سوشید

نام کوهی در برزک

سوشید

نام کوهی در برزک

۵۲۰- خلاصه ای از کتاب قورباغه را قورت بده

21 روش عالی غلبه بر تنبلی و انجام بیشترین کار در کمترین زمان
نویسنده: برایان تریسی
مترجمین: اشرف رحمانی و کوروش طارمی
پیشگفتار نویسنده
شما فقط به یک طریق می توانید وقت و زندگی خود را تحت کنترل در آورید و آن هم تغییر دادن روش فکرکردن، کار کردن و نحوه روبرو شدن با سیل بی پایان کارهایی است که هر روز بر سرتان می ریزد.
...گالیله می گوید: « شما نمی توانید به یک نفر چیزی را که خودش از قبل نمی داند یاد بدهید، فقط می توانید او را از آنچه می داند باخبر کنید.»
... با یاد گرفتن این روش ها و تکنیک ها و به کارگیری مداوم آنها تا جایی که تبدیل به عادت شوند می توانید جریان زندگی خود را به نحوی بسیار مثبت تغییر دهید.

ادامه مطلب ...

۵۱۹ - بی حرمتی به ساحت خوبان

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
 باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
 
 سوگند می خورم به مرام پرندگان
 در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
 
 در کارگاه رنگرزان دیار ما
 رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
 
از بردگی مقام بلالی گرفته اند
 در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست
 
دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
 فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست
 
 وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
 فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
 
 تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست
شعر از محمد سلمانی

۵۱۸- قاف مثل قندان

 از وبلاگ و اما بعد مهم ترین نکته ای که در صفحه ی نخست شماره ی ۱۵نشریه ی بهشت پنهان (برزک – کاشان) توجّه بیننده را به خود جلب می کند،تصویر قندانی است که روی میز مسئول مرکز آموزش فنی حرفه ای کاشان به چشم می خورد.قندانی بزرگ با دری که دارای دسته ای است به اندازه ی انگشت نشانه که بدجوری رو به بالا سیخکی ایستاده است.به نحوی که کلّ صفحه ی روزنامه را تحت الشعاع حضور خود قرار داده است. و اگر اصل مصاحبه با مسئول محترم فنی حرفه ای را نادیده بگیرید،به نظرمی رسد که قرار دادن این عکس در صفحه ی نخست،کاربردی طنز آمیزو انگیزه ای مطایبه گونه داشته است.البته در این عکس ،زاویه و فاصله و نور دوربین  عکّاس نشریه  جوری تنظیم شده است که حتی المقدور ،هرچه که روی میز قرار داشته است ،به شکلی اغراق آمیز،بزرگ نشان داده شود.شما در همین کادر ده در هشت،یک سنجاق کوب بزرگ می بینید.یک تقویم رو میزی بزرگ می بینید.یک جاسنجاقی بزرگ می بینید.تیرک پرچم فنی حرفه ای به طرز شگفت آوری با بالاترین قسمت کلّه ی مسئول فنی حرفه ای (که اتفاقا قد بلندی از او نشان داده می شود)؛در یک خط مماس قرار گرفته اند.ذونکن؛قلم خودکار،کاغذ های یادداشت؛پرونده های دردست اجرا،مانیتور،صفحه کلید و حتی سوراخ کاورهایی که روی میز قرار دارد و البته قسمتی از زیر پوش فردی که مورد مصاحبه قرار گرفته است؛همه به روشنی و وضوح قابل ملاحظه است.

صفحه ی اول یک روزنامه مثل اتاق پذیرایی خانه آدم است.و متناسب با ظرفیّت موضوع و اهمّیت مسئله و سمت و سوی مطالب و ایجاد بستر روحی برای خواننده ، باید در آرایش آن دقّت کرد.(اگر چه دیدن این چیزها امروزه،روی میز یک مقام مسئول،حداقّل در موقع یک گفتگوی رسمی نیز،نشانه ی عدم نزاکت است و حدّاقل باید از نمایش عمومی آن- عکس و فیلم- خودداری گردد.)

 همین آشفتگی و کم توجّهی را می توانیم در ادبیّات به کار گرفته شده در سرمقاله ی این شماره ببینیم.«توفیق»معمولا یا دست می دهد یا حاصل می شود یا میسّرمی گردد یا نصیب.ولی سردبیر محترم بهشت پنهان از این همه کلمات مترادف در زبان فارسی صرف نظر کرده و کلمه ی «توفیق»را با اضافه کردن یای نکره به عنوان نهاد جمله و فعل ربطی «شد » را به صورت گزاره ی جمله مورد استفاده قرار داده است.و در سرمقاله ای که باید چشم وچراغ روزنامه باشد،فرموده است :توفیقی شد.و ببینید که چه ضربه ای به فخامت زبان مادری ما  به خاطر این سهل انگاری ها وارد می شود.

 به این جمله در همین سر مقاله نیز دقّت کنید:«...که خبر از برتر شدن غرفه ی نشریه در نمایشگاه و...» اگر کلمه ی «شناخته» بعداز کلمه ی «برتر» می آمد،به راستی توفیر مطلب چقدرمی بود؟

 در باره ی تیتر این یاداداشت نمی خواهم صحبت کنم که آیا اساسا با متن و موضوع سنخیّت دارد یانه.این «گام اول مطبوعاتی» که به عنوان تیتر نشسته است،کی و کجا برداشته شده است ؟و چه ربطی به غرفه ی نمایشگاه اصفهان دارد؟در ضمن فراموش نکنیم که «غرفه»ی بهشت پنهان در چهارمین جشنواره مطبوعات بومی استان اصفهان،حائز رتبه ی بر تر شده است نه خود نشریه. ولی تیتر دست چپ روی نشریه،خیلی شادمانه وشنگول از برترشناخته شدن ماه نامه خبر می دهد.

 من حواس جمع و جوری ندارم .ولی هرچه در صفحه ی دوم این شماره گشتم نتوانستم چیزی در باره ی «بهره برداری بی رویه از منابع آب های زیر زمینی » پیدا کنم.در حالی که در روی جلد به خواننده وعده داده شده است که این گزارش خبری را  می توانند در صفحه ی 2 بخوانند.

(کلمه ی گزارش نیز که فارسی است معادل کلمه ی خبر است که عربی است.حالا باید دید که عبارت گزارش خبری چه صیغه ای می تواند باشد.این عبارت سه بار روی صفحه ی اول نشسته است و دو سه بار در داخل.)

 به این جمله هم ازصفحه ی5– سرقت یک میراث - الطفات داشته باشید:«...پیامکی که صبح جمعه ی یک روز تابستانی (تکرار می کنم:صبح جمعه ی یک روز تابستانی) برصفحه ی نمایش ... به نمایش در آمد...» فقدان یک ادبیات بادوام و شسته ُرفته از ابتدای این گزارش تا پایان آن خواننده را زجر می دهد.

 وامّابعد...

 دیشب دقایقی بعداز افطار،نسیم آشنایی در پارک زیتون بیدگل،در آمد و رفت بود.ماه بالا آمده بود ودرخت هایی که در یخ سال دوسال پیش ، رو به خشکیدن نهاده بودند،دوباره با همّت باغبانان پارک ،شاد می نمودند و کُر کُری می خواندند.پارک،تمیز بود.و چمن ها سر در آغوش هم.هوای صحرا هم کمک می کرد که فضای پارک ،طبیعی تر جلوه کند.دیدن خانواده هایی که با حریم و حیا دور هم نشسته بودند و دمی را فارغ از غم روزگار  می گذراندند،برایم لذّت بخش بود.از خدا خواستم همیشه همین گونه باشد.

 بحث ماهم با آقای حسین بیدگلی که در گوشه ای از پارک، نجواگونه پیش می رفت،دوباره در باب هویّت یابی شهرستان آران وبیدگل بود.و ا ینکه در غیاب مطبوعات محلّی چگونه می توان از طریق وبلاگ و اینترنت به این مقوله پرداخت.من به حسین عرض کردم نگه داری همین پارک ها که در مناطق خشک مثل شهر ما واقعا هزینه براست و آب مصرفی آن به قیمت اشک چشم تمام می شود، باید در وبلاگ ها  با زبان بومی و با تاکیددر قالب یک اراده و همّت جمعی مطرح و مردم عادت داده شوند به جای مصرف آش وگوشت لوبیای نذری که هیچ خلائی را پر نمی کند،یک مقدار به این مسائل بپردازند.

آران وبیدگل در یکی دو دهه ی گذشته تغییراتی کرده است  که نشانه ی رشد ونشانه ی همّت مسئولین آن بوده است.مردم از این نکته هم نباید غافل باشند که زحماتی کشیده شده است و شهر ،توسعه یافته است. دل شهر البته خالی شده است.خانه های خالی از سکنه وکوچه های کم ترّدد،غم سنگینی را روی دل می نشاند.وقتی هم آدم می شنود درهمین کوچه هایی که روزگاری بوی ایمان داشت وغیرت،حالا کیلو کیلو تریاک و سایر مواد مخدّر رد ّو بدل می شود،البته نمی تواند احساس خوش بختی داشته باشد.طلاق و دزدی و هرزه گی ،نتیجه ی همین شرایط است.امید واریم باز سازی بافت های قدیمی بویژه گذرها و بازارچه ها که پروژه های آن در دست اجراست؛نشاط از دست رفته را دوباره به این کوچه ها باز گرداند.و ساخت وسازهای امروزی هم دردل شهر صورت بگیرد.اگر روزی ما بتوانیم یک نشریه در حد وقواره و توانایی همین بهشت پنهان داشته باشیم ،مسلما بهتر خواهیم توانست  به این دغدغه ها فکر کنیم.

 

پایان بخش صحبت های ما، در  زمزمه ی بازیگوش فوّاره ها ی پارک زیتون با نجّار میا نسال بلوار امام خمینی بیدگل،موصوع ارتباطات خانوادگی در بیدگل بویژه باباجناق بود.باجناق، هم بخشی از نگرانی ها ،هم بخشی از دل خوشی های ما می تواند باشد.من در همین بیدگل صدها باجناق می شناسم که از اول زندگی تا آخر زندگی ،همیشه باهم قهر بوده اند. بیخودی.و همواره کام زندگی را برای خودشان وبرای زن و بچه هایشان می سوزانده اند و تلخ می کرده اند،بیخودی.

من فکر می کنم اگر ما در موقع حرف زدن با باجناق،یک مقدار دست پیش رو بگیریم ،یعنی دقّت کنیم که برای او قیافه نگیریم و اگر چنانچه او قیافه گرفت ،ما دید را نادید بگیریم وتسامح به خرج دهیم،وخلاصه ملاحظه ی حُرمت یکدیگر را داشته باشیم،زندگی زیباتری خواهیم داشت.

 حالا که صحبت از پارک وطبیعت وزندگی سالم به میان آمد،اجازه بدهید با نقل مطلبی از بهست پنهان تحت عنوان «طبیعت درمانی» که از صفحه ی «سلامت» این نشریه انتخاب شده است ،پُست امروز را ببندیم.شما هم بروید برای افطار آماده شوید.

 ..............

 « مهمترین نگرش طبیعت درمانی،استفاده از گیاهان وداروهایی است که به بالا رفتن قدرت سیستم ایمنی بدن کمک می کنند.به طوری که طرفداران این درمان معتقدند که بسیاری از بیماری ها مانند سرطان،به علت نقص در سیستم ایمنی بدن ناشی می شوند.

 درمانگر در این روش تلاش می کند که ریشه ی بیماری را بیابد ودر یابد این بیماری در نتیجه ی چه چیزی ایجاد شده است.ارتباط با طبیعت،گوش سپردن به آوای طبیعت؛غرش جویباران ؛رقص بر گ ها،در وزش بادها و...ذهن را از تمام فشارهای روانی تخلیه کند.

 طبیعت درمانی وبه عبارتی باز گشت به طبیعت،احساسی را در ما بیدار می کند که باعث ایجاد آرامش می شود.در دنیای امروز که سرشار از استرس واظطراب است طبیعت می تواند روح وجسم را جوان کند.از سویی ورزش کردن ،سیگار نکشیدن،استفاده از سبزی جات تازه وداشتن رژیم غذایی سالم هم در این روش حائز اهمیت هستند.تمام این راه کارها سیستم ایمنی بدن را تقویت کرده و تعادل انرژی بدن را بهبود می بخشد.»