + 289 = 786), (102 + 66 + 329 = 497), (102 + 66 = 168) میباشد.

9- اگر ارزش ابجدی هر حرف از 19 حرف (بسم الله الرحمن الرحیم) را قبل از شماره ترتیب آن حرف بگذاریم ( عدد 62 رقمی بدست میاید) باز ضریب 19 دارد یعنی:

21602403 1430530657 183092001081140125013 11430152001681710184019 =

19 X 113696858647 ...)

زیر اعداد مربوط به هر یک از چهار کلمه )بسم الله الرحمن الرحیم( خط کشیده شده است. این خط ‌کشی برای درک نکات بعد مفید میباشد.

10- اگر شماره ترتیب هر کلمه (4 و 3 و 2 و1) را در آخر هر عددی که زیر آن خط‌کشیده شده است اضافه کنیم

عدد جدیدی بدست میآید (عدد 66 رقمی) که باز هم ضریب 19 دارد.

216024031 14305306572 1830920010811401250133 114301520016817101840194 =

19 X 113696855849 …)

11- اگر پس از هر کلمه بجای شماره ترتیب (1 و2 و 3 و 4) مجموع ارزش‌های ابجدی هر کلمه (102 و 66 و 329 و 289) را بگذاریم، یک عدد 73 رقمی بدست خواهد آمد که باز هم ضریب 19 دارد.

216024031021430530657661830920010811
4012501332911430152001681710184019289 =

19 X 111369685843 …)

12- در این مرحله ارزش‌های ابجدی هر کلمه 102 و 66 و 329 و 289 را در ابتدای هر کلمه میگذاریم، باز هم عدد 73 رقمی جدیدی بوجود میآید که ضریبی از 19 است.

102216024036614305306573291830920010
8114012501328911430152001681710184019 =

19 X 5379790738 …)

برای هرکلمه (بسم الله الرحمن الرحیم) نکات زیر را مینویسیم:

تعداد حروف هرکلمه، مثلاً کلمه " بسم " از 3 حرف تشکیل شده (برای تشخیص برنگ قرمز نوشته شده).

جمع ارزش ابجدی هر کلمه، مثلاً کلمه " بسم " جمع ارزش حروف آن 102 میباشد.

ارزش ابجدی هر حرف در هر کلمه، مثلاً کلمه " بسم " از حروف (ب، س، م) تشکیل گردیده که ارزش هر حرف به ترتیب ( 2 و 60 و 40 ) میباشد.

اگر پس از تعداد حروف هر کلمه جمع ارزش ابجدی هر کلمه و بعد ارزش ابجدی هر حرف آن کلمه را بگذاریم یک عدد 48 رقمی بوجود میآید که باز ضریب 19 دارد.

310226040466130305632913020084050628913020081040 =

19 X 1632768634 …)

در این مرحله پس از تعداد حروف هر کلمه ارزش هر حرف آن کلمه و بعد جمع ارزش حروف آن را مینویسم

که این بار هم عدد 48 رقمی بدست می آید که باز هم ضریبی از 19 میباشد.

326040102413030566613020084050329613020081040289 =

19 X 1716000539 …)

اگر شماره ترتیب حروف هرکلمه را با شماره ترتیب حروف کلمه‌‌‌‌‌های بعد جمع کنیم عددی 12 رقمی بدست میآید که باز هم ضریبی از 19 میباشد.

123 + 4567 + 8910111213 + 141516171819 =

150426287722 =

19 X 7917173038

16- اگر شماره ترتیب هر کلمه را پس از شماره ترتیب حروف هر کلمه بگذاریم عدد 23 رقمی بدست میآید که باز هم ضریبی از 19 میباشد

123145672891011121331415161718194 =

19 X 648135120479 …)

17- اگر تعداد کلمات "بسم الله الرحمن الرحیم" (4) را اول بنویسیم و تعداد حروف (19) آن را بعد از آن بنویسیم و بعد حاصل جمع ارزش ابجدی (786) آن را بنویسیم عدد 6 رقمی بوجود میاید که ضریبی از 19 میباشد.(برای تشخیص زیر آن اعداد خط کشیده شده است).

4 19 786 = 19 X 22094

18- اگر رقم های رابطه 17 را برعکس بنویسیم ضریب 19 خواهد داشت.

36206 x 19 = 4 91 687

19- اگر شماره آیه )بسم الله الرحمن الرحیم( که اولین آیه قرآن است بنویسیم و بعد تعداد حروف آن (19) را بنویسم و بعد تعداد حروف هر کلمه را بنویسیم باز ضریبی از 19 میباشد.

174 X 19 X 19 X 19 = 3466 19 1

باید توجه داشت که هر یکی از این رقمها اگر بخواهد درست سر جای خود قرار گیرد احتمال آن یک به 10 میباشد. چون احتمال بین صفر تا 9 را دارد.

برای مثال: در شماره 4 عدد 102 شامل رقم های 1 و 0 و 2 می باشد و عدد 66 شامل رقم های 6 و 6 می باشد

و عدد 329 شامل رقم های 3 و 2 و 9 می باشد و عدد 289 شامل رقم های 2 و 8 و 9 می باشد، لذا امکان درست کردن آن یک میلیون میلیاردیم یعنی ( 10 به توان 15 - ) یعنی 1000000000000000 / 1 می باشد.

اگر چهار کلمه ای که در "بسم الله الرحمن الرحیم" وجود دارد برای اینکه ارقامش مطابق حساب ابجد 19 بار قابل تقسیم به 19 باشد،

امکان آن 19 بار 19 / 1 ضرب در 19 / 1 است.

یعنی 37589973457545958193355601 / 1

آیا فکر میکنید این روابط ریاضی تصادفی است ؟

اگر اینطور فکر کنید خیلی بی ‌انصافی کرده‌اید و خواسته‌اید با کمال بی ‌انصافی این حقیقت بزرگ را که قرآن کلام خدا است و نه تنها کار محمد (ص) و تمام مردم آن زمان نیست، بلکه حتی مردم این زمان هم با وجود کامپیوتر نمیتوانند چهار کلمه پیدا کنند که اینهمه روابط ریاضی داشته باشد. چون بیشتر این روابط باید در قالب 1?2?3?4? = 19 X … باشد.

یعنی بجای علامت سؤال پس از شماره ترتیب باید عدد خاص آن چهار کلمه وجود داشته باشد.

مطابق محاسبه‌ای که با کامپیوتر شده، احتمال مرحله 2، برابر یک در 189753 میباشد و احتمال مرحله 2 و 4، کمتر از یک در 36 میلیارد میباشد و احتمال مرحله 2 و 4 و 5، کمتر از یک در 6.832 کاترلیون میباشد.

در نتیجه احتمال تصادفی بودن این 19 رابطه تقریباً صفر یعنی محال است.

اندکی فکر کنید و منصفانه قضاوت کنید که آیا محاسبه این روابط کار مردم 14 قرن پیش عربستان است؟ چه رسد به یک شخص. آیا این روابط نشان ‌دهنده یک وجود بسیار بسیار دانا و حسابگر که خدا باشد نیست و پیامبری محمد (ص) و الهی بودن قرآن را نشان نمیدهد؟

حالا که معلوم شد قرآن واقعاً کلام خدا است، آن را با دقت هر چه بیشتر بخوانید و در آیات آن اندیشه و فکر کنید تا راه درست زندگی را پیدا کنید.

چند معجزه ریاضی دیگر...

کلمه اسم 19 بار در قرآن آمده است. کلمه (الله) بدون حساب الله که در ”بسم الله الرحمن الرحیم“ اول سوره‌ها است، 2698 بار یعنی 19 X 142بار آمده است. کلمه (الرحمن) که یکی از صفات انحصاری خدا است، 57 بار یعنی 19 X 3 بار و کلمه (رحیم) که بصورت صفت خداوند آمده 114 بار یعنی19 X 6 بار آمده است. (کلمه رحیم 9:128 سوره توبه در مورد صفت پیغمبر اسلام (ص) ذکر شده است، نه در مورد صفت خداوند). سوره علق که 5 آیه اول آن اولین آیاتی است که به پیغمبر (ص) نازل شده 19 سوره مانده به آخر قرآن یعنی سوره 96 قرآن است و 5 آیه اول آن که اولین آیاتی است که بر پیغمبر (ص) نازل شده 19 کلمه دارد و 76 حرف است یعنی19 X 4 = 76 سوره علق 19 آیه و 285 حرف یعنی 19 X 15 حرف دارد.

سوره ناس آخرین سوره قرآن (سوره 114) است و 6 آیه دارد یعنی 19 X 6 = 114

سوره نصر سوره 110 قرآن که بقولی آخرین سوره‌ای است که بر پیغمبر(ص) نازل شده 19 کلمه دارد و آیه اول آن 19 حرف دارد.

9 آیه اول سوره قلم سوره 68 قرآن که دومین آیاتی است که به پیغمبر (ص) نازل شده، 38 کلمه دارد که مساوی 19 X 2 میباشد. 10 آیه اول سوره مزمل سوره 73 قرآن، سومین آیاتی است که بر پیغمبر (ص) نازل شده که 57 کلمه دارد یعنی57 = 19 X 3 حرف ”ق“ در سوره ق (سوره 50) و در سوره شوری (سوره 42) که در حروف مقطعه اول این دو سوره ذکر شده 57 عدد است یعنی 19 X 3

در تمام حروف مقطعه قرآن این روابط ریاضی وجود دارد که حدود 200 رابطه است.

حرف ”ن“ در سوره قلم (سوره 68) 133 بار آمده است یعنی 133 = 19 X 7

حروف ”ی“ و ”س“ در سوره یس ( سوره 36) 285 بار آمده است یعنی: 285 = 19 X 15

حرف ”ص“ در سوره اعراف (سوره 7) 97 بار و در سوره مریم (سوره 19) 26 بار

و در سوره ”ص“ (سوره 38) 29 بار آمده که جمع آن در سه سوره (152 = 97+ 26 + 29) می باشد

یعنی: 152 = 19 X 8

در قرآن هفت سوره پیاپی (سوره های 40 تا 46) وجود دارد که با حم "ح" و "م" شروع میشود.

این سوره‌ها با هم روابط ریاضی عجیبی دارند که نامی جز معجزه بر آنها نمیتوان گذاشت.

اگر تعداد ”ح“ و ”م“ این هفت سوره را جمع کنید عدد 2147 میشود که مساوی است با 19 X 113

و اگر ”ح“ های این هفت سوره را جدا و ”م“ های آنها را جدا جمع کنید و بعد رقم‌های بدست آمده را باهم جمع کنید درست همان عدد 113 بدست میاید. منظور از رقمها عدد نیست مثلاً رقمهای عدد 380، (3) و (8) و (0)، و رقمهای عدد 64 ، (6)‌و (4) میباشد.

در این هفت سوره تعداد ”ح“ و ”م“ بترتیب:

در سوره مؤمن یا غافر (سوره 40) ، 64 و 380،

در سوره فصلت (سوره 41)، 48 و 276،

در سوره شوری (سوره 42) ، 53 و 300

در سوره زخرف (سوره 43) ، 44 و 324

در سوره دخان (سوره 44) ، 16 و 150

در سوره جاثیه (سوره 45) ، 31 و 200

در سوره احقاف (سوره 46) 36 و 225 میباشد.

64 + 380 + 48 + 276 + 53 + 300 + 44 + 324 + 16 + 150 + 31 + 200 + 36 + 225 = 2147= 19 X 113

حالا اگر رقمهای این اعداد را با هم جمع کنیم:

6+4+3+8+0+4+8+2+7+6+5+3+3+0+0+4+4+3+2+4+1+6+1+5+0+3+1+2+0+0+3+6+2+2+5 = 113

می ‌بینیم حاصل جمع این رقمها درست 113 یعنی مساوی خارج قسمت 2147 به 19 است.

حالا اگر همین کار را با سه سوره اول (سوره 40 و 41 و 42) بکنیم باز می ‌‌بینیم حاصل جمع ”ح“ و ”م“ های این سوره‌ها را اگر به 19 تقسیم کنیم مساوی حاصل جمع رقمهای ”ح“ و ”م“ این سه سوره میشود.

64 + 380 + 48 + 276 + 53 + 300 = 1121 = 19 X 59

6+4+3+8+0+4+8+2+7+6+5+3+3+0+0 = 59

حال اگر 4 سوره بعد یعنی سوره‌های 43 و 44 و 45 و 46 را مورد امتحان قرار دهیم باز همین رابطه بدست می ‌آید.

44 + 324 + 16 + 150 + 31 + 200 + 36 + 225 = 1026 = 19 X 54

4+4+3+2+4+1+6+1+5+0+3+1+2+0+0+3+6+2+2+5 = 54

حال اگر ”ح“ و ”م“ سه سوره 41 و 42 و 43 را با هم جمع کنیم 1045 میشود که اگر آنرا تقسیم به 19 کنیم عدد 55 بدست میاید که با حاصل جمع رقمهای ”ح“ و ”م“ مساوی است.

48 + 276 + 53 + 300 + 44 + 324 = 1045 = 19 X 55

4+8+2+7+6+5+3+3+0+0+4+4+3+2+4 = 55

حال اگر ”ح“ و ”م“ چهار سوره 44 و 45 و 46 و 41 را با هم جمع کنیم عدد 1102 بدست میاید که خارج قمست آن به 19 عدد 58 بدست میاید که با حاصل جمع رقمهای ”ح“ و ”م“ مساوی است.

16 +150 + 31 + 200 + 36 + 225 + 64 + 380 = 1102 = 19 X 58

1+6+1+5+0+3+1+2+0+0+3+6+2+2+5+6+4+3+8+0 = 58

حالا شما سعی کنید با کامپیوتر 14 رقم دیگر پیدا کنید که چنین خاصیتی داشته باشند.

حالا فکر کنید که اگر بخواهید هفت مقاله بنویسید که ”ح“ها و ”م“ های آن چنین خاصیتی داشته باشند. چه زمانی باید صرف کرد؟

حالا فکر کنید اگر کسی بخواهد بطور عادی هفت سخنرانی بکند که چنین روابطی در آن وجود داشته باشد، امکان دارد یا نه؟

با توجه به اینکه خداوند در آیه 29:48 سوره عنکبوت به پیغمبر (ص) میفرماید:

" تو قبلاً کتابی نخوانده بودی و با دستت چیزی ننوشته بودی چون در آن حال کسانی که در صدد باطل ساختن رسالت تو هستند شک میکردند" یعنی پیغمبر سواد خواندن و نوشتن نداشت.

شما سعی کنید با کامپیوتر 14 رقم دیگر پیدا کنید که چنین حالتی داشته باشد تا بدانید قرآن نمیتوانسته کار پیغمبر بیسواد 14 قرن پیش باشد. بلکه تمام مردم آن زمان هم نمیتوانسته‌اند چنین کاری بکنند و بیائید واقعاً سعی کنید چهار کلمه مثل (بسم الله الرحمن الرحیم) بسازید که 19 رابطه ریاضی در آن باشد. یا حتی سه رابطه ریاضی از لحاظ حروف ابجد در آن باشد.

البته توجه داشته باشید در آن زمان چرتکه هم وجود نداشته، چه رسد به ماشین حساب و کامپیوتر.

جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب Beyond probability نوشته آقای عبدالله اریک مراجعه کنید.

http://www.farshad7.com/quran/mojeze.htm


۲۷۷- زن شایستگی و وقار دارد

... ادامه پست ۲۷۴

اتحاد کامل بین دختر و پسر با عنوان ازدواج یعنی چه؟ به جملاتی نگاه کنیم:

« پاسکال: انسان را می شود درک کرد فقط اگر از نظر خدا و یا یک انسان عالی به او نگریسته شود»(۱)

«سخن بردیائف در کتاب سرنوشت انسان: معنی و هدف اتحاد بین مرد و زن نوع و اهمیت اجتماعی آن نیست، بلکه وجود خود شخص، و تلاش وی برای نیل به کمال و کلیت زندگی، و علاقه اش به جاودانه بودن است»(۱)

اتحاد جهت کمال و جاودانه بودن اجتیاج به بررسی و نگاه کارشناسانه از زوایای مختلف دارد وظیفه ما حلاجی مسئله است بدون پیش داوری یا قضاوت های عجولانه و یا دادن نظریه های جورواجو

«هیچ دانشمندی حق ندارد معارض عقاید و اصول اخلاقی افراد بشود. علم، حقایق را به همان وضع که هست تعریف می کند؛ و بعد به بصیرت اشخاص وامیگذارد که یا به نفع خود از آنها استفاده بکنند و یا به مسئولیت خویش آنها را کنار بگذارند»(۱)

برای اینکه اهمیت این اتحاد برایمان روشن شود چاره ای نیست جز اینکه ابعاد بسیار و ظریف شخصیتی پسر و دختر مورد تجزیه و تحلیل کامل قرار گیرد. حتی از زمان نوزدای، چرا که بدون توجه به آن، نگاه به بحث اتحاد و تکامل و جاودانه بودن نگاهی سطحی خواهد بود و بی حاصل.

اگر از زاویه جنسی نگاه کنیم نظر فروید قابل تامل است:

«زندگی جنسی ما از دوران بلوغ سنی شروع نمی شود بلکه عملاْ از نخستین زمانهای دوران بچگی شروع می شود.»(۱)

و به گونه ای دیگر:

«در کودکی راه زندگی ثابت است، اما از روز بلوغ، زندگی در زمان پیش می رود. طرح نقشه مستلزم و متضمن داشتن تصویری از آینده است. و آینده اولین بعد زمان است که بچه کشف می کند. درک «حال» به معنای تنها زمانی که واقعاْ در آن هستیم، از امتیازاتی است که خاص مرحله بلوغ است.

یک نفر بالغ خود، جهان و زمان و ارزشها را کشف می کند. اما در حقیقت میتوان گفت که آنها را کشف نمی کند بلکه از این عوامل وجود که همیشه در زندگی او موجود بوده است اطلاع می یابد»(۱)

اما ایا درک برای جنسیت یکی است. برای پسر همانگونه است که برای دختر.  یاد جمله ای افتادم که مضمون آن اینگونه بود که: دخترها تا هنگام ازدواج به آینده فکر می کنند و پسرها از زمان ازدواج به بعد

بی شک تفاوتی عمیق وجود دارد و آن به گونه ای در جملات زیر بیان شده است:

«انسان زن را با درک مختصری می شناسد، اما مرد را تکه تکه بررسی می کند تا به خود واقعی او برسد. زنان همیشه خود خودشان هستند؛ منش آنان هرگز در نتیجه کیفیات لک بر نمی دارد. به این جهت زنان غالباْ یقین حاصل می کنند در جائی که بسیاری از مردان باهوش تردید دارند و در راهی که اغلب مردان عالیقدر نا امیدانه به بیراهه می روند زنان با سادگی و فروتنی راه راست را در پیش می گیرند.

زنان سنگ  معدن حقیقت را از اعماق وجود ما بیرون می کشند و آنها را در حیطه ی درک حواس ما قرار می دهند. نبوغ از نوع نبوغ مردان، استثنای نادری بین مردان است، و حال آنکه نبوغ زنان مختص هر زنی است. آنها بر مجردات و اخلاق مدون که از طرف مردان برای خود اینان تدوین شده است احساس و محل مصرفی ندارند؛ اما اخلاقی که در قلب هر زنی محفوظ است، اخلاق «اساسی»، یعنی قوانین غیر مدون است که نظامات واقعی نام دارد. زن به این قوانین سفت و سخت و به وضع مصالحه ناپذیری می چسبد. اگر زنان بخواهند کاری انجام بدهند، احتیاج ندارند انگیزه ای را با انگیزه ی دیگری موازنه کنند، و به عزم و اندیشه ی پیش از وقت و طرح ریزی نیاز ندارند. آنها به اقتضای وقت عمل می کنند. و از معرفت شان بر اساس مقتضیات موقعیتی که که با آن یکتا هستند اطمینان دارند. روزی از زنی شنیدم که می گفت «من مسائل را با اندیشه حل نمی کنم بلکه با آنها زندگی می کنم»

زنان نمی توانند تنها زندگی کنند؛ آنها باید به کس یا به چیز دیگری تعلق داشته باشند؛ این یکتایی راه زندگی آنها است و اگر از این تماسها دور نگه داشته شوند، مثل مرغ آن عشق، که اگر منزوی شوند بیحس و نالان می شوند، پژمرده می گردند.

زن شایستگی و وقار دارد و مرد احترام و افتخار. احترام و افتخار، ارزش مصنوعی است و از طرف جامعه داده می شود. و مفهوم آن از جامعه ای به جامعه ی دیگر فرق می کند، شایستگی و وقار رکن مادی وجود زن است و تغییر نمی کند و منهدم نمی شود. و جلوه ای از متانت شخصیت اوست.»(۱)

این جملات را به گونه ای بسیار عمیق درک کرده ام. معمولا زنان در برخورد با مسئله ای می گویند من اینگونه «حس می کنم» و مردان معمولا می گویند «فکر می کنم» (هرچند بسیار شده است که از مردان سیاستمدار شنید ه ام می می گویند «حس ما اینگونه است»)

یا وقتی پسری به دوست دختر خود  پیشنهاد ازدواج می دهد و دختر می گوید هیچ مشکلی بین ما نیست، فقط یه حسی به من می گوید که این ازدواج نمی تونه موفق باشد. و پسر اصرار پشت اصرار که حتماْ مشکلی هست بگو تا اونو رفع کنم و ....

شاید بتوان گفت:

زن همه احساس و مرد کمی فکر

ادامه دارد... 

(۱) کتاب روان شناسی جنسی - تالیف پرفسور اسوالد شوارتز - ترجمه ب. صمد، نوری نژاد

 

۲۷۶- چیزی به نام شکست وجود ندارد....


چیزی به نام شکست وجود ندارد ،آنچه بدست می آید نتیجه است وبس. هر یک از ما مواردی می توانیم یادآور شویم که به دنبال چیزی بوده ایم ولی چیز دیگری بدست آورده ایم گاهی هر گونه تلاش و برنامه ریزی می کنیم می بینیم هیچ چیز درست از آب در نمی آید انچه می توان گفت این است که اگرنتیجه بدست آمده مطلوب نیست ولی نتیجه ای بدست آمده.
نتایج مثبت ازصحت تکالیف انجام شده حکایت می کند ونتایج منفی ما را به آزمودن شیوه ای معقول ودرست فرا می خواند ونه افسوس و دریغ خوردن بر گذشته ونتایج از دست رفته.
آدمی تا زنده است شکست نخورده است واین باور افراد موفق است .آدم ها همیشه موفق می شوند نوعی نتیجه بدست آورند، خواه مثبت یا منفی آنان نتیجه را تجربه ای به شمار می آورند که بر میزان شناخت آنها افزوده است. تنها سرمایه ای که همواره برای آدمی می ماند یا تنها فایده ای که هر روز نسبت به روز قبل بدست می آورده تجربه است واین سرمایه ای است که تنها افراد موفق توان بهره برداری از آن را می یابند.
افرادی که از شکست می ترسند از آنچه ممکن است  عملی شود از قبل نقشه ای در ذهن خود ترسیم می کنند و همین نقشه ذهنی آنان را از همان اقدامی که می تواند موجب  تضمین موفقیت شود باز می دارد.
نویسنده مشهوری  (Mark twain) گفته است هیچ منظره ای غم انگیز تر از مشاهده جوان بدبین نیست، این گفته درست است زیرا افرادی که شکست را باور دارند تقریباً یک زندگی نکبت باربرای خود تضمین می کنند مانند افراد خود کم بین که با احساس خود کم بینی پذیرفته اند که بدبخت هستند وهر چه غم وناراحتی سختی است سهم آنان است اینان گمان می کنند دیگران نه غمی دارند ونه دردی . ولی افراد موفق نسبت به آنچه درست از آب در نمی آید یا درست عمل نمی شود هیچگونه احساس منفی به خود راه نمی دهند برای مثال:
فردی در21 سالگی در تجارت شکست می خورد.
در 22سالگی درانتخابات مجلس رای نمی آورد .
بازدر 24 سالگی در تجارت شکست می خورد .
در 26 سالگی همسرش را از دست می دهد.
در 27 سالگی ناراحتی عصبی شدید پیدا می کند.
در 34 سالگی در رقابت های انتخاباتی کنگره شکست می خورد.
در 36 سالگی بازهم در رقابت های انتخاباتی کنگره شکست می خورد.
در45 سالگی می خواست سناتور شود اما رای نیاورد .
در 47 سالگی تلاش می کند معاون رئیس جمهور شود اما موفق نمی شود.
در 49 سالگی در انتخابات مجلس سنای کشورش رای نمی آورد .
پس ازاین ناکامی های پیاپی در سن 52 سالگی به ریاست جمهوری می رسد.
اگر آبرهام لینکلن این رخدادها رادرزندگیش شکست به شمار می آورد بعید به نظر می رسید که بتواند به ریاست جمهوری دست یابد.

                                                                        گرد آورنده:جواد جهانی
Email:j_javadjahani@yahoo.com                                                          
منبع:
آنتونی رابینز ، 1987 ،ص73  ( به نقل از دکتر رضاییان،مبانی مدیریت رفتار ص350)

۲۷۵- محمد رضا شجریان


به روایت استاد شجریان:
تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزارو سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است، در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می خوانده است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته ، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است.

تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت . در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم. یک سال بعد ازدواج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود. همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم.

از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم و از هر کسی که شمه ای اطلاع داشت سئوال می کردم. به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلی نداشت ، تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد "برنامه گلها" و برنامه "ساز تنها" را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم . کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می دم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسیم (ابولحسن کریمی) از ابتدای کار معلمی سنتوری با خود آورده بود که بنوازد ، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد ، بعد دیدم عجب کار مشکلی است تا دمدمه های صبح نشستم و ان قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یار غار من.
چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم امد ، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم . سازی می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.

همان ابتدای کار هم صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم با زیر رو رو کردن تمامی کاروانسراها و چوب فروشی ها و با دادن یک انعام 5 توانی الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردمآن را مطابق اندازه ها بریدم . در ان زمان کسی در مشهد گوشی سنتور نمی فروخت ، مجبور شدم صد عدد میخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستی کوچک کنم. این سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با یک دلبستگی عجیب به این ساز ، تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام . در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم

در سالهای بعد از چهل با هنرمندان رادیو خراسان آشنا شده بودم ولی حاضر به ضبط برنامه موسیقی نبودم . در رادیو خراسان گاه اشعار عرفانی و مذهبی و گاهی تلاوت قرآن داشتم.
سال 1345 خورشیدی به اصرار دوستم ابوالحسن کریمی برای شرکت در امتحان شورای موسیقی به اتفاق او به تهران رفتم. راهی برای نام نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم. در اتاق شورا میز کنفرانس بزرگی بود و حدود 12 تا 13 نفر اعضا شورا نشسته بود ، آقای مشیر همایون شهردار رییس شورا و آقایان حسنعلی ملاح ، علی تجویدی و مختاری و دیگران بودند. گفتند بیات ترک بخوان ! من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و در مایه ی بم فرود امدم . ضربی با یک شعر هم به درخواست آقای ملاح خواندم.بعد اقای تجویدی پرسیدند تصنیف هم می خوانی ؟ چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دون شان آواز خوان می دانستم ، بسیار جدی گفتم ابدا.
جوابی که بعد از یکماه از نتیجه امتحان به ما دادند این بود که فعلا رادیو بودجه ندارد که خواننده استخدام کند و فعلا رادیو نیاز به خواننده ندارد.

سال بعد به وسیله آقای دکتر شریف نژاد (که معاون رادیو خراسان بود و بسیار به من لطف داشت) قرار گذاشتیم در تابستان که ایشان در تهران هستند من هم به تهران بروم . باایشان شبی به منزل آقای حسین محبی (که اپراتور با سابقه رادیو و برنامه ی گل ها بود) رفتیم و او که دوستی نزدیکی با دکتر داشت فردای آنروز مرا همراه با یک نوار که در " سه گاه " خوانده بودم به اقای داود پیرنیا (مسئول و تهیه کننده ان زمان برنامه گلها ) معرفی کرد که همان معرفی راهگشای من به رادیو ایران و و برنامه ی گلها که منظور اصلی ام بود گردید.
با سپاس از دلسوزی های ابولحسن کریمی و محبت های دکتر شریف نژاد و یادی خوش از زنده یاد حسین محبی .


1319 تولد اول مهر ماه در مشهد
1324 اغاز خوانندگی های کودکانه در خلوت
1326 ورود به سال اول پانزدهم بهمن در مشهد.
1327 اموختن تلاوت قران در نزد پدر
1328 شرکت در مجمع تلاوت قران در نه سالگی.
1329 اغاز تلاوتهای قران در میتینگها و اجتماعات سیاسی ان سالها . گذراندن سال چهارم مدرسه در دبستان فرخی.
1331 تلاوت قران برای اولین بار در رادیو خراسان به دعوت رییس رادیو.
1332 قبولی در امتحانات شم ابتدایی با عنوان شاگرد ممتاز در بین دانش اموزان مشهد.اغاز تحصیل در دبیرستان شاه رضا.
1334 شرکت در مسابقات فوتبال دبیرستانهای مشهد.
1336 ورود به دانشسرای مقدماتی در مشهد.اشنایی با اقای جوان اولین معلم موسیقی شجریان ( معلم سرود و موسیقی دردوران تحصیل در دانشسرای مقدماتی در مشهد).
1338 اغاز همکاری با رادیو خراسان و اجرای اوازهای بدون ساز و قراعت قران برای رادیو به طور افتخاری.
1339 دریافت دیپلم دانشسرای مقدماتی و استخدامدر اموزش و پرورش و انتقال به بخش رادکان و تدریس در دبستان خواجه نظام الملک و اشنایی با سنتور.
1340 اشنایی با نت و فراگیری سنتور نزد اقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور . جشن عقد کنان در 21 مهر ماه با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان.
1341 جشن عروسی در مشهد (در 20 مرداد ماه) و اغاز یک زندگی خانوادگی سی ساله با ایشان که حاصل ان سه دختر و یک پسر است.
1342 انتقال از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان شاه اباد. تولد راحله فرزند اول در 2 مهر ماه در مشهد. ساختن اولین سنتور خود با چوب توت.
1344 تولد دختر دوم افسانه در 28 اردیبهشت ماه در مشهد.(افسانه بعدها با پرویز مشکاتیان ازدواج میکند).انتقال از شاه اباد به شهر مشهد و تدریس در کلاس ششم دبستان پهلوی از مهر ماه.شرکت در مسابقات والیبال معلما مشهد.
1345 انتقال از دبستان پهلوی به دبستان عبداللهیان مشهد و نظامت و معاونت دبتان مذکور.
1346 تدریس در دبستان های مشهد و انتقال در 25 اذر از مشهد به تهران.تدریس در دبیرستان صفوی . اغاز فعالیت با برنامه های رادیو ایران. اشنایی با استاد احمد عبادی. راه یابی به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری.اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه ی در رادیو ایران که با عنوان ((برگ سبز شماره ی 216 )) در شب جمعه 15 اذر ماه پخش شد.کار در رادیو با نام مستعار ((سیاوش بیدکانی)) تا سال 1350 خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش. اشنایی با اسماعیل مهرتاش در کلاس اواز ایشان.
1347 انتقال از اموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی . راه یابی به کلاس خط استاد حسن میرخانی.
1348 تولد دختر سوم مژگان در 27 هردیبهشت ماه در تهران. تاسیس و شروع رادیو اف-ام به طریقه ی استریو فونیک و اجرای برنامه ی ((سه گاه)) به همراهی سه تار عبادی و تار مجد برای اولین بار به طریقه ی استریو . شرکت در جشن هنر شیرازبرای اولین بار. قبولی در امتحان خط (مرحله ی عالی) . راه یابی به کلاس خط استاد حسین میرخانی.
1349 اغاز همکاری با برنامه های تلویزیون ملی ایران در برنامه ی ((هفت شهر عشق)) غیره. قبولی در امتحان خط (مرحله ی ممتازی) انجمن خوشنویسان وزارت فرهنگ و هر . سفر به برغان با استاد حسین میر خانی (خطاط) ابراهیم بوذری (استاد خط شجریان) خسرو زعیمی ( مدیر عامل انجمن خوشنویسان)فرامرز پیل ارام(نقاش و استاد نقاشیخط شجریان).
1350 اشنای با استاد فرامرز پایور و مشق سنتور نزد ایشان و اموزش ردیف اوازی صبا نزد فرامرز پایور . اشنایی ئ همکاری با هوشنگ ابتهاج((ه . الف . سایه)در برنامه های (گل های تازه))رادیو.
1351 شروع تهیه ی برنامه های گلهای تازه توسط هوشنگ ابتهاج در رادیو و همکاری با او. اغاز فراگیری ردیف های اوازی و تصانیف قدیمی نزد استاد عبدالله دوامی.برگذاری کنسرتی در شمال ایران با منصور صهرمی و هنرمندان دیگر.دیدار و اشنایی با اقای دوامی به وسیله ی فرامرز پایور.
1352 اشنایی با استاد نور علی برومند و فراگیری شیوه ی اوازی سید حسن طاهر زاده نزد ایشان در مرکز خط ئ اشاعه ی موسیقی و اشنایی با هنر جویان مرکز: محمد رضا لطفیو ناصر فرهنگفرو حسین علیزاده و جلال ذوالفنون و گنجه ای و مقدسی و حدادی و دیگران.
1353 سفر برای کنسرت های هندو پاکستان و افغانستان با استاد احمد عبادی . سفر به چین و ژاپنن با احمد احرار و کریم فکور و حسین ملکو پرویز قاضی سعید به عنوان میهمانان ویژه برای گشایش پروازهایی به این دو کشور.
1354 تولد همایون در 30 اردیبهشت ماه در تهران . ماموریت رادیو و تلویزیون برای کنسرتهای فروردین در ایالات مختلف امریکا.انتقال از وزارت منابع طبیعی (به عنوان مهمور خدمت)به رادیو.قطع رابطه با مرکز اشاعه ی موسیقی و ادامه ی درس اواز در منزل استاد نورعلی برومند.
1355 شرکت در جشنواره ی توس (نیشابور)با فرامرز پایور , سایه, حسن ناهید, رحمت الله بدیعی, محمد اسماعیلی, عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف.حضور در برنامه ی جشن هنر شیراز ( در حافظیه) با محمد رضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه ی ((راست پنجگاه)).کناره گیری رسمی و قطع رابطه ی کامل از رادیو در اسفند ماه.اجرای اواز در صفحات ردیف نوازی کانون پرورس فکری کودکان و نوجوانان . بهره گیری از محضر اقای برومند (در منزل خود استاد) شیوه ی اواز مرحوم طاهر زاده (اخرین جلسه روز چهار شنبه 29 دی ماه).فوت رضا ورزنده(29 دی ماه) و نور علی برومند (30 دی ماه) . اغاز ضبط تصانیف قدیمی با صدای عبدالله دوامی.
1356 اجرای برنامه ی ((نوا)) به همراهی محمد رضا لطفی و گروه شیدا در جشن هنر شیراز.اجرای موسیقی ((چهره به چهره)) و ((گلبانگ)) . کناره گیری از رایو به خاطر جو نامساعد. تاسیس شرکت دل اواز برای انتشار برنامه های خود.
1357 احراز مقام اول تلاوت قران سراسر کشور در مرداد ماه. اجرای بخشی از ((تلاوت قران)) .انتشار البوم ((گلبانگ))( دو نوار). همکاری در تاسیس کانون ((چاوش)) با هوشنگ ابتهاج و محمد رضا لطفیبرای ادامه ی فعالیت های موسیقی در خارج از رادیو تلویزیون(شجریان در انجا تدریس میکرد).
1358 اشنایی با فیلسوف یگانه استاد غلامرضا دادبه( جانسوز) در منزل استاد خط مرتضی عبدالرسولی ئ اغاز فراگیریی و شناخت بایگانی های فرهنگ و نوا ,... فرهنگ پهلوانی و جوانمردان , فرهنگ مادرنوایی .اجرای موسیقی ((خلوت گزیده)) .(( پیغام اهل راز)) ( شامل دو نوار : راز دل و انتظار دل).اخرین کنسرت ها با گروه پایوردر مهر ماه در تالار رودکی . کنسرت ماهور با محمد رضا لطفی و گروه شیدا در تالار رودکی و دانشکاه ملی در ابان ماه.
1359 فوت استاد دوامی . اجرای موسیقی ((عشق داند)) ( در ابو عطا) اجرای موسیقی ((ساز قصه گو)) ( اواز سه گاه در انتشار مجدد, البوم پیغام اهل راز). انتشار نوار موسیقی ((پیغام اهل راز )) (شامل دو نوار : راز دل انتظار دل).
1361 اولین کنسرت در سفارت ایتالیا به همراهی پرویز مشکاتیان و ناصر فرهنگفر (آستان جانان) پس از سه سال کناره گیری از فعالیت های کنسرتی - اجرای موسیقی نوا (مرکب خوانی) و سر عشق ( ماهور) و بیداد
1362 اجرای موسیقی ((همایون مثنوی)) با منصور صارمی. اجرای موسیقی ((چهار گاه)) (با فرهنگ شریف) و دیگر اواز ها در برنامه های خصوصی.
1364 اجرای موسیقی ((گنبد مینا ))و ((جان عشاق)). انتشار نوار موسیقی ((بیداد)).
1365 انتشار نوارهای موسیقی (نوا)) ( مرکب خوانی ),((سر عشق)) (ماهور) و ((استان جانان)). ضبط ده اواز به همراهی ویولن حبیب الله بدیعی در مونیخ در منزل دکتر علی خادمی.
1366 اغاز کنسرت ها در اروپا پس از انقلاب و شروع همکاری با گروه عارف . اجرای موسیقی ((دود عود)) ,((دستان))و...
1367 برگذازی سه شب کنسرت برای بزرگداشت حافظ در تالار رودکی( وحدت).انتشار نوار ((دستان)).
1368 اجرای ((ماهور)) و ((ابو عطا)) در کنسرت های بهاره در اروپا با پیرنیاکان, جمشید عندلیبی, و اعیان. اجرای ((نوا)) و ((افشاری)) در کنسرت های پاییزه اروپا به همراهی مشکاتیان و گروه عارف و دو شب کنسرت در اسفند ماه به دعوت شهردار بارسلون در این شهر به همکاری نی حسین عمومی , تار طلایی و تنبک شمیرانی.
1369 سفر به تاجیکستان به دعوت خصوصی وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان پرده برداری از پیکره ی باربد و دو شب کنسرت در کاخ باربد به همراه کمانچه ی محمود تبریزی زاده , سه تار رضا قاسمی , و تنبک مجید خلج. کنسرتهایی در امریکا به همراهی پیرنیاکان عندلیبی و اعیان. اجرای مو سیقی ((سرو چمان)) , (( پیام نسیم)) , و ((دل مجنون)) ( هر سه در امریکا). کنسرت شجریان برای زلزله زدگان رودبار در لس انجلس. سخنرانی در پنج دانشگاه معتبر امریکا برای دانشجویان و محققین.
1370 برگذاری پنج شب کنسرت در پارک ارم و هشت شب کنسرتهای افتخاری برای مردم جنوب شهر تهراندر فرهنگسرای بهمن ( کشتارگاه سابق تهران) در اسفند ماه.برگذاری کنسرت شکوهمندی به مدت پنج شب در محوطه ی چهل ستون اصفهان.کنسرتهای اروپا با جهاندار و گروه اوا . جدایی از همسر اول خانم فرخنده گل افشان. اجرای موسیقی ((دل شدگان)) و ((اسمان عشق)). انتشار نوارهای موسیقی ((سرو چمان)) , ((پیام نسیم)),(( دل مجنون)) و (( خلوت گزیده)).
1371 ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری. کنسرتهای مرحله ی دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان ,جمشید عندلیبی و همایون شجریان ( اگوست تا نوامبر) .برنامه ای با هابیل علی اف و همایون شجریان در سالن تالار رودکی(وحدت) ,تهران. اجرای موسیقی ((یادایام)) . انتشار نوارهای ((دل شدگان )) و ((اسمان عشق)).
1372 انتشار گزارشی همراه با گفتگویی با شجریان تحت عنوان (( محمد رضا شجریان استاد اواز ایران کجاست؟)) در نشریه ی نوید فضیلت,شماره ی 16 ,سال 2, مهر ماه ,تهران. اجرای(( سه گاه )) و (( راست پنجگاه)) در کنسرتهای اروپایی به همراهی محمد رضا لطفی و مجید خلج در تابستان.
1373 اجرا برنامه ی ((قاصدک)) در کنسرتهای دور اروپا با پرویز مشکاتیان و همایون شجریان.
1374 کنسرتهای اصفهان,شیراز,ساری, کرمان, و سنندج با گروه اوا.برگذاری کنسرتی در اروپا با محمد رضا لطفی در ابات ماه.اجرای موسیقی ((چشمه ی نوش)) در ( فرانسه).انتشار نوارهای موسیقی ((همایون مثنوی)) ,(( گنبد مینا )),(( جان عشاق)), چشمه ی نوش))و (( یاد ایام)). اجرای موسیقی ((در خیال)).
1375 درگذشت پدر در 18 اذر ماه در سن 85 سالگی.اجرای موسیقی ((رسوای دل)) در دبی.انتشار موسیقی(( در خیال)) . انتشار نوار موسیقی ((ساز قصه گو)) ( اواز سه گاه در انتشار مجدد, البوم پیغام اهل راز).
1376 تولد پسر دوم رایان (از ازدواج دوم) در ونکوور کانادا.اجرای برنامه های((سه گاه)) و ((ماهور)) در کنسرتهای دور اروپا با همکاری داریوش طلایی, سعید فرجپوری و اهمایون شجریان در پاییز .اجرای موسیقی(( شب ,سکوت , کویر)) .اجرا و انتشار موسیقی ((معمای هستی)) در کلن, المان. اجرا و انتشار موسیقی ((شب وصل)). انتشار نوار موسیقی ((رسوای دل)). انتشار نوار موسیقی ابوعطا((عشق داند)).
1377 اجرای کنسزتهای تهران,اصفهان, و دور اروپا با گروه اوا. برگذاری کنسرت درامریکا در شهریور ماه.اجرای (( ارام جان )) .انتشار نوار ((پیام نسیم). انتشار نوار موسیقی ((شب ,سکوت, کویز)). انتشار نوار موسیقی((چهره به چهره)).انتشار نوار موسیقی((راست پنجگاه)).
1378 اجرای ((ماهور)) و((افشاری)) در پنج کنسرت به نفع دانش اموزان در شهر هشتگرد.بریافت جایزه ی پیکاسو ئ دیپلم افتخار یونسکو تز دبیر کل یونسکو ((اقای مایور)) در پاریس, شهریور ماه. انتشار نوار ((ارام جان)) . اجرای ((اهنگ وفا)) .انتشار نوار ((تلاوت قران)) (1) و (2).
1379 انتشار کتاب((راز مانا)) ( زندگی,دیدگاه و اثار استاد اواز ایران, محمد رضا شجریان)کار محمد جواد غلامرضا کاشی ,محسن گودرزی, و علی اصغر رمضانپور, نشر کتاب فردا, چاپ اول تهران.اجرای برنامه ی ((نوا ))و ((داد و بیداد)) (زمستان) در کنسرتهای دور اروپا و امریکا و کانادا به همراهی حسین علیزاده,کیهان کلهر و همایون شجریان. عمل جراحی کلیه و دهانه های معده در واشنگتن در 20 اسفند ماه.
1380 عمل جراحی برای چسبندگی روده در تهران در ابان ماه.
1381 اجرای برنامه ی (( راست پنجگاه ))و(( مرکب خوانی)) در کنسرتهای دور اروپا و کانادا با حضور حسین علیزاده, کیهان کلهر و همایون شجریان. انتشار نشریه ی (( دفتر هنر )) شماره ی 15, ویژه ی محمد رضا شجریان ,در اسفند ماه ,در کالیفرنیا.

برگرفته از سایت www.delawaz.ir
گردآوری :جوادجهانی

۲۷۴- افسانه عشق

 

<در زیست شناسی قانونی هست که کاملاْ به ثبوت رسیده است. و آن اینکه هر عضوی از اعضای بدن احتیاج دارد وظیفه خود را انجام بدهد و کار خود را بکند، و اگر از انجام آن بازداشته شود اختلال حاصل می شود.>(۱)

پروفسور اسوالد شوارتز اعتقاد دارد بنا بر قانون فوق با توجه به اینکه رحم در زنان یک عضو اصلی می باشد  چنانچه به وظیفه خود که همان تولد نوزادی که ثمره یک اتحاد کامل است باز بماند، اختلالی که برای شخص و شخصیت زن ایجاد می کند غیر قابل جبران می باشد.  چنانچه در  جای دیگر دارد:

<... مرد اگر مجرد بماند از مقداری از کاملیت زندگی خود منصرف می گردد؛ اما زن جزء اساسی خویش را فدا می سازد.>(۲)

البته تولد نوزاد نمی تواند یک آرمان برای زنی باشد که ازدواج دلخواه خود را نداشته است و تولد فرزند زمانی خوشایند است که حاصل یک به هم پیوستگی ظریف، کامل و  عاشقانه باشد؛ همانطور که در افسانه عشق نقل می شود:

<... افسانه ای در یونان قدیم وجود دارد که ماهیت واقعی عشق را بهتر از هر نوع تعریفی که تا کنون درباره ی آن شده است توصیف می کند. افسانه می گوید: در اصل در روی زمین موجوداتی زندگی می کردند که نیمی مرد و نیمی زن بودند و چون از کامل بودن - هیبریس - Hybris - باد بر غبغب انداختند، علیه خدایان شوریدند تا اینکه زئوس Zeus خشمگین شد و هریک از آنها را دو نیم کرد و هر نیمه را در زمین پراکند، از آن پس هر نصفه در جستجوی نصفه ی دیگر خود است و این آروزی نیل به کمال همان چیزی است که عشق گفته می شود.>(۳)

... ادامه دارد

(۱) و (۲) و (۳) روان شناسی جنسی - پروفسور اسوالد شوارتز

 

۲۷۳- سایت حرفه ای برای برزک



با سلام .
ممنون از استقبال شما از پیشنهاد من ( راه اندازی سایت حرفه ای برای برزک ) و اعلام آمادگی که کردین.

خوب برای این کار گفتم چندتا مطلب رو به شور بزاریم.

۱) محتوای سایت چی باشه :

می تونه اخبار مربوط به شهر یا پاتوقی برای جوان های این منطقه و یا ...

۲) دامنه سایت چی باشه ( آدرس اینترنتی)
پیشنهاد بنده اینه :

www.barzokcity.ir


خوشحال می شم نظر همه دوستان رو بدونم.

در ضمن برای پویایی سایت نیاز به افرادی هست که بتونن از مناطق شهر عکس تهیه کنن یا اگه آماده دارن واسه ما ارسال کنن.
و اگر کسی عکس مناسب از مناظر داره واسه من حتما ارسال کنه واسه طراحی بنر ها و لوگو ها.
ممنون

اینم آدرس ایمیلم هست واسه ارسال عکس

morya_l@yahoo.com

کاری داشتین

info@smlhost.com

با تشکر: مرتضی لاجوردی

۲۷۲- شیمیدان های نامی اسلام


جابر بن حیان نخستین دانشمند اسلامی است که علم شیمی را بر پایه آزمایش بنا نهاد. جابر نخستین کسی است که اسید سولفوریک یا گوگرد را از تکلیس زاج سبز و حل گازهای حاصل در آب بدست آورد و آن را زینت الزاح نامید. جابر اسید نیتریک یا جوهر شوره را نیز نخستین بار از تقطیر آمیزه‌ای از زاج سبز ، نیترات پتاسیم و زاج سفید بدست آورد.
شیمیدان های نامی اسلام
آغاز کیمیاگری اسلامی با اسامی مردانی همراه است که احتمالا خود کیمیاگر نبوده‌اند، اما با گذشت زمان و فرارسیدن قرن دهم میلادی ، کیمیاگران شهیری از میان آنان برخاستند که علاوه بر تفکراتشان ، نوشتارهای کاملا جدید و نوینی خلق کردند.

امام جعفر صادق علیه السلام (148 ـ 82 هـ . ق. / 770 ـ 705 م.)
محضر پر فیض حضرت امام صادق (ع) ، مجمع جویندگان علوم بود. با دانش پژوهی که به محفل آن حضرت راه مییافت از خرمن لایزال دانش او بهره مند میشد. در علم کیمیا ایشان نخستین کسی بودند که عقیده به عناصر چهارگانه (عناصر اربعه) آب ، آتش ، خاک و باد را متزلزل کردند. از فرموده‌های ایشان است که : «من تعجب میکنم مردی چون ارسطو چگونه متوجه نشده بود که خاک یک عنصر نیست. بلکه عنصرهای متعددی در آن وجود دارد.» ایشان هزار سال پیش از پرسینلی ، لاووازیه و ... دریافته بود که در آب چیزی هست که میسوزد (که امروزه آن را هیدروژن مینامند).
از امام صادق (ع) ، رساله‌ای در علم کیمیا تحت عنوان «رسالة فی علم الصناعة و الحجر المکرم» باقیمانده که دکتر «روسکا» آن را به زبان آلمانی ترجمه و در سال 1924 آن را تحت عنوان «جعفر صادق امام شیعیان ، کیمیاگر عربی» در «هایدبرگ» به چاپ رسانده است. به عنوان مثال و برای آشنایی با نظرات حضرت صادق (ع) در شیمی ، خلاصه‌ای از بررسی دکتر «محمد یحیی هاشمی» را در ذیل درج میکنیم:

شرحی که امام صادق (ع) برای اکسید میدهد، چنین معلوم میشود که اکسید جسمی بوده که از آن برای رفع ناخالصی در فلزات استفاده شده است. ایشان تهیه اکسید اصغر (اکسید زرد) را از خود و آهن و خاکستر به کمک حرارت و با وسایل آزمایشگاهی آن دوره ، مفصلا شرح داده و نتیجه عمل را که جسمی زرد رنگ است، اکسید زرد نام نهاده‌اند. این شرح کاملا با فروسیانید پتاسیم که جسمی است زرد رنگ به فرمول Fe(CN)6] K4] منطبق است و ... . نتیجه عمل بعد از طی مراحلی ایجاد و تهیه طلای خالص است. امروزه نیز از همین خاصیت سیانور مضاعف طلا و پتاس برای آبکاری با طلا استفاده میشود.

جابر بن حیان (200 ـ 107 هـ . ق / 815 ـ 725 میلادی)
جابربین حیان معروف به صوفی یا کوفی ، کیمیاگر ایرانی بوده و در قرن نهم میلادی میزیسته و بنا به نظریه اکثریت قریب به اتفاق کیمیاگران اسلامی ، وی سرآمد کیمیاگران اسلامی قلمداد میشود. شهرت جابر نه تنها به جهان اسلام محدود نمیشود و غربیها او را تحت عنوان «گبر» میشناسند.ابن خلدون درباره جابر گفته است:

جابربن حیان پیشوای تدوین کنندگان فن کیمیاگری است.
جابربن حیان ، کتابی مشتمل بر هزار برگ و متضمن 500 رساله ، تالیف کرده است. «برتلو» شیمیدان فرانسوی که به «پدر شیمی سنتز» مشهور است، سخت تحت تاثیر جابر واقع شده و میگوید: «جابر در علم شیمی همان مقام و پایه را داشت که ارسطو در منطق .» جورج سارتون میگوید: «جابر را باید بزرگترین دانشمند در صحنه علوم در قرون وسطی دانست.» اریک جان هولیمارد ، خاورشناس انگلیسی که تخصص وافری در پژوهشهای تاریخی درباره جابر دارد، چنین مینویسد:

جابر شاگرد و دوست امام صادق (ع) بود و امام را شخصی والا و مهربان یافت؛ بطوری که نمیتوانست از او جدا ولی بی نیاز بماند. جابر میکوشید تا با راهنمایی استادش ، علم شیمی را از بند افسانه‌های کهن مکاتب اسکندریه برهاند و در این کار تا اندازه‌ای به هدف خود رسید. برخی از کتابهایی که جابر در زمینه شیمی نوشته عبارتند از : الزیبق ، کتاب نارالحجر ، خواص اکسیرالذهب ، الخواص ، الریاض و ... .

وی به آزمایش بسیار علاقمند بود. از این رو ، می توان گفت نخستین دانشمند اسلامی است که علم شیمی را بر پایه آزمایش بنا نهاد. جابر نخستین کسی است که اسید سولفوریک یا گوگرد را از تکلیس زاج سبز و حل گازهای حاصل در آب بدست آورد و آن را زینت الزاح نامید. جابر اسید نیتریک یا جوهر شوره را نیز نخستین بار از تقطیر آمیزه‌ای از زاج سبز ، نیترات پتاسیم و زاج سفید بدست آورد.

رازی ، ابوبکر محمد بن زکریا (313 ـ 251 هـ . ق / 923 ـ 865 م.)

زکریای رازی به عنوان یکی از بزرگترین حکیمان مسلمان شناخته شده و غربیها او را به نام «رازس» میشناسند. رازی در علم کیمیا ، روش علمی محض را انتخاب کرده و بر خلاف روشهای تمثیلی و متافیزیک ، به روشهای علمی ارزش زیادی قائل شده. رازی موسس علم شیمی جدید و نخستین کسی است که «زیست شیمی» را پایه‌گذاری نموده است. دکتر «روسکا» شیمیدان آلمانی گفته است: «رازی برای اولین بار مکتب جدیدی در علم کیمیا بوجود آورده است که آن را مکتب علم شیمی تجربی و علمی می توان نامید.

مطلبی که قابل انکار نیست اینست که زکریای رازی پدر علم شیمی بوده است.» کتابهای او در زمینه کیمیا در واقع اولین کتابهای شیمی است. مهمترین اثر رازی در زمینه کیمیا کتاب «سرالاسرار» است. ظاهرا رازی 24 کتاب یا رساله در علم کیمیا نوشته که متاسفانه فقط معدودی از آنها بدست آمده و در کتابخانه‌های مشهور دنیا نگهداری میشود. وی نخستین بار از تقطیر شراب در قرع و انبیق ماده‌ای بدست آورد که آن را الکحل نامید که بعدها به هر نوع ماده پودری شکل حتی به جوهر هم داده شد، از این رو آن جوهر را جوهر شراب نیز نامیدند. گفته میشود که رازی کربنات آمونیوم را از نشادر و همچنین کربنات سدیم را تهیه کرده است.

ابن سینا ، حسین (428 ـ 370 هـ . ق / 1036 ـ 980 م.)

ابن سینا ملقب به شیخ الرئیس ، بزرگترین فیلسوف و دانشمند اسلامی و چهره‌ای بسیار موثر در میدان علوم و فنون است. غربیها وی را به نام «اوسینیا» میشناسند. ابن سینا ، رنجی برای کیمیاگری و ساختن طلا نکشید؛ زیرا او به استحاله باور نداشت و صریحا تبدیل فلزات به یکدیگر را ناممکن و غیر عملی میدانست.

ابو علی سینا از ادویه منفرد ، 785 قلم دارو را به ترتیب حروف ابجد نام برده و به ذکر ماهیت آنها پرداخته و خواص تاثیر آن داروها را شرح داد. وی ضمن توصیف این مواد ، آگاهیهای جالبی در زمینه «شیمی کانی» به خوانندگان میدهد و میگوید از ترکیب گوگرد و جیوه می توان شنگرف تهیه کرد. وی نخستین کسی است که خواص شیمیایی الکل و اسید سولفوریک را از نظر دارویی شرح داد.

بیرونی ، ابوریحان محمد (442 ـ 362 هـ . ق / 1050 ـ 972 م.)

کانی شناس و دارو شناس جهان اسلام و یکی از بزرگترین دانشمندان اسلام است که با ریاضیات ، نجوم ، فیزیک ، کانی شناسی ، دارو سازی و اغلب زبانهای زنده زمان خود آشنایی داشته است. یکی از آثار مهم بیرونی در شیمی کتاب الجواهر وی است که در بخشی از آن ، نتایج تجربی مربوطه به تعیین جرم حجمی امروزی آنها تفاوت خیلی کم دارد و یکی از کاربردهای مهم وی به شمار میرود که در علوم تجربی ، انقلابی بزرگ به وجود آورد. برای تعیین جرم اجسام ، ترازویی ابداع کرد.

بیرونی همچنین در کتاب الجماهیر (در شناسایی جوهرها) به معرفی مواد کانی به ویژه جواهرات گوناگون پرداخت. بیرونی ، چگالی سنج را برای تعیین جرم حجمی کانیها به ویژه جوهرها و فلزها نوآوری کرد که در آزمایشگاه امروزی کاربرد دارد.


منبع: دانشنامه رشد

۲۷۱- نمره درس عملی اتحاد ملی؟

این نوشته صرفا رویکردی اخلاقی و فرهنگی دارد و نه بیش از آن.عبد الرضامدرس زاده

دو روزی است که از مرگ نابهنگام شادروان احمد بورقانی می گذرد . طبیعی است که روزنامه ها و سایت های اصلاح طلبان و دوم خردادی ها در سوک او به مویه بنشینند وپیام سید محمد خاتمی سر لوحه آن سوکواری باشد اما در بسیاری از روزنامه ها و سایت های اصولگرا این مطلب به حاشیه رانده شده و یا اصلا به عنوان خبر از آن سخنی نیامده است و شگفت این که این مرحوم از بانیان شکل گیری خبر گزاری جمهوری اسلامی در سال ۵۸ است و در دولت اصلاحات البته جرم او مجوز دادن های بی حساب و شمار به متقاضیان انتشار روزنامه و مجله است و البته نام او با مجلس ششم هم گره خورده است.

این روزها لغات اصلاحات و همه هم خانواده های آن و مجلس ششم چیزی مانند کفر ابلیس است و انتساب هر کسی به آن در مواردی ذنب لایستغفر است ولی سخن ما در اسنجا که نمی خواهیم سیاسی باشد این است که در سال اتحاد ملی به راستی بخش عملی این درس تاریخی را چگونه باید امتحان بدهیم و نمره قبولی بیاوریم . چند ماه پیش هم مهندس بهاالدین ادب نماینده همین مجلس ششم در گذشت و چندان در همین جاهایی که نام بردیم آب از آب تکان نخورد. در حالی که همه این پیشامد ها و واکنش ها بی آن که ما بخواهیم آزمون عملی درس اتحاد ملی است. و لطف کار در این است که برای همه ما چنین اتفاقی پیش روست:

ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری

شادی مکن که با تو همین ماجرا رود(سعدی)

اگر رهبر معظم انقلاب اسلامی این سال را سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام نهادند این نامگذاری درست از روی یک نیاز مبرم جامعه بوده است گیرم که دهها همایش هم برگزار کنیم پای عمل که در میان آمد چه کاره ایم . به راستی نمره ما در عمل چند است؟

منبع : سبز اندیش کاشان