سوشید

نام کوهی در برزک

سوشید

نام کوهی در برزک

۳۰۲- آثار و فواید ورزش

 

 آثار و فواید ورزش

الف) آثار فردی: ورزش باعث ترمیم و تربیت جسم و پرورش بدن و سلامتی و نشاط و تقویت قوای جسمانی و در نتیجه رشد جسمی و روحی می گردد.

ب) آثار اجتماعی: ورزش باعث سلامتی اجتماع شده و اجتماع را از خاموشی و سکون و تنبلی به روشنایی و حرکت سوق داده و از بروز انحرافات اخلاقی و خانمان برانداز اعتیاد، سوء مصرف مواد و لذتهای زودگذر دور نگه می دارد.

ج) آثار خانوادگی: خانواده ای که ورزش در آن حاکم باشد شادابی با سلامتی و کار و تلاش همراه با قوت و قدرت توام است و آثار روانی، ضعف اعصاب، تنبلی در آن خانواده نیست.

د) آثار اخلاقی: دوری از رذایل اخلاقی، انحرافات جنسی و شهوانی، دور از عصبانیت ها و عقده گشایی  و برقراری روح محبت، دوستی، تعاون و ایثار و گذشت را در انسان زنده می کند.

ه) آثار اقتصادی: هر ملتی برای شکوفایی اقتصادی نیاز به توان، قدرت و بازوهای نیرومند و مغزهای فعال دارد که همه اینها نیازمند به بدن سالم و نیرومند و قوی هستند.

پیامدها و فواید ورزش:

۱- سلامتی.

۲- ایجاد تحرک.

۳- ایجاد استقامت و اراده قوی.

۴- نشاط.

۵- ایجاد قدرت.

۶- ایجاد دقت و سرعت.

۷- ایجاد رقابت و مشارکت.

۸- ایجاد محبت و صمیمیت.

۹- عدم یاس و امید به آینده.

۱۰- الگوپذیری و اطاعت.

۱۱- احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری

۱۲- ایجاد عدالت و رعایت شرایط.

۱۳- احترام به نظر دیگران در قضاوت.

۱۴- خضوع و فروتنی.

۱۵- ایثار و گذشت.

۱۶- برنامه ریزی در تمرین و کارها.

۱۷- عبرت گیری از شکست ها.

۱۸- تلاش و کوشش مداوم.

۱۹- مبارزه در سختی ها

۲۰- امتحان و مسابقه و سرانجام موفقیت.

شیخ الرئیس ابوعلی سینا:

«دارو صفا می دهد و جفا می کند ورزش صفا می دهد و جلا می بخشد.»

فاطمه کاردان - کارشناس تربیت بدنی

 

۳۰۱- سرانه سلامت روان

 

«استاد یار دانشکده علوم پزشکی اصفهان با اشاره به آمار سازمان ملل گفت: ۶۷ درصد کار در جهان به زنان تعلق دارد و اگر کارخانه را هم به آن اضافه کنیم به طور متوسط زنان ۱۸ ساعت کار می کنند در حالی که تنها ۱۰ درصد درآمد جهان به زنان تعلق می گیرد.

ایشان با تاکید بر این که در کل دنیا یک درصد از دارایی جهان در اختیار زنان است افزود: در دنیا ۱۳۷ میلیون بیسواد وجود دارد که ۶۳ درصد آن زنان هستند.

وی درباره نتایج این مطالعات گفت: ۱۲ تا ۴۴ درصد خانواده ها در کشورهای در حال توسعه دارای خشونت جنسی، ۳۸ تا ۷۴ درصد خشونت فیزیکی، ۴ تا ۲۵ درصد خشونت فیزیکی بدون آسیب و ۱۴ تا ۱۵ درصد  رفتارهای کمک جویانه داشته اند.

وی با اعلام ۸ هدف جهانی از اهداف هزاره سوم گفت: ایران از جمله کشورهایی است که تا سال ۲۰۱۵ متعهد به اجرای این اهداف است که ۳ هدف آن از جمله دسترسی به آموزش در تمام سطوح، برابری جنسی و کاهش مرگ و میر مربوط به زنان است.

وی اظهار داشت: در دنیا ۴۲ درصد از افسردگی به زنان تعلق گرفته و عاجزترین بیماری روانی در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران بیشترین بار بیماری بار افسردگی بر بانوان تحمیل می شود.

وی سرانه سلامت روان برای هر بیماری را در ایران ۲۵ تومان اعلام کردو گفت: لازم است نمایندگان و اشخاص درگیر قانون سلامت جامعه را بیشتر مورد توجه قرار دهند.»(۱)

 

(۱) روزنامه ایران - ویژه نامه اصفهان - ۲۷ بهمن ماه ۱۳۸۶

 

۳۰۰-رئیس دولت نهم و شاه

 

احمد توکلی:

«...رئیس دولت نهم و شاه از نظر اخلاقی نقطه مقابل یکدیگر هستند اما این سیاست تکیه بودجه بر نفت اگر با سیاست های شاه یکی شود نتیجه آن نیز یکی خواهد شد. به هر حال اتکا به نفت هر روز بیشتر می شود و درآمد نفتی ما که حاصل از فروش ثروت است چندان با حرکت های ملی ارتباط ندارد. در چنین اقتصادی تقاضای کلی بدون توجه به عرضه کل جامعه بالا می رود و دولت برای جبران این مهم به سوی واردات حرکت می کند در این راستا برخی کالاها با کاهش شدید قیمت روبه رو می شوند و بخشی از کالاها که قابل وارد شدن نیستند مثل مسکن با افزایش قیمت مواجه می شوند که گرانی بخش غیر قابل تجارت به بخش قابل تجارت سرایت می کند. بر این اساس با واردات، بخش قابل تجارت نابود می شود. نتیجه چنین سیاستی تورم و رکود است و در ادامه آن صادرات غیر نفتی کاهش می یابد. به هر روی امسال اتکای منابع بودجه عمومی دولت به منابع نفتی ۵۹ درصد می باشد و این اتکا به نفت حتما بیماری هلندی را در سال آینده در اقتصاد کشور تشدید می کند.»(۱)

 

(۱) روزنامه اعتماد ملی - چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۶

 

 

۲۹۹- تغییر و تحولات دقیقه ای

 

«... به گفته فرماندار کاشان اطلاعات مربوط به انتخابات و نامزدهای انتخاباتی به صورت متمرکز و کشوری اعلام خواهد شد.

وی اخبار مربوط به رد و یا تائید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی جزء اخبار طبقه بندی شده اعلام کرد و افزود: اخبار مربوط به انتخابات به دلیل تغییر و تحولاتی که در هر دقیقه و هر ساعت ممکن است اتفاق بیافتد هنوز رسانه ای نشده است و در حال طبقه بندی است.»(۱)

 

(۱) نشریه آرمان کاشان ۱۷ بهمن ۱۳۸۶

۲۹۸- به من ربطی ندارد

 

موش از شکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سرو صدا برای چیست . مرد
 مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی
 مشغول باز کردن بسته شد . موش لب هایش را لیسید و با خود گفت : کاش یک غذای
 حسابی باشد .

 اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون
 صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود . موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید
 را به همه حیوانات بدهد . او به هر کسی که می رسید ، می گفت : توی مزرعه یک
 تله موش آورده اند ، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است ...

 مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : آقای موش برایت متاسفم
. از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش
 ندارم ، تله موش هم به من ربطی ندارد .

 میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سر داد و گفت : آقای موش من فقط
 می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من
 ربطی ندارد . مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود .

 موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت . اما گاو
 هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت :  من که تا حالا ندیده ام یک گاوی
 توی تله موش بیافتد ! . )) او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد و دوباره مشغول
 چریدن شد .

 سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خود برگشت و در این فکر بود که
اگر روزی در تله موش بیافتد ، چه می شود؟

 در نیمه های همان شب صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید . زن مزرعه
 دار بلافاصله بلند شد و به سوی انبار رفت تا موش را که در تله افتاده بود ،
ببیند .

 او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده موش نبود ، بلکه
یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک
شد ، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد . صاحب مزرعه با
 شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت ، وقتی زنش را در این حال دید او
 را فوراً به بیمارستان رساند . بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد . اما روزی که
 به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :
 برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .

 مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد
بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید . اما هر چه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد .
 بستگان او شب و روز به خانه آنها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند .
 برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد ، میش را هم قربانی کند تا با گوشت آن برای
 میهمانان عزیزش غذا بپزد .

 روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز
 صبح ، در حالی که از درد به خودش می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی
 زود در روستا پیچید . افراد زیادی در مراسم خاک سپاری  او شرکت کردند .
 بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای
 میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند .

 حالا موش به تنهایی در مزرعه می گشت و به حیوانات زبان بسته ای فکر می کرد
 که کاری به تله موش نداشتند !!!!!!!!!!.

منبع: سلمقان

۲۹۷- وقتی که عشق آخر تصمیمش بگیره

 

               میشه خدا رو حس کرد

تو لحظه های ساده

               تو اضطراب عشق و

گناه بی ارداه

               بی عشق، عمر آدم

بی اتحاد میره

               هفتاد سال عبادت

یک شب به باد میره

وقتی که عشق آخر، تصمیمش بگیره

کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه

هرچی محال می شد با عشق داره میشه، انگار داره میشه

عاشق نباشه آدم

                            حتی خدا غریبه است

از لحظه های حوا

                         حوا می مونه و بس

نترس اگر دل تو از خواب کهنه پاشه

شاید خدا قصه ت از نو نوشته باشه

 

 

۲۹۶- حرفهای یک سرباز سازندگی درباره جهاد کشاورزی کاشان

 دوستی که سرباز سازندگی در جهاد کشاورزی کاشان بود با انرژی و انگیزه وارد این مجموعه شد و به قول خودش قصد داشت از این دوران حداکثر استفاده را بکند. یکی از کارهای جالبی که می خواست انجام بدهد ولی با سردی افراد آن مجموعه روبرو شد؛ راه اندازی یک وبلاگ بود که در اینجا یکی مطلب از آن را برای دوستان می آورم:

«تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف ولی پا توی کفش بزرگان که میشه کرد

اصل 147 قانون اساسی

دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش در کارهای امدادی – آموزشی – تولیدی و جهاد سازندگی با رعایت کامل و موازین عدل اسلامی استفاده کند در حدی که به آمادگی رزمی ارتش آسیبی وارد نشود

دوست عزیز شما مخاطب یکی از مشمولین همین طرح هستید که درمرکز ترویج و خدمات جهاد کشاورزی برزک مشغول فعایت است

یکی ازبرنامه های پیش بینی شده در راه اندازی این وبلاگ تجزیه و تحلیل کلیه فعالیت های مربوط به بخش کشاورزی بخش برزک است و لازم میدانم شرح وظایف تعیین شده از سوی اداره کل پشتیبانی شبکه ترویج را به عرض شما برسانم که جای ایراد به فعالیت وبلاگ وجود نداشته باشد آخه زیاد شنیدم حتی بعضی از تحصیکرده ها هم بودند که عنوان بیکاری را به این کار اختصاص می دادند .

یکی از اهداف طرح سربازان سازندگی ایجاد زمینه مناسب جهت گسترش فعالیت های بخش کشاورزی و توسعه روستایی میباشد که به جرات می توانم بگویم خیلی کم به این مورد توجه میشود (البته در سطح حوزه فعالیت خودم ) که امیدوارم بتوانم جبران کنم

راستش رو اگه بخواهید بدونید اینه که بخشهای مختلف مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان اونقدر وقت ما رو مشغول کارهای خودشون کرده اند که حتی فرصت فکر کردن به این چیز ها رو هم پیدا نمی کنیم و به عنوان یه تجربه غیر اخلاقی به این نکته اشاره میکنم که هر گاه تونستیم فرصت و قدرت فکر کردن رو از کسی بگیریم می تونیم راحت ضربه فنی کنیم کاری که بعضی ها خیلی وارد هستند وتا ما میریم فکر کنیم با کاغذ برجی میسازند اگر چه برج اونا دوامی نداره چون حتی خودشون هم اونقدر عجله کردند که باور کنید بیشتر از ما بهش فکر نکردند ولی مهم اینه که ساختند و( خوشهالند که دیدی چه کار کردیم هیچکس سر در نیاورد ) یا مثل یه کشتی که قطب نماش رو از کار انداختند و بیچاره برای رسیدن به ساحل مجبوره دنبال کشتی همسایه حرکت کنه ولی خب تا حالا این طور بوده از حالا به بعد قراره یه فرق هایی بکنه تا الان میگفتم به قول شاعر

ما را به میزبانی صیاد الفتی است         ور نه به نیم ناله قفس میتوان شکست

البته باید بگم اصلا این شعر رو جدی نگیرید چون باور کنید من یکی دیگه طاقت دیدن صیاد رو ندارم

با این تفاسیر فکر میکنم ثابت کرده باشم که هدف اصلی من انجام وظیفه است و بس ...........................................................

برای همه شما آرزوی موفقیت دارم »

مبنع : سرباز سازندگی

 

۲۹۵- پایش رشد و تکامل کودکان و نوزادان نگار عصر

 

چند روز پیش با موسسه ای آشنا شدم که حیفم آمد در این وبلاگ معرفی نکنم:

«موسسه توانبخشی ولی عصر(عج)» «مرکز پایش رشد و تکامل کودکان و نوزادان نگار عصر- کاشان»

این موسسه در شرح کار خود آورده است:

«مرکز پایش رشد کودکان و نوزادان نگار عصر با همکاری وزارت بهداشت و درمان در راستای هدف مداخلات زودهنگام اقدام به برگزاری جلسات مشاوره و ارزیابی رشد طبیعی نوزادان و کودکان در حیطه های حرکتی، گفتاری، شناختی، اجتماعی و خودیاری توسط متخصصین آموزش دیده نموده است.

این جلسات در روزهای یکشنبه در این مرکز بهداشتی برگزار شده و به صورت رایگان می باشد. برای اطلاعات بیشتر می توانید با شماره تلفن ۴۴۶۵۵۱۱ تماس بگیرید.»

در قسمتی دیگر از بروشور این موسسه آمده است:

«پدر و مادر عزیز :

کودک شما به طور طبیعی با سرعتی باور نکردنی در حال تکامل می باشد و با سپری کردن هر مرحله از رشد تجربیات جدیدی را کسب کرده و پایه و اساس فعالیتهای آینده خویش را طرح ریزی می کند. شما به عنوان پدر و مادر نقش مهمی را در آفریدن این تجربیات دارید. برای این کار لازم است مطمئن شوید کودکتان در کدام مرحله رشد و تکامل خود قرار دارد و چه فعالیتهایی باید انجام شود تا وی به مرحله ی بعدی رشد خود برسد.

به این ترتیب شما علاوم بر تامین نیازهای اصلی کودک مثل غذا، آب، پوشاک و مراقبتهای بهداشتی می توانید با انجام تمرینات و دستورات بسیار ساده، در طی کردن مراحل رشدی همراه کودک خود باشید.»

و این موسسه در قسمتی دیگر از شرح کار خود آورده است:

«برای آنانکه می خواهند کودکانی باهوش داشته باشند.

برای آنانکه می خواهند آینده کودک خود را در نوزادی تعیین نمایند.

برای آنانکه می خواهند برای سئوالات خود درباره ی فرزندشان پاسخی بیابند .

برای آنانکه به سلامت جامعه اهمیت می دهند.

برنامه ای ویژه داریم:

با شرکت در جلسات ارزیابی رشد نوزادان و کودکان در پیشبرد سلامت جامعه سهیم باشیم.»

 

۲۹۴- انقلابی در انقلاب

 

بعد از گذشت ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و قرار گرفتن ارزشی ترین نیروهای انقلابی در مصدر امور؛ رئیس دولت نهم در سخنرانی خود در راهپیمایی ۲۲ بهمن  جمع بندی خوبی ارائه نمود که قابل شنیدن و شنیدن مجدد است.

او گفت که برای این که ببینیم چرا مملکت ما با مشکلات بسیاری مواجه است، کارگروهی تشکیل دادم که بررسی کنند. نتایج بررسی این بود که ما متوجه شدیم که ریشه تمام مشکلات در سه چیز است:

«بسیاری از مشکلات در این است که برنامه و اقدامات بر اساس عدالت پایه ریزی نشده است، عدالت سوزاننده فساد است. به این نتیجه رسیده ایم که برای برپایی عدالت چند بخش باید اصلاح شود؛

۱- اولین بخش، بخش مالیاتی است.

۲- بخش دوم بخش بانکی است که یک درصد متقاضیان بیش از ۵۵ درصد تسهیلات را به خود اختصاص می دهند.

۳- بخش سوم، نظام توزیع است، نظام توزیع باید با کمک اصناف اصلاح شود.

۴- نظام واردات و صادرات باید اصلاح شود، واردات عمدتا در انحصار است و صادرات هم در انحصار است که باید اصلاح شود.

۵- بخش دیگر نظام صدور مجوزها است که در اخیتار افرادی است که رابطه دارد

۶- بخش دیگر نظام رایانه ها است که باید اصلاح شود. سالانه ۹۵ هزار میلیارد تومان رایانه می دهیم اما بیش از ۷۰ درصد رایانه ها سهم سه دهک بالای جامعه می شود و این خلاف عدالت است.

وی گفت: اقتصاد ما غیر مردم مدار و رایانه ای و غیر عادلانه است که باید اصلاح شود. در زمینه اقتصاد نتایج طراحی ها به اطلاع مردم و صاحب نظران خواهد رسید.»

وی که در ابتدای بررسی علل مشکلات کشور نتایج کارگروه ذهنی خود را ۳ مورد ذکر کرده بود در هنگام بیان ریشه ها به بیش از ۶ ریشه اشاره کرد. و چنانچه وقت اجازه می داد احتمالا در پشت تریبون، موارد دیگر نیز یادش می آمد و به اطلاع مردم می رساند.

و همچنین به وجود  جاسوس هایی که به ضرر منافع مردم و به استفاده کشورهای بیگانه کار می کرده اند اشاره کرد. 

در پایان سخنرانی، رئیس دولت نهم که دولت خود را به صورت غیر مستقیم انقلابی در انقلاب می داند و اعتقاد دارد همگان قبل از وی بد بوده اند. به کارهای خوبی که در دولت نهم صورت گرفته اشاره کرد و به مقایسه آن با چند سال قبل پرداخت.

صدا و سیمای جمهوری اسلامی با پخش نکردن صحبت های رئیس دولت نهم در خبرها، قدمی آشکار در جهت سانسور برداشت.

 

۲۹۳- رییس جمهور ‏ در جمع راهپیمایان 22 بهمن

:
یار همه مظلومان و دشمن چپاولگران هستیم


 

تهران - حیات

رییس جمهور گفت: ملت ایران یار همه مردم مظلوم جهان و دشمن چپاولگران و چپاولگری است. 

 به گزارش حیات به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دولت ،  محمود احمدی نژاد رییس جمهوری اسلامی ایران قبل از ظهر امروز در بخش پایانی راهپیمایی 22 بهمن به ایراد سخنرانی پرداخت.

بنابر این گزارش رییس جمهور گفت: بدون تردید انقلاب اسلامی از جنس و دنباله نهضت ‌انبیاء الهی است.

احمدی نژاد با اشاره به اینکه عقل یکی از موهبت‌های الهی به انسان است، افزود: پیامبران و ائمه هدی (ع) و صالحان که خود در اوج کمال انسانی هستند سعی و تلاششان برای رشد انسان‌ها و بشریت است.

وی با اشاره به ماه محرم و صفر گفت: قیام امام حسین برای این بود که انسان‌ها کمال ‌پیدا کنند و عشق و عدالت و ایثار به بشریت نشان داده شود. بشریت امروز و تشنگان توحید و عدالت توجه کنند که امام حسین (ع) سرور آزادگان که پیشتاز اخلاص و پاکی و محبت است، در برابر ظلم ظالمان قیام کرد و مقاومت نمود تا ارزش‌های انسانی و الهی باقی بمانند.

وی گفت: حسین (ع) پرچم هدایت و سفینه ‌نجات همه بشریت است و تا ابد باقی خواهد ماند و تا زمانی که فرزند برومندش حضرت مهدی (عج) بیاید او نیز با پرچم یالثارات قیام خواهد کرد و عدالت و خداپرستی را همگانی می‌کند.

رئیس جمهور انقلاب اسلامی را دنباله‌رو قیام کربلا و از جنس آن دانست و اظهار داشت: مردم ایران در همان مسیر قدم بر می‌دارند و منادی پاکی و عدالت و برادری هستند و یار مردم‌مان مظلوم و دشمن چپاولگری هستند و در برابر همه دنیای چپاولگران و ظالمان خواهند ایستاد.

رئیس جمهور در ادامه افزود: دنیا بداند اگر ملت ایران در روز عاشورا حاضر بود صحنه به گونه دیگری رقم می‌خورد و امروز 29 سال است که به تبعیت از فرهنگ حسینی و ایستادگی کمر استکبار را شکسته است.

احمدی نژاد خطاب به ملت بزرگ ایران تصریح کرد: مقاومت و ایستادگی شما ملت و رهبری عزیز انقلاب پیشاپیش ملت بود که منطق ما را در پرونده هسته‌ای پیروزی کرد. دشمنان فکر می‌کردند با تهدید و چنگ و دندان نشان دادن ملت ایران عقب نشینی می‌کند. آنان در موضوع هسته‌ای حیثیت خود و شورای امنیت را بردند.

وی خاطرنشان کرد: برخی اعضای دائم شورای امنیت داعیه صلح و امنیت دارند اما بر اساس اطلاعات غلط به دیگر اعضای شورای امنیت قطعنامه علیه ایران را به این شورا تحمیل کردند و این در حالی بود که در هنگامه جنگ اسرائیل علیه لبنان و جنایت‌آفرینی‌های این رژیم علیه مردم لبنان شورای امنیت علیه ایران قطعنامه‌ صادر کرد اما در نهایت این دسته از اعضای شورای امنیت بر اساس گزارش سازمان‌های اطلاعاتی خودشان متوجه شدند که ادعاهایشان چقدر بی‌پایه و بی اساس است.

رئیس جمهور با بیان اینکه متاسفانه برخی کشورها امروز به جای عذرخواهی از ایران می‌گویند چرا برخی بند‌های قطعنامه علیه ایران اجرا نمی‌شود.

رئیس جمهور گفت: من تاکید می‌کنم که ملت ایران برای دستیابی به حقوق هسته‌ای خود ذره‌ای عقب نشینی نخواهد کرد، به بدخواهان ملت ایران توصیه می‌کنم به قانون و عدالت باز گردند.

وی گفت: آنها فشارهای اقتصادی و سیاسی و تهدید و لزوم پذیرش ذلت در برابر زیاده خواهی‌ها را پیگیری کردند غافل از این که مردم ایران پیرو حسین (ع) است و زیر با ظلم نمی‌رود.

احمدی نژاد بیان داشت: امروز به فضل الهی کار هسته‌ای از نظر ما تمام شده است و آنها جز بازی با کاغذها و تبلیغات کاری نمی‌توانند انجام بدهند.

احمدی نژاد از مقام معظم رهبری به خاطر درایت و هوشمندی در پرونده هسته‌ای تقدیر و تشکر کرد و افزود: از ملت ایران نیز به خاطر همدلی و اینکه پشت سر رهبری ایستادند و بدخواهان را به خصوع و تسلیم در برابر ملت ایران وادار کردند، تشکر می‌کنم.

رئیس جمهور در ادامه سخنرانی خود در جمع راهپیمایان 22 بهمن گفت: ملت بزرگ ایران و دنیا عنایت کنند که هسته‌ای شدن ایران یک امر معمولی نبود همانطور که حادثه 22 بهمن معمولی نبود. چه کسی ملت ایران را در آن زمان کمک کرد و قلب‌ها را به تسخیر خود در آورد و مردم را هدایت کرد و آن پیروزی عظیم تاریخ ساز را به وجود آورد.

احمدی نژاد افزود: کشورهایی که هسته‌ای شده‌اند چند ده سال مقاومت کرده‌اند و دست آخر تعهدهایی را داده‌اند اما ما بدون دادن کوچکترین امتیاز و بدون هر نوع ضابطه غیر قانونی دارای فناوری هسته‌ای شده‌ایم. در حالی که زیر فشارهای بیرونی و خارجی خیلی‌ها بریده بودند و همه راه‌ها را بسته می‌دیدند دست آن امام غایب از نظر راه را باز کرد و ما هیچگاه در این مسیر احساس یاس و بن‌بست نکردیم و همواره یاری و هدایت آن امام عزیز را حس می‌کردیم.

وی گفت: ملت ایران همواره حمایت حضرت مهدی (عج) را احساس کرده است و به همین خاطر است که هر روز و هر لحظه می‌گوییم اللهم عجل لولیک الفرج. امام راحل نیز همواره می‌فرمودند ما دست الهی را همواره در انقلابمان می‌‌بینیم و حس می‌کنیم.

رئیس جمهور ‏ در ادامه سخنان خود در راهپیمایی 22 بهمن به کشورهای غربی گفت: به حرف ملت ایران گوش کنید و به کاروان عدالت بپیوندید.

رئیس جمهور افزود: اخیراً یکی از سفرای کشورهای اروپایی علیرغم بزرگواری‌های مردم ایران، راه افتاده و به این طرف و آن طرف رفته و ملاقات‌هایی کرده که متأسفانه برخی با او همراهی کرده‌اند. او گفته است که احمدی نژاد در موضوع هسته‌ای و سیاست خارجی تنهاست و مردم مواضع او را قبول ندارند. متأسفانه عده‌ای هم با او همنوایی کرده‌اند.

رئیس جمهور در ادامه نظر مردم را دراین باره خواست و سؤال کرد که آیا شما حاضر بودید در موضوع هسته‌ای کوتاهی و یا سازشی توسط بنده اتفاق بیفتد؟ که مردم فریاد زدند انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست.

رئیس جمهور با طرح این سؤال که آیا در میان مردم ایران کسی هست که طرفدار رژیم صهونیستی باشد که مردم یکصد فریاد زدند نه، نه! و مرگ بر اسرائیل.

رئیس جمهور در ادامه سخنان خود در جمع مردم تأکید کرد: مرگ بر اسرائیل شعار همیشگی ملت ایران است.

وی با اشاره به این که بنده قطره‌ای از اقیانوس ملت ایران هستم، گفت: متأسفانه برخی در کشور احساس می‌کنند مالک ملت و کشور هستند و همه خدمات و پیشرفت‌ها را تخریب می‌کنند.

احمدی نژاد افزود: گفت: برخی هستند که با دشمن همراهی می‌کنند و اطلاعات داخل کشور را به دشمن می‌دهند و به آنها توصیه می‌کنند که قطعنامه جدید صادر کنید، اینها جزو ملت ایران نیستند مردم ایران آنها را طرد خواهند کرد.

رئیس جمهور با شاره به این که اکنون مشکل، مشکل غربی‌هاست، گفت: در حال حاضر آنها مانده‌اند که چگونه آبروی خود را حفظ کنند، آن وقت برخی می‌گویند که ما حاضریم تعهد بدهیم و کوتاه بیایم. امروز میدان دار، ملت ایران است و اجازه نخواهد داد احدی از حق ملت ایران کوتاه بیاید.

وی با اشاره به این که امروز یک عده هم پیدا شده‌اند اما پول و رسانه دارند و می‌خواهند پشت ملت و دل ملت را خالی کنند، گفت: آنها به حرکات و اقدامات مثبت دولت هو می‌کنند و می‌خواهند امید مردم را به یأس تبدیل کنند، می‌گویند چرا به سفر استانی می‌روید، اگر هم نرویم می‌گویند چرا نمی‌روید، دستاوردهای سفر استانی را زیر سؤال می‌برند.

می‌گویند چرا در قضیه هسته‌ای هزینه کرده‌اید، اگر مقایسه بکنیم با دیگران، این هزینه‌ها در حد صفر است، می‌گویند شما چرا تدبیر نمی‌کنید، می‌گوییم تدبیر شما چیست؟ می‌گویند در مقابل غرب عقب نشینی کنید. به تدبیر شما، مردم ایران از اساس نباید انقلاب می‌کرد؛ ایستادن یعنی هزینه کردن و ملت ایران تا آخر، پای آرمانهای خود ایستاده است.

احمدی نژاد گفت: انقلاب دستاوردهای فراوانی داشته است و کشور با 30 سال پیش قابل مقایسه نیست و باید از کسانی که برای پیشرفت ایران زحمت کشیده‌اند تشکر کنم.

رئیس جمهور دولت نهم را بر آورد شده از دعاهای مردم دانست و گفت: این دولت در خدمت این مردم است.

وی گفت: در همه‌ی زمینه‌ها کارها به صورت جهشی پیش می‌رود ما در سال 1404 باید به یکی از کشورهای پیشرفته منطقه تبدیل شویم.

رئیس جمهور افزود: امروز رقابتهای علمی در فضا انجام می‌شود، همه از طریق ماهواره و فضا است و ما در این زمینه پیشرفتهای بزرگی داشته است.

وی گفت: دانشمندان ایران پیشرفت‌های خوبی در زمینه هوا فضا داشته اند.

رئیس جمهور گفت: دانشمندان ایران به لطف خدا امروز همه‌ی موارد مورد نیاز ساخت و ارسال ماهواره را در دست دارند. این کاوشگری که پرتاب شد مسیر سنجی می‌کند تا ماهواره اصلی بتواند در مسیر اصلی و درست قرار گیرد.

وی از پرتاب 2 کاوشگر دیگر خبر داد و گفت: اوائل سال آینده ماهواره صد در صد ساخت ایران در مدار قرار خواهد گرفت.

احمدی نژاد با اشاره به انجام 34 سفر استانی گفت: این گونه سفرها در ایران سابقه نداشته است.

رئیس جمهور با اشاره به این که 6100 مصوبه در سفرهای استانی داشته‌ایم گفت: 76 درصد آنها در حال اجرا و عملیاتی شدن است. سفرهای استانی با کارشناسی انجام می‌شود.

وی گفت: برای بودجه سال آینده خود بنده بیش از 100 ساعت وقت گذاشته‌ام و با کارشناسان جلساتی داشته‌ام.

احمدی نژاد به ارائه آمار از فعالیت‌های دولت طی دو سال و نیم گذشته پرداخت و گفت: صد در صد خانواده‌های روستایی تحت نظر پزشک هستند.

وی افزود: بیش از 20 میلیون نفر از مردم روستاها تحت بیمه‌ی روستایی قرار گرفته‌اند.

رئیس جمهور در ادامه با اشاره به این که طی 2 سال بیش از 10 هزار مگاوات برق به تولید اضافه شده است گفت: این تولید بیش از تولید برق 5 سال گذشته است.

احمدی نژاد گفت: طی 2 سال و نیم 70 هزار کلاس به کلاس‌های درسی اضافه شده است.

وی افزود: واگذاری تلفن ثابت در سراسر کشور تقریباً به روز شده است.

رئیس جمهور به صادرات کشور اشاره کرد و گفت: امسال صادرات گندم برای اولین بار از کشور انجام شد.

وی در ادامه سخنرانی خود در جمع راهپیمایان 22 بهمن گفت: علیرغم همه سازندگی‌ها، ما هنوز در اوایل راه بوده و با مشکلات ساختاری رو به رو هستیم. کارگروه‌های کارشناسی برای رفع مشکلات تشکیل شده است.

احمدی نژاد افزود: بسیاری از مشکلات در این است که برنامه و اقدامات براساس عدالت پایه ریزی نشده است، عدالت سوزاننده فساد است. به این نتیجه رسیده‌ایم که برای برپایی عدالت چند بخش باید اصلاح شود؛ اولین بخش، بخش مالیاتی است، بخش دوم بخش بانکی است که یک درصد متقاضیان بیش از 55 درصد تسهیلات را به خود اختصاص می‌دهند. بخش سوم، نظام توزیع است، نظام توزیع باید با کمک اصناف اصلاح شود. نظام واردات و صادرات باید اصلاح شود، واردات عمدتا در انحصار است و صادرات هم در انحصار است که باید اصلاح شود.

وی اظهار داشت: بخش دیگر نظام صدور مجوزها است که در اختیار افرادی است که رابطه دارد. بخش دیگر نظام رایانه‌ها است که باید اصلاح شود. سالانه 95 هزار میلیارد تومان رایانه می‌دهیم اما بیش از 70 درصد رایانه‌ها سهم 3 دهک بالای جامعه می‌شود و این خلاف عدالت است.

وی گفت: اقتصاد ما غیر مردم مدار و رایانه‌ای و غیر عادلانه است که باید اصلاح شود. در زمینه اقتصاد نتایج طراحی‌ها به اطلاع مردم و صاحب نظران خواهد رسید.

رئیس جمهور در پایان سخنان خود به مردم ایران وعده داد درباره انتخابات مجلس در آینده نزدیک با آنان سخن خواهد گفت.
پایان پیام

منبع : حیات

۲۹۲- سهم ۲۵ درصدی تهران از تولید ناخالص داخلی

 

 در برنامه ریزی های اقتصادی برای مقابله با رکود و بیکاری عده ای از اقتصاددانان به تصمیم گیران توصیه می کنند که به توسعه منطقه ای و استان های مختلف و طرح های آمایش سرزمین توجه کنند.
در اقتصاد ایران، متناسب با میزان جمعیت هر استان، جمعیت فعال هر منطقه و نرخ بیکاری استان ها و همچنین متناسب با نقشی که هر استان در تولید ناخالص داخلی و سهمی که در ارزش افزوده بخش های مختلف کشاورزی، صنعت و معدن و خدمات دارد، باید برنامه ریزی های بودجه ای و سمت گیری های خاص مانند طرح های اشتغال زا مورد توجه باشد و متناسب با ظرفیتی که هر استان در بخش کشاورزی یا صنعت و یا خدمات دارد طرح ها و برنامه هایی اجرا شود و تخصیص اعتبارات دولتی به گونه ای صورت گیرد تا مستقیم با معاش مردم، جمعیت فعال و بیکار هر استان و امکان ایجاد شغلی در هر منطقه مرتبط باشد و مردم هر استان بتوانند مشارکت فعال در طرح های توسعه ای و برنامه ریزی های دولت داشته باشند. نکته دیگر در این رابطه تمرکز امکانات در استان هایی مانند تهران است که عملا باعث شده 25 درصد تولید ناخالص داخلی در تهران ایجاد شود.
نگاهی به آمار جمعیت فعال و سهم استان ها در تولید ناخالص داخلی و سهم آن ها در تولید و ارزش افزوده کشاورزی، خدمات و صنعت و معدن می تواند تصویر واقعی تری برای چنین رویکردی را پیش روی ما قرار دهد.
اقتصاددانان معتقدند که در دوره گذار به توسعه و مقابله با رکود تورمی، بهترین راهکار کوتاه مدت افزایش اعتبارات مالی و حمایت های دولت از ظرفیت های خالی هر استان است تا امکان ایجاد صنایع جانبی و واحدهای مرتبط با کشاورزی، ساختمان سازی، صنعت و معدن و خدمات فراهم شود به خصوص در شرایط امروز اقتصاد ایران، گسترش بخش خدمات مرتبط با نفت، صنعت و معدن و کشاورزی توصیه شده است زیرا به هزینه کم تری برای سرمایه گذاری در ایجاد اشتغال نیاز دارد.
استان تهران با سهم 25 درصدی در تولید ناخالص داخلی سال 83 و عرضه 25 درصد تولید ناخالص به قیمت بازار، 17 درصد جمعیت فعال کشور را در خود جای داده است و با تمرکز شدید امکانات و بودجه در این استان، سهم تهران در ارزش افزوده تولید کشاورزی کشور 2/5 درصد، در صنعت و معدن 11 درصد، در خدمات 8/37 درصد، در بخش ساختمان 4/27 درصد و در آب و برق و گاز طبیعی 3/12 درصد است.
تمرکز امکانات
به عبارت دیگر، تهران به خاطر تمرکز امکانات دولتی و بودجه ای باوجود 10 میلیون جمعیت که یک هفتم جمعیت کشور است توانسته است یک چهارم تولید ناخالص داخلی را عرضه کند و بیش ترین سهم را در ارایه خدمات و ساختمان سازی در کشور دارد.
پس از تهران استان خوزستان با سهم 8/14 درصد در تولید ناخالص داخلی، 12 درصد در تولید ارزش افزوده آب و برق و گاز، 6/6 درصد در تولید کشاورزی، 3/32 درصد در بخش صنعت و معدن و 2/5 درصد در بخش خدمات سهم دارد. با این وجود خوزستان باوجود 7/5 درصد جمعیت فعال کشور، نرخ بیکاری 6/19 درصدی دارد و این ارقام نشان می دهد که خوزستان باوجود ظرفیت های قابل توجه در تولید صنعتی و کشاورزی و خدمات نیازمند توسعه پایدار است تا عواید این تولید صنعتی به بازار کار و اشتغال نیز سرازیر شود و بیکاری را مهار کند.
استان اصفهان پس از خوزستان در مرتبه سوم کشور قرار دارد که 41/6 درصد تولید ناخالص را به خود اختصاص داده و سهم آن در تولید کشاورزی پنج درصد، در صنعت و معدن 2/7 درصد و در خدمات 8/5 درصد بوده است. این استان با سهم 7/6 درصدی در جمعیت فعال کشور نرخ بیکاری 3/13 درصدی دارد و در صورتی که بخش خدمات و صنایع جانبی گسترش یابد بیکاری کنترل می شود.
خراسان رضوی با سهم 81/4 درصدی در تولید ناخالص داخلی، در ارزش افزوده تولید کشاورزی 2/7 درصد، در خدمات شش درصد و در صنعت و معدن 8/1 درصد سهم دارد و نرخ بیکاری در این استان 3/9 درصد و سهم آن در جمعیت فعال 2/9 درصد است.
استان فارس با 36/4 درصد کهگیلویه و بویراحمد 02/4 درصد آذربایجان شرقی 78/3 درصد و مازندران 33/3 درصد در رتبه های بعدی تولید ناخالص داخلی هستند.
بوشهر 22/3 درصد، کرمان 39/2 درصد، گیلان 13/2 درصد، مرکزی 18/2 درصد و هرمزگان 06/2 درصد در تولید ناخالص داخلی سهم دارند.
جمعیت فعال
بیش ترین جمعیت فعال در تهران، خراسان رضوی، اصفهان، آذربایجان شرقی و غربی، خوزستان، فارس، گیلان و مازندران قرار دارد که به ترتیب سهم هر یک از آن ها از جمعیت فعال 5/21 میلیون نفری سال 1383 معادل 17 ، 2/9 ، 2/6 ، 6/4 ، 7/5 ، 9/5 ، 4 و 4/4 درصد بوده است. به این اعتبار طرح های اشتغالزا به خصوص در بخش خدمات باید برای این استان ها سمت گیری شود.
در شرایطی که نرخ متوسط بیکاری در کشور 3/12 درصد در سال 83 بوده است، نرخ بیکاری در برخی استان ها در شرایطی بالاتر از 15 درصد است که نیازمند توجه سریع تر مسوولان برای اجرای طرح های اشتغالزای زودبازده و خدماتی است تا نرخ بیکاری با سرعت بیش تری در این استان ها رو به کاهش گذارد.
استان های سیستان و بلوچستان با نرخ 7/21 درصد، چهارمحال و بختیاری با 6/17 درصد، ایلام با 9/15 درصد، خوزستان 6/19 درصد، فارس 4/13 درصد، کردستان 6/14 درصد، کهگیلویه و بویراحمد 1/14 درصد، گلستان 3/14 درصد لرستان 4/19 درصد، یزد 3/17 درصد و همدان با 14 درصد نرخ های بالای بیکاری را دارند که لازم است برای رفع آن ها متناسب با ظرفیت های هر استان اقدامات لازم صورت گیرد.
به خصوص آن که برخی از این استان ها جزو استان های ضعیف تر به حساب می آیند و سهم آ ن ها در تولید ناخالص داخلی پایین است.
استان یزد با سهم 07/1 درصد از تولید ناخالص داخلی و سهم های اندک در تولید کشاورزی، صنعت و معدن و خدمات با نرخ بیکاری بالا روبه رو است و استان های همدان با ظرفیت نسبی بهتر در تولید کشاورزی و خدمات و سهم 48/1 درصدی در تولید ناخالص با بیکاری 14 درصد روبه رو است و ضروری است که در طرح های کاهش بیکاری و مقابله با رکود به تقویت بخش صنعت و صنایع جانبی کشاورزی در این استان توجه شود.
لرستان با 4/19 درصد بیکاری سهم دو درصدی در تولید ناخالص دارد و در همه بخش های کشاورزی، صنعتی و خدمات نیازمند ظرفیت سازی های بیش تر است.
کهگیلویه و بویراحمد با بیکاری 1/14 درصدی و ظرفیت قابل توجهی که در بخش معدنی دارد سهم استان از تولید ناخالص را به چهار درصد افزایش داده و در صورت توجه به منابع اشتغالزای معدنی و صنایع جانبی و خدمات آن و خدمات گردشگری می تواند در کنترل بیکاری و رکود بهتر عمل کند.
استان گلستان با وجود طبیعیت غنی از منابع آب و جنگل با بیکاری 3/14 درصدی مواجه است و با توجه به ظرفیت های استان در کشاورزی، آب و خدمات باید با تمرکز بیش تر در رفع مشکلات این بخش ها، رکود و بیکاری را کنترل کند.
با وجود ظرفیت نسبی کردستان در کشاورزی و خدمات، سهم استان در تولید ناخالص زیر یک درصد است و لازم است که برای کنترل بیکاری 6/14 درصدی آن به اشتغالزایی بیش تر در بخش خدمات و کشاورزی توجه بیش تری شود.

روزنامه سرمایه۱۵/۱۱

منبع : کار، انگیزه، پیشرفت

۲۹۱- تاریخچه پیدایش باب



خبرگزاری فارس: مؤسس اصلی این آیین جدید، سید علی‏محمد شیرازی ملقب به باب با دعوی امام زمانی عده‌ای را به سوی خود کشیده، احکامی را صادر کرد و قوانینی را پایه ‏گذاری نمود که اندکی پس از او قسمتی از آنها توسط مریدانش نسخ شده و احکام دیگری جایگزین آن شد و این سیر نسخ و جایگزینی تا کنون ادامه پیدا کرده است و مبالغه نیست اگر بگوییم که نسبت به کیشها و فرقه ‏های دیگر، بیشترین تغییرات و نزاعها را می‏توان در این فرقه یافت، زیرا اصل اولیه آن بر پایه نسخ قوانین و مقررات اسلام بنا گذارده شد.
 

نمونه‏ای از احکام باب

حال نظری می‏افکنیم به احکامی که باب در کتاب‏ها و کلماتش آورده است. اگر چه در صحیفه عدلیه به این مطلب اقرار می‏کند که: "شریعت (اسلام) همه نسخ نخواهد شد بل، حلال محمد ( صلی اللّه علیه و آله) حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة" ولی عملاً در احکام باب مشاهده می‏شود که حلال به حرام و حرام به حلال تغییر پیدا کرده و احکام جدیدی بیان شده است که نمونه ‏ای از آنها ذیلاً آورده می‏شود:

1 ـ در باب ازدواج: "ولا یجوز الاقتران لمن لا یدخل فی الدین"، یعنی ازدواج بابی با کسی که در دین بابیان نیست جایز نمی‏باشد"(بیان، باب 15) باب درباره ازدواج، رضایت پدر و مادر را شرط می‏داند.
2 ـ عدد ماه‏ها: در احسن القصص می‏گوید: "عدد ماه‏ها 12 است که چهار ماه آنها از ماه‏های حرام است." ولی در بیان، باب 3 می‏گوید: "عدد ماه‏ها 19 است و هر ماهی 19 روز می‏باشد و جمع ایام سال به عدد "کل شی‏ء" است که به حساب ابجد 361 روز است."
3 ـ طهارت فضله موش و منی: "فضله موش پاک است و دوری از آن واجب نیست". (بیان، باب 17) "آب (منی) که شما از آن آفریده شده‏اید، خداوند آن را در کتاب پاک نمود".(بیان فارسی)
4 ـ جواز ربا: "و اذن فرموده خداوند تجار را در تنزیلی که دأب است امروز مابین ایشان و بر آن که تناقص و تزاید در معاملات خود قرار دهند". (بیان، باب 18)
5 ـ تولید نسل از راه دیگر: "بر هر شخص واجب شده که ازدواج کند، تا نسل خدا پرست از او باقی بماند و باید در این راه جدّیت نماید، و اگر مانعی در ایجاد نسل از یکی از طرفین بود جایز است برای هر یک از آنها با اجازه دیگری به وسیله دیگری ایجاد نسل نماید و ازدواج با کسی که در دین بیان نیست جایز نمی‏باشد". (بیان، باب 15)
6 ـ جواز استمناء: "قد عفی عنکم ما تشهدون فی الرؤیا او انتم بانفسکم عن انفسکم تستمینون"، یعنی بخشیده شده بر شما آنچه را که در خواب می‏بینید (احتلام) و یا با بازی با خود استمناء می‏نمایید. (بیان عربی، باب 10)
7 ـ تعدد زوجات: "ازدواج با دو زن جایز است و بیشتر جایز نیست". (صحیفة الاحکام)
8 ـ حرمت متعه: "خداوند ازدواج موقت را در این دوره پاک، حرام کرده است و مردم را از هواپرستی منع نموده است". (بیان، باب 7)
9ـ ازدواج با اقارب: "و لقد اذن اللّه بین الاخ و اخته"، یعنی و اجازه ازدواج بین خواهر و برادر داده است. (شؤون خمسه)
10 ـ سن ازدواج: "بر پدران و مادران نوشته شده که بعد از یازده سال پسر و دختر خود را ازدواج دهند". (لوح هیکل، ضمیمه بیان عربی) "چون سن ذریات به یازده برسد باید ازدواج کنند، ولی اگر پسر 11 ساله و دختر 10 ساله باشد بهتر است". (صحیفة الاحکام)
11 ـ دفن اموات: "اموات خود را در بلور یا سنگ‏های محکم قرار دهید و دفن کنید، یا در میان چوب‏های سخت و لطیف گذاشته و دفن نمایید، و انگشترهایی که منقوش به آیه باشد در دست آنها کنید".(بیان، باب 32)
12 ـ حرمت خرید و فروش عناصر اربعة: "عناصر اربعه (آب، خاک، آتش، باد) را خرید و فروش نکنید". (بیان عربی)
13 ـ نماز: "نماز عبارت از آن است که 19 بار در روز با وضو رو به قبله بایستید و این آیه را بخوانید: "شهد اللّه انه لا اله الاّ هو له الخلق و الأمر".(آئین باب) "بعضی نماز را چنین تقسیم کرده‏اند: نماز کبیر و نماز وسطی و نماز صغیر، و نماز کبیر در هر 24 ساعت یکبار خوانده می‏شود، نماز صغیر، تنها دو سطر دعا است که فقط هر روز خوانده می‏شود، نماز وسطی هم یک رکعت است که در صبح و ظهر و شام خوانده می‏شود". (آئین باب)
14 ـ حرمت نماز جماعت: "نماز با جماعت حرام است مگر در نماز با میت که اجتماع برای نماز می‏کنید، ولی قصد افراد می‏نمایید". (بیان فارسی)
15 ـ روزه: "19 روز و در ماه (علاء) که نوزدهمین ماه می‏باشد است و عید فطر همان عید نوروز، و حد روز از طلوع آفتاب تا غروب آن است". (بیان، باب 18)
16ـ علم و دانش: "فلتمحون کل ما کتبتم و لتستدلن بالبیان"، یعنی آنچه که تا کنون نوشته ‏اید نابود کنید و حتماً به کتاب بیان استدلال نمایید. (بیان عربی، باب 6). "لایجوز التدریس فی کتب غیر البیان ... . و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیرهما لم یوءذن لأحد من المؤمنین"، یعنی تدریس در کتاب‏های غیر از کتاب بیان روانیست و آنچه که اختراع شده به نام منطق و اصول و غیر آن دو برای احدی از موءمنان اذن داده نشده. (بیان عربی، باب 10). "نهی عنکم فی البیان ان لا تمکلن فوق عدد الواحد من کتاب و ان لم تملکتم فلیزمنکم تسعة عشر مثقالاً من ذهب احدا فی کتاب اللّه لعلکم تتقون"، یعنی در کتاب بیان از شما نهی می‏شود که مالک زیادتر از 19 کتاب شوید و اگر بیش از 19 کتاب داشتید بر شما (برای هر کتاب) 19 مثقال طلا (به عنوان کفاره) واجب می‏گردد، این حدی است در کتاب خدا شاید پرهیزکار گردید. (بیان عربی، باب 7) "واجب است هر کتابی که 202 سال (مطابق با اسم علی‏محمد) از استعمال آن گذشت مالک آن را تجدید کند یا آن را نابود سازد و یا به شخصی عطا نماید". (بیان فارسی، باب اول) قداست و حرمت عدد 19 در بیان "نوزده روز در آخر سال روز گرفته و ذکر خدا کنید". (بیان، باب 8) "بر هر شخص واجب است که برای وارث خود 19 ورقه کاغذ لطیف و 19 انگشتری که بر آنها اسامی خدا منقوش شده باقی گذارد". (بیان، باب 8) "برای شهری مهریه زیاد تر از 95 مثقال طلا و برای دهاتی زیادتر از 95 مثال نقره جایز نیست و در هر دو صورت باید کمتر از 19 مثقال نباشد". (بیان، باب 7) "هرگاه ‏شخصی‏ کسی ‏را عمدا محزون‏ کرد باید 19مثقال طلابدهد".(بیان،باب 18) "اگر شخصی کسی را برای سفر مجبور کند، یا بدون اجازه او داخل خانه او شود یا بدون اجازه او را از خانه ‏اش خارج سازد تا 19 ماه زن او بر او حرام خواهد بود". (بیان، باب 16) "اگر معلمی چوبی بر گوشت و بدن بچه‏ ای زد، زن او تا 19 روز بر او حرام می‏شود، اگر چه از روی فراموشی بزند و اگر زن نداشته باشد باید 19 مثقال طلا به آن بچه بدهد". (بیان، باب 11) "

اسامی سال و ماه و روز

هر سال به عدد (کل شی‏ء) (که به حساب ابجد 361 می‏باشد) است و هر سال عبارت از 19 ماه و هر ماهی 19 روز است". (بیان، باب 3) عدد و نام ماه‏ها در دین باب فاضل قائینی در کتاب دروس الدیانة نام ماه‏ها را به این ترتیب ذکر کرده است:

1ـ شهرالبهاء. 2ـ شهرالجمال. 3ـ شهر الجلال. 4ـ شهر العظمة. 5ـ شهر النور. 6ـ شهر الرحمة. 7 ـ شهر الکلمات. 8 ـ شهر الکمال. 9 ـ شهر الاسماء. 10 ـ شهر العزة. 11 ـ شهر المشیة. 12 ـ شهر القدرة. 13 ـ شهر العلم. 14 ـ شهر القول. 15 ـ شهر المسائل. 16 ـ شهر الشرف. 17 ـ شهر السلطان. 18 ـ شهر الملک. 19 ـ شهر العلاء. آیتی (آواره) در کتاب کشف الحیل می‏نویسد: "و هم‏چنین است اسم روزها و سال را به حروف ابجد حساب می‏کنند و چون 361 می‏شود، ایام 5 روز که زیاد می‏آید را ایام (هاء) و زوائد نامیده و آنها را (عطا و فیض) ملقب کرده‏اند و مثلاً بنابراین تاریخ 25/8/1310 از شهر رجب 1350 که تاریخ تحریر (کشف ‏الحیل) است می‏شود: فی یوم العلم من شهر القدرة من سنة (السل) من سنین البیان که سال 90 ظهور باب است".

سوء قصد به ناصر الدین شاه

ناصرالدین شاه چهارمین شاه قاجاریه است. وی پس از چهل و نه سال سلطنت در ایران در روز هفدهم سال 1313 قمری به ضرب تپانچه میرزا رضا کرمانی از پای درآمد و کنار مرقد حضرت عبدالعظیم در شهر ری مدفون شد. چندی پس از اعدام سید علی‏محمد باب تعدادی از بابیان تصمیم گرفتند که انتقام خون او را از ناصرالدین شاه بگیرند، بنابراین با طرح نقشه ‏ای به او حمله کردند ولی تیر آنها به خطا رفته و ناصرالدین شاه جان سالم بدر برد و پس از این واقعه دستور داد که تعدادی از سران بابیه را دستگیر کنند. آیتی در کوالب الدریه ماجرا را این چنین تعریف می‏کند: "شش نفر از بابی‏های متعصب که از آن جمله ملا صادق ترک بود در نیاوران شمیران به طرف ناصر الدین شاه تیراندازی کردند، و بعد نیز با قمه و غداره به شاه حمله بردند و او را مجروح نمودند ولی موفق به قتل ناصرالدین شاه نشدند.

پناهندگی به سفارت روس

ناصرالدین شاه بعد از این واقعه در صدد دستگیری و نابودی بابی‏ها برآمد". از جمله کسانی که مورد تعقیب قرار گرفت حسینعلی نوری (بهاء اللّه) بود که در لواسان به عنوان میهمانی به خانه صدر اعظم(میرزا آغاخان نوری) رفته بود و هنگامی که او را به دربار احضار کردند از لواسان به قصد نیاوران و مقر حکومتی شاه حرکت کرد ولی در بین راه در محل زرگنده به سفارت روس متوجه شده و به آنجا پناهنده شد. این جریان را شوقی افندی نوه دختری حسینعلی بهاء در قرن بدیع خود شرح داده است و نیز در تلخیص تاریخ نبیل زرندی این گونه نوشته شده است: "حسینعلی بهاء پس از ترور شاه و توقیف عده‏ای از سران بهایی چند روز پنهان ماند و آنگاه از اختفاء بیرون آمد روز دیگر سواره به اردوی شاه که در نیاوران بود رفتند، در بین راه به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود رسید. میرزا مجید، منشی سفارت روس (شوهر خواهر حسینعلی) از آن حضرت مهمانی کرد و پذیرایی نمود. جمعی از خادمانِ حاجی علیخان حاجب الدوله، بهاء اللّه را شناختند و او را از توقف بهاء اللّه در منزل منشی سفارت روس آگاه ساختند، حاجب الدوله فورا مراتب را به عرض شاه رسانید، ناصر الدین شاه فورا مأمور فرستاد تا بهاء اللّه را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورند، سفیر روس دالگورکی از تسلیم بهاء اللّه به مأمورِ شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت: به منزل صدر اعظم بروید و کاغذی به صدر اعظم نوشت که باید بهاء اللّه را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاء اللّه برسد و حادثه ‏ای رخ دهد شخص تو مسؤول سفارت روس خواهی بود". در هر صورت، میرزا حسینعلی بهاء را دستگیر کرده و از طرف حکومت به زندان انداختند تا واقعه سوء قصد و مسبب اصلی آن مشخص شود ولی در این حال هم باز پشتیبانی سفارت روس باعث نجات وی از زندان شد چنانچه در تلخیص تاریخ نبیل زرندی آمده است: "قنسول روس که از دور و نزدیک مراقب احوال او بود و از گرفتاری حضرت بهاء اللّه خبر داشت پیغامی شدید به صدر اعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماینده قنسول روس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره بهاء اللّه به عمل آید و شرح اقدامات و سوءال و جواب‏ها که به وسیله نمایندگان به عمل می‏آید در ورقه نگاشته شود و حکم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد. صدر اعظم به نماینده قنسول وعده داد و گفت: در آینده نزدیکی به این کار اقدام خواهد کرد، آنگاه وقتی معین نمود که نماینده قنسول روس با حاجب الدوله و نماینده دولت به سیاه‏چال بروند. مقدمتاً جناب عظیم (ملا شیخ علی ترشیزی) را طلب داشتند و از محرک اصلی و رئیس واقعی سوال کردند، جناب عظیم گفتند: رئیس بابیه همان سید باب بود که او را در تبریز مصلوب ساختید، من خودم این خیال را مدت‏ها است در سر داشتم که انتقام باب را بگیرم، محرک اصلی خود من هستم، اما ملا صادق تبریزی که شاه را از اسب کشید، شاگرد شیرینی فروش بیش نبود که شیرینی می‏ساخت و می‏فروخت و دو سال بود که نوکر من بود و خواست که انتقام مولای خود را بگیرد ولی موفق نشد. چون این اقرار را از عظیم شنیدند، قنسول و نماینده حکومت اقرار او را نوشته به میرزا آقاخان خبر داد و در نتیجه حضرت بهاء اللّه از حبس خلاص شدند".

تبعید به عراق

پس از آزادی از زندان، حکومت وقت تصمیم گرفت که حسینعلی بهاء و برادرش میرزا یحیی را به عراق تبعید کند تا دیگر مجالی برای اغتشاش نداشته باشند که این مطلب در تلخیص تاریخ نبیل زرندی اینگونه آمده است: "حکومت ایران بعد از مشورت به حضرت بهاء اللّه‏ امر کرد که تا یک ماه دیگر ایران را ترک نمایند و به بغداد سفر کنند، قنسول روس چون این خبر را شنید از بهاءاللّه‏ تقاضا کرد به روسیه بروند و دولت روس از آن حضرت پذیرایی خواهند نمود... بهاء اللّه‏ قبول ننمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند و در روز اوّل ماه ربیع الثانی 1269 هجری به بغداد عزیمت فرمودند، مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند." و خود حسینعلی بهاء در کتاب اشراقات می‏نویسد: "این مظلوم از ارض طاء (طهران) به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم رکاب بودند." و در جایی دیگر در همین کتاب می‏نگارد: "خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولة العلیة الایرانیة و دولة الروس الی ان وردنا العراق بالعزة و الاقتدار." حسینعلی بهاء پس از مدتی که در بغداد ماند روانه سلیمانیه شد و در آنجا درس‏هایی را از عرفان و تصوف فرا گرفت (و مدّتی به نام درویش محمّد با لباس مبدل در سلیمانیه به سر برد که به شرح آن نمی‏پردازیم). دو سال بعد حسینعلی بهاء باز به بغداد برگشت و این در حالی بود که هنوز طوق بندگی و پیروی از برادرش میرزا یحیی صبح ازل را برگردن داشت و خود او در کتاب ایقان علّت برگشتش را چنین ذکر می‏کند: "قسم به خدا که مهاجرتم را خیال مهاجرت نبود، و مسافرتم را امید مواصلت نه، و مقصود جز این نبود که محل اختلاف احباب شوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم ... باری تا آن که از مصدر امر (میرزا یحیی) حکم رجوع صادر شد و لابداً تسلیم نمودم و راجع شدم."

وصیتنامه باب به میرزا یحیی صبح ازل

همان گونه که گفته شد میرزا یحیی و میرزا حسینعلی که هر دو فرزندان میرزا عباس نوری بودند از برجسته ‏ترین اصحاب و یاران باب بودند و باب نیز به آنان نظر داشته است، مخصوصاً در وصیتنامه ‏ای که به میرزا یحیی می‏نویسد او را به عنوان خدای بعد از خودش نام می‏برد، متن وصیتنامه او چنین است: "اللّه‏ اکبر تکبیراً کبیراً، هذا کتاب من عنداللّه‏ الی اللّه‏ المهیمن القیوم، قل کلٌ من اللّه‏ مبدئون، قل کلّ الی اللّه‏ یعودون، هذا کتابٌ من علی قبل نبیل، ذکر اللّه‏ العالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذکر اللّه‏ للعالمین، قل کلّ من نقطة البیان لیبدئون، اَن یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر ربه فانک لصراط حق عظیم." یعنی: "خدا از همه چیز بزرگ‏تر است ـ این نامه‏ای از طرف خدای مهیمن و قیوم به سوی خدای مهیمن و قیوم است، بگو همه از خدا ابتدا شده‏اند و همه به سوی خدا بازگشت می‏کنند، این نامه‏ای است از علی قبل نبیل (به ابجد محمد 92 می‏شود و نبیل هم می‏شود 92) که ذکر خدا برای جهانیان است به سوی کسی که نامش مطابق با وحید است (وحید به ابجد 28 است و یحیی هم به استثنای الف آخرش 28 است). بگو همه از نقطه بیان ابتدا می‏شوند ای نام وحید، حفظ کن آنچه را که در بیان نازل شد و به آن امر کن، پس تو در راه حق بزرگ هستی"(مقدمه نقطة الکاف). کلمات میرزا یحیی صبح ازل میرزا یحیی نیز مانند باب کلماتی را به سبک کلمات عرفانی و معنوی ایراد نموده که با دقت نظر می‏توان دریافت که در اول امر بهائیت هنوز بویی از عقاید اسلامی از این کلمات استشمام می‏شود، و اصطلاحاتی در آنهاست که حاکی از یک سبک مشترک گفتاری و نوشتاری در بین سران این فرقه است که سعی می‏کرده‏اند کلمات را به هم پیچیده و مغلق ادا کرده و در قالب مخصوصی آن را بیان کنند. حال به قسمتی از کلمات یحیی صبح ازل نظر می‏کنیم: "هو الحق الممتنع السلطان، سپاس بی قیاس و حمد معری از شائبه ریب و رفتار، مرذات باری تعالی را سزاست که لم یزل محسوس به حس و حرکت و فنا و زوال و عدم وجود و ظهور و بطون و عرفان و وجدان نبوده و لایزال مجسم شناخته نخواهد شد، نظر نموده در شؤونات انبیاء علیهم الصلاة و السلام که هیچ یک دعوی شناختن ذات خداوندی را ننموده، کذلک حضرت محمدی گفتار ما عرفناک حق معرفتک جاری فرموده، دعوای ادراک ذات الهی نفرموده، چنان که نص آیات کریمه و احادیث شریفه بوده، نظر به سوره توحید نموده که چگونه جاری شده و نص بوده بر شناختن ذات الهی، چه اگر کسی شریک با خداوند بوده "قل هو اللّه‏ احد" گفته نمی‏شود و اگر شؤونات بشری می‏بود "اللّه‏ الصمد" ذکر نمی‏گردید و اگر تولید می‏شد و از ذات مقدس او چیزی حادث می‏گشت "لم یلد و لم یولد" اطلاق نمی‏شد و اگر با خداوند کس مقترن و معادل می‏گشت "ولم یکن له کفواً احد" در کلام خداوندی نازل نمی‏گشت ..." تا وقتی که به کلمات حظایر قدس حظیرة القدس می‏رسد و می‏گوید: "هو الحق المستعان، هنگام روح و ریحان و عزّ و امتنان در مواقع جلیان تجلی الهی است، افئده خویش را مستشرق به شوارق قدس الهی نموده، ارواح و انفس و اجساد روح خود را بدین میاه احدیت زنده نمایید و از حظایر قدس ربّانی ریان شده، به میاه سبحانی شاداب شوند زیرا که جلیان حقیقت از افق لن‏ترانی طالع و ساطع گردید و تجلّیات عظمت از مطالع لن‏یعرف ولن‏یوصف، لائح و لامع گشت. هر ذره، روحی پدید آورد و هر شیئی ریحانی از مواقع تجلّیات آشکار گردانید. قوله: لما النور تجلّی و الامر قددنی و رجع الی اله کل واحد و استرجع الیه ما خلق و من اله الاّ اللّه‏ و له الملک بیده الامر یفعل ما یشاء و هو الحکیم الخبیر. ای دوستان دایره فضل و محبان مطالع عدل! در این ایام که شاهین در پرواز و عنقای نفس در سوز و گداز است، سمندروار برگرد آتش عدل گردیده، خود را در سبیل محبّت و مودّت از غیر محبوب محترق سازند، چه اگر بدین نار حقیقی مضطرم نشده هر آینه از لقای حقیقت محبوب محجوب خواهند شد. اقوال مضریه سبب احتجاب نباشد و اشارات کاذبه موءتفکه باعث بر ابتعاد نگردد، چه شیطان رجیم از تلبیس خود از حق محجوب گشت و خود بینی و غرور جاهلیت از آدم روحانی محتجب گردید، و هر آن که خود بینی در عوالم خود نموده، محتجب از مواقع تجلّیات الهی گردید". "هو المرهوب المستعان، آفتاب حقیقت معنوی در افق اوج ازلیت در استطاع و اشراق است و کواکب عزّ و عظمت حقیقی الهی در فوق سماء رفعت و احدیت در شعاع و التیاق. از وساوس شیطانی گذشته و از دسائس ظلمانی رهیده، و چون ظلمتیان در وادی ظلمت و حیرت، نیست نگردید. ذلکم ما یوصیکم به یومئذٍ ان انتم فی ایامه تتفکرون. الحمد که حضرت باری تقدس و تعالی چون شما مستجیران را در ارض وجود موجود فرموده، زشت و زیبا را درک نموده، نور و ظلمت را مشاهده می‏نماید، ایقظوا من مثلکم عن رقدة لعلکم بآیات اللّه‏ یوم العدل لترزقون، هر نفس به متاع ذاتی خود مغرور گشت و از لقای حق محتجب گردید و دور از لحظات قرب ماند، چون در ذات او خودبینی و غرور بود، از این سبب جلیان الهی در نفس فنای او هویدا نگشت و فؤاد ذات او رخشان نگردید و ظلمت با او معروف گردید و در حجاب افکیه خود محتجب گشت و در ظلام موءتفکات خود در ابتعاد ماند و تجلّیات ربانی در نفس و فؤاد او ظاهر نگشت و نفحات سبحانی در دَوات و روح او باهر نگردید، لذلک خداوند عادل دوستان خود را بیدار فرمود و محبان خویش را از ضلالت رهایی بخشود".

نزاع و اختلاف

میرزایحیی و حسینعلی پس از مدّتی که هر دو برادر در بغداد به سر بردند ناگاه بین آنان اختلافات و منازعاتی در گرفت و هر کدام دیگری را متهم به چیزی ساختند و این مشاجرات چندان زیاد شد که حسینعلی سر از فرمان برادرش تافت و او را متهم به تصرف در حریم سید علی‏محمد باب کرد چنان که در کتاب بدیعش می‏گوید: "علت و سبب کدورت جمال ابهی (حسینعلی) از میرزا یحیی و اللّه‏ الذی لا اله الا هو این بود که در حرم نقطه (سید علی‏محمد) روح ما سواه فداه تصرف نمود. با این که در کل کتب سماوی حرام است، و بی‏شرمی او به مقامی رسید که ... دست تعدی به حرم مظهر ملیک علام (باب) گشود، فاُفٍّ له و لوفائه، و کاش به نفس خود قناعت می‏نمود، بلکه او را بعد از ارتکاب خود وقف مشرکین نمود و جمیع اهل بیان شنیده، می‏دانند سیئات او را." به موجب این سخن و اتهام، حسینعلی برادرش را مرتد از دین باب و طرفداران او را مشرک نامید و از همین جا عده ‏ای از بابیان از راه میرزا یحیی برگشتند و به سوی حسینعلی متمایل شدند و عده‏ای هم بر همان راه باقی مانده و میرزا یحیی را رها نکردند. دولت عثمانی که این اختلاف و کشمکش را نمی‏توانست در بغداد تحمل کند آنان را به "ادرنه" روانه کرد، امّا در آنجا نیز تنور مخامصه و مجادله گرم بود تا جایی که فحّاشی‏های دو برادر به یکدیگر شدت گرفت، چنان که خود حسینعلی در بدیع به این مطلب اذعان نموده که: "افتضاحی در این ارض برپا شد که یکی از قنسول‏های این ارض تعجب کرد و به شخصی ذکر نمود که امر عجیبی واقع شده و جمیع اعاجم (عجم‏ها) به شماتت برخاستند که در این طایفه عفت و عصمت نیست." و در جایی دیگر می‏گوید: "... مسلم است که ازل (میرزا یحیی) به اکل و شرب و تصرف در ابکار و نساء مشغول بوده و اعمالی که واللّه‏ خجالت می‏کشم از ذکرش، مرتکب." و به تبع این سخنان پیروان این دو برادر هم اتهاماتی را متوجه یکدیگر ساختند چنان که اشراق خاوری در کتاب رحیق مختوم می‏نویسد: "براثر زهر،ارتعاش ‏حاصل ‏شد و دست‏های‏ حضرت‏ بهاءاللّه‏ تاآخرحیات می‏لرزید." و این سخن به این جهت گفته شده که بهائیان معتقدند میرزا یحیی به قصد کشتن برادر به او زهر خورانیده است. تبعید دو برادر از طرف حکومت عثمانی دولت عثمانی که جار و جنجال دو طرف را نظاره می‏کرد و هتک حرمت پیروان آن دو را نسبت به یکدیگر می‏دید و از طرفی نمی‏خواست در مملکت او بلوایی بپا شود ناچار تصمیم گرفت که بین آنان جدایی بیندازد، بنابراین حسینعلی را به عکا (یکی از شهرهای فلسطین) و میرزایحیی را به قبرس تبعید کرد. آیتی در کواکب الدریه می‏نویسد: "حسینعلی را با 73 نفر از پیروانش به عکا و میرزا یحیی را با سی نفر از پیروانش به قبرس تبعید کرد و از اینجا بود که فرقه بابی به دو فرقه ازلی ـ طرفداران میرزا یحیی صبح ازل ـ و بهایی ـ طرفداران حسینعلی بهاء اللّه‏ ـ منشعب شد". مقام من یظهره اللّه‏ یکی از عقایدی که باب آن را در میان بابیان رایج کرد عقیده به شخصی بود که بعد از باب ظهور می‏کند. خود او در کتاب بیان، باب 6 وقت ظهور من یظهره اللّه‏ را اینطور عنوان می‏کند: "من یظهره اللّه‏ بعد از عدد مستغاث بیاید (که به حساب ابجد 2001 است)." و همین امر موجب اختلاف بین حسینعلی و میرزا یحیی در ادرنه گشت زیرا حسینعلی خود را همان من یظهره اللّه‏ می‏پنداشت. عباس افندی (عبدالبهاء) در مقاله سیاح می‏نویسد: "جانشینی میرزا یحیی جنبه ظاهری داشت و این نقشه حسینعلی و تصویب باب بدین منظور بود که چند صباحی یحیی به این اسم و رسم اشتهار یابد تا حسینعلی از گزند دشمنان مصون بماند." و در کتاب جمال ابهی آمده است: "منظور از بابیت، مأموریت از ناحیه حسینعلی بهاء بوده است و منظور او از قائم همان حسینعلی است." و این گونه بهائیان ظهور باب را مقدمه‏ای برای اعلان ظهور بهاء می‏دانند و دین باب را نیز منسوخ می‏شمارند زیرا هنگامی که حسینعلی بهاء خود را حائز این مقام دانست همان ادعاهای باب را تکرار نموده و تا درجه خدایی و شارعیت خود را بالا برد. حال نگاهی به این ادعاها می ‏افکنیم.

ادعای بندگی حسینعلی

حسینعلی در کتاب مبین می‏گوید: "سبحان‏الذی نزل علی‏عبده من‏سحاب‏القضا سهام البلاء، و یرانی فی صبرٍ جمیل." یعنی، پاک و منزه است آن خدایی که بربنده‏اش (حسینعلی) نازل کرد از ابر قضا تیرهای بلا را، و مرا در صبر و بردباری نیک دید. و در جای دیگر می‏گوید: "یا الهی هذا الکتاب ارید ان ارسله الی السلطان و انت تعلم بأنّی ما اردت منه الا ظهور عدلک لخلقک." یعنی، خدایااین‏نامه‏ای‏است‏که‏می‏خواهم آن‏رابرای‏سلطان(ناصرالدین‏شاه) بفرستم و تو می‏دانی که قصدی از این نامه جز آشکار ساختن عدالت تو برای خلق تو ندارم. ادعای رجعت حسینعلی حسینعلی بهاء از رجعت خود گاهی با نام رجعت حسینی و گاهی با من یظهره اللّه‏ یاد می‏کند ولی در خطابی که در کتاب مبین به "پاپ" کرده است رجعت خود را رجعت مسیح می‏نامد: "یا باباً! اخرق الاحجاب، قد اتی رب الارباب فی ظل السحاب، کذلک یأمر القلم الاعلی من لدن ربک العزیز الجبّار، انه أتی من السماء مرة اخری کما أتی أول مرة ایاک ان تعترض علیه." یعنی، ای پاپ! ابرهای غفلت را پاره کن، رب الارباب در سایه ابر آمد. اینطور تو را امر می‏کند قلم اعلی از طرف پروردگار عزیز و مقتدر، این که او (مسیح) یک بار دیگر از آسمان آمد چنان که در مرتبه اول از آسمان آمد. بپرهیز از این که به او اعتراض کنی." ادعای رسالت و پیامبری حسینعلی او در کتاب اقدس می‏نویسد: "قل یا ملاءالبیان لاتقتلونی بسیوف‏الاعراض،تاللّه‏کنت‏نائماًایقظنی‏یدالارادة ربکم الرحمن، و امرنی بالنداء بین الارض و السماء لیس هذا من عندی لو أنتم تعرفون." یعنی، ای گروه بابیان! مرا با شمشیرهای اعراض و دوری به قتل نرسانید، سوگند به خدا خوابیده بودم که دست اراده خداوند مهربان مرا بیدار کرد و امر کرد مرا که بین زمین و آسمان ندا کنم. این (ادعا) از خودم نیست اگر شما بدانید." و در کتاب اشراقات خطاب به ناصرالدین شاه می‏گوید: "ای پسر سلطان! جناب شما پیش از این مرا دیده بودید، یکی از مردان عادی بودم و اگر امروز بیایی مرا با نوری می‏بینی که هیچ‏کس نمی‏داند کی او را ظاهر ساخته، و یا آتشی می‏بینی که کسی نمی‏داند که آن را افروخته است، لکن مظلوم (حسینعلی) می‏داند و می‏شناسد و می‏گوید: دست اراده خداوند که پروردگار جهانیان است او را روشن ساخته است." ادعای خدایی حسینعلی بالاخره درکتاب مبین درچندین موضع خود را خدا می‏شمارد و چنین می‏نگارد: "اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعة المحنة و الابتلاء من صدرة القضا انه لا اله الا انا المسجون الفرید." یعنی، بشنو آنچه که از شطر بلا بر بقعه محنت و گرفتاری از سینه قضا وحی می‏شود که نیست خدایی جز من زندانی تنها. و در جایی دیگر می‏گوید: "انّ الذی خلق العالم لنفسه منعوه ان‏ینظر الی‏احد من احبائه، ان هذا الاّ ظلم مبین." یعنی، آن خدایی که جهان را برای خودش خلق کرده او را منع می‏کنند که به یکی از دوستانش بنگرد، این ظلم آشکاری است. "انه یقول حینئذٍ انّنی انا اللّه‏ لا اله الا انا کماقال النقطة من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد". یعنی، او (حسینعلی) در این زمان می‏گوید: من همان خدایم و خدایی جز من نیست چنان که نقطه (علی‏محمد) نیز از پیش می‏گفت و کسی که بعد از این می‏آید بعینه همین را خواهد گفت. "قل لا یری فی هیکلی الا هیکل اللّه‏، و لا فی جمالی الاّ جمال اللّه‏، و لا فی کینونتی الا کینونته، و لا فی ذاتی الا ذاته و لا فی حرکتی الا حرکته و لا فی سکونی الا سکونه، و لا فی قلمی الا قلمه العزیز المحمود." یعنی، بگو در هیکل من دیده نمی‏شود مگر هیکل خدا، و در جمالم دیده نمی‏شود مگر جمال خدا، و در کینونیت و ذاتم دیده نمی‏شود مگر کینونیت و ذات خدا، و در حرکت و سکونم دیده نمی‏شود مگر حرکت و سکون خدا، و در قلمم دیده نمی‏شود مگر قلم خدا که غالب و پسندیده است. چنان که در قصیده عزر و قائیه در مکاتیب تصریح می‏کند که: و کل الربوب من طفح حکمی تربت کل الالوه من رشح امری تألهت یعنی، همه خدایان از رشحان و آثار فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حکم من پروردگار گشتند. نبیل زرندی خطاب به او می‏گوید: پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی خلق گویند خدایی و من اندر غضب آیم.
.......................................................................
منبع:نشریه حوزه اصفهان ،شماره یک و دو

۲۹۰- پیوند بهائیت با صهیونیسم



اشاره
در چند سال گذشته از گوشه و کنار کشور خبرهای خلاف انتظاری در مورد فعالیتهای فرقه بهائیت شنیده می شود که نمونه آخر آن نامه پراکنی بی پروای این فرقه در داخل کشور با محتوای مظلوم نمایانه است. گویا فشار سازمانهای بین المللی به اصطلاح مدافع حقوق بشر و دولتهای غربی بر دولتمردان ما اثر کرده و آنها را در برخورد با این فرقه دچار تردید و سستی کرده است.
با اینهمه، صرف نظر از عقاید خرافی، کفرآمیز و ضداسلامی موجود در بهائیت، واقعیتی که راه هرگونه توجیه و استدلال را برای عدم برخورد قاطع با این فرقه می بندد، پیوند بهائیت با صهیونیسم است که گویا چندان مورد توجه مسئولان کشور قرار ندارد. چه خطری بالاتر از اینکه سرسپردگان اسرائیل نه در فلسطین اشغالی که در بیخ گوش خودمان مشغول به فعالیت باشند و نه تنها با آنها برخورد نشود، بلکه بر اساس برخی شنیده ها، از سوی دستگاههای امنیتی کشور به آنها آزادی عمل داده شود؟

بر همین اساس به بیان شمه ای مختصر از وابستگی فرقه بهائیت به صهیونیسم می پردازیم با این امید که مسئولان امنیتی و قضایی کشور با در نظر داشتن این وابستگی در خشکاندن ریشه های فاسد این فرقه وسواس بیشتری نشان دهند:

1- مرکز فرقه بهائیت و اماکن به اصطلاح زیارتی آن در فلسطین اشغالی و بخصوص شهرهای عکا و حیفا واقع شده است. سالها پیش، بابیان بهایی (بهائیان) جسد علی محمد شیرازی اولین خدا و پیامبر خویش را به اسرائیل منتقل کردند و با همکاری و مساعدت رژیم صهیونیستی بارگاه با شکوهی برای او بنا کردند. در این خصوص اشاره به خبر زیر به نقل از روزنامه کیهان مناسب است:
«سه شنبه اول خرداد 1380 در سالروز رحلت حضرت رسول اکرم(ص) رژیم اشغالگر قدس بار دیگر به جهان اسلام اهانتی گستاخانه نمود. سران رژیم صهیونیستی با راه اندازی جشن و پایکوبی برای تجمعی از فرقه ضاله بهائیت یک ساختمان دویست و پنجاه میلیون دلاری را به عنوان پایگاه جهانی بهائیت در ارتفاع کرمل شهر حیفا افتتاح نمودند.
ساخت این مجموعه عظیم ساختمانی با حمایت مستقیم اسحاق رابین نخست وزیر معدوم رژیم صهیونیستی از سال 1372 و زیر نظر دو بهایی فراری ایرانی به نامهای مهندس حسین امانت و دکتر فریبز صهبا تحت شدیدترین تدابیر امنیتی آغاز شد. این تصمیم پس از برگزاری اجتماع سراسری سال 1992 سران فرقه بهائیت در نیویورک زیر نظر «سیا»، «اینتلجنس سرویس» و «موساد» با هدف ایجاد قوس یا زیارتگاه متناسب با شأن پیامبر دیانت بابی در مدفنش به مسئولان رژیم اشغالگر فلسطین ابلاغ شده بود. ارکستر سمفونیک اسرائیل در این مراسم حاضران را که در میان آنها مسئولان سیاسی، اقتصادی و امنیتی صهیونیستها و برخی چهره های شناخته شده بهائیت در امریکا و اروپا نیز دیده می شدند جهت دعا و نیایش همراهی می کرد!
نکته مهم و قابل توجه در این تجمع، حضور خبرنگاران رادیو و تلویزیونهای مختلف جهان برای ایجاد پوشش علنی صوتی و تصویری افتتاح این کاخ می باشد. از جمله محورهایی که برگزارکنندگان مراسم از کانال این خبرنگاران دنبال می کردند می توان به این موارد اشاره کرد:
- دولت اسرائیل با نهایت افتخار می تواند میزبان همه بهائیان تحت ستم در جهان علی الحصوص بهائیان ساکن در جهان اسلام باشد.
- آثار این دیانت مدرن و پیشرفته که متناسب با جهان توسعه یافته قرن بیست و یکم است به صدها زبان و لهجه جهانی ترجمه و منتشر شده است و می تواند در برابر سایر برداشتها و قرائتهای عقب افتاده و متحجرانه بایستد.
- رویکرد به بهائیت رو به گسترش است و بهائیان که متمایل به دولت اسرائیل اند در جهان بیش از 6 میلیون نفرند!»

2- سران بهائیت و سران صهیونیسم از ابتدا روابط علنی نزدیکی با یکدیگر داشته اند، به عنوان مثال می توان به این موارد اشاره کرد:
- شرکت هربرت ساموئل، یهودی صهیونیست (و اولین کمیسر عالی انگلیس در فلسطین در دوران قیمومت انگلیس) در مراسم تشییع جنازه عبدالبها سومین خدا و پیامبر بهائیان(1)
- هنگامی که در سال 1947 سازمان ملل کمیسیونی مرکب از نمایندگان یازده کشور را برای ارائه نظر در مورد آینده فلسطین به منطقه اعزام کرده بود، رهبر بهائیان در نامه ای به این کمیسیون، یهودیان را بیش از مسلمانان و مسیحیان نسبت به بیت المقدس محق معرفی کرد و از این نظر تنها بهائیت را همسنگ با یهودیان برشمرد.(2)
- ملاقات رئیس جمهور اسرائیل با «شوقی افندی» (پیشوای بهائیان بعد از عبدالبها) در فروردین 1332 که در این دیدار شوقی افندی نظر مساعد و تمایل بهائیان را نسبت به اسرائیل اعلام کرد و آرزوی بهائیان را برای ترقی و سعادت اسرائیل برشمرد و رئیس جمهور اسرائیل هم ضمن تقدیر از اقدامات و مجاهدات بهائیان در کشور اسرائیل، آرزوی قلبی خویش را برای موفقیت بهائیان در اسرائیل و سراسر گیتی اظهار داشت و از خاطره مشرف شدن خدمت عبدالبها پیشوای سابق بهائیان در چندین سال قبل یاد کرد.(3)
- در همین زمینه می توان به جمله ای از روحیه ماکسول همسر امریکایی شوقی افندی و از رهبران بهائیت اشاره کرد که خود گویای همه چیز است: «سرنوشت و آینده اسرائیل و بهائیگری چون حلقه های یک زنجیر به هم پیوسته است.»(4)

3- چه در غرب و چه در ایران، درصد قابل توجهی از بدنه بهائیت را یهودیانی تشکیل می دهند که به این فرقه گرویده اند. اگر از کسانی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی پیگیر جریان بهائیت بوده اند و یا از کسانی که مدتی در یکی از کشورهای غربی اقامت داشته اند سئوال کنید، تأیید خواهند کرد که بیش از همه یهودیان بوده اند و هستند که به این فرقه می پیوندند. به عنوان نمونه می توان به گروش دسته جمعی یهودیان همدان به این فرقه و نقش «ملا الیاهو» و «ملا لاله زار» دو نفراز بزرگان یهود در تقویت جنبش معروف طاهره قره العین در تبلیغ بابیگری اشاره کرد.(5) همچنین می توان به ترکیب اعضای اولین بیت العدل اعظم بهائیان که سیاستگذاری بهائیان جهان را به عهده دارد اشاره کرد‎‎ از میان نه نفر اعضای آن تنها یک نفر ایرانی دیده می شود که او هم یک یهودی به نام لطف ا... حکیم است.(6) در مورد نقش فوق العاده یهودیان در تقویت بهائیت در ایران می توان به مقاله تحقیقی و مستند «جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران» نوشته آقای عبدالله شهبازی رجوع کرد که در این آدرس اینترنتی قابل مطالعه است: http://www.shahbazi.org/pages/bahaism1.htm

4- در این بند به قسمتهایی از سه گزارش که مأموران ساواک از جلسات بهائیان ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تهیه کرده اند اشاره می کنیم. این سه سند به خوبی پیوند این فرقه را با زرسالاری یهود و صهیونیسم نشان می دهند:

الف)گزارش ساواک از جلسه ناحیه 2 بهائیان شیراز، مورخ19/5/1350: «جلسه ای با شرکت 12 نفر از بهائیان ناحیه 2 شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان، آقای فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند...فرهنگی اظهار داشت:”بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می باشد. تمام آسمان خراش های تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصادی این مملکت به دست بهاییان و کلیمیان می چرخد. شخص هویدا بهایی زاده است. او یکی از بهترین خادمان امرالله است و امسال مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان! نگذارید کمر مسلمانان راست شود!...”»(7)

ب)گزارش ساواک از محفل شماره 4 بهائیان به تاریخ 7/3/47 «...عباس اقدسی گفت: دولت اسرائیل در جنگ 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شد و ما جامعه بهائیت فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش می کنیم...»(8)

ج) گزارش مورخ 9/9/46: «...شنیده شده است چندی قبل بهائیان ایران مبلغ هنگفتی که چندین میلیون تومان بوده به اسرائیل کمک کرده اند. البته تصور می رود کمک بهائیها از طریق آقای غفوری نمایندگی سیاسی اسرائیل در ایران و وسیله حبیب القانیان که تماس مستقیم با حبیب ثابت (کلان سرمایه دار معروف) که قبلاَ یهودی و اهل کاشان بوده است انجام گردیده زیرا از قرار معلوم سرمایه محفل و وجوه جمع آوری شده بهائیان ماهیانه به نام خیراله در صندوقی نزد حبیب ثابت می باشد و مشار الیه این پولها را به ربح می دهد. لکن مبلغ کل جمع آوری شده فعلاَ نامعلوم است.»(9)

5- یکی از زمینه های پیوند بهائیت با زرسالاری یهود، سازمان صهیونیستی و نیمه مخفی فراماسونری است. تعلیمات بهائیت انطباق زیادی با تعلیمات فراماسونری دارد که از جمله آنها می توان به جدایی دین از سیاست، تسامح و تساهل، تشکیل حکومت واحد جهانی، تطابق دین با عقل جزوی و علوم تجربی و... اشاره کرد.
اصولاَ در میان نخبه گان فراماسونری ایران نسبت بالایی از بهائیان وجود دارند که افرادی همچون «علیقلی نبیل الدوله»، «میرزا آقاخان کرمانی»، «ابراهیم حکیمی»، «سید جمال واعظ»، «ذبیح الله قربان»، «احسان یارشاطر»، «امیرعباس هویدا»، «پری اباصلتی»و... از این دسته اند.
به عنوان نمونه ای از همکاری بین فراماسونری و بهائیت می توان به سفر سالهای 1911 تا 1913 عباس افندی (عبدالبها) به اروپا و آمریکا اشاره کرد که به عنوان نقطه عطف در تاریخ این فرقه از آن یاد می شود. در طول این سفر کوشش می شد تا «این پیغمبر نوظهور شرقی» را به عنوان نماد پیدایش مذهب جدید انسانی و آرمان فراماسونری معرفی کنند. بررسی جریان این سفر و مجامعی که عباس افندی(عبدالبها) در آن حضور می یافت، ثابت می کند که کارگردان اصلی این نمایش «انجمن جهانی تئوسوفیستی» یکی از محافل عالی فراماسونری غرب بود. او به ویژه در امریکا در مجامع متعدد فراماسونری حضور یافت و سخنرانی کرد.(10)

پی نوشت:
1- بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، انتشارات سخن، صفحه 556
2- همان، صفحه 569 تا 571
3- همان، صفحات 572 و 573
4- مجله اخبار امری، ارگان بهائیت ایران، دی ماه 1340، صفحه 60
5- سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 134
6- رک: بهرام افراسیابی فصل «شوقی افندی جانشین عبدالبها»
7- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، صفحه 385
8- بهرام افراسیابی، صفحه 752
9- سازمانهای یهودی و صهیونیستی در ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحه 536
10- عبدالله شهبازی، نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخنگاری جدید در ایران، صفحات 69 تا 74

http://www.porsojoo.com/fa/node/72006

۲۸۹- آشنایی با تاریخ بهائیت



این مقاله به قلم آقای دکتر محمود صدری از محققان و نویسندگان دائره المعارف ایرانیکا (IRANICA) می باشد که در " دانشنامه جهان اسلام " درج شده است.
بهائیت فرقه ای منشعب از آیین بابی است.بهائیان این آیین را دین میخوانندولی مسلمانان عموماً آن را به رسمیت نشناخته اند و آن را فرقه ای منحرف می شمارند و معمولاً تعبیر «فرقه ضاله» را برای آن به کار می برند. بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است، و این آیین نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش میرزا عباس نوری معروف به میرزا بزرگ ،‌از مستوفیان و منشیان عهد محمد شاه قاجار و به ویژه مورد توجه خاص قائم مقام فراهانی بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد و به نور رفت (قائم مقام، 1356 ش ، ص19- 25؛ همو، 1357، بخش 1، ص 376؛ نبیل زرندی، ص 88-89). میرزا حسینعلی در 1233،‌در تهران به دنیا آمد و مانند برادرانش آموزش های مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر معلمان و مربیان گذراند . در زمان ادعای بابیت سید علی محمد شیرازی ، در جمادی الاولی 1260، او جوانی 28 ساله و ساکن تهران بود که در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرو یه ای معروف به «باب الباب» ، در شمار نخستن گروندگان به باب در آمد و از آن پس یکی از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری ، به ویژه در نور و مازندران ، پرداخت.
برخی از برادرانش ، ازجمله میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند. میرزا یحیی سیزده سال از حسینعلی کوچکتر بود (نبیل زرندی، ص 85، 88، 91؛ حاجی میرزا جانی کاشانی، مقدمة‌ براون ، ص لج ) از مشهورترین اقدامات میرزا حسینعلی در آن زمان، به نوشته‌ منابع بهائی (از جمله نبیل زرندی ، ص 259-260)، طراحی نقشه آزادی قرة العین ـ که در قزوین به اتهام همکاری در به شهادت رساندن ملامحمد تقی برغانی (برغانی، آل) زندانی بود و نقش جدی و مؤثرش در اجتماع شماری از بابیان در واقعه بدشت بود.
این اجتماع بعد از دستگیری و تبعید باب به قلعه چهریق در ماکو و به انگیزة تلاش برای رهایی وی از زندان برپاشد. میرزا حسینعلی با توجه به توانایی مالی و فراهم کردن امکانات اقامت طرفداران باب در بدشت (حاجی میرزا جانی کاشانی ، ص 240-241)، جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت.در همین اجتماع بود که سخن از نسخ شریعت اسلام رفت و قرة العین «بدون حجاب، با آرایش و زینت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد » (نبیل زرندی، ص 271-273) .
شماری از افراد آن اجتماع ،‌به تعبیر برخی منابع بهائی «این طور تصور کردند که حریت مضره را پیشه‌ خویش سازند و از حدود آداب تجاوز کنند» (همان ، ص 274-275). علاوه بر آن، هر یک از گردانندگان لقبی جدید و دارای جنبه‌ معنوی پیدا کرد:
محمد علی بارفروشی به" قدوس"، قرة العین به "طاهره "و میرزا حسینعلی به "بهاءالله "ملقب شدند (همان ، ص 269-270) .
در بازگشت بابیان از بدشت ، در شعبان 1264، روستاییانی که برخی از گزارشهای آن اجتماع را شنیده بودند ،‌در قربه "نیالا" به آنان حمله کردند و میرزا حسینعلی به سختی از این غائله نجات یافت. برخی منابع بهائی، این برخورد را به «غضب الهی » در نتیجه رفتار غیر اخلاقی بابیها در بدشت تعبیر کرده اند. (همان، ص 275).
در همان اوان (سال 1265) ، شورش بابیها در قلعه شیخ طبرسی مازندران روی داد و میرزا حسینعلی همراه با برادرش ،‌یحیی ، و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابیهای قلعه‌ طبرسی را داشت، ‌ولی در آمل دستگیر و زندانی و سپس روانه‌ تهران شد (حاجی میرزا جانی کاشانی، ص 242-244؛ نبیل زرندی ، ص 345-353).به فاصله اندکی ، شورش بابیها در تبریز پیش آمد و با کشته شدن یحیی دارابی، ملقب به وحید، در شعبان 1266 خاتمه یافت . این شورشها و چند حادثه دیگر مقارن با نخستین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود.
قرائن تاریخی حاکی است که برخی از این شورشها ریشه اعتقادی و زمینه اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد شیعی ظهور امام زمان متأثر بوده است؛ هر چند گفته می شود که سردمداران آنها غالباً در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهای باب به این اقدامها دست زدند.
او در کتاب بیان فارسی پنج استان ایران را مختص پیروان خویش اعلام کرد و حضور کافران به بیان را در این مناطق حرام خوانده بود.
در هر حال، میرزا تقی خان امیر کبیر، صدراعظم وقت، تصمیم به سرکوب قطعی این قیامها گرفت؛ از این رو در 27 شعبان 1266 ،‌به دستور او سید علی محمد باب در تبریز اعدام شد . به نوشته منابع بابی و بهائی، باب بعد از شنیدن سرانجام قیام قلعه شیخ طبرسی ، که بر اثر آن بیشتر پیروان اولیه اش، از جمله ملاحسین بشرویه ای و محمد علی بارفروشی ، کشته شده بودند، بی اندازه محزون بود و حتی «از شدت حزن برای مدت شش ماه » از نوشتن ـ و به تعبیر منابع بهائی : «نزول وحی » ـ باز ماند (نبیل زرندی. ص 393، 418-420؛ حاجی میرزاجانی کاشانی، ص 208) ؛ اما گزارش منابع بابی و بهائی نسبت به جانشینی او یکسان نیست .حاجی میرزاجانی کاشانی (ص 238،244) بعد از شرح اندوه باب در کشته شدن یارانش، به «نوشتجات» میرزا یحیی (برادر میرزاحسینعلی ) ـ که در همان ایام به باب رسیده بود ـ اشاره کرده و نوشته است که باب بعد از خواندن این نامه ها مسرور شد و سپس وصیت نامه ای برای یحیی فرستاد و در آن « نص به وصایت و ولایت فرمود» (برای تصویر این وصیت نامه و توضیح آن ،باب ص ب ـ پ ، 1-10) .
کنت دوگوبینو،‌ وزیر مختار فرانسه در ایران،‌نیز که در آن سالها در ایران بوده و جزییات وقایع بابیان را ثبت کرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأکید کرده است که این جانشینی، بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و بابیها آن را پذیرفتند ( حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه‌ براون، ص له ) .
خواهر میرزا حسینعلی ،‌عزیه خانم،‌نیز که خود از بابیها بود، در کتابی به نام تنبیه النائمین (ص 3-4، 28-32) همین نظر را تأیید کرده است. در برابر، نبیل زرندی (ص 419-422) از یک سیاح یاد کرده که به دستور باب برای ادای احترام به کشته شدگان قلعه طبرسی، به مازندران و از آنجا به تهران نزد میرزا حسینعلی رفت و هنگام مراجعت ،‌میرزا حسینعلی نامه ای به برادرش میرزا یحیی برای باب فرستاد، و او بی درنگ پاسخ داد. در این پاسخ، به ‌میرزا یحیی توصیه شده بود که در سایه برادر بزرگتر قرار گیرد و در آن «کوچکترین اشاره ای به مقام موهومی که میرزا یحیی و اتباعش قائل بودند، وجود نداشت. عبدالبهاء فرزند میرزا حسینعلی نوری ،‌در مقاله شخصی سیاح (ص 67-68) از زبان سیاحی موهوم گزارش داده بود که گزینش یحیی به جانشینی باب، از طراحی های میرزا حسینعلی بوده است «که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله بهاء الله محفوظ از تعرض ناس ماند»(در باره منشأ اختلاف ،‌این گزارش ها و میزان اعتبار متون تاریخی بابی و بهائی در این زمینه ، حاجی میرزجانی کاشانی ،مقدمه براون ،‌ص لج ـ لز؛ محیط طباطبایی ،‌گوهر، سال 3،‌شماره 5 ، ص 343-348 ،‌ش 6 ، ص 426-431، ش 9، ص 700-706، سال 4، ش 2 ص 113-120، ش 3،‌ص 200-208، ش4، ص 282-291). محیط طباطبایی به استناد گزارشهای تاریخی و برخی قرائن دیگر اظهار کرده که اساساً موضوع «وصایت» برای باب مطرح نبوده و رهبری بابیها بعد از او به شیخ علی ترشیزی معروف به عظیم رسید و همو بود که بابیها را به منظور اجرای نقشه قتل ناصرالدین شاه قاجار به تهران فراخواند (گوهر، سال 6، ش 3، ص 178-183، ش 4ص 271-277) به هر حال ، بنابر بیشتر منابع ، بعد از اعدام باب، عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی ـ که باب او را «یا من یعدل اسمه اسم الوحید » خطاب کرده بود ـ معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت،میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت .
نقش فعال میرزا حسینعلی در اقدامات بابیان و تصمیم جدی امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورش های آنان موحب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان 1267 به کربلا رفت (نبیل زرندی، ص 580، 584-585)؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیر کبیر،در ربیع الاول 1268 ،‌و صدارت یافتن میرزاآقاخان نوری ،‌به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در شوال 1268، حادثه تیراندازی دو تن از بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید (همان، ص 590-592).از نظر حکومت مرکزی ، قرائن و شواهدی برای نقش میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوء‌قصد وجود داشت و به دستگیری او اقدام شد (زعیم الدوله تبریزی ، ص 195).
برخی منابع بابی (عزیه خانم نوری، ص 5-6) این نسبت را تأیید می کنند،‌ اما منابع بهائی عموماً منکر آنند. خود او نیز در نامه‌ معروف به لوح شیخ (15-16) از مداخله در آن تبری جسته و حتی ادعا کرده که در زندان به احوال وحرکات حزب بابی می اندیشیده و قصد اصلاح و تهذیب آنان را داشته است. با این همه، بهاءالله احتمالاً به منظور مصون ماندن از تعقیب و دستگیری ، که چه بسا به اعدامش می انجامید، مدتی در مقر تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران به سر برد و بنابر منابع بهائی ، به رغم اصرار سفیر روس بر ادامه‌ اقامت وی در آنجا و امتناع از تسلیم او به نمایندگان شاه، سرانجام سفیر از وی خواست که به خانه صدراعظم برود و «ضمناً از مشارالیه (میرزا آقاخان نوری،‌ صدراعظم ) به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را که را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ وحراست او بکوشد» (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 1، ص 318)، «و اگر آسیبی به بهاءالله برسد وحادثه ای رخ دهد »، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود (نبیل زرندی، ص 593) . توجه خاص سفیر روس به سرنوشت باب و بابیان، موجب شد که وی بعد از تسلیم میرزا حسینعلی به صدراعظم ،‌هم چنان مراقب کار باشد و با پیگیری موضوع و «پیغام شدید» ،‌موجبات رهایی او را از زندان فراهم آورد.
میرزا حسینعلی به دستور حکومت ایران ، باید تهران را به مقصد بغداد ترک می گفت. سفیر روس از وی خواست «که به روسیه برود و دولت روس از او پذیرایی خواهد نمود»، اما او نپذیرفت؛ هنگام سفر تبعید نیز نماینده ای از سوی سفارت روس همراه کاروان بود (همان، ص 611-612، 617-618؛ شوقی افندی ،‌قرن بدیع، ج 2 . ص 48؛ نیز نجفی، کتاب دوم ،ص622-631).با بیان دیگر نیز ناگزیر از ترک تهران و رفتن به بغداد شدند. منابع بهائی توجه دولت روس به سرنوشت میرزاحسینعلی نوری را به علاقه خاص دختر سفیر روس به مشارالیه پیوند می دهند (نبیل زرندی، ص 594).این ادعا با سیر تاریخی وقایع سازگار نیست ،‌ چرا که پس از رسیدن به بغداد،میرزا حسینعلی نامه ای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس جهت این حمایت قدردانی کرد. سالها بعد نیز در لوحی خطاب نیکلاویچ الکساندر دوم به این کمک سفیر روس اشاره و از دولت روس سپاسگزاری کرد(آثار قلم اعلی، ج 1، ص 76؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 49) .
وجود چنین مواردی در مکتوبات و نامه های حسینعلی و اخلاف او سبب شده است که موضوع ارتباط دول استعماری با آیین های بابی و بهائی یکی از مسائل جدی و پر مناقشه تاریخ بهائیت شود. علی رغم ادعای برخی ردیه های موجود، سند متقنی در مورد این که دولتهای
استعماری پدید آورنده آیین های بابی و بهائی باشند در دست نیست. تاریخ تکوین این دو مذهب،بیش از هر چیز ، دگراندیشی فرقه ای در دورن مکتب شیخی و تنش های اعتقادی، سیاسی و تاریخی را به عنوان موجد و مسبب اصلی آنها به ذهن متبادر می کند ؛ ولی در علاقه دول استعماری به پیگیری حوادث آنها، و گاهی دخالت آشکار در سیر تحولات این آیین ها ـ از جمله فشار سیاسی دولت روس برای حفظ جان میرزا حسینعلی نوری ـ نیز هیچ گونه شکی وجود ندارد.
موارد دیگری از این علاقه دول استعماری ،‌در منابع بهائی وغیر بهائی گزارش شده است : از جمله در 1278 ، سر آرنولد باروز کمبال ، جنرال قنسولی دولت انگلستان ، با میرزا حسینعلی در بغداد ملاقات و قبول حمایت و تابعیت دولت انگلیس و مهاجرت به هند استعماری یا هر نقطه دیگری را به او پیشنهاد کرد (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 125-126).نظیر همین تقاضا را نایب کنسول فرانسه در ایامی که وی در ادرنه بود از او داشت و از وی خواست که تابعیت فراسنه را بپذیرد تا مورد حمایت و تقویت قرار گیرد (آیتی ، 1342، ج 1، ص 380-381 ). نامق پاشا، والی بغداد، نیز که گاه به جذب ایرانیان مخالف دولت بی میل نیود، بامیرزا حسینعلی به غایت احترام رفتار می کرد به تذکرات دولت ایران اعتنایی نداشت (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 126-127) .
در ایام اقامت او وبابی ها در عراق و استانبول، برای ایشان مقرری نیز تعیین شده بود که بعدها میرزا حسینعلی از این که قبول شهریه از دولت نموده بود ،‌اظهار پشیمانی می کرد (نوری، مجموعه الواح مبارکه،‌ص 159؛ در باره مقرری میرزاحسینعلی و برادرش در عثمانی ، مامقانی، ص 383-384). پس از تبعید میرزا حسینعلی به بغداد، این شهر و شهرهای کربلا و نجف مرکز ثقل فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می شد. میرزا یحیی نیز که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می دانستند و در هنگام تیراندازی به شاه در نور به سر می برد، توانسته بود با لباس درویشی و عصا و کشکول ،‌ مخفیانه به بغداد برود (میرزا آقاخان کرمانی و روحی ، ص 301؛ حاجی میرزاجانی کاشانی ‌،‌مقدمه براون ،‌ص لح – لط ؛ قس نبیل زرندی ،‌ص 613) .او چهار ماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید (قس نوری. لوح شیخ، ص 123). اما بنا به روش سابق، اکثر اوقات را در خفا می گذراند و میرز حسینعلی عملاً رهبری بابیان را در دست داشت . این موقعیت از یک سو و بروز برخی ادعاها در میان بابیها از سوی دیگر، سبب شد که میرزا حسینعلی گهگاه نزد خاصان
خویش داعیه هایی را مطرح کند و به تصرف مسند ریاست بابیان بیندیشد، اما بعضی از قدمای بابیه رفتار ریاست طلبانه و تمهیدات او را برای کنار زدن برادرش دریافتند و موضوع را به میرزا یحیی گوشزد کردند و در نتیجه آن، میرزا حسینعلی بغداد را ترک گفت و با نام مستعار «درویش محمد» به مدت دو سال، در جبال سلیمانیه عراق، در میان دراویش نقشبندی و قادری زیست (میرزا آقاخان کرمانی و روحی، ص 302؛ عزیه خانم نوری، ص 11-12؛ عبدالبهاء‌،‌ مقاله شخصی سیاح ،‌ص 68-71؛ شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 2، ص 116-117) .
سرانجام نیر با نوشتن نامه («عریضه ») ای ترحم انگیر برادر را بر سر مهر آورد ـ و به تعبیر خودش «از مصدر امر حکم رجوع صادر شد » (نوری ، ایقان ، ص 195) ـ و در حدود 1274 به بغداد بازگشت (میرزا آقا خان کرمانی و روحی ، همانجا، ‌عبدالبهاء ، مقاله شخصی سیاح ،‌ص 69؛ عزیه خانم نوری، ص 11-13).بعد از بازگشت به بغداد ،‌ میرزاحسینعلی هم چنان خود را مطیع برادرش می دانست و در 1278 کتاب ایقان را در اثبات دعاوی باب نوشت و بر انقیاد خود نسبت به جانشین او (یحیی، کلمه مستور) تأکید کرد (نوری، ایقان،همانجا؛ در چاپهای بعدی، «کلمه مستور» به «کلمه علیا» تغییر یافته است)
موضوع دیگری که در سالهای اقامت بابیان در بغداد (1269-1279) روی داد، دعوی « مُن یظهره اللّهی» چند تن از آنان بود . «من یظهره الله » (کسی که خدا او را آشکار می کند) عنوانی است که باب، بعد از ادعای شریعت جدید و تألیف کتاب بیان ،برای «موعود بیان» انتخاب کرد. او در کتاب بیان فارسی ،‌خود را مبشر این موعود خوانده و پیروانش را به ایمان آوردن به این مظهر جدید،‌که به مراتب اعظم و اشرف از ظهور خود اوست، سفارش و تأکید کرده بود که «وقت ظهور من یظهره الله را جز خداوند کسی عالم نیست » (حاجی میرزاجانی کاشانی ،‌مقدمه براون، ص ل- لج ‌،‌به نقل از جاهای متعدد بیان فارسی).با این همه، از تعبیرات وی بر می آید که زمان تقریبی دوهزار سال را در نظر داشته است، به ویژه آنکه ظهور آن موعود ر ا به منزله نسخ بیان می دانسته است.
اما شماری از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و چه بسا با توحه به سستی و ناتوانی میرزا یحیی در اداره امور ،‌و به انگیزه های دیگر،خود را «موعود بیان» خواندند. به نوشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی (ص 303) «کار به جایی رسید که هر کس بامدادان از خواب پیشین بر می خاست ،تن را به لباس این دعوی می آراست » و به نوشته شوقی افندی ، ‌سومین رهبر بهائیان، فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند (نیز عزیه خانم نوری، ص 42-43) .
بیشتر این مدعیان با طراحی میرزا حسینعلی و همکاری میرزا یحیی یا کشته شدند و یا از ادعای خود دست برداشتند. حضور بابیان در عراق‌به ویژه در کربلا و نجف، مشکلات دیگری نیز آفرید، به نوشته برخی منابع بهائی (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2 ، ص 106-107) در عراق شیوه بابیان این بود که شبهای تار، به دزدیدن ملبوس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه بپردازند، و به تعبیر میرزا حسینعلی «در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند» (اشراق خاوری، 1327ش، ج 7، ص 130) .علاوه بر آن ،‌در میان خود بابیها نیز بازار آشوبگری و آدمکشی رونق داشت و برخی منابع بابی از دخالت میرزا حسینعلی در این فجایع خیر داده اند ( عزیه خانم نوری، ص 15-16؛ برای فهرست کتابهای پیروان باب از گزارش کارهای میرزا حسینعلی در عراق ،‌عزیه خانم نوری، مقدمه ناشر، ص 2-4).
به نوشته ادوارد براون (حاجی میرزا جانی کاشانی ، مقدمه ،‌ص ما) بر اثر کثرت جنگ وجدال که هر روزه مابین بابیان و مسلمانان دست می داد،‌از دست ایشان بنای شکایت گذاردند، دولت ایران نیز نگران آشوبگری بابیها بود ،‌از این رو از دولت عثمانی خواست که بابیها را از بغداد انتقال دهد و دولت عثمانی برای خاتمه دادن به این نزاع ها،‌که لاینقطع در عراق عرب روی می داد، در اوایل 1280 آنان را از بغداد به استانبول و بعد از چهار ماه به ادرنه کوچ داد .گفتنی است که بابیها در دوره اقامت بغداد، با قبول تابعیت عثمانی و قرارگرفتن در حمایت آنان، این امکان را یافته بودند که نسبت به مقامات ایرانی با آزادی و بی پروایی و اوصاف گوناگون سخن بگویند و بنویسند (محیط طباطبایی ، سال 3، ش 5، ص 345) .
هم زمان با خروج بابیها از بغداد ،میرزاحسینعلی نخست در باغ نجیب پاشا، در بیرون بغداد و سپس در ادرنه ، زمزمه «من یظهره اللهی » ساز کرد و از همان جا نزاع وجدایی آغاز شد (در باره ادعای پنهانی او در 1275، پیش از تألیف ایقان ،محیط طباطبایی، سال 5، ش 11 و 12 ، ص 830-831) . بابیهایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل ) باقی ماندند، ازلی نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی (بهاءالله) بهائی خوانده شدند (برخی منابع بهائی ،شروع امر میرزا حسینعلی را به دوران زندانی بودن او در تهران نیز نسبت می دهند ، ‌شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 1، ص 218).
میرزا حسینعلی با ارسال نوشته های خود به اطراف و اکناف ،رسماً بابیان را به پذیرش آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آورند و به ظن قوی از میان رفتن قدمای بابیه، در طول این مدت،‌از مهمترین عوامل موفقیت او بود ( حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه براون، ص ما،‌ مج) . میرزا حسینعلی،‌ با آن که در ادرنه رسماً ادعاهای خود را آشکار کرد ،‌در همین شهر،نامه ای مفصل به ناصرالدین شاه (لوح سلطان) ‌نوشت. محتوای اصلی نامه ـ گذشته از درخواست از شاه برای تجدید نظر نسبت به بابیها و احتراز از اعتماد به اخبار اطرافیان و دیگران ـ گزارشی است از وضع خود او و پیروان باب در مدت دوازده سال اقامت در بغداد و سه سال اقامت در ادرنه ؛ و این که در این مدت «ابداً خلاف دولت وملت و مغایر اصول و آداب اهل مملکت از این عباد ظاهر نشده» و «آن چه از قبل ، بعضی از جهال ارتکاب نموده اند،‌ابداً مرضی نبوده » است . (برای متن کامل این نامه ،عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص 114-165). گویا مقصود او از نگارش این نامه جلب توجه شاه برای بازگشت آنان به ایران و اعلام تبعیت از شاه بوده است (محیط طباطبایی ،سال 3، ش 5، ص 347) . این نکته که میرزا حسینعلی در نامه خود به هیچ روی به مقامات ادعاییش اشاره نکرده و بر عدم ارتباط با نمایندگان دولتهای بیگانه تأکید ورزیده ،‌درخور تأمل است .موضوع انتقال شخص میرزا حسینعلی و چند نفر از خواص او از بغداد به جایی بسیار دور که دسترسی به حدود ایران نداشته باشند، یا دستگیری و تسلیم آنها به مأموران ایرانی در سرحدات، را وزیر خارجه وقت ، از طرف ناصر الدین شاه ، طی دو نامه به کنسول ایران در بغداد نوشته بود تا وی با مقامات عثمانی در میان بگذارد و عامل اصلی آن را «فساد و اضلال سفهاء …وفتنه و تحریک قتل » ذکر کرد بود که از نظر دولت ایران میرزا حسینعلی سردمدار آن بود ( متن این دو نامه را ادوارد براون در کتابش موادی برای مطالعه در آیین بابی آورده است ،محمود،‌ج 5، ص 1301).
آن چه مخصوصاً در بررسی نامه میرزا حسینعلی به ناصرالدین شاه و برخی نوشته های دیگر او نباید نادیده گرفته شود این است که سالهای پایانی اقامت میرزاحسینعلی و اطرافیانش در بغداد باحضور اجباری برخی از رجال عصر قاجار، مثل میرزا ملکم خان ،‌بعد از بسته شدن فراموشخانه تهران در 1275 ،‌ مصادف بود؛ هم چنان که توقفشان در استانبول و ادرنه باحضور میرزا فتحعلی آخوند زاده
در استانبول همزمان شد و آشنایی میرزا حسینعلی با اندیشه ها و مکتوبات این افراد، در تحولات فکری او و تغییر روش نسبت به حکومت ایران تأثیر جدی گذاشت (محیط طباطبایی، سال 3، ش 5، ص 345-348،‌ش 6، ص 427).
در هر حال، منازعات ازلی و بهایی در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هر یک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را باز گفتند ؛ میرزا حسینعلی در کتابی به نام بدیع، وصایت میرزا یحیی را انکار و به برخی از رفتارهاو اعمال او «که خجالت می کشید از ذکرش» اشاره کرده (نیز، نوری ،‌ اقتدارات، ص 319) .
در برابر ،‌طرفداران ازل نیز از این قماش مطالب را در باره میرزاحسینعلی برشمردند و به ویژه خواهرش، عزیه خانم ، کتاب تنبیه النائمین را در افشای کارهای برادر نوشت (برای تفصیل بیشتر ، نجفی،‌کتاب اول ، ص 328-353). یک بار نیز میرزا حسینعلی برادرش را به مباهله فراخواند.در این بحبوحه ،‌به ادعای برخی منابع بهائی (شوقی افندی ، قرن بدیع، ج 2، ص 229) میرزا یحیی برادر خویش را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت میرزا حسینعلی تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا شد. میرزا حسینعلی نیر در نامه ای به سلطان عثمانی از قصد برادرش بر «فتنه و خروج » خبر داد (موحد، ص 102-110) .
سرانجام، حکومت عثمانی برای پایان دادن به درگیری ها که گاهی منشأ آن منازعات مالی بود (مامقانی، ص 383-384) و نیز به سبب نگرانی از «احترامات فائقه ای که قناسل خارجه مقیم ادرنه نسبت به وجود مبارک مرعی می داشتند » (شوقی افندی، قرن بدیع، ج 2، ص 271) ،‌در 1285 ، میرزا حسینعلی و پیروانش را به عکا در فلسطین ،‌و میرزا یحیی و یارانش را به ماغوسه (فاماگوستا) در قبرس فرستاد (حاجی میرزاجانی کاشانی ،‌مقدمه براون، ص مب) ،‌لکن دشمنی در میان دو گروه ادامه یافت و قتل دو تن از پیروان میرزا یحیی به دست پیروان میرزا حسینعلی موجب مشکلاتی برای او شد. (در باره حکم رسمی دولت عثمانی به انتقال میرزا حسینعلی در عکا و گزارش استنطاقات چند تن از نزدیکان و ی در دادگاه عثمانی و نیز پیشنهاد سفیر انگلیس برای فرستادن وی به عکا ،‌موحد؛ مامقانی. همانجاها). میرزاحسینعلی مدت نه سال در قلعه ای درعکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز درهمان شهر گذراند و در هفتاد و پنج سالگی در شهر حیفا از دنیا رفت. میرزا حسینعلی پس از اعلام (من یظهره اللهی ) به فرستادن نامه (الواح ) به سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت ،‌هم چنان که برای اثبات مقاماتی که ادعا کرده بود ونیز دفاع از خود در برابر ازلی ها، به نگارش کتب پرداخت و به اصرار پیروانش «صدور احکام نمود» .
بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او در الواحی که صادر کرد و در منشآتی که نوشت و در اشعاری که سرود،‌بارها در باره خود تعبیراتی چون خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد ولم یولد» است،‌خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، رب ما یری و ما لا یری به کار برد.
همین ادعا رااخلافش در باره وی ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند (عبدالبهاء ،‌مقام پدرش را «احدیت ذات هویت وجودی» خوانده است ) و قبر او قبله آنان شد (یزدانی، ص 96؛ اشراق خاوری ، 1331 ش ، ص 18) . از تعبیرات مختلف میرزا حسینعلی در ادعای خدایی ، برمی آید که وی بر اثر آشنایی با آرا و آثار عرفانی، تقلیدی ناقص و نارسا از برخی تعبیرات عرفا داشته و گاهی در نوشته های خود به علما نسبت به «ذکر ربوبیت و الوهیت » توجیهاتی را پیش کشیده است (لوح شیخ، ص 31، 105).
گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب اقدس را نگاشت که بهائیان آن را «مهیمن بر جمیع کتب » و«ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» می شمارند (عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 343؛ فاضل مازندرانی، ج 1، ص 161).بابی هایی که از قبول ادعای او امتناع کردند،‌یکی از اعتقاداتشان همین شریعت آوری او بود، از این رو که به اعتقاد آنان، نسخ بیان نمی توانست در فاصله زمانی بسیار کوتاه روی دهد (عزیه خانم نوری، ص 46-47)؛ به ویژه آن که در برخی آثار بهائی گفته شده که تفاوت بیان با اقدس ،‌همانند تفاوت «کعبه با سومنات» است (گلپایگانی ، 1334، ص 166) و احکام این دو آیین هیچ مشابهتی با
یکدیگر ندارند.در عصر بیان، یعنی چند سال قبل از ادعای میرزاحسینعلی ،‌بابی ها باید به «ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل اِلّا مُن آمن و صدق» دست می یازیدند و در عصر بهاء الله اساس دین جدید «رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و…» بود (عبدالبهاء. مکاتیب، ج 2، ص 266 ).
با این همه ،‌میرزا حسینعلی در برخی جاها منکر «تسخ بیان » شد و بر برخی مخالفانش که به او «نسبت داده اند که احکام بیان را نسخ نموده » نفرین کرد .(نوری ،‌اقتدارات ، ص 103). جدی ترین برهان او بر حقانیت ادعایش،‌مانند سید باب، سرعت نگارش و زیبایی خط بود و به نوشته شوقی افندی«در طی دو سال اول مراجعت مبارک در هر شبانه روز معادل تمام قرآن از لسان قدم، آیات و الواح نازل می گردید »، بسیاری از این نوشته ها، بعدها به دستور میرزا حسینعلی نابود شد (قرن بدیع، ج 2، ص 145-146).
میرزا حسینعلی داعیه درس ناخواندگی نیز داشت (عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، 116-117) و به تبع او، حانشینان و پیروانش نیز بر این داعیه اصرار می ورزیدند (همو، مکاتیب، ج 3، ص 347) و با پیوند دادن این ادعا به سرعت نگارش، در تثبیت حقانیت او می کوشیدند، اما گذشته از پرورش وی درخانواده اهل ادب، در بیشتر منابع بهائی و در آثار میرزا حسینعلی تصریحات فراوانی بر درس خواندگی و مطالعه کتابهای مختلف از تفسیر و حدیث و عرفان وجود دارد (برای نمونه، فاضل مازندرانی، ج 1، ص 193؛ نوری، مجموعه الواح مبارکه ، ص 139-142؛ همو، اقتدارات ، ص 105-284؛ آیتی ،‌1342، ج 1، ص 256-257)و این جمله وی که «دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود ،‌زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی» (نوری، آثار قلم اعلی ، ج 3، ص 118) ظاهراً از سبب محو آثار پیشین ـ که در آنها به مطالب کتب مختلف اشاراتی وجود دارد ـ و نیز از انگیزه او در ادعای درس ناخواندگی حکایت می کند.
میرزا حسینعلی آثار متعددی نگاشت که اهم آنها عبارت است از : ایقان در اثبات قائمیت سید علی محمد باب که آن را در آخرین سالهای اقامت بغداد، در پاسخ پرسشهای دایی سید علی محمد باب و جذب او به مسلک بابی‌،‌نگاشت . وی در این اثر کوشیده است که از نظر انشایی به سبک بیان نزدیک شود و گذشته از آن ،‌شبهاتی را که در باره خودش ،‌از نظر داعیه «من یظهره اللهی» نزد بابیان مطرح بوده است برطرف سازد. وجود اشتباهات نسبتاً فراوان املایی ، انشایی، نحوی و غیر آن، ‌و از همه مهمتر ، اظهار خضوع میرزا حسینعلی نسبت به برادرش («کلمه مستور») سبب شد که این کتاب، از همان سالهای پایانی زندگی میرزا حسینعلی ، پیوسته در معرض تصحیح وتجدید نظر قرار گیرد وحتی در ترجمه انگلیسی آن ، که شوقی افندی انجام داده ، تغییراتی نسبت به متن فارسی پدید آورد‌(برای تفصیل
سرگذشت ایقان ـ محیط طباطبایی ، سال 5، ش 11 و 12، ص 822-831، سال 6، ش 1، ص 15-23)؛
اقدس که کتاب احکام بهائیان است و آن رادر 1290 ، یا اندکی بعد از آن زمانی که در عکا تحت نظر بود، تألیف کرد. (در باره این کتابـ همو، سال 4، ش10، ص 820-824، ش 11 و 12 ، ص 906-910)؛ آثار قلم اعلی، مشتمل بر شمار زیادی از الواح فارسی و عربی که وی صادر کرد ،‌در چند جلد، مانند کتاب مبین؛ اشراقات و اقتدارات هریک مشتمل برچند لوح فارسی وعربی بدیع که موضوع آن دفاع از من یظهره اللهی خودش و رد بابیان به ویژه اظهارات برادرش میرزا یحیی است در پاسخ به یکی از بابیان که رساله ای در ابطال ادعای میرزا حسینعلی نگاشته بود، و آکنده است از ناسزا به میرزا یحیی ودیگران و بدگویی از آنها؛ لوح شیخ ،نامه ای است خطاب به شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی که در سالهای پایانی عمر نگاشته و در آن از اهداف خود و این که مورد عنایت خاص خداست و نیز ار رفتار ناصواب برادرش میرزا یحیی و انکار وصایت او سخن گفته و ضمن تکریم ناصرالدین شاه ،‌کوشیده است تا اقدامات خود را در اصلاح «حزب بابی» بازگو کند، او هم چنین فقراتی از نامه هایی را که برای سلاطین جهان فرستاده نقل کرده و تعالیم و برنامه های اصلاحی خود را باز گفته است.
مراکز بهائی که به نشر آثار میرزا حسینعلی اهتمام دارند، بارها به صلاحدید مقامات بهائی در نسخه های کتابهای او تغییراتی داده اند؛ هم چنین بازنگاری تاریخ باب و بهاء ،‌آن گونه که با ادعاهای میرزا حسینعلی سازگار افتد، به دستور مقامات بهائی انجام گرفته است (همو، سال 2، ش 11 و12، ص 952-961، سال 3، ش 5، ص 343-348، ش 6، ص 426-431، ش 9، ص 700-706).

-----------------------

منابع :

عبدالحسین آیتی. کتاب کشف الحیل، تهران 1326 ش، همو، الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه ، مصر 1342؛ جان اینزر اسلمونت ، بهاء الله و عصر جدید، ترجمه فارسی، حیفا 1932؛ عبدالحمید اشراق خاوری، رساله گنجینه حدود و احکام ،تهران 1331 ش، همو،‌مائده آسمانی ،‌ ج 7 ،‌تهران 1327ش ، علی محمدبن محمدرضا باب، قسمتی از الواح خطی نقطه اولی، (بی جا، بی تا.) حاجی میرزاجانی کاشانی، کتاب نقطه الکاف،‌چاپ ادوارد براون، لیدن، 1328/1910؛ محمدمهدی زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، یا، تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانی ،‌تهران 1346 ش، سازمان کنفرانس اسلامی، مجمع فقه اسلامی، مصوبه ها وتوصیه ها :‌از دومین تا پایان نهمین نشست،ترجمه محمد مقدس، قم 1418؛ عزیزالله سلیمانی اردکانی؛ کتاب مصابیح هدایت ،‌ج 2،تهران 1326ش ؛ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران 1347ش، همو، کتاب قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، (بی جا، بی تا) عباس بن حسینعلی عبدالبهاء ، الواح و وصایا ،‌مصر (بی تا) همو . خطابات حضرت عبدالبهاء فی اوربا و امریکا (بی جا، بی تا) ؛ همو، مقاله شخصی سیاح که در تفصیل قضیه باب نوشته است ،تهران 1341ش ، همو، مکاتیب عبدالبهاء، ج 1،مصر 1328،ج 2-3، چاپ فرج الله کردی ، مصر، 1330-1340؛ همو، النور الابهی فی مفاوضات عبدالبهاء،‌لیدن ، 1908؛ عزیه خانم نوری ،‌تنبیه النائمین (بی جا، بی تا)؛ فاضل مازندرانی ، اسرار الآثار خصوصی، تهران 1346ش؛ بدیع الله فرید، مقاله ای در معرفی کتاب اقدس، تهران 1352 ش، محمدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، تهران 1350ش، ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام ،‌منشآت قائم مقام، چاپ محمدعباسی، چاپ افست تهران (تاریخ مقدمه ،‌1356 ش )؛ همو، نامه های پراکنده قائم مقام فراهانی، چاپ جهانگیر قائم مقامی ، بخش 1، تهران 1357ش ، ابوالفضل بن محمد گلپایگانی ، فرائد ، قاهره 1315؛ همو،
کشف الغطاء عن حیل الاعداء ،‌عشق آباد 1334؛ اسدالله مامقانی، «اختلاف بهاءالله و صبح ازل»؛ راهنمای کتاب،سال6، ش 4، ش 2 (اردیبهشت 1355)، ش 3(خرداد 1355)، همو، «تاریخ قدیم و جدید »، گوهر، سال 3، ش 5(مرداد 1354)، ش 6 (شهریور 1354)؛ همو، تاریخ نوپدید زرندی ،‌گوهر ، سال 3، ش 9 (آذر 1354)؛ همو،‌«چند نکته در باره یک مقاله : عظیم پس از باب و پیش از ازل » ، گوهر ،‌سال 6 ش 3 (خرداد 1357)، ش 4(تیر 1357)؛ همو،‌( درباره کتاب اقدس) گوهر، سال 4، ش 10(دی 1355)، ش 11 و 12(بهمن واسفند 1355)؛ همو، «رساله خالویه یا ایقان» گوهر، سال 5، ش 11 و 12 (بهمن و اسفند 1356) ، سال 6 ، ش (فروردین 1357)، همو «کتابی بی نام با نام تازه »، گوهر ، سال 2، ش 11 و 12 (بهمن و اسفند 1353)؛ همو، «گفتگوی تازه در باره تاریخ قدیم و جدید» گوهر، سال 4 ، ش 4(تیر 1355)؛ محمد علی موحد، «استادی از آرشیو دولتی استانبول» راهنمای کتاب، سال 6، ش 1 و 2 (فروردین و اردیبهشت 1342)؛ فضل الله مهتدی، اسناد و مدارک صبحی در باره بهائیگری ،ح 2، خاطرات صبحی، تهران، 1357 ش ؛ عبدالحسین میرزا آقاخان کرمانی و احمد روحی ،‌هشت بهشت، تهران (بی تا) محمد نبیل زرندی، مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران 1356 ش: محمد باقر نجفی ، بهائیان، تهران 1357ش؛ حسینعلی میرزا بزرگ نوری (بهاءالله) ، آثار قلم اعلی ، تهران 1342-1343 ش؛ همو، اقتدارات، به خط مشکین قلم، (بی جا، بی تا)؛ همو، کتاب مستطاب ایقان، مصر 1352/1933؛ همو، ‌لوح مبارک خطاب به شیخ محمدتقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی (لوح شیخ )، تهران، 1341 ش؛ همو، مجموعه الواح مبارکه ، قاهره 1338/1920؛ حسن نیکو، فلسفه

http://www.iransohrab.net/content/view/581/46

۲۸۸- پیشنهاد به جهاد کشاورزی کاشان

 

جلسه طرح ۴۰۰ هکتاری نابر دیروز از ساعت ۳ الی ۵ بعدازظهر در مسجد جامع تشکیل شد.

در این جلسه مسئول خانه ترویج و یکی از اعضای هیئت امنا به ایراد گزارش پرداختند.

نکته جالب توجه این بود که گفته شد: چنانچه به سرعت درخت ها را خریداری نکنیم، مبلغ حدود ۳۰میلیون تومان یارانه دولتی از دستمان می رود و معلوم نیست که سال دیگه این مبلغ تعلق بگیرد یا نگیرد. و این در حالی است که طرح در کلیه زمینه ها به جهت مسائل مالی و وضعیت آب و هوا، متوقف شده است و فرصت کوتاه باقی مانده امکان چنین امری را به شدت زیر علامت سوال می برد.

طرح نابر با هزینه یک میلیارد تومان دریافت وام به اسم کشاورزان و ۵/۱ میلیارد تومان تخصیص یافته وزیر محترم جهاد کشاورزی قرار بود در تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۸۶ به بهر ه برداری برسد. که در مراسم کلنگ زنی تبلیغات رسانه ای فوق العاده ای جهت مدیر سابق جهاد کشاورزی و کاندیدای فعلی مجلس شورای اسلامی از حوزه کاشان صورت گرفت که ایشان با پذیرفتن مسئولیت تحت عنوان «از مکه تا فکه» تعهد داده است که ۱۵ مهرماه  ۱۳۸۶ طرح به بهره برداری برسد.

این طرح که فاقد یک صفحه کار کارشناسی می باشد نزد مسئولان تحت عنوان بهره وری آب و نزد کشاورزان تحت عنوان استحصال آب زمستانی در منطقه ای کم ‌آب با سیاست «اول راه بنداز بعدش جابنداز» توسط مدیر سابق جهاد کشاورزی کاشان با استفاده از منابع مالی تخصیص داده شده به تگرگ زدگی باغ های مناطق کاشان شروع و بعد از انجام لوله گذاری قسمتی از مسیر و دعوت وزیر جهاد کشاورزی در هنگام سفرهای استانی رئیس جمهور به استان اصفهان مورد تایید وزیر قرار گرفت.

مخزن در نظر گرفته شده برای طرح جوابگوی صد هکتار از باغ می باشد و قرار است ۳۰۰ هکتار از باغ با صرفه جویی در مصرف آب زمین های سنتی برزک که کم تر از صد هکتار می باشد صورت گیرد.

هر چند در ابتدای طرح مدیر سابق جهاد کشاورزی در جمع هیئت امنا در جواب؛ بی توجهی مسئولین به مسائل کارشناسی طرح، گفت: «اجازه بدهید ما طرح را انجام داده و باغ را تحویل کشاورزان دهیم، خواستند استفاده کنند نخواستند آتش بزنند» با گذشت کمتر از یک سال؛

هیئت امنا که تنها نقش مقبولیت بخشیدن به عملکرد غیرکارشناسی مسئولین مرتبط را ایفا کرده اند به تکاپو افتاده تا با دریافت وجه از کشاورزان که ضعیف ترین طبقه جامعه روستا شهر برزک را تشکیل می دهند طرح غیر کارشناسی نابر را به گونه ای جمع و جور نمایند.

جای تاسف است که طرح هایی اینچنینی بدون توجه به وضعیت آبی منطقه، اصل مزیت نسبی، مشکلات مالی کشاورزان و عدم توجیه اقتصادی؛ با استفاده از پیشنهاد یک مدیر در اطاق دربسته و تایید یک وزیر در یک مسافرت چند ساعته و همراهی جمعی تحت نام هیئت امنا در منطقه ای مانند برزک شکل می گیرد.

شایان ذکر است که همانطور که در مطالب قبلی پیشنهاد شد؛ مسئولین محترم جهاد کشاورزی کاشان که آمار و ارقام سودده بودن طرح را تنظیم نموده اند زحمت بکشند و کلیه منابع مالی طرح را تامین و با استفاده از برداشت محصولات باغ جایگزین نمایند.

 

۲۸۷- یک سوال برای هر روز

 

اگر یک قورباغه را بردارید وداخل یک ظرف آب جوش بیندازید قورباغه چه
کار می کند؟
بیرون می پرد! درواقع قورباغه فورا به این نتیجه می رسد که لذتی در کار نیست وباید برود!

حالا اگر همین قورباغه را بردارید وداخل یک ظرف آب سرد بیندازید وبعد ظرف را روی اجاق بگذارید وبه تدریج به آن حرارت بدهید قورباغه چه کار می کند؟

استراحت میکند...چند دقیقه بعد به خودش می گوید: ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنید یک قورباغه آب پز آماده است.

نتیجه اخلاقی داستان!

زندگی به تدریج اتفاق می افتد.ماهم می توانیم مثل قورباغه داستانمان، ابلهی کنیم و وقت را از دست بدهیم و ناگهان ببینیم که کار از کار گذشته است .همه ما باید نسبت به جریانات زندگی مان آگاه وبیدار باشیم.

سوال؟

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید وببینید که بیست کیلو چاق شده اید نگران نمی شوید؟

البته که می شوید!سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید :الو ،اورژانس ،کمک،کمک ،من چاق شده ام !

اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه،یک کیلو ماه آینده و...آیا بازهم همین عکس العمل را نشان می دهید؟ نه! با بی خیالی از کنارش می گذرید.

برای کسانی که ورشکسته می شوند ،اضافه وزن می آورند یا طلاق میگیرند یا آخر ترم مشروط می شوند! این حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد یک ذره امروز،یک ذره فردا وسر انجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم :چرا این اتفاق افتاد؟

زندگی ماهیت انبار شوندگی دارد.هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.

اصل قورباغه ای به ما هشدار می دهد که مراقب تمایلات خود باشید!

ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم :به کجا دارم می روم؟آیا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتر ازسال گذشته ام هستم؟ واگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم.

خلاصه کلام :

شاید این نکته رعب انگیز باشد اما واقعیت این است که هیچ ثباتی در کار نیست یا باید به جلو پیش بروید یا بلغزید و پایین بیفتید.



برگرفته از کتاب ارزشمند آخرین راز شاد زیستن
نوشته آندره متیوس

 

۲۸۶- و عشق

 

روزی روزگاری در جزیره ای دور افتاده، تمام احساسها کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. خوشبختی، پولداری، عشق، دانایی، صبر، غم، ترس، و ... هر کدام به روش خود می زیستند تا اینکه یه روز دانایی به همه گفت:
هرچه زودتر این جزیره را ترک کنین، زیرا به زودی آب این جزیره را خواهد گرفت و اگر بمانید غرق می شوید تمام احساسها با دستپاچگی قایقهای خود را از انبار خونه شون بیرون آوردند و تعمیرش کردند و پس از عایق کاری و اصلاح پاروها، آنها را به آب انداختند و منتظر روز حادثه شدند.
روز حادثه که رسید همه چیز از یک طوفان بزرگ شروع شد و هوا به قدری خراب شد که همه به سرعت سوار قایقها شدند و پاروزنان جزیره رو ترک کردند. در این میان، ”عشق“ هم سوار بر قایقش بود، اما به هنگام دور شدن از جزیره، متوجه حیوانات جزیره شد که همگی به کنار ساحل آمده بودند و ”وحشت“ را نگه داشته بودند و نمی گذاشتند که او سوار بر قایقش شود."عشق“ سریعا برگشت و قایقش را به همه ی حیوانها و ”وحشتِ“ زندانی شده توسط آنها سپرد. آنها همگی سوار شدند و دیگر جایی برای ”عشق“ نماند. قایق رفت و ”عشق“ تنها در جزیره ماند جزیره لحظه به لحظه بیشتر زیر آب می رفت و ”عشق“ تا زیر گردن در آب فرو رفته بود. او نمی ترسید زیرا ”ترس“ جزیره را ترک کرده بود. اما نیاز به کمک داشت.


فریاد زد و همه ی احساسها کمک خواست. اول کسی جوابش را نداد. در همان نزدیکیها، قایق دوستش”پولداری“ را دید و گفت: ”پولداری“ عزیز، به من کمک کن؟

پولداری“ گفت: متاسفم، قایق من پر از پول و شمش و طلاست و جای خالی ندارد.

“ عشق“ رو به سوی قایق ”غرور“ کرد و گفت: مرا نجات میدهی؟

“ غرور“ پاسخ داد: ”هرگز، تو خیسی و مرا خیس می کنی“

عشق“ رو به سوی ”غم“ کرد و گفت: ای ”غم“ عزیز، مرا نجات بده“

اما ”غم“ گفت: متاسفم ”عشق“ عزیز، من اونقدر غمگینم که یکی باید بیاد و خودمو نجات بده

در این بین ”خوشگذرانی“ و ”بیکاری“ از کنار عشق گذشتند، ولی عشق هرگز از آنها کمک نخواست از دور ”شهوت“ را دید و به او گفت:

شهوت عزیز، من را نجات میدی؟ شهوت پاسخ داد: هرگز .... برو به درک ..... سالها منتظر این لحظه بودم که تو بمیری! ... حالا بیام نجاتت بدم؟
عشق که نمی تونست ”ناامید“ باشه، رو به سوی خدا
کرد و گفت: خدایا... منو نجات بده ناگهان صدایی از دور به گوشش رسید که فریاد می زد: نگران نباش من دارم به کمکت می آیم عشق آنقدر آب خورده بود که دیگه نمی توانست روی آب خودش را نگه دارد و بیهوش شد پس از به هوش آمدن، با تعجب خودش را در قایق ”دانایی“ یافت. آفتاب در حال طلوع مجدد بود و دریا آرامتر از همیشه. جزیره آرام آرام داشت از زیر هجوم آب بیرون می آمد،
زیرا امتحان نیت قلبی احساسها دیگه به پایان رسیده بود عشق برخاست. به ”دانایی“ سلام کرد و از او تشکر نمود دانایی پاسخ سلامش را داد و گفت: من ”شجاعتش“ را نداشتم که به سمت تو بیایم. شجاعت هم که قایقش دور از من بود، نمی توانست برای نجات تو راهی پیدا کند. پس می بینی که هیچکدام از ما تو را نجات ندادیم! یعنی اتحاد لازم را بدون تو نداشتیم. تو حکم فرمانده بقیه ی احساسها را داری “عشق“ با تعجب گفت: پس اون صدا کی بود که بمن گفت برای نجات من می آد؟"

دانایی گفت: او زمان بود. عشق با تعجب! گفت: زمان؟ دانایی لبخندی زد و پاسخ داد: بله، ”زمان“....

چون این فقط ”زمان“ است که لیاقتش را دارد تا بفهمد که ............ ”عشق“ چقدر بزرگ است !!!!!

۲۸۵- درد، نام دیگر من است

درد، نام دیگر من است

 

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

 

۲۸۴- انتقاد مخرب و سازنده

 

افراد موفق بسیاری معتقدند که تنها دلیل موفقیت آنها این بوده است که به خود اجازه دادند تا شکست بخورند. حقیقت این مسئله زمانی مشخص می شود که در زندگی بسیاری از تاجران موفق جستجو کنیم. خواهیم دید که در راه رسیدن با اهدافشان، چطور بارها و بارها شکست خورده اند تا اینکه به موفقیت دست یافته اند.

چیز دیگری که به همین اندازه در موفقیت آنها مهم بوده این است که آنها می دانند چطور از انتقادات دیگران-چه سازنده باشد و چه نباشد- بهترین استفاده را ببرند. آنها با استفاده از انتقادهای دیگران تشکیلات خود را راه اندازی می کنند.

ظرفیت برخورد با انتقادات و پیشرفت کردن به واسطه ی انها یکی دیگر از عوامل مهم در موفقیت است. به نکات زیر در این رابطه دقت کنید تا شما هم بتوانید یکی از آن افراد موفق باشید.


انواع مختلف انتقاد
انتقاد دو نوع دارد: سازنده و مخرب. با هر دو این انتقادها باید به دقت  اما به طریقی متفاوت برخورد کرد.

اکثر افراد تصوری منفی از کلمه ی انتقاد دارند و فکر می کنند همه ی انتقادها لزوماً مخرب هستند. این به این دلیل است که در کودکی به دلایلی نامشخص مورد انتقاد دیگران قرار گرفته ایم و خاطرات آن از کودکی تا بزرگسالی به همراه ما بوده است.

هدف انتقاد مخرب، خراب کردن و آسیب زدن به اعتماد به نفس افراد و بازداشتن آنها از انجام کارهایشان و لطمه زدن به شخصیت آنها است.
انتقاد مخرب   
یکی از بهترین نمونه های انتقاد مخرب این است که رئیستان به شما بگوید: "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."

البته چنین رئیسی فکر می کند با این طریق حرف زدن، کارمندش را تحریک خواهد کرد بهتر کار کند، اما کارمند از چنین رئیسی متنفر شده و کار را ترک خواهد کرد. این به این دلیل است که انتقادش خیلی کلی و منفی بوده و به کارمند نفهمانده است که چطور فعالیت و کارکردش را اصلاح کند، فقط او را محکوم کرده است.

انتقاد مخرب به هیچ وجه سودمند نیست. ممکن است به شما بفهماند که اشتباهی مرتکب شده اید، اما تا زمانی که هیچ علاج و راه چاره ای جلوی رویتان نمی گذارد، تاثیری منفی و مخرب خواهد داشت.

روش برخورد:  تنها راه و بهترین راه برخورد با چنین انتقاداتی این است که آنها را نادیده بگیرید و به مسائل مثبت تری فکر کنید.

انتقاد سازنده
حال که جنبه ی منفی انتقاد را بررسی کردیم، ببینیم انتقاد چطور می تواند باعث اصلاح و پیشرفت شخص شود.

مثال قبلی از انتقاد مخرب را در نظر بگیرید. به جای گفتن، "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."، یک رئیس دانا و کار کشته می تواند بگوید: "از گزارش شما ممنونم. می دانم تلاش زیادی برای تهیه آن کرده اید. اما داشتم فکر می کردم اگر کمی آن را خلاصه تر کرده و چند نمودار هم به آن اضافه می کردید بهتر می شد. اگر بتوانی این تغییرات را در آن بدهی و باز به من نشان دهی واقعاً متشکر خواهم شد."

چرا چنین انتقادی خوب است؟ و چرا شما باید با رفتاری مثبت با این نوع انتقاد برخورد کنید؟
کاملاً مشخص است. این انتقاد، انتقادی سازنده است چون راه های اصلاح را جلوی پای شما قرار داده است. همچنین خوشحال خواهید بود چون از جنبه های خوب کارتان نیز قدردانی شده است.

راه های برخورد:  شما متوجه خواهید شد که انتقادی سازنده است. سعی کنید کاملاً منظور انتقاد کننده را فهمیده و درمورد راه های اصلاح کارتان سوالات لازم را بپرسید. و از فرد برای انتقاد سازنده اش تشکر و قدردانی کنید.


از منفی به مثبت...
تصور کنید انتقاد نوع اول -نوع منفی- را دریافت کرده اید. چطور می توانید آن را به چیزی مثبت تبدیل کنید؟

ابتدا باید اطمینان یابید که منظور را فهمیده اید. کار خود را توجیه نکنید چون ممکن است می توانسته اید کار خود را بهتر انجام دهید. حال به مرحله ی بعد می رویم: از منتقد بپرسید چه چیزی را در کارتان اشتباه دیده است و چرا و بعد از او راه های اصلاح و درست کردن آن را سوال کنید. اگر نتوانستند سوال شما را جواب دهند، انتقاد را نادیده بگیرید و فکر کنید که کارتان را خوب انجام داده اید. چون بعضی افراد ذاتاً منفی باف هستند.

اما فکر کنید انتقاد صحیح بوده است. می توانید با فرد منتقد در مورد راه های اصلاح کارتان گفتگو و مشورت کنید.

قدم آخر انجام اصلاحات و تغییرات در کارتان است. یادتان باشد که حتماً باز با فرد منتقد چک کنید تا ببینید اصلاحاتتان را درست انجام داده اید یا خیر.

اگر سعی کنید همه ی انتقادها را با دیدی مثبت ببینید و به روش های بالا به آن جواب دهید مطمئناً نتایج خوبی خواهید گرفت و در پیشبرد اهدافتان موفق خواهید شد.


امیدوارم لذت برده باشید

۲۸۳- می توانم خود را مهار کنم

 

سال ها پیش زاهدی که بعدها به نام ساون قدیس معروف شد
دریکی از غارهای این منطقه زندگی می کرد . در آن دوره ویسکوز فقط یک قصبه مرزی بود که
اهالی اش راهزنان گریزان از عدالت ، قاچاقچی ها ، روسپی ها ، ماجرا جویانی که در جست و جوی
همدست به این جا می آمدند و قاتلانی بودند که بین دو جنایت این جا استراحت می کردند
شریرترین آنها مرد عربی به نام آحاب بود که دهکده و حواشی آن را تحت سلطه داشت و
مالیات های گزافی بر کشاورزانی تحمیلی می کرد که هنوز اصرارداشتند شرافت مندانه زندگی کنند
یک روز ساون از غارش پایین آمد به خانه آحاب رفت و از از خواست برای گذراندن شب جایی به او
بدهد آحاب خندیدو گفت
نمی دانی من قاتل ام ؟ که تاکنون سر آدم های زیادی را در زمین هام بریده ام ؟که زندگی تو برای من هیچ ارزشی ندارد ؟
ساون پاسخ داد
می دانم اما از زندگی در آن غار خسته شده ام دلم می خواهد دست کم یک شب این جا بخوابم
آحاب از شهرت قدیس خبر داشت که کم تر از خودش نبود و این آزارش می داد
چون دوست نداشت ببیند عظمتش با آدمی این قدر ضعیف تقسیم می شود
برای همین تصمیم گرفت همان شب او را بکشد تا به همه نشان بدهد تنها مالک حقیقی آن جا کیست .
کمی گپ زدند . آحاب تحت تاثیر صحبت های قدیس قرار گرفت اما مردی بی ایمان بود و
دیگر هیچ اعتقادی به نیکی نداشت .
جایی برای خواب به ساون نشان داد و بدخواهانه به تیز کردن چاقوش پرداخت
ساون پس از این که چند لحظه او را تماشا کرد چشم هاش را بست و خوابید
آحاب تمام شب چاقوش را تیز کرد
صبح وقتی ساون بیدار شد اورا اشک ریزان کنار خود دید
احاب گفت : نه از من ترسیدی و نه درباره ام قضاوت کردی اولین بار بود که کسی شب را کنار من
گذراند و به من اعتماد کرد اعتماد کرد که می توانم انسان خوبی باشم و به نیازمندان پناه بدهم
تو باور کردی که من می توانم شرافت مندانه رفتار کنم پس من هم چنین کردم



می گویند آنها پیش از خواب کمی با هم گپ زدند هر چند از همان لحظه ورود ساون قدیس به خانه
آحاب ، آحاب شرع کرده بود به تیز کردن خنجرش . از آن جا که مطمئن بود جهان بازتابی از
خودش است ، تصمیم گرفت او را به مبارزه بطلبد و پرسید
اگر امروز زیباترین روسپی شهر به این جا بیاید ، می توانی تصور کنی که زیبا و اغواگر نیست
قدیس جواب داد : نه . اما می توانم خودم را مهار کنم
آحاب دوباره پرسید : و اگر به تو پیشنهاد کنم مقدار زیادی سکه طلا بگیری و در ازایش کوه را ترک
کنی و به ما ملحق بشوی می توانی طلاها را مشتی سنگریزه ببینی ؟
قدیس گفت : نه . اما می توانم خودم را مهار کنم
آحاب دوباره پرسید : اگر دو برادر سراغت بیایند ، یکی از تو متنفر باشد و دیگری تو را یک
قدیس بداند ، می توانی هر دو را به یک چشم نگاه کنی ؟
قدیس پاسخ داد:هر چند رنج می برم اما می توانم خودم را مهار کنم و با هر دو یک طور رفتار کنم


می گویند این گفتگو مهم ترین عاملی بود که باعث شد آحاب ایمان بیاورد



برگرفته شده از کتاب شیطان و دوشیزه پریم
نوشته نویسنده زیبا تفکر :پائولو کوئلیو