Sokhan64

 

با درود بی کران به دوستاران قند پارسی

از این پس می توانید نو سروده های شاعران انجمن ادبی سخن کاشان را در آدرس ذیل مشاهده بفرمایید. با این توضیح که ( ۶۴ ) سال تاسیس انجمن ادبی سخن است.

و زمانی نمانده تا اول دی ماه (تولد ۲۶ سالگی سخن)

ایام به کام و سایه تان مستدام باد.

 

http://sokhan64.blogfa.com/

 

 

روز شنبه و هشت فروردین ...

سلام و عرض ادب و احترام

سال جديد را حضور ارجمند همه ي شما خوبان مهربان و ياران باران

تبريک و تهنيت عرض مي نمايم.

اميد وارم سال خوبي داشته باشيد و بهترين ها رو به دست آوريد

در سايه ي عنايات حضرت دوست.

نمي دونم چي بگم که اين همه تاخير در به روز رساني رو توجيه کرده باشم

اما فقط عرض مي کنم به بزرگواري خودتان اهمال من را ببخشيد.

هشتم فروردين ماه امسال مصادف بود با جشن ازدواج سرکار خانم

مريم السادات صائم کاشاني با جناب آقاي مهندس احسان تولايي .

اين وصلت فرخنده را حضور اين دو عزيز صميمانه تبريک عرض مي کنيم

و براي سعادت و سلامتشان دعا مي نماييم.

ياران سخن به همين مناسبت اشعاري را سروده اند که مناسب ديدم

در اولين به روز رساني وبلاگ انجمن ادبي سخن در سال جديد به درج اين اشعار اقدام کنيم.

باشد تا مورد پسند طبع زيبا پسندتان باشد و همواره با نظرات ارزشمندتان

همراه و پشتيبانمان باشيد.

و خبر دیگر اینکه :

وبلاگ خانه ادبیات کاشان افتتاح شد .

خانه ادبیات کاشان

ارادتمند و دوستدار شما

محسن سلطاني مدير روابط عمومي انجمن ادبي سخن کاشان

********************************************************************

(شريف)

شاعر و اديب تواناي معاصرحضرت استاد علي شريف

مسئول عالي قدر هيات علمي انجمن ادبي سخن

به مناسبت جشن همسري دوشيزه مريم السادات صائم كاشاني و آقاي مهندس احسان تولائي

فرخنده پيوند

به نام ايزد كه ياران مكرّم

شده چون دسته هاي گُل فراهم

به ايام خوش فرخنده نوروز

كه مانده يادگار از دوده ي جم

خوش است اين روزها جشن عروسي

كه دو فرخنده گي گرديده توام

مبارك باد اين فرخنده پيوند

به داماد و عروس احسان و مريم

خوشا اين هشتمين روز بهاري

كه جشن وصلت آنهاست با هم

ز دو بيت تولايي و صائم

كه هردو نيكنامند و مكرّم

بحمدالله ندارند اين دو فاميل

ز خوبي هاي عالم ذرّه اي كم

به نام ايزد كه اين جشني است بشكوه

نشسته گرد هم ياران همدم

همه با كام شيرين روي خندان

همه تبريك گويان شاد و خرم

به لطف حق هميشه شاد و خوش بخت

زيند اين زوج دور از محنت و غم

با عرض شاد باش

علي شريف فروردين ماه 1388

( آهنگران )

شاعر و خوشنويس نامدار معاصر جناب استاد دكتر حسن آهنگران

استاد انجمن خوشنويسان ايران و مسئول بخش هنر و نگارش انجمن سخن

به پاس جشن فرخنده ي ازدواج شاعر معاصر خانم مريم السادات صائم كاشاني

عندليبان سخن

باز امروز دلم جانب كاشان آمد

همچو مرغان سحر شاد و غزلخوان آمد

خبر وصل دو گُل بود كه از دوست رسيد

مژده از شاه غزل صائم كاشان آمد

اوستاد سخن امروز مرا داد پيام

چه پيامي كه به جسم غزلم جان آمد

حضرت صائم كاشاني شيرين گفتار

مژده اي داد كه دل خرم و شادان آمد

خبر اين بود كه خورشيد وجودش مريم

در سراپرده ي اقبال درخشان آمد

آنكه همچون پدر استاد سخن گرديده است

وانكه در باغ غزل لاله و ريحان آمد

جشن او جشن عفاف است كه دوشيزه ي نور

حجله ي باغ ادب را گُل ايمان آمد

شاهد ماه صلا داد ز خمخانه ي عشق

به زر افشاني دل مهر فروزان آمد

حُسن او را نه حسن بلكه هزاران گويند

عندليبان سخن وصف بهاران گويند

با سپاس - حسن آهنگران

هشتم فروردين ماه 1388

( تائب )

شاعر تواناي معاصر جناب آقاي استاد حسين اخوان

عضو عالي قدر انجمن هاي ادبي صبا و سخن

وصل گُل

صبح و شب در بزم ياران سخن اين گفتگوست

وصل گُل با عندليب عاشق بيدل نكوست

مريم السادات صائم با كمال و با وقار

شخص احسان تولايي بسي خوش خُلق و خوست

اهل دل گويند صائم هست استادي اديب

شهر كاشان را چنين استاد ، فخر و آبروست

خواهم از يزدان مبارك باد اين پيوند نيك

خواهم از يزدان دوام عشق ، بهر اين دو دوست

سروده ي تائب

فروردين ماه 1388

( فرزانه )

شاعر نازك انديش سركار عليه خانم فرزانه قراخاني

معاونت عالي قدر اجرايي انجمن سخن

تقديم به نورچشم استاد مهرباني دوشيزه مريم السادات صائم كاشاني

گُلخند مينو

امسال گُل هاي بهاري ، خوب و خوشبوست

چشمان مريم ، خوش تر از چشمان آهوست

امسال هر گُل سرخوش از ميناي هستي

امسال گُل ها جرعه نوش باده ي اوست

امسال با من مي كند سوسن تكلّم

اما تمام حرف هايش چند پهلوست

امسال بر مريم كند احساس تعظيم

نرگس فداي غمزه ي آن چشم و ابروست

امسال دل ، آيينه ي فرزانگي هاست

با شوق مريم دختر ذوقم غزل گوست

با درود بيكران فرزانه قراخاني

فروردين ماه 1388

( عطايي )

شاعر ارجمند جناب آقاي حاج علي عطايي

عضو عالي قدر انجمن سخن

دختر نور

مژده اي جان كه پرستو ز سفر باز آمد

موسم گُل شد و پروانه به پرواز آمد

ساقي خاطره ! مي ، ريز به ميناي غزل

مريم مُلك سخن شاد و سرافراز آمد

نور در نور و طرب در طرب و شادي و شور

گو به گلزار سخن نرگس شيراز آمد

ساحت باغ و چمن پُر ز گُل مريم شد

بلبل از شوق غزل خوان و غزل ساز آمد

شمع محفل شده احسان و بر او دختر نور

همدم و همدل و هم قصه و همراز آمد

دختر حافظ كاشان ، غزلش رشك بهار

هان كه با سعدي شيراز هم آواز آمد

تا كند هديه عطايي ، غزلي از سر شوق

نزد استاد سخن صائم ممتاز آمد

حاج علي عطايي

فروردين ماه 1388

( عطايي )

شاعر ارجمند جناب آقاي حاج علي عطايي

عضو عالي قدر انجمن سخن

مژده ي شادي

به بزم عاطفه دل هست و دلربايي ها

و عشق هست و صفا هست و آشنايي ها

رسيد مژده ي شادي ز حضرت جانان

كه هست موسم آزادي و رهايي ها

ز كوچه باغ بهاران به گوش مي آيد

نواي بلبل و آواي دل سرايي ها

صفا بيار و صفا كن كه اوستاد سخن

سروده است غزل ها ز با صفايي ها

غزل غزل سخنش پُر ز رويش خورشيد

قدح قدح غزلش شمع روشنايي ها

ز چهر عاطفه آيينِ صائم كاشان

كند فرشته ي احساس رونمايي ها

هميشه بزم سخن باد و صائم و ياران

و دوستدار خداي سخن عطايي ها

حاج علي عطايي

فروردين ماه 1388

( پيمان )

شاعر ارجمند جناب آقاي محمدرضا جراح

عضو عالي قدر انجمن سخن

زلال آفرينش

ميثاق دو دوستدار ، زيباست

پيوند دل دو يار ، زيباست

جشن گُل و بلبل گلستان

در موسم نو بهار زيباست

بخشيده به سينه ها خدا ، عشق

اين لطف ، ز كردگار زيباست

روييدن لاله هاي عاشق

در ساحت سبزه زار زيباست

بلبل به ترنم است در دشت

گُل نغمه ي آبشار زيباست

عشق است ، زلال آفرينش

اين جوشش چشمه سار زيباست

پيمان مقدس و مبارك

در بين دو غمگسار زيباست

و يك رباعي از جناب آقاي پيمان عزيز ؛

خواهم ز خدا ، داور روز عرصات

اين زوج بمانند مصون از آفات

يك عمر به پاي همدگر پير شوند

احسان تولايي و مريم سادات

محمد رضا جراح « پيمان »

فروردين ماه 1388

( امير )

شاعر ارجمند جناب آقاي حاج امير شيرزادي

عضو عالي قدر انجمن سخن

گُل مريم

سال نو با گُل و با سوسن و ريحان آمد

بر تن عشق و وفا بار دگر جان آمد

نو عروسي كه بود سيد و اولاد رسول

بر سرش تاج گُل از حكمت و عرفان آمد

در علوم ادب و شعر و هنر چون بابش

مثل خورشيد ، فروزان و درخشان آمد

با تولّا به تولّايي خود عهدي بست

گُل مريم چه نكو سوي گلستان آمد

همه تبريك امير است به داماد و عروس

كه ز تزويج دو گُل مست و غزلخوان آمد

امير شيرزادي

فروردين ماه 1388

(باران)

شاعر ارجمند سركار عليه خانم فاطمه عصاري آراني

عضو عالي قدر انجمن هاي ادبي سخن و جوان كوير آران و بيدگل

به مناسبت عروسي سركار خانم مريم السادات صائم تقديم مي دارم

« عشق زيباست و عاشق زيباتر»

انگار بهار در بهار آمده است

چون بزم عروسي نگار آمده است

در جشن شكوفه هاي زيباي بهار

مريم به هواي وصل يار آمده است

فاطمه عصاري آراني

فروردين ماه 1388

( فروغ )

شاعر ارجمند سركار عليه خانم مهناز السادات رضوي

عضو و مدير روابط عمومي بانوان انجمن سخن كاشان

تقديم به مريم السادات صائم كاشاني و جناب مهندس تولايي ؛

حتّا خدا هم ...

وقتي به باغ گُل غزل گوهر فشان است

احسانِ مريم را نگر ، بهتر ز جان است

اين جشن ميلاد اهورايي چه زيباست

اين شادي از لطف خداوند جهان است

عيساي مريم را ببين از ساغر عشق

نوشد اميد و گُل فشان تا كهكشان است

حتا خدا هم شعر گويد لحظه اي كه

عطر حضور ناب مريم جاودان است

حالا ببين استاد خوبم ! لحظه اي را

كه شاه بيتِ دفترِ عشقت چنان است

آن دختر زيباتر از احساس ، مريم

گُلچهره و آموزگار اين زمان است

وقتي غزل هايش به دشت عشق پيچيد

آيينه دار حافظ و از او نشان است

گويند مريم را كه قديسه بناميد

او را مكان در لامكان ، در لامكان است

بايد فروغ عشق گويد شادباشي

اينك كه مريم با غزل گوهر فشان است

مهناز سادات رضوي « فروغ»

فروردين ماه 1388

( پروا )

شاعر و نويسنده ي ارجمند جناب آقاي محمد نيكوبيان

عضو عالي قدر انجمن ادبي سخن

به نام پيوند دهنده ي دل ها

به مناسبت ازدواج سركار خانم مريم السادات صائم كاشاني با جناب آقاي مهندس احسان تولايي

باغ هستي

در باغِ هستي باز پيوند دو گُل رخ داد

اين از كنار سرو و آن از سايه ي شمشاد

از شور و مستي رقص ها كردند و شادي ها

گُل ها به آهنگ هزار و پايكوب باد

ياد آمدم از پاكي مريم كه با « مريم»

« احسان » از اخلاص و ادب دست محبت داد

ياد آمدم از شوروشوق خسرو و شيرين

ياد آمدم از عشق بي پيرايه ي فرهاد

در آذر هشتاد و شش پاييزِ رنگارنگ

بستند عهد مهر دو دلداده ي دلشاد

هشتاد و هشت و ماه فروردين و رقص گُل

باشد بلند از بلبل آواز مباركباد

محمد نيكوبيان « پروا »

فروردين ماه 1388

( سارا )

شاعر ارجمند سركار عليه خانم سارا باختر

عضو عالي قدر انجمن هاي ادبي سخن و جوان كوير آران و بيدگل

روز شنبه و هشت فروردين

قصه هاي هميشه سبز بهار ، نذر هر گوشه ي زمين مي شد

لحظه هاي قشنگ سال جديد ، سفره در سفره هفت سين مي شد

آسماني كه نور مي آورد دشت را به غرور مي آورد

با خودش عشق و شور مي آورد نوعروسي كه نازنين مي شد

پابه پاي امير قافله ها آسمان ميزبان چلچله ها

مريمي از تبار نافله ها شاعر شهر آفرين مي شد

ماه بانوي عشق مي آمد هر طرف بوي عشق مي آمد

عاشقي سوي عشق مي آمد ماه با ماه همنشين مي شد

ابرهاي ستاره ، باران ، شب ، رقص مهتاب توي ايوان ، شب

آسمان ونوس ها آن شب پيش اين ماه كمترين مي شد

دانه دانه ترانه هاي سپيد خنچه خنچه ستاره مرواريد

بر عروس بهار مي باريد عيد با عطر او عجين مي شد

بادِ نوروز و گلشن صائم شور افتاده بر تن صائم

ماه شب هايِ روشن صائم روي انگشتري نگين مي شد

عشق زيباترين بهانه ي دوست عاشقي بهترين نشانه ي دوست

شرط پيوند جاودانه ي دوست همچنان بود و همچنين مي شد

لحظه هاي معطر و گلچين خاطرات بهار پوش زمين

روز شنبه و هشت فروردين با عروسي او قرين مي شد

با سپاس فراوان سارا سادات باختر

فروردين ماه 1388

( حامد )

شاعر ارجمند جناب آقاي مهندس علي لوّاف آراني

عضو عالي قدر انجمن ادبي سخن

هديه ي كوير

بهار مريم و احسان شكوفه باران است

و بزم عاطفه مهمان خوب ياران است

طلوع عشق در آيينه ي اقاقي هاست

نگاه ماه به گُلخند چشمه ساران است

و صائم سخن امروز ميزبان دل است

فروغ ديده ي او عطر نوبهاران است

و برگ سبز عزيزان انجمن اكنون

رباعي و غزل و شعر ناب باران است

و حامد از گُل مريم چكامه مي سازد

و هديه اي ز كوير بزرگ آران است

علي لوّاف آراني

فروردين ماه 1388

( بديعي )

شاعر ارجمند سركار عليه خانم بديعي

عضو عالي قدر انجمن ادبي سخن

حديث عشق

پيام سبز غزل ها حديث عشق تو گويد

و ماه بركه ي آبي نشان ماه تو جويد

و صد ستاره بياور براي دختر دريا

به خيمه گاه پري ها براي آدم و حوا

چمن چمن گُل نسرين به رسم لاله بياور

شراب سرخ شقايق در اين پياله بياور

سوار مركب رويا فرشته مي رسد از راه

غزال خوش خبر اينك رسيده از كره ي ماه

نظر به روي تو دارد نظر به حجله ي ديدار

بر آن عروس بهاري بر آن عروس چمنزار

عسل ترانه بياور فروغ باده بياور

براي شاه پري ها گلاب ساده بياور

به رسم عاطفه اينك كمي ترانه بخوانم

به يُمن جشن ستاره در آسمان تو مانم

اگرچه قاصدكي تو غزال خوش خبري تو

زلال بركه ي آبي هميشه در نظري تو

و سرو و سوسن و سنبل نشانه هاي تو جويد

فرشته هاي محبت چه خوب وصف تو گويد

بخوان به رسم مقدس بيان سنت ديرين

كنار سفره ي عقدت به آفتاب نخستين

سفر بخير و سلامت عروس چله نشينم

سفيد برفي قصه عقيق سرخ نگينم

و يك سبد گُل مريم كنار مريم احساس

چه مريمي كه بهشتي چه مريمي كه گُل ياس

بديعي

فروردين ماه 1388

( حُسنا )

شاعر ارجمند سركار علّيه خانم حُسنا محمد زاده كاشي

عضو عالي قدر انجمن ادبي سخن

همنفس ياس

دميده اي که به شب هاي دل سحر باشي

و ميزبان غزل هاي شعله ور باشي

خبر رسيد بهاري قشنگ در راه است

هميشه همنفسِ ياسِ خوش خبر باشي

كبوترانه نشستي به بام خوشبختي

خدا كند كه از اين هم پرنده تر باشي

به روي شانه ي گُل هاي ناز مي آيي

كه از تمام درختان باغ سر باشي

هواي دفترم از بوي عشق لبريز است

به روي چشم غزل هاي من اگر باشي

بهار زنده به عطر بهار نارنج است

و با تو و غزلت ، گرچه مختصر باشي

به اوج مي رسد اين واژه ها اگر روزي

كبوتر غزلم را تو بال و پَر باشي

دو شاخه (مريم) از آن سوي عشق هديه به تو

دو روز مانده به شب هاي دل سحر باشي

حُسنا محمد زاده كاشي

فروردين ماه 1388

( بهجت )

شاعر ارجمند سركار عليّه خانم اكرم نوراني

عضو عاتي قدر انجمن ادبي سخن

براي دوست خوب و مهربان مريم السادات صائم كاشاني

هميشه سبز بماني

و قد كشيد و سپيدار شاپرك ها شد

شقايق لب او التهاب صحرا شد

بزرگ مي شد و بر تن وقار مي پوشيد

و ماه آينه ، امشب چقدر زيبا شد

پياله هاي سحر پُر شد از دعاي پدر

و دست مادر باران قنوت دريا شد

به روي آينه موجي زده زلالي تو

و چشم هاي ستاره حرير رويا شد

تلؤلُؤِ تن تو التهاب مهتاب است

بيا به مقدمت امشب ترانه بر پا شد

به تن امير قبيله وقار مي پوشد

عروس آينه امشب بهار مي پوشد

عسل ز كندوي چشمش پياله مي گيرد

و خوشه از مِي چشمش سلاله مي گيرد

شمال سبز نگاهت نگين چالوس است

خزر به آبي چشمت هميشه مانوس است

تو را بدست خداي غزل سپرد و نوشت

هميشه سبز بماني به شاخسار بهشت

اكرو نوراني ( بهجت )

فروردين ماه 1388

(آرزو )

شاعر ارجمند سركار علّيه خانم آرزو شاهزيدي

عضو عالي قدر انجمن سخن

مريمستان

با يك سبد گُل هاي مريم ، جان معطر

رنگ رُخت زيباتر از گُل هاي قمصر

گفتم بيايي بوسه بارانت كند دل

از صبح تا شب بسته بودم چشم بر در

سجاده هاي مهرباني ، پُر شد از نور

خواندم نماز عشق ، اما جور ديگر

آيينه داد از رويش گُل ها ، خبر ها

پيوند ياسِ دلربا ، با يك صنوبر

با يك قلم صد واژه را دل مي سرايد

بر جاي جاي تكه هاي قلبِ دفتر

نقل و نبات شعر ، با شور تو شيرين

اين گفته در وصف تو اي گُل مثل گوهر

با آرزوي گيسويت دل در ترنم

در مريمستان تو ، جان من معطّر

آرزو شاهزيدي

فروردين ماه 1388

( رحمت )

شاعر ارجمند جناب آقاي رحمت الله رعيت

مشاور ادبي و عضو عالي قدر انجمن سخن

دو گل

نوبهار است و دو گُل خندان

بسته از جان و دل به هم پيمان

اين يكي مثل ياس ، عطرآيين

وآن يكي مثل مهر ، نور افشان

هست زيبا تر از همه گُل ها

نوعروس سخن در اين بستان

زينت افزاي بوستان « مريم »

مورد مهر دوستان « احسان »

مثل « شبنم » به گونه ي « مينا »

اشكِ احساسِ « صائمِ كاشان »

« برگ سبزيست تحفه ي درويش »

شعر « رحمت » كجاست در خورشان

رحمت الله رعيت « رحمت »

فروردين ماه 1388

( بنّا )

تاريخ ساز تواناي معاصر جناب آقاي عبدالرحيم رجبعلي زاده

عضو عالي قدر انجمن هاي ادبي صبا و سخن

وصلت فرخنده

اينك چو تولايي و صائم بستند

عهد خوش ازدواج با صد امّيد

اين وصلت فرخنده مبارك بدا

با لطف خداي عشق در سال جديد

چشم و دل ياران سخن روشن شد

از مژده ي اين وصلت و اين جشن سعيد

« بنّا » پيِ تاريخ رقم زد كه « بُوَد

پيوند خوش مريم و احسان جاويد »

ربيع الاول 1430= فروردين 1388

عبدالرحيم رجبعلي زاده « بنّا »

( علّامه )

شاعر ارجمند جناب آقاي ابو محمد علّامه ي فيض

عضو عالي قدر انجمن سخن

دو دلبند

دو زيبا عاشق دانا و با هوش

سراپا با صفت هاي حميده

يكي چون ماه ، با رخسار زيبا

دگر چون سرو ، با قدِّ كشيده

دل علّامه خواهد اين دو دلبند

هميشه سالم و از غم رهيده

پيوندتان مبارك

علّامه ي فيض

فروردين ماه 1388

(آزاد بخش )

نويسنده ي ارجمند جناب آقاي سيد احسان آزادبخش

عضو عالي قدر انجمن سخن و مديريت محترم كتابخانه ي حضرت آيت الله رضوي كاشاني

سركار خانم مريم السادات صائم كاشاني شاعر معاصر

با سلام و نهايت احترام ضمن تبريك و تهنيت نوروز باستاني سال 1388 بدينوسيله پيوند و شروع زندگي مشتركتان را با جناب آقاي مهندس تولايي تبريك عرض نموده ، براي شما و همسر گراميتان آرزوي موفقيت در تمام ادوار زندگي در ظلِّ توجهات خداوند متعال و حضرت ولي عصر (عج ) داريم.

اميدواريم ساليان طولاني از سايه ي پُر مهر و محبت جناب استاد صائم ، ابوي مكرّم و والده ي گراميتان بهره مند باشيد.

هيات امناي مجموعه فرهنگي كتابخانه و دارالتبليغ حضرت آيت الله رضوي ( ره ) كاشان

فروردين ماه 1388

( سلطاني )

بهار شد با تو ...

بهار آينه دار بهار شد با تو

كه فصل فصلِ غزل ماندگار شد با تو

بهار فصل قشنگي است ، تو قشنگتري

عروس شاه پري ها كنار شد با تو

لباس ماه به تن كرده اي ستاره بنوش

كه آسمان همه با اعتبار شد با تو

سوارِ اسبِ سپيدِ رسيده از رهِ دور !

سعادتست كه يك عمر يار شد با تو

خدا تمام تو را غرق نور كرد و سپس

سرود شعري و آن شاهكار شد با تو

چقدر آينه تن مي كني فرشته تري

چقدر آينه ، چشم انتظار شد با تو

محسن سلطاني

فروردين ماه 1388

به ترتيب حروف الفبا

اين هفته نيز با اشعاري ژرف و شيرين در خدمت شما دوستداران قند پارسي هستيم با شاعران انجمن ادبي سخن كاشان به ترتيب حروف الفبا:

سركار خانم اكرم نوراني (بهجت)

 

 مثل نماز حاجتم، حاجت روائي

تو مثل قبله، دائماً رو به خدائي

 

بر گونه ي گل، مثل شبنم مي درخشي

در ساغر سجاده، اكسير دعائي

 

تو مستجابي، در قنوت برگ گل ها

ديوان چشم غنچه را شعر صفائي

 

دريايي و در دامن چشمم نشسته

بر خون كوير سينه ام، بي ادعائي

 

آبي ترين حسي به چشمان كبوتر

هنگامه ي پرواز تا بي انتهائي

 

همچون غزل هاي نجيب شيخ شيراز

با فال سبز چشم خود مشكل گشائي

 

عيسائي و مثل مسيح مريم عشق

بر دردهاي بي دواي من دوائي

 

وقت سحر بهجت تو را مي خواند و مي گفت:

مثل نماز حاجتم حاجت روائي

 

جناب آقاي محمد رضا جراح (پيمان)

 

 معراج شهادت

 

از بين ما رفتند مرغان مهاجر

از شهر ما رفتند مردان مسافر

 

از جسم خود بندِ تعلق باز كردند

تا شاخسار قُرب حق پرواز كردند

 

آن ها رها گشتند و ما تنها نشستيم

در قيد دل بستن به يك رؤيا نشستيم

 

رفتند تا ناموس ما ايمن بماند

ناموس ما ايمن ز اهريمن بماند

 

بر كار ما روح شهيدان است ناظر

غايب ز چشم ما ولي هستند حاضر

 

ما در قبال خونشان آيا چه كرديم؟

جز بستن دل را بر اين دنيا چه كرديم؟!

 

ترسم كه از ديدارشان روز قيامت

ما مانده باشيم و ندامت ها و خجلت

 

دنياي ‌آنان بود مأواي سعادت

مقصود آنان بود معراج شهادت

 

افسوس جمعي خونشان پامال كردند

انديشه ي ابليس را دنبال كردند...

 

افسوس از راه جفا پيمان شكستند

قلب امام عصر را از كينه خستند

 

سركار خانم صديقه اخوان پور (تبسم)

 

مادر من از چشمان تو، آموختم رسم وفا

با دستِ گرم مادرم، دل پر شد از مهر و صفا

 

با بوسه هايت مي دهي بر من اميد زندگي

حالا مسير عشق را تقديم فردايم نما

سركار خانم مريم وطني (ترنم)

 

 حس مبهم

 

عاقبت آيينه را خواهم شكست

آن غبار كينه را خواهم شكست

 

مثل حس مبهمي در يك فرار

حسرت ديرينه را خواهم شكست

 

قلب من مي سوزد از داغ فراق

درد و رنج سينه را خواهم شكست

 

عاقبت در حسرت چشمان يار

بغض هر آدينه را خواهم شكست

 

عشق در سي ساله ي عمرم نشد

معبد گنجينه را خواهم شكست

 

عمر دل كوتاه باشد لاجرم

قامت آيينه را خواهم شكست

 

جناب آقاي علي لواف (حامد)

 

صفاي اهل ايمان

 

بيا تا عشق جانان را بفهميم

فروغ جام عرفان را بفهميم

 

و با احساس گل هاي بهاري

صداي پاي باران را بفهميم

 

بيا باسقاي و ساغرپرستي

طلوع مهر رخشان را بفهميم

 

عدالت، عاشقي، امّيدواري

سرود سبز احسان را بفهميم

 

بيا با ذبح تنها مايه ي خويش

شكوه عيد قربان را بفهميم

 

به دوراني كه دل تنهاي تنهاست

وفا و عهد و پيمان را بفهميم

 

بيا تصوير دشت كربلا را

قيام سربداران را بفهميم

 

زماني كه مسلماني غريب است

حضور اهل ايمان را بفهميم

 

بيا حامد نگاهي در كمين است

نواي ناب قرآن را بفهميم

 

سركار عليه خانم حُسنا محمدزاده (حسنا)

 

 تقديم به مقام والاي شهدا

آخرين غزل

 

دلش كه داشت پُر از حس شاپرك مي شد

كوير خشك لبانش ترك ترك مي شد

 

چكيده بود ستاره كنار ماه رخش

به روي بال نسيمي كه قاصدك مي شد

 

و آخرين غزلي را كه زير لب مي خواند

فضاي قصه پر از ناي ني لبك مي شد

 

و لحظه اي كه به تاريخ عشق مي پيوست

عيار عشق و خلوص دلي محك مي شد

 

و واژه هاي چكيده از آبشار خلوص

به روي آينه ها تا هميشه حك مي شد

 

و قاصدي كه از آن سوي قصه مي آمد

به روي زخم دل مادري نمك مي شد

 

و باز خاطره اي روي سينه ي ديوار

و خانه اي كه پر از حس شاپرك مي شد

جناب آقاي رحمت الله رعيت (رحمت)

 

 گل هاي كاشي محراب

بوي گل خشخاش مي دهد

بي ترديد

سوداگري اين جا نماز مي خواند

و قصد دارد جماعت را به اعتياد بكشاند

وگرنه

پيوند خشخاش با گل كاشي

چه مفهومي دارد؟!

 

سركار خانم سارا باختر (سارا)

 

 براي  آقاي سبز آينه ها

 

آري طلوع آمده در اقتداي تو

يعني سپيده سر زند از چشم هاي تو

 

يعني دوباره پنجره ها باز مي شوند

رو به بهارِ عاطفه ها در هواي تو

 

آقاي سبز آينه ها! نور كوثري،

جاري شده به خنده ي مشكل گشاي تو

 

دستان تو بهانه ي ام يجيب هاست

يعني ظهور مي شكفد از دعاي تو

 

اي باور حقيقت انديشه هاي سبز

پيدا شده در آينه ي حق نماي تو

 

تاريخ روي هر نفست ثبت مي شود

صدها قيام سر زده از ماجراي تو

 

حتا بهار تكيه زده بر طراوتت

حتا جوانه مي شكفد در هواي تو

 

شاعر شدند پيش نگاه تو ابرها

باران شروع مي شود از ردّپاي تو

 

در تو رسالتي است كه آزاده تر شده

هر كس گِره زده به ضريحِ ولاي تو

 

ماهِ تمام صورت اين آسمان تويي

و روزها نشانه ي شمسُ الضحاي تو

 

يعني نمي رسند سحرها، به تو هنوز

يعني سپيده سر زند از چشم هاي تو

 

جناب آقاي محسن سلطاني

 

 " شعله ي پايان گرفته "

 

گفتم كه عاشقت شدم و جان گرفته ام

در زيرِ سايبانِ تو سامان گرفته ام

 

حتما تمام مي شود اين اضطراب پوچ

اين بُغضهايِ بر سرِ دندان گرفته ام

 

واي از خيالِ خام كه با دل چه مي كند؟!

جان دادم و بلايِ فراوان گرفته ام

 

حالا هزار بار پشيمانم از خودم

از اين هوايِ ابريِ باران گرفته ام

 

رويِ لبم شكوفه ي احساس يخ زده

كه نوبهارِ شكلِ زمستان گرفته ام

 

بانو مرا دوباره به دنيايِ خود ببَر

اينجا درست شعله يِ پايان گرفته ام !!!

 

جناب آقاي استاد صائم كاشاني

 

 پياله ي صبح

 

 غبارِ راهِ تو، گل قطره هاي باران است

 بيا كه بي تو بهارِ دلم، زمستان است

 

فروغِ برقِ نگاهت، در آسمانِ اميد

 كويرِ تشنه ي جان را نويدِ باران است

 

فرازِ قُلّه ي مهتاب، اي ستاره بتاب

 كه از فروغِ تو چشمِ سحر فروزان است

 

شرابِ مهرِ تو مي جوشد از پياله ي صبح

 دلت چو خانه ي خورشيد پرتوافشان است

 

به جشنواره ي چشمت، ترانه ها خواندم

 در اين شراب سرا، دل هميشه مهمان است

 

اگر گلابِ غزل، هديه آورد صائم

 عجب مدار، كه اين ارمغانِ كاشان است

 

سركار خانم مهناز السادات رضوي (فروغ)

 

بلبلی شیدا

 

به باغ وراغ می گشتم مثال بلبلی شیدا

تو بودی نغمه خوان گل شدی پیداتر از پیدا

 

به دشت سبز چشمانت مثال آهویی مستم

رمیدم  از همه عالم شدم شیداترین  شیدا

 

تو قرص کامل ماهی که پیشت مهر ناچیز است

تو یی گل  واژه ی  قبلم تویی زیباترین  زیبا

 

چه شبهایی که با یادت نشستم تاسحرای گل

شبی با حافظ چشمت  رسیدم تا  شب یلدا

 

ز هجر روی تو  ای  گل فروغ عاطفه  سوزد

 تویی  کاری ترین  مرهم برای  این دل سودا

 

جناب آقاي حسين عرشي (كوثر)

 

 ترانه ي عرفاني

 

رفتی و ز خانه ام صفا را بردي

شيرينيِ لحظه هاي ما را بردي

با رفتنت اي ترانه ي عرفاني

از ناي هزار دل نوا را بردي

 

جناب آقاي كويري (كوير)

 

شر شر شبي

      شاعرانه

      شاخه هاي شُكر

      درختي دردمند را

      به سوي ستايشي ساده سوق مي دهد

دستان دعايي افراشته

تا خدا را بخواند

      خشك و بي احساس

      زل زده زاري نمي كند

زوزه ي تلخ گرگي

      كه زجه هايش را زار مي زند

      خلوت خشك

      درخت و خدا را

خط مي زند تا

خواسته هايش

      را بخواند و بخواهد

      تا خدا مجاب شود

      و گرسنگي اش را ...

گله ي گوسفندي

در انتهاي آغلي گرم

      خروپفي خودخواهانه مي خوانند

و خري

      چشم به آسمان دوخته

      و ستاره ها را به شكل كاه مي بيند

و از خدا مي خواهد

      پرنده شود

      گنجشك ها نياز معمولي خودشان را مي خوانند

و گندم فردا را مي پايند

سگ سري سري از سر مستي سر مي دهد

      و استخوان بي قواره اش را مي ليسد

كلاغ ها چه عارفانه مي خوانند !!

            انگار دزدي ديشبشان را توبه مي كند

خبري از مورچه ها نيست ؟!

            انگار آب شده اند

                  رفته اند زير زمين و مخفيانه مي خوانند

          o

خدا

      پاي سفره ي نياز

            چه كسي مهمان مي شود ؟!

                  نمي دانم ...

مريم السادات صائم كاشاني (مريم)

 

ظهر عطشناك

 

حالا كه از نگاه زمان خسته مي شوم

پل مي زنم به سوي دو چشمِ سياه تو

وقتي كه از پياله ي لب هات پُر شدم

مي خوانم از طراوت اوجِ پناهِ تو

 

در شرقي كويرِ دلت بوته اي شكفت

كز ساقه ي شكسته ي احساس مي چكيد

بر جاري نگاهِ نجيبت عطش نشست

طفل زمان ز حسرت آب، آه مي مكيد

 

هر سينه با تمام نفس هاش جاي توست

آري براي تازه شدن قلب ها شكست

ما را ببخش، جان كه نداديم در رهت

بادا فداي ظهرِ عطشناك، هر چه هست