سوشید

نام کوهی در برزک

سوشید

نام کوهی در برزک

۴۹۴- مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای صمدی که از ادراک خلق جدایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی. جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده و چشم ما را ضیای خود ده و ما را آن ده که ما را آن به و مگذار به که و مه.

ادامه مطلب ...

۳۱۱- اسلام وعید نوروز


نوروز واژه‌ای است مرکب از دو جزء که روی هم به معنای روز نوین است و بر نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی آن گاه که آفتاب به برج حمل انتقال می‌‌‌یابد گذارده می‌شود. و اصل پهلوی این واژه نوک روچ یا نوک روز بوده است.

بیرونی در تعریف نوروز نقل می‌کند "نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روز نو نام کردند، زیرا که پیشانی سال نو است و آنچه از پس اوست از این پنج روز همه جشن‌هاست."

مورخین و محققان درباره جایگاه نوروز با هم اختلاف دارند. به نظر می‌رسد آریائی‌ها از مهاجرت به فلات ایران و هم مرز شدن با تمدن میان‌رودان سال را به دو قسمت تقسیم می‌‌کردند که هر یک با انقلابی شروع می‌شد و دو جشن نوروز و مهرگان سرآغاز این دو انقلاب بودند. یعنی هنگام انقلاب تابستانی جشن نوروز گرفته می‌شد و زمان انقلاب زمستانی جشن مهرگان پاس داشته می‌شد. برخی معتقدند که جشن نوروز و مهرگان جشنی بوده‌ است که در ایران قبل از ورود آریائی‌ها وجود داشته است و اقوام قبل از آریائی‌ها که در فلات ایران ساکن بوده‌اند به آن عمل می‌کرده‌اند.

 

ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

۳۱۰- تأملی در باب وهابیت


گروه وهابیت اساساً از نظر افکار و عقاید با مذهب تسنن متفاوت است و بسیاری از عقاید اهل تسنن را شرک‌آمیز و کفر تلقی می‌کند. در حقیقت وهابیت یک جریان سیاسی است که می‌خواهد با پوشش مذهبی و انتساب خویش به مذهب تسنن از وحدت مذاهب اسلامی جلوگیری نموده و خط تفرقه بین دو فرقه عمده خاصه و عامه را تشدید کند و سلطه استعمار را همواره بر ملل اسلامی پاس دارد.

متاسفانه وهابیت امروزه با دردست داشتن سرزمین زرخیز عربستان و تکیه بر ثروت عظیم خدادادی توانسته است به جریان نیرومندی تبدیل شود و سازمان‌های بی‌شماری را در جهان برای تبلیغ مرام خویش بنیان نهد. به‌ویژه در کشورهای ایران و پاکستان در مناطق سنی‌نشین که اغلب از فقر و استضعاف رنج می‌برند سرمایه‌گذاری‌های فراوان نموده، مدارس علمیه تاسیس کرده و پول‌هایی را برای طلاب و‌... خرج کند و آنها را به سیاست‌های عربستان جذب نماید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

۳۰۶- دغدغه های اصلی و مشترک

 

روزنامه ایران را که مطالعه می کردم به موضوع مهمی برخورد کردم:

«نشست مشترک سران قوا و خبرگان به میزبانی مجمع تشخیص مصلحت»

و مطالب آن که قسمتی کوتاه از آن را برای دوستان می آورم

«رئیس جمهور در این دیدار در پاسخ به دغدغه های اعضای مجلس خبرگان درباره مسائل فرهنگی و دینی، مساجد را پایگاه دینی و اجتماعی ایران اسلامی دانست و گفت: بحث دولتی کردن و مردمی ماندن بودجه مساجد از اوایل انقلاب مطرح بود که همیشه موافق و مخالف داشت.

رئیس جمهوری افزود: دولت برای مساجد و مصلی ها، علاوه بر بودجه های استانی، ردیف های بودجه  ملی در نظر گرفت»

و در قسمتی دیگر آمده است:

«رئیس مجلس نیز در سخنان کوتاه با ابراز خرسندی از حضور در جمع اعضای خبرگان گفت: یکی از افتخارات مجلس هفتم تخصیص بودجه برای حوزه های علمیه و مراکز دینی مانند مصلی ها و مساجد است. ایشان گفت: مجلس تلاش می کند که تا ضمن حفظ رابطه مساجد و مردم در کنار دولت برای رسیدگی به امور مساجد تلاش نماید.»(۱)

با خواندن مطالب فوق خشنود شدم که ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام با وجود مسائل و مشکلات شدید داخلی و خارجی از دغدغه اصلی مرتبط غافل نمی شوند و برای آن چاره اندیشی می نمایند.

امیدوارم که با نشست های مشترک و جلسات بعدی بر اجرای این مسائل نیز نظارت داشته باشند.

(۱) روزنامه ایران - سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶

۲۷۸- اثبات قرآن از طریق روابط ریاضی



مقدمه: مقاله ای که از نظر گرامی شما عزیزان می گذرد حاصل تحقیقات پژوهشگران علاقمندی است که با پشتکار و تلاش خود به این نتایج دست یافته اند. بی شک آگاهی از این نظم غیربشری اطمینان ما را به آسمانی بودن قرآن، دوچندان می نماید و به قول یکی از این محققین، هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن مطالب زیر ایمان میآورد که قرآن کلام خدا است، چه رسد به افرادی که مسلمان هستند.انشاءالله خداوند توفیق عمل به دستورات نجات بخش قرآن را به همه ما عنایت فرماید.

برای کسانی که اعتقاد به قرآن ندارند همین ابتدا بگم که...همه ی شما میدونین که قرآن به یک زبان عامیانه عربی و خیلی ساده مسائلی رو توضیح داده .ولی قرآن همین ظاهرش نیست و حتی شاید اون رو اگه برعکس بخونیم توضیحات دیگه داشته باشه.
شما میدونین در قرآن مثلا کلمه "یوم" یا "روز" 365 بار تکرار شده.کلمه "ان" یا "لحظه" میدونین 60 بار تکرار شده در کل قرآن ؟؟ میدونین در کل قران کلمه "ساعه" 24 بار کلا تکرار شده ؟؟ میدونین تعداد کلمات بهشت و جهنم دقیقا مساوی تکرار شده؟!!! میدونین مژده و ترساندن دقیقا به تعداد مساوی تکرار شده؟!!!!!
اگه دانشمندان توی قرآن به کندو کاو بپردازن خیلی مسایل میتونن در بیارن.
در قرآن بیشتر روی درستکاری کمک به یکدیگر احترام به همدیگه و به پدر مادر و دزدی و نامردی نکردن تاکید شده که جالب اینجاست فقط همین مسایل رعایت نمیشود و اهمیت ندارن در جامعه ما.
اسلام دین به روز است و میتواند با توجه به شرایط زمان تغییر کند.
خیلی از مسایل گفته شده در قرآن از درک ما خارج است.قرآن گفته...خدا اون رو آورده و خودش از اون محافظت میکند و میبینیم که 1400 سال است که یک "واو" در قرآن تغییر پیدا نکرده و هر کس میتواند بره تغییرش بده.......تنها منبع معتبر در اسلام که کوچکترین تغییر و انحراف و تحریفی پیدا نکرده " قرآن کریم " میباشد.



جمله ”بسم الله الرحمن الرحیم“ 19 حرف است، و در آیه 74:30 سوره مدثر آمده است که نگهبانان جهنم 19 فرشته هستند و هر کس که بگوید قرآن سخن انسان است خداوند او را وارد جهنمی میکند که 19 فرشته نگهبان آن هستند.

ما میدانیم که عدد 19 عدد اول ( prime number ) است. عدد اول عددی است که فقط بر خودش و بر یک قابل تقسیم باشد.

آقای کورش جم ‌نشان که در زمان حاضر در تهران زندگی میکند با یک ماشین حساب کوچک به نتیجه‌ای رسید که شما میتوانید آن را امتحان کنید. او شماره هر سوره را با تعداد آیات آن بصورت زیر جمع کرد:

زوج 8 = 7 + 1
زوج 288 = 268 + 2
فرد 203 = 200 + 3
زوج 180 = 176 + 4
فرد 125 = 120 + 5
...
زوج 118 = 5 + 113
زوج 120 = 6 + 114

جمع زوج ها 6236
جمع فردها 6555
جمع آیه ها 6236
جمع سوره ها 6555

قابل توجه است که تعداد زوج‌ها 57 عدد و فردها نیز به همان تعداد یعنی 57 عدد میباشد که این خود به تنهائی یک معجزه است.
اما معجزه دیگر اینست که اگر حاصل جمع‌های زوج را با هم جمع کنیم 6236 بدست می ‌آید که مساوی است با تعداد کل آیه‌های قرآن. و معجزه دیگر اینکه اگر حاصل جمع‌های فرد را با هم جمع کنیم 6555 بدست میاید که مساوی است با جمع کل شماره سوره‌های قرآن. و معجزه دیگر اینکه اگر رقم‌های 6555 را با رقم‌های 6236 جمع کنیم، عدد 38 بدست میآید که خود ضریب 19 دارد:
2 X 19 = 38 = (6+2+3+6) + (5+5+5+6)
همانطور که تعداد سوره‌های قرآن ضریب 19 دارد: 6 X 19 = 114

لطفا توجه کنید که اگر تعداد آیه‌های قرآن را کم یا زیاد کنیم یا جای سوره‌ها را با هم عوض کنیم دیگر چنین روابطی وجود نخواهد داشت، و این نشان دهنده اینست که تعداد آیات قرآن همین اندازه و ترتیب سوره‌ها نیز به همین ترتیب بوده و در نتیجه قرآن نمیتواند کار دست انسان باشد.

آقای عبدالله اریک متوجه شدند که در چهار کلمه "بسم" و "الله" و "الرحمن" و ”الرحیم“ 18 رابطه ریاضی وجود دارد. و یک رابطه دیگر را آقای مهندس جواد رحمانی بدست آورده اند که روی هم 19 رابطه میشود. که با محاسبه ارزشهای عددی حروف الفبای عربی (که در قدیم به آن ابجد میگفتند) به آن رسید. حروف ابجد 28 حرف عربی را نشان میدهد که بترتیب از یک تا هزار شماره گذاری شده:
لازم به تذکر است که این ارزشهای عددی حروف الفبای عربی مانند ارزشهای عددی حروف لاتین (Roman Numerals) قرن‌هاست که مورد استفاده بوده است.

19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم و ارزشهای ابجدی مربوطه:

شماره حرف عربی ارزش ابجدی
بسم
1 ب 2
2 س 60
3 م 40
4 ا 1

الله
5 ل 30
6 ل 30
7 ه 5
8 ا 1

الرحمن
9 ل 30
10 ر 200
11 ح 8
12 م 40
13 ن 50
14 ا 1

الرحیم
15 ل 30
16 ر 200
17 ح 8
18 ی 10
19 م 40

معجزه ریاضی ”بسم الله الرحمن الرحیم“
چهار کلمه و 19 حرف ( بسم الله الرحمن الرحیم ) چنان با یکدیگر، بنابر یک سیستم ریاضی متشکل گردیده است که با دانش و احساس بشری غیر قابل انجام میباشد. این سیستم قابل تعمق، بر اساس ارزشهای ابجدی این حروف بدست میاید که اطلاعات مورد نیاز برای شرح آن بطور خلاصه در زیر نشان داده شده است.
چهار کلمه ”بسم الله الرحمن الرحیم“ شماره حروف عربی هر کلمه و ارزشهای ابجدی آنها:

شماره کلمات تعداد حروف ارزشهای ابجدی جمع ارزشها

1 ب س م 3 2/60/40 102
2 ا ل ل ه 4 1/30/30/5 66
3 ا ل رح م ن 6 1/30/200/8/40/50 329
4 ا ل ر ح ی م 6 1/30/200/8/10/40 289
جمع 19
جمع ارزشها 786

1- بسم الله الرحمن الرحیم 19 حرف است.

2- اگر شماره ترتیب هر کلمه را بنویسیم، بعد از هر شماره تعداد حروف آن را بنویسیم

عدد 13243646 بدست میاید که قابل قسمت به 19 است.

(شماره ترتیب هر کلمه برای تشخیص بهتر متفاوت نوشته شده): 19 X 19 X 36686 = 13243646

3- اگر ترتیب کلمات را با شماره آن از آخر بنویسیم باز ضریب 19 دارد: 46362413 = 19 X 2440127

4- اگر بجای تعداد حروف هر کلمه جمع ارزش ابجدی آن را پس از شماره ترتیب آن بگذاریم باز قابل قسمت به 19 است:

110226633294289 = 19 X 5801401752331

5- اگر ارزش ابجدی هر حرف را پس از شماره ترتیب کلمه بگذاریم، باز قابل قسمت به 19 است:

1260402130305313020084050413020081040 =

19 X 66336954126595422109686863843162160

6- اگر پس از شماره ترتیب هر کلمه حاصل جمع تعداد حروف هر کلمه را با مجموع ارزش‌های ابجدی آن کلمه بگذاریم باز ضریب 19 دارد. یعنی:

110527033354295 = 19 X 5817212281805

(3 + 102 = 105), (4 + 66 = 70), (6 + 329 = 335), (6 + 289 = 295)

7ـ اگر پس از شماره ترتیب هر کلمه تعداد حروف هر کلمه را به اضافه مجموع حروف کلمات قبل از آن بگذاریم باز ضریب 19 دارد

1327313419 = 19 X 69858601

(0 + 3 = 3), (3 + 4 = 7), (3 + 4 + 6 = 13), (3 + 4 + 6 + 6 = 19)


8- اگر پس از شماره ترتیب هر کلمه حاصل جمع ارزش ابجدی هر کلمه را باضافه مجموع ارزش‌های ابجدی قبل از آن بگذاریم باز ضریب 19 دارد یعنی:

1102216834974786 = 19 X 58011412367094

چون (102 + 66 + 329 + 289 = 786), (102 + 66 + 329 = 497), (102 + 66 = 168) میباشد.

9- اگر ارزش ابجدی هر حرف از 19 حرف (بسم الله الرحمن الرحیم) را قبل از شماره ترتیب آن حرف بگذاریم ( عدد 62 رقمی بدست میاید) باز ضریب 19 دارد یعنی:

21602403 1430530657 183092001081140125013 11430152001681710184019 =

19 X 113696858647 ...)

زیر اعداد مربوط به هر یک از چهار کلمه )بسم الله الرحمن الرحیم( خط کشیده شده است. این خط ‌کشی برای درک نکات بعد مفید میباشد.

10- اگر شماره ترتیب هر کلمه (4 و 3 و 2 و1) را در آخر هر عددی که زیر آن خط‌کشیده شده است اضافه کنیم

عدد جدیدی بدست میآید (عدد 66 رقمی) که باز هم ضریب 19 دارد.

216024031 14305306572 1830920010811401250133 114301520016817101840194 =

19 X 113696855849 …)

11- اگر پس از هر کلمه بجای شماره ترتیب (1 و2 و 3 و 4) مجموع ارزش‌های ابجدی هر کلمه (102 و 66 و 329 و 289) را بگذاریم، یک عدد 73 رقمی بدست خواهد آمد که باز هم ضریب 19 دارد.

216024031021430530657661830920010811
4012501332911430152001681710184019289 =

19 X 111369685843 …)

12- در این مرحله ارزش‌های ابجدی هر کلمه 102 و 66 و 329 و 289 را در ابتدای هر کلمه میگذاریم، باز هم عدد 73 رقمی جدیدی بوجود میآید که ضریبی از 19 است.

102216024036614305306573291830920010
8114012501328911430152001681710184019 =

19 X 5379790738 …)

برای هرکلمه (بسم الله الرحمن الرحیم) نکات زیر را مینویسیم:

تعداد حروف هرکلمه، مثلاً کلمه " بسم " از 3 حرف تشکیل شده (برای تشخیص برنگ قرمز نوشته شده).

جمع ارزش ابجدی هر کلمه، مثلاً کلمه " بسم " جمع ارزش حروف آن 102 میباشد.

ارزش ابجدی هر حرف در هر کلمه، مثلاً کلمه " بسم " از حروف (ب، س، م) تشکیل گردیده که ارزش هر حرف به ترتیب ( 2 و 60 و 40 ) میباشد.

اگر پس از تعداد حروف هر کلمه جمع ارزش ابجدی هر کلمه و بعد ارزش ابجدی هر حرف آن کلمه را بگذاریم یک عدد 48 رقمی بوجود میآید که باز ضریب 19 دارد.

310226040466130305632913020084050628913020081040 =

19 X 1632768634 …)

در این مرحله پس از تعداد حروف هر کلمه ارزش هر حرف آن کلمه و بعد جمع ارزش حروف آن را مینویسم

که این بار هم عدد 48 رقمی بدست می آید که باز هم ضریبی از 19 میباشد.

326040102413030566613020084050329613020081040289 =

19 X 1716000539 …)

اگر شماره ترتیب حروف هرکلمه را با شماره ترتیب حروف کلمه‌‌‌‌‌های بعد جمع کنیم عددی 12 رقمی بدست میآید که باز هم ضریبی از 19 میباشد.

123 + 4567 + 8910111213 + 141516171819 =

150426287722 =

19 X 7917173038

16- اگر شماره ترتیب هر کلمه را پس از شماره ترتیب حروف هر کلمه بگذاریم عدد 23 رقمی بدست میآید که باز هم ضریبی از 19 میباشد

123145672891011121331415161718194 =

19 X 648135120479 …)

17- اگر تعداد کلمات "بسم الله الرحمن الرحیم" (4) را اول بنویسیم و تعداد حروف (19) آن را بعد از آن بنویسیم و بعد حاصل جمع ارزش ابجدی (786) آن را بنویسیم عدد 6 رقمی بوجود میاید که ضریبی از 19 میباشد.(برای تشخیص زیر آن اعداد خط کشیده شده است).

4 19 786 = 19 X 22094

18- اگر رقم های رابطه 17 را برعکس بنویسیم ضریب 19 خواهد داشت.

36206 x 19 = 4 91 687

19- اگر شماره آیه )بسم الله الرحمن الرحیم( که اولین آیه قرآن است بنویسیم و بعد تعداد حروف آن (19) را بنویسم و بعد تعداد حروف هر کلمه را بنویسیم باز ضریبی از 19 میباشد.

174 X 19 X 19 X 19 = 3466 19 1

باید توجه داشت که هر یکی از این رقمها اگر بخواهد درست سر جای خود قرار گیرد احتمال آن یک به 10 میباشد. چون احتمال بین صفر تا 9 را دارد.

برای مثال: در شماره 4 عدد 102 شامل رقم های 1 و 0 و 2 می باشد و عدد 66 شامل رقم های 6 و 6 می باشد

و عدد 329 شامل رقم های 3 و 2 و 9 می باشد و عدد 289 شامل رقم های 2 و 8 و 9 می باشد، لذا امکان درست کردن آن یک میلیون میلیاردیم یعنی ( 10 به توان 15 - ) یعنی 1000000000000000 / 1 می باشد.

اگر چهار کلمه ای که در "بسم الله الرحمن الرحیم" وجود دارد برای اینکه ارقامش مطابق حساب ابجد 19 بار قابل تقسیم به 19 باشد،

امکان آن 19 بار 19 / 1 ضرب در 19 / 1 است.

یعنی 37589973457545958193355601 / 1

آیا فکر میکنید این روابط ریاضی تصادفی است ؟

اگر اینطور فکر کنید خیلی بی ‌انصافی کرده‌اید و خواسته‌اید با کمال بی ‌انصافی این حقیقت بزرگ را که قرآن کلام خدا است و نه تنها کار محمد (ص) و تمام مردم آن زمان نیست، بلکه حتی مردم این زمان هم با وجود کامپیوتر نمیتوانند چهار کلمه پیدا کنند که اینهمه روابط ریاضی داشته باشد. چون بیشتر این روابط باید در قالب 1?2?3?4? = 19 X … باشد.

یعنی بجای علامت سؤال پس از شماره ترتیب باید عدد خاص آن چهار کلمه وجود داشته باشد.

مطابق محاسبه‌ای که با کامپیوتر شده، احتمال مرحله 2، برابر یک در 189753 میباشد و احتمال مرحله 2 و 4، کمتر از یک در 36 میلیارد میباشد و احتمال مرحله 2 و 4 و 5، کمتر از یک در 6.832 کاترلیون میباشد.

در نتیجه احتمال تصادفی بودن این 19 رابطه تقریباً صفر یعنی محال است.

اندکی فکر کنید و منصفانه قضاوت کنید که آیا محاسبه این روابط کار مردم 14 قرن پیش عربستان است؟ چه رسد به یک شخص. آیا این روابط نشان ‌دهنده یک وجود بسیار بسیار دانا و حسابگر که خدا باشد نیست و پیامبری محمد (ص) و الهی بودن قرآن را نشان نمیدهد؟

حالا که معلوم شد قرآن واقعاً کلام خدا است، آن را با دقت هر چه بیشتر بخوانید و در آیات آن اندیشه و فکر کنید تا راه درست زندگی را پیدا کنید.

چند معجزه ریاضی دیگر...

کلمه اسم 19 بار در قرآن آمده است. کلمه (الله) بدون حساب الله که در ”بسم الله الرحمن الرحیم“ اول سوره‌ها است، 2698 بار یعنی 19 X 142بار آمده است. کلمه (الرحمن) که یکی از صفات انحصاری خدا است، 57 بار یعنی 19 X 3 بار و کلمه (رحیم) که بصورت صفت خداوند آمده 114 بار یعنی19 X 6 بار آمده است. (کلمه رحیم 9:128 سوره توبه در مورد صفت پیغمبر اسلام (ص) ذکر شده است، نه در مورد صفت خداوند). سوره علق که 5 آیه اول آن اولین آیاتی است که به پیغمبر (ص) نازل شده 19 سوره مانده به آخر قرآن یعنی سوره 96 قرآن است و 5 آیه اول آن که اولین آیاتی است که بر پیغمبر (ص) نازل شده 19 کلمه دارد و 76 حرف است یعنی19 X 4 = 76 سوره علق 19 آیه و 285 حرف یعنی 19 X 15 حرف دارد.

سوره ناس آخرین سوره قرآن (سوره 114) است و 6 آیه دارد یعنی 19 X 6 = 114

سوره نصر سوره 110 قرآن که بقولی آخرین سوره‌ای است که بر پیغمبر(ص) نازل شده 19 کلمه دارد و آیه اول آن 19 حرف دارد.

9 آیه اول سوره قلم سوره 68 قرآن که دومین آیاتی است که به پیغمبر (ص) نازل شده، 38 کلمه دارد که مساوی 19 X 2 میباشد. 10 آیه اول سوره مزمل سوره 73 قرآن، سومین آیاتی است که بر پیغمبر (ص) نازل شده که 57 کلمه دارد یعنی57 = 19 X 3 حرف ”ق“ در سوره ق (سوره 50) و در سوره شوری (سوره 42) که در حروف مقطعه اول این دو سوره ذکر شده 57 عدد است یعنی 19 X 3

در تمام حروف مقطعه قرآن این روابط ریاضی وجود دارد که حدود 200 رابطه است.

حرف ”ن“ در سوره قلم (سوره 68) 133 بار آمده است یعنی 133 = 19 X 7

حروف ”ی“ و ”س“ در سوره یس ( سوره 36) 285 بار آمده است یعنی: 285 = 19 X 15

حرف ”ص“ در سوره اعراف (سوره 7) 97 بار و در سوره مریم (سوره 19) 26 بار

و در سوره ”ص“ (سوره 38) 29 بار آمده که جمع آن در سه سوره (152 = 97+ 26 + 29) می باشد

یعنی: 152 = 19 X 8

در قرآن هفت سوره پیاپی (سوره های 40 تا 46) وجود دارد که با حم "ح" و "م" شروع میشود.

این سوره‌ها با هم روابط ریاضی عجیبی دارند که نامی جز معجزه بر آنها نمیتوان گذاشت.

اگر تعداد ”ح“ و ”م“ این هفت سوره را جمع کنید عدد 2147 میشود که مساوی است با 19 X 113

و اگر ”ح“ های این هفت سوره را جدا و ”م“ های آنها را جدا جمع کنید و بعد رقم‌های بدست آمده را باهم جمع کنید درست همان عدد 113 بدست میاید. منظور از رقمها عدد نیست مثلاً رقمهای عدد 380، (3) و (8) و (0)، و رقمهای عدد 64 ، (6)‌و (4) میباشد.

در این هفت سوره تعداد ”ح“ و ”م“ بترتیب:

در سوره مؤمن یا غافر (سوره 40) ، 64 و 380،

در سوره فصلت (سوره 41)، 48 و 276،

در سوره شوری (سوره 42) ، 53 و 300

در سوره زخرف (سوره 43) ، 44 و 324

در سوره دخان (سوره 44) ، 16 و 150

در سوره جاثیه (سوره 45) ، 31 و 200

در سوره احقاف (سوره 46) 36 و 225 میباشد.

64 + 380 + 48 + 276 + 53 + 300 + 44 + 324 + 16 + 150 + 31 + 200 + 36 + 225 = 2147= 19 X 113

حالا اگر رقمهای این اعداد را با هم جمع کنیم:

6+4+3+8+0+4+8+2+7+6+5+3+3+0+0+4+4+3+2+4+1+6+1+5+0+3+1+2+0+0+3+6+2+2+5 = 113

می ‌بینیم حاصل جمع این رقمها درست 113 یعنی مساوی خارج قسمت 2147 به 19 است.

حالا اگر همین کار را با سه سوره اول (سوره 40 و 41 و 42) بکنیم باز می ‌‌بینیم حاصل جمع ”ح“ و ”م“ های این سوره‌ها را اگر به 19 تقسیم کنیم مساوی حاصل جمع رقمهای ”ح“ و ”م“ این سه سوره میشود.

64 + 380 + 48 + 276 + 53 + 300 = 1121 = 19 X 59

6+4+3+8+0+4+8+2+7+6+5+3+3+0+0 = 59

حال اگر 4 سوره بعد یعنی سوره‌های 43 و 44 و 45 و 46 را مورد امتحان قرار دهیم باز همین رابطه بدست می ‌آید.

44 + 324 + 16 + 150 + 31 + 200 + 36 + 225 = 1026 = 19 X 54

4+4+3+2+4+1+6+1+5+0+3+1+2+0+0+3+6+2+2+5 = 54

حال اگر ”ح“ و ”م“ سه سوره 41 و 42 و 43 را با هم جمع کنیم 1045 میشود که اگر آنرا تقسیم به 19 کنیم عدد 55 بدست میاید که با حاصل جمع رقمهای ”ح“ و ”م“ مساوی است.

48 + 276 + 53 + 300 + 44 + 324 = 1045 = 19 X 55

4+8+2+7+6+5+3+3+0+0+4+4+3+2+4 = 55

حال اگر ”ح“ و ”م“ چهار سوره 44 و 45 و 46 و 41 را با هم جمع کنیم عدد 1102 بدست میاید که خارج قمست آن به 19 عدد 58 بدست میاید که با حاصل جمع رقمهای ”ح“ و ”م“ مساوی است.

16 +150 + 31 + 200 + 36 + 225 + 64 + 380 = 1102 = 19 X 58

1+6+1+5+0+3+1+2+0+0+3+6+2+2+5+6+4+3+8+0 = 58

حالا شما سعی کنید با کامپیوتر 14 رقم دیگر پیدا کنید که چنین خاصیتی داشته باشند.

حالا فکر کنید که اگر بخواهید هفت مقاله بنویسید که ”ح“ها و ”م“ های آن چنین خاصیتی داشته باشند. چه زمانی باید صرف کرد؟

حالا فکر کنید اگر کسی بخواهد بطور عادی هفت سخنرانی بکند که چنین روابطی در آن وجود داشته باشد، امکان دارد یا نه؟

با توجه به اینکه خداوند در آیه 29:48 سوره عنکبوت به پیغمبر (ص) میفرماید:

" تو قبلاً کتابی نخوانده بودی و با دستت چیزی ننوشته بودی چون در آن حال کسانی که در صدد باطل ساختن رسالت تو هستند شک میکردند" یعنی پیغمبر سواد خواندن و نوشتن نداشت.

شما سعی کنید با کامپیوتر 14 رقم دیگر پیدا کنید که چنین حالتی داشته باشد تا بدانید قرآن نمیتوانسته کار پیغمبر بیسواد 14 قرن پیش باشد. بلکه تمام مردم آن زمان هم نمیتوانسته‌اند چنین کاری بکنند و بیائید واقعاً سعی کنید چهار کلمه مثل (بسم الله الرحمن الرحیم) بسازید که 19 رابطه ریاضی در آن باشد. یا حتی سه رابطه ریاضی از لحاظ حروف ابجد در آن باشد.

البته توجه داشته باشید در آن زمان چرتکه هم وجود نداشته، چه رسد به ماشین حساب و کامپیوتر.

جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب Beyond probability نوشته آقای عبدالله اریک مراجعه کنید.

http://www.farshad7.com/quran/mojeze.htm


۲۵۵- فاجعه غزه و سکوت جامعه بین الملل


خبرگزاری فارس: جامعه بین الملل به رهبری ایالات متحده و اتحادیه اروپا به رهبری مدعیان آزادی، حقوق بشر و دموکراسی با وجود آگاهی از وضعیت نوار غزه، سکوتی مرگبار را در برابر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس به فلسطین و لبنان اتخاذ کرده اند و بر اساس قاعده "شتر دیدی ندیدی" عمل می کنند.
 

امروز جامعه جهانی با چشم خود شاهد اقدامات وحشیانه و ددمنشانه ای است که رژیم اشغالگر قدس بدان مبادرت می ورزد. این رژیم بعد از سلب حقوق سیاسی، تاریخی و قانونی مردم فلسطین، این بار ساده ترین حقوق انسانی آنها را زیر پا می گذارد.
جامعه بین الملل، کمیته چهارجانبه بین المللی و نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد بیش از هر طرف دیگری از جمله جهان عرب و حتی تشکیلات خودگردان از مقدار مواد غذایی، داروی و سوخت موجود در نوار غزه آگاه است و می داند که "اسرائیل" کنترل تمامی چیزهایی که وارد نوار غزه شده یا از آن خارج می شود، را در دست دارد و این کنترل حتی کالاهایی را که از طریق تونل های مخفی وارد نوار غزه می شود و تامین کننده نیازهای بازار محلی است، را نیز در بر می گیرد.

جامعه بین الملل به رهبری ایالات متحده و اتحادیه اروپا به رهبری مدعیان آزادی، حقوق بشر و دموکراسی با وجود آگاهی از وضعیت نوار غزه، سکوتی مرگبار را در برابر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس به فلسطین و لبنان اتخاذ کرده اند و بر اساس قاعده "شتر دیدی ندیدی" عمل می کنند.

اربابان جامعه بین الملل در توجیه جنایت های نظامیان رژیم اشغالگر قدس علیه ملت فلسطین، تداوم حملات موشکی فلسطینیان را بهانه می کنند، موشک هایی که از آغاز شلیک شان به سمت شهرک های همجوار نوار غزه تا کنون تنها چند کشته بر جای گذاشته است.
اظهارات توجیهی اربابان جامعه بین الملل در مورد جنایت های اشغالگران قدس نشان می دهد که رژیم صهیونیستی به حکم اینکه یک رژیم نژادپرست به شمار می رود، به روند اقدامات تروریستی خود علیه شهروندان فلسطینی ادامه می دهد و قوانین و منشورهای بین المللی را زیر پا می گذارد.

اربابان جامعه بین الملل و "اسرائیل" به خوبی می دانند که شلیک موشک به سمت شهرک های صهیونیست نشین همجوار نوار غزه بهانه ای است که دولت عبری در هر زمان بخواهد از آن استفاده می کند ؛ زیرا در شرایط کنونی، حماس تمایلش را برای برقراری آتش بس و توقف حملات موشکی اعلام کرده است، ولی باز هم تجاوزات رژیم صهیونیستی متوقف نشده است. مطمئنا هدف اشغالگران این نیست که روند شلیک موشک هایی را متوقف کنند که تنها تاثیری سیاسی دارند و در جهت روحیه بخشی به مبارزان هستند ؛ بلکه هدف متوقف ساختن مقاومت ملت فلسطین است.

رژیم اشغالگر قدس از سال 1993 یعنی از زمان امضای توافق نامه صلح با سازمان آزادیبخش فلسطین در شهر اسلو تا سال 2007 یعنی زمان برگزاری کنفرانس آناپولیس ثابت کرده است که هرگز به توافقات خود با گروه های مقاومت فلسطین پایبند نیست ؛ بلکه با تشدید موج تجاوزات خود به دنبال آن است تا گروه های فلسطینی را به واکنش وا دارد و از این واکنش به عنوان بهانه ای برای تحقق اهداف تاکتیکی و استراتژیک خود استفاده و واقعیت هایی جدیدی را در جغرافیای سیاسی فلسطین خلق کند و امتیازات سیاسی هر چه بیشتری از فلسطینیان، به ویژه از گروه هایی بگیرد که حاضر نیستند "اسرائیل" را به رسمیت بشناسند.

شایان توجه است که تداوم روند محاصره و موج تجاوزات وحشیانه نظامیان اشغالگر قدس به نوار غزه تمامی بهانه هایی که دولت ایهود اولمرت از آن برای توجیه اقداماتش استفاده می کند، فاقد اعتبار می سازد ؛ زیرا آنچه این دولت بدان مبادرت می ورزد، شدیدترین شکل مجازات جمعی و آشکارترین نوع نقض حقوق بشر است، حقوقی که بر اساس آن یک ملت حق موجودیت دارد، می تواند در سرزمین خود زندگی کند، سرنوشتش را به دست خود رقم بزند و استقلال داشته باشد.

تجاوزات اخیر صهیونیست ها به نوار غزه با هدف تشدید چالش داخلی موجود در فلسطین صورت گرفت ؛ زیرا "اسرائیل" از یک طرف فلسطینی خاص در مقابله با طرف دیگر حمایت می کند.

سیاست راهبردی رژیم صهیونیستی از همان زمان تشکیل، به ویژه بعد از امضای توافق نامه اسلو در سال 1993 در راستای تخریب وحدت ملی فلسطینیان و ایجاد تفرقه میان گروه های فلسطینی بوده است تا اینکه گروه های مذکور موفق به اجرای پروژه ملی فلسطین که ناظر بر کسب آزادی و استقلال برای فلسطینیان است، نشوند.

توجه به این نکته ضروری می نماید که ائتلاف کابینه رژیم صهیونیستی به خاطر شدت اختلافات سیاسی در داخل کابینه، احتمال عقب نشینی جنبش شاس از آن و تهدید فراکسیون بازنشستگان با شش کرسی برای خروج از دولت دچار تزلزل شده است ؛ زیرا تشکیل دولت در رژیم صهیونیستی منوط به ایجاد یک ائتلاف سیاسی است و سیاستمداران صهیونیستی به خوبی از ماهیت ائتلافی دولت استفاده می کنند تا به نوعی خود را از پایبندی به تصمیمات بین المللی یا توافقات صلح برهانند.

این سوال مهم مطرح می شود که اهداف اصلی اشغالگران از حمله به نوار غزه چیست؟ در جواب باید گفت:

1 ـ دولت اولمرت که از هیچ سیاست و موضعی شفاف در قبال آنچه به نام فرصت های پیشبرد روند صلح شناخته می شود، بهره مند نیست با تمسک به این بهانه که در صدد مقابله با تروریسم فلسطینی (مقاومت) است، می خواهد تمامی بسترهای صلح را از بین ببرد.

2 ـ تجاوزات مستمر به نوار غزه، به رژیم صهیونیستی این امکان را می دهد تا به روند ساخت شهرک های صهیونیست نشین تداوم بخشد ؛ زیرا ادامه تجاوزات باعث می شود تا فکر رهبران و گروه های فلسطینی تماما معطوف به متوقف ساختن روند تجاوزات صهیونیستی و مقابله با پیامدهای سیاسی و انسانی آن شود.

از سوی دیگر، تداوم تجاوزات رژیم اشغالگر قدس باعث می شود تا گروه مذاکره کننده تشکیلات خودگردان برای ادامه مذاکره در تنگنا قرار گیرد و در همین حین، صهیونیست ها نیز از فرصت پیش آمده برای تداوم روند ساخت شهرک های صهیونیست نشین، وارد آوردن تلفات جانی به فلسطینیان و مجازات شهروندان استفاده می کنند.

3 ـ رژیم صهیونیستی با به شکست کشاندن طرح های امنیتی و اقتصادی دولت مشروع فلسطین، در جهت گسترش نابسامانی های امنیتی می کوشد.

4 ـ دولت اولمرت در صدد است تا با افزایش اقدامات تروریستی و خشونت آمیز خود علیه فلسطینیان که ضعیف ترین طرف در معادله مناقشه اعراب و رژیم صهیونیستی هستند، در اقدامات افراطی گرایانه خود گوی سبقت از تندروهای صهیونیست در داخل و خارج مناطق اشغالی برباید و بر شکستی که در جنگ لبنان متحمل شده، سرپوش بنهد.

5 ـ رژیم صهیونیستی در صدد است تا جنبش حماس را تضعیف نماید و از سوی دیگر، نمی خواهد دستاوردهای مهم و استراتژیکی که از راهگذار شکاف میان فتح و حماس کسب کرده است، از دست بدهد.

امروز دیگر بر همگان روشن است که سیاست آمریکا و رژیم صهیونیستی در قبال مسئله فلسطین دو روی یک سکه است و هدف استراتژیک واشنگتن و تل آویو تحمیل صلح به منطقه می باشد ؛ البته این صلح بر اساس دیدگاه صهیونیست ها است که اساس آن نیز صلح در مقابل صلح و همچنین عقب نشینی از بخش کوچکی از اراضی اشغالی 67 جهت تشکیل کشور فلسطینی فاقد استقلال است. ضمنا در این صلح جایی برای بازگشت آوارگان فلسطین به میهن شان وجود ندارد و فلسطینیان باید با قدس شرقی نیز خداحافظی کنند.

دیگر وقت آن رسیده است تا کشورهای عربی و تشکیلات خودگردان اعتراف کنند که رژیم اشغالگر قدس به دنبال صلح نیست و واشنگتن نیز به خاطر برقراری صلح، هرگز حاضر نیست که همپیمان بزرگش را تحت فشار قرار دهد. انتظاری که امروز از عرب ها وجود دارد، آن است که در حساب ها و مواضع سیاسی خود در قبال مسئله صلح با رژیم صهیونیستی تجدید نظر کنند ؛ زیرا تمایل به برقراری صلح باید با اقدامات عملی به ویژه از سوی طرف قوی تر همراه باشد، طرفی که تا امروز هیچ گونه رغبتی برای اجرای خواست جامعه بین الملل و مفاد توافق نامه های امضا شده نشان نداده است.
امروز تمامی گروه های فلسطینی، به ویژه فتح و حماس وظیفه دارند تا به منظور اجرای برنامه ملی فلسطین با هم متحد شوند ؛ چرا که تداوم شکاف کنونی میان دو گروه بزرگ و مهم فلسطینی به معنای تسلیم شدن در برابر پروژه صهیونیسم در فلسطین است.
.................................................................................
منبع:مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین

۲۵۴- پیدایش اسرائیل از نگاهی دیگر



در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی (1) سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند که روابط به اصطلاح نژادی که میان یهودیان موجود است یک "ملیت" یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح "ملت یهود" حقوق ملی عادی اعطا می کند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یک دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود که اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فکر تشکیل یک حکومت خود مختار در فلسطین که یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال 1882 پا گرفت.
با آنکه اروپا از کمک به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم کوشش هایی که در سالهای 1882-1897 انجام گرفت, یهودیان کمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت کردند. برنامه یهودیان عملا به شکست انجامید.

برای ریشه یابی علل شکست طرح اولیه , نخستین کنگره صهیونی (2) در اوت 1897 در بازل سوئیس تشکیل شد. ریاست این کنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی که در کنگره بازل اعلام شد این بود:"هدف ما ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است. این کانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد."

باید دانست که از زمانی که برنامه بازل در سال 1897 تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه بالتیمور که در سال 1942 انجام یافت؛ صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح "کانون" را بر لفظ صریح "دولت" ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ "دولت" بدون شک موجب می شد مخالفتهایی در محافل مختلف برانگیخته شود. در پایان کنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اینطور می نویسد: "اگر بخواهم کنگره بازل را در یک جمله خلاصه کنم (والبته این کاری است که علنا نخواهم کرد) باید بگویم که در بازل من دولت یهود را بنیان نهادم. لکن اگر این مطلب را امروز اعلام کنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف 50 سال آینده محققا دیگر بر کسی پوشیده نخواهد ماند.
برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یک استعمار و یک یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشکیل گشت."تراست کوهرنیال یهود (1897) ,کمیسیون استعمار, کولونیزاسیون (1898), صندوق ملی یهود (1908), دفتر فلسطین (1908) و کمپانی برای رشد و توسعه زراعی در فلسطین (1908) از نخستین ابزار هایی بودند که سازمان های صهیونیستی بنیان نهادند.
فعالیت های دیگری نیز در حال انجام بود. لابی صهیونیستی مدام در حال رایزنی با انگلستان بود تا اجازه دهد یک مستعمره نشین صهیونیست خود مختار در شبه جزیره سینا مستقر گردد اما این فعالیت ها بی نتیجه ماند. چرا که دولت انگلیس می ترسید با حضور صهیون ها در آن جا اغتشاش پیش آید که به ضرر دولت بریتانیای کبیر تمام می شد.

مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از 30 سال کوشش و فعالیت پیشرفت بسیار کمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل می دادند و تنها شامل یک درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.

یهودیان فلسطین حتی 8 درصد کل جمعیت فلسطین را هم تشکیل نمی دادند و به زحمت 2.5 درصد از زمین های فلسطین را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهانی دور نمای تازه ای برای صهیونیست ها ترسیم شد. جنگ جهانی اول عامل اتحادی شد که در سال 1917 میان امپریالیسم بریتانیا و استعمار صهیونی برقرار گردید. این اتحاد در طی 30 سال بعد از 1917 دروازه های فلسطین را بر روی مستعمره نشینان صهیونی باز کرد و زمینه را برای خرید و غصب املاک خلق عرب فلسطین و اخراج آنها مهیا ساخت و دست آخر مقدمات ایجاد دولت استعماری صهیونی را در سال 1948 مهیا ساخت. بخش عمده ای از فلسطین تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود. گرچه این امپراطوری نیز غیر مستقیم اهداف و منافع انگلستان را تامین می کرد.

در بهار 1916 با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زیاد شدن قدرت ها, موافقت نامه های سری بر سر تقسیم سرزمین های عثمانی میان انگلیس, فرانسه و روسیه تزاری تنظیم گردید. این عهد نامه مقرر می ساخت که بخش اعظم فلسطین باید بین المللی شود. انگلیس که ضعیف شده بود با این توافق سخت مخالفت می کرد و با حمایت از صهیونیست ها می خواست از نفوذی که آنها در ایالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قیومیت بین المللی فلسطین را منتفی سازد. دائما به گوش صهیونیست ها می خواند که باید به بسط برنامه استعمار در فلسطین پرداخت. در آغاز صهیونیست ها بصورت گروه های کوچکی به فلسطین وارد می شدند و اهداف سیاسی, استعماری خود را در زیر پرده ی انگیزه های مذهبی یا انسانی مخفی کرده بودند.

در این هنگام اعراب فلسطینی می پنداشتند که این مهاجران زائرانی هستند که تمایلات مذهبی آنها را به "ارض مقدس" کشانده و یا پناهندگانی هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپای شرقی رانده شده اند و در جستجوی پناهگاهی در فلسطین هستند. نتیجه این شد که اعراب فلسطین از این گروه ها صمیمانه و برادرانه استقبال کنند.
شیوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جای خود را به سو ظن و ناراحتی داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنین تحریم محصولات اعراب تنفر عمومی را برانگیخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسیونالیستی و سیاسی برنامه بسیار وسیع صهیونیست ها نشده بودند.

انگلیس پس از آن که از کارهای ابتدایی فارغ گردید در تاریخ 2 نوامبر 1917 با صدور "اعلامیه بالفور" خط مشی سیاسی خود را بطور رسمی روشن ساخت. در این اعلامیه انگلیس متعهد می شد که از استقرار یک کانون ملی یهود در فلسطین حمایت کند. صهیونیست ها هم بیکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قیومیت فلسطین را به بریتانیا بدهد. همچنین انگلیس یک یهودی را به عنوان کمیساریای فلسطین انتخاب کرد. سازمان جهانی صهیونی را به عنوان" آژانس یهود" به رسمیت شناخت و دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت وسیع صهیونیست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهره برداری از اراضی خالصه را به مستعمره نشین های یهودی واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ی" کانون ملی" حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسیس کنند و سازمانی به نام" هاگاتا" ترتیب دهند.

در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمی باز کرد. از این دوره به بعد است که فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد.
در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.

در طی 30 سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست 12 برابر جمعیتی شدند که در 1917 در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی کاملی فراهم آورد. صهیونیست های پولدار زمین های فلسطینیان را به چند برابر قیمت از آنها می خریدند و در این راه از دلال های ایرانی و عربی استفاده می کردند. (برای مثال سید ضیا عامل کودتای 1299 پس از متواری شدن از ایران به فلسطین رفت و به کار خرید زمین برای صهیون ها مشغول شد)

البته انگلیس پیش خود حساب می کرد که این همکاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار که صهیونیسم سعی می کرد جنبش ایجاد یک دولت را تسریع کند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این کار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع کرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین که 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینکار ایالات متحده امریکا گزینه مناسبی بود چرا که جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر 30 سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند که آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینکه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریکایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز کمک های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت کرد. (حال شاید بفهمیم که صهیونیستها با بزرگ کردن کشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می کرده اند).

مطابق برنامه ای که هرتزل در سال 1897 تنظیم کرده بود باید "خلقی را که بر اثر نداشتن کار از همه چیز محروم است به ماورا مرز سوق داد". در سال 1919 هم وایزمن ایجاد کشور یهودی نشین را توصیه کرد و گفت باید در فلسطین همان قدر یهوی باشد که در انگلستان انگلیسی است. هدف صهیونیسم غیر عربی کردن فلسطین بود تا بتواند آنرا صهیونی کند. بعد از سال 1948 و علنی شدن تشکیلات صهیونیسم و دولت آن ,فلسطین به دو بخش امنیتی و غیر امنیتی تقسیم گردید که 90درصد اعراب در مناطق امنیتی به سر می برند. از سال 1948-۱۹۵۳ سلسله قوانینی تصویب شد که مرحله ی جدیدی از استعمار نوین را نوید می داد. محروم شدن مالکان از زمین های خود توسط محاکم و دادن زمین های آنان به یهودیان بدون حق تجدید نظر برای فلسطینیان از این نوع قوانین بود.

پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد.
کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل 1948 کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت. به مثال های قبل باید قتل عام های شهر ها و دهکده های:" ایکریت(1953),عفر قاسم(اکتبر 1962) ,عکا(ژوئن 1956),غزه و خان یونس را نیز اضافه کرد. انگلستان (که باز از در دوستی با صهیون ها درآمده بود) به همراه فرانسه و صهیونیست ها در سال 1956 به مصر حمله کرد. که در شش تصمیم جداگانه از سوی سازمان ملل محکوم شد. صهیونیست ها بیکار نبودند و هر از چند گاهی به فلسطینیان حمله می کردند. حما(آوریل 1961),غلپیه و غزه در دسامبر 1955 و مارس 1962 از این حملات بودند.شورای امنیت هم این حملات را محکوم می کرد!!

فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد. در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.در پایان اکتبر و اوایل نوامبر سال 1956 دولت صهیونی از فرصت استفاده کرد و در هنگامی که فرانسه و انگلیس به مصر حمله کرده بودند قسمتی از صحرای سینا و حاشیه نوار غزه را اشغال کرد و در مقابل درخواست های مکرر سازمان ملل مبنی بر پس دادن زمین های فلسطین و مصر می گفت این نواحی جزو قسمت تاریخی و میراث ملی صهیونیست هاست و تازه ادعا می کرد این سرزمین های اشغال شده فقط قسمت کوچکی از سرزمین اسرائیل است.
در سال 1964 با ایجاد سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) , فلسطین وارد دور تازه ای از حیات خود شد.
گوشه ای از تاریخچه تشکیل اسرائیل را گفتیم.ماجرای جنگ های اعراب و اسرائیل,تشکیل حماس, قراردهای های صلح اسلو و کمپ دیوید,تشکیل مجلس و دولت فلسطینی باشد برای وقتی دیگر...


پاورقی ها:

1-ملی گرایی
2-صهیون نام کوهی است در فلسطین که در غرب آن را صیون میخوانند و چون صهیونیسم اثیره غرب است در نتیجه این تلفظ بیشتر رواج دارد.

منبع: نشریه الکترونیک شرقیان

۲۵۳- اسرائیل چگونه بوجود آمد



در اوائل این قرن، (بریتانیا) بزرگترین دولت استعمارگر را تشکیل مى‏داد، براى جلوگیرى از نفوذ روزافزون (آلمان) که با سرعتى چون برق سراسر دنیا را فرا مى‏گرفت سعى کرد تا سدّى از انسانها در برابر آلمان بسازد، در این زمینه ارتباط هائى با هریک از کشورهاى جهان مانند: هلند، بلژیک، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا به عمل آورد و در سال1907 کنفرانسى از بزرگترین سیاستمداران این کشورها تشکیل داد.
در پایان این کنفرانس که بیش از یک هفته طول کشید چنین اعلام شد: بزرگترین خطرى که ممکن است متوجه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریاى مدیترانه از دست بریتانیا مى‏باشد.
چون این دریا که حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشکیل مى‏دهد در دست مسلمانان است و مسلمانان یک ملّت واحدى هستند و داراى زمینهاى وسیع و منابع سرشارى مى‏باشند و احتمال مى‏رود که این ملّت بزرگ یک باره بپا خواسته و از قید اسارت، خویش را آزاد کرده، لذا به کشورهاى بزرگ توصیه مى‏شود که این ملّت واحد را متلاشى کرده و از اتّحاد و بیدارى آنها جلوگیرى کنند و در مرحله اوّل بایـد آفریـقا را از آسیا جـدا و منفصل کرد و هرگونـه اتحادى را بین این دو قاره از بین برد(1).
این نخستین عاملى بود که دولتهاى استعمارى را به فکر ایجاد یک دولت کاملاً اختلافى، آن هم در کنار دریاى مدیترانه انداخت، ولى تنها این را نمى‏توان دلیل وجود اسرائیل دانست، زیرا یک عامل دیگرى هم در این امر سهیم بود و آن عامل دین بود.
ریشه‏هاى این عامل را در سه هزار سال پیش باید جستجو کرد، یهود سالى که از فلسطین خارج شدند یعنى درست، سه هزار سال پیش بر فراق فلسطین گریه و زارى کردند، (حائط مبکى) یا دیوارف نفدبه و گریه شاهد زنده براین گفتار است، این دیوار که در شهر بیت‏المقدّس است، ناظر گریه و زارى‏هاى زیادى بوده، که آخرین آنها، گریه‏هاى شوقى بود که از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شکست مسلمانان، پاى آن شنیده شد(2).
البته به قول بزرگترین تاریخ دادن عربى آقاى (فلیب حتى) در تاریخ نامى از دولت اسرائیل برده نشده است(3).
ولى (بن گوریون)(4) مى‏گوید: لازم نیست که نام اسرائیل در تاریخ درج شده باشد، همین قدر کافى است که ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهاى خود بنا کرده‏ایم ما نام اسرائیل را از عصر یسوعا براین شهر نهادیم و در تاریخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (یهوذا) است.
هنگامى که ما ازاین شهر بسیار کوچک خارج شدیم، آن را در اعماق قلبهایمان حمل کردیم و تا به حال نام هریک از کوه‏ها، درّه‏ها و شهرهاى آن را در ذهن داریم(5).
در سال 117 (بارکوخیا) بنى اسرائیل را جمع کرد و آنها را براى تأسیس دولتى در فلسطین دعوت کرده ولى شکست خورد و این آرزو را به گور برد.
پس از این، حرکات مسلحانه براى تأسیس دولتى در این منطقه بسیار واقع شده ولى هیچ یک پیروز نگشته، تا آن که در سال1897 در شهر بال واقع در سوئیس کنفرانسى به ریاست (تیو دور هرتسل) تشکیل شده تا اولین گامها را براى ایجاد آن دولت بردارند.
هرتسل در سال1895 کتابى به نام (دولت یهود) به رشتهٴ تحریر در آورد و در آن از یهود خواسته بود که دولتى در فلسطین یا آرژانتین تأسیس کنند(6).
این کتاب که سر و صداى زیادى در جهان آن روز بپا کرد، به هرتسل فهماند که این پیشنهاد موافقان زیادى دارد و لذا فورا به ترکیه مسافرت کرده و از سلطان عبدالحمید درخواست کرد که در مقابل دریافت مبالغ زیادى، به یهود اجازه بدهد تا وارد فلسطین شوند(7). ولى چون سلطان عبدالحمید، این پیشنهاد را رد نمود، هرتسل به بریتانیا متوسل شد و بالاخره بریتانیا را راضى کرد که صحراى سینا را بدهد، چند مهندس یهودى با همکارى مهندسین انگلیسى براى کاوش به صحراى سینا رهسپار مصر شدند ولى چون زمینهاى صحراى سینا شن زار بود از آن صرف نظر کرده و براى استعمار فلسطین، نقشه‏هاى جدیدى ریختند.
درست در همین روزها بود که جنگ جهانى اوّل شروع شد (1914م) و نگرانى عجیبى، جهان و به خصوص یهود را فرا گرفته بود.
این جنگ که نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناک به نظر مى‏رسید، یک نوید بسیار درخشنده‏اى براى یهود بود و در همان وقت که رهبران انگلیسى از ترس، خواب نمى‏رفتند، یهود، در کمال آرامش و خوشحالى بسر مى‏بردند، زیرا بریتانیا سعى مى‏کرد آمریکا را داخل جنگ کند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولى چون سیاست آمریکا بدست یهود بود، احتیاج شدیدى به آنها پیدا کرد.
یهود که براى یک چنین روزى دقیقه شمارى مىکردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند که در مقابل آن که بریتانیا دولتى براى یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را به هر طورى که شده داخل جنگ کنند.
(جیرالدکى اسمیت) مى‏گوید: بدون شک یگانه کسى که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود، نقشه این دسیسه بزرگ را در یک خانه بسیار کوچک واقع در حومه شهر لندن بدست آقاى (جیمس مالکولم) کشیده شد و سرانجام به پیروزى رسید(8).
و با این عمل بزرگترین پیروزى را در درجه اوّل نصیب یهود و در درجه دوّم نصیب بریتانا کرد.
(جیمس مالکولم) در خاطرات خود مى‏نویسد: در موضوع وارد شدن آمریکا در جنگ اوّل، من نقش مهمّى را دارا بودم و با سفرهاى متعدد خود به آمریکا، فرانسه و بقیه شهرهاى اروپائى و نشر مقالات مفصلى در مجله تایمز لندن و روزنامه‏هاى آمریکا توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم.
و از طرف دیگر مذاکرات بسیار وسیعى با رؤساى یهود در آمریکا و رهبران سیاسى آن کشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال1917م آمریکا را وارد جنگ کردم(9)در این وقت آقاى (حاییم وایزمن) رهبر صهیونیستها با آقایان (روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بلفور) فشار آوردند که فورا تصویب نامه‏اى براى حکومت یهود در فلسطین، صادر کنند. بریتانیا هم که قبلا یک چنین وعده‏اى به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف کرد که صورت این عهدنامه را طورى بنویسد که یهود را راضى کرده و عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند
باز مالکولم مى‏نویسد: قبل از آن که پیش نویسى نوشته و عهدنامه‏اى مطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماینده (شریف حسین) امیر حجاز ملاقات کرده و موضوع را چنین شرح دادم: مى‏دانید که اگر آمریکا وارد جنگ نشود براى شما و ما بسیار زیان‏آور تمام خواهد شد و چون رؤساى یهود و صهیونیستها حاضر شده‏اند در مقابل آنکه بریتانیا تصویب‏نامه‏اى مبنى بر آن که یهود بر جزئى از فلسطین حکومت داشته باشند، آمریکا را به حومه جنگ بکشند....
بنا بر این از شما خواهش مى‏شود که در این باره از هرگونه تحریک عواطف و احساسات مردم جلوگیرى کنید.
البته من چندین بار هم با (لورنس) ملاقات کردم، او نیز موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود. در این وقت بریتانیا از دکتر (وایزمن) که سمت رهبرى صهیونیستها را داشت خواهش کرد که تصویب نامه‏اى را او بنویسد.
(وایزمن) تصویب نامه را از زبان بلفور وزیر امور خارجه خطاب به روچیلد یهودى چنین نوشت:
عزیزم آقاى روچیلد:
حکومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن براى یهود در فلسطین مى‏نگرد و براى تسهیل آن منتهاى کوشش خود را مبذول خواهدداشت ولى نباید حقوق مدنى، سیاسى و دینى طوائف غیر یهودى مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسى و پستهاى برجسته‏اى که یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود.
سپس آن را به قاضى (براندیس) در واشنگتن تلگراف کرده تا موافقت (ویلسن) را بگیرد. و پس از آن که ویلسن بر آن موافقت کرد (آرثر جیمس بلفور) که وزیر خارجه بریتانیا بود، آن را به امضاء رسانده و بدست روچیلد یهودى ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد.
این عهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، یعنى درست یکسال پیش از سقوط خلافت اسلامى و احتلال فلسطین از طرف انگلیس، به امضاء رسید. ولى مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آن با خبر شدند(10).
در سال1920 دولت بریتانیا اعلام کرد از این به بعد حکومت نظامى فلسطین به حکومت مدنى مبدّل خواهد شد.
یهود که منتظر یک چنین روزى بودند، فورا تصویب نامه‏اى را به امضاء سران کنفرانس حلفاء (متفقین) که در (سان ریمو) به تاریخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده که در آن چنین آمده بود: باید فلسطین را در یک موقعیّت ادارى و سیاسى قرار داد که یهود براى تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادى را داشته باشد و حکومت انتداب، هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و براى این موضوع توصیه مى‏شود که کابینه‏اى براى رسیدگى به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسکن و کار بدهد و امتیازات شرکتها را اولاً به یهود بدهند تا براى تأسیس چنین میهنى بتوانند به نحو احسن کوشش کنند.
این تصویب نامه را سازمان ملل متحد که خود دست نشانده یهود بود(11)، در سال1922 تصویبب کرد و فورا بریتانیا آقاى (هربرت صموئیل) یهودى را بعنوان نماینده سامى بریتانیا به فلسطین اعزام داشت.
صموئیل که مدّت پنجاه سال در فلسطین بود تعداد ششصد هزار یهودى مهاجر را در این منطقه سکونت داد و پستهاى مهم را به آنها واگذار کرد و هرچه زمین بود، با سرنیزه از عربها خریدارى کرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجى را منحصرا به یهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع کرد، در صورتى که تسهیلات فراوانى براى خـریدارى اسلـحه نسبت به یـهود مبذول داشت(12).
فورد مى‏گوید: اگر جهان مى‏دانست، یا به او اجازه مى‏دادند که مردم دنیا بدانند چگونه یهودیان زمینهاى فلسطین را از دست عربها بیرون آوردند، چنان نفرت و بى‏زارى نسبت به یهود در دل آنها ایجاد مى‏شد که هرگز از یاد نمى‏رفت و بدون شبهه تمام کارها با معرفى (صموئیل) نماینده بریتانیا انجام مى‏گرفت، ولى مگر ممکن بود کسى از این واقعه‏ها و دزدیها و آدم‏کشیها صحبتى به زبان آورد؟
حتّى یکى ازکارمندان دولت بریتانیا وقتى خواست به دولت خود گزارشى راجع به زمین دزدى یهود بدهد، فورا از وظیفه خود برکنار شد(13).
از شروع جنگ جهانى اوّل همه فهمیدند که چه کاسه‏اى زیر نیم‏کاسه مخفى است و لذا (شریف حسین) امیر مکّه نامه‏اى در14/ژوئیه/1915 به رهبران بریتانیا نوشته و از آنها درخواست کرد که مرزهاى کشورهاى عربى را تعیین کنند، در این زمینه نامه‏هائى رد و بدل شده و سرانجام بریتانیا به شریف حسین اطمینان داد که فلسطین جزو کشورهاى عربى و مرزهاى آن محفوظ خواهد بود(14).
ولى آیا بریتانیا به وعده خود وفا کرد؟
آقاى عبدالله التل مى‏نویسد: قوانین بریتانیا در زمان انتداب، تمام درها را به روى مهاجرت یهود به فلسطین گشوده بود، بطورى که آقایان یهودى پیش از آن که از شهرهاى خود در آلمان و پولندا و آمریکا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطینى داده مى‏شد! در صورتى که عربهائى که از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده بودند و سالهاى درازى در آنجا سکونت داشتند اجنبى محسوب مى‏شدند!
و از طرف دیگر تمام قواى بریتانیا براى حمایت از یهود در تحت اختیار آنها بود! و براى سرکوب و جلوگیرى از هرگونه شورشى از طرف عربها پایگاه نظامى و قدرتى در شرق اردن به وجود آورد تا آن که دولت اسرائیل بدون هیچ دغدغه و دردسرى تشکیل شود(15)!
تا اینجا بریتانیا نقش خود را خوب بازى کرد و از این به بعد مى‏بایستى آمریکا وارد کار بشود و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس گردید و این افتخار بزرگ نصیب او گشت.
نویسنده معروف انگلیسى (دوجلاس رید) مى‏نویسد: در اواخر جنگ جهانى دوّم (ترومان) رئیس جمهورى اسبق آمریکا در خواست کرد که تعداد100000 یهودى به فلسطین مهاجرت نمایند، فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند، با آن که همین آقاى ترومان در سال1947 در پارلمان آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز راضى نیست که سرنوشت ملّتى بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هر آنچه آقاى مارشال وکیل وزارت امور خارجه خواست خطرهاى تقسیم شده را به آقاى ترومان گوشزد کند و او را از این کار منصرف سازد فایده نبخشید و پیش از آن که قواى نظامى بریتانیا از فلسطین خارج شوند یعنى در14/ مى/1948 دولت آمریکا به اسرائیل اعتراف کرد.
این اعتراف حتّى نسبت به نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانى بود.
در اثر این اعتراف ناگهانى جنگ خونینى میان عربها واسرائیل شروع شده و مارشال استعفا داد.
در همین زمان سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و براى رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه قطع نامهٴ تقسیم را صادر کرد. به موجب این قطع‏نامه، مقرّر شد، صحراى (نقب) در اختیار یهود و (جلیل) دست عربها باشد. سازمان ملل براى اجراى این قطع‏نامه، آقاى (کونت برنادوت) را به فلسطین اعزام کرد و چون عربها حاضر نشدند صحراى نقب را به یهود واگذار کنند برنادوت پیشنهاد کرد، که اگر عربها راضى نیستند، نقب را به یهود بدهند، بر یهود لازم است که (جلیل) را گرفته و از نقب صرف نظر کنند، در اثر این پیشنهاد یهود آقاى برنادوت را بدون هیچ‏گونه مقدمه‏اى کشتند و با آن که برنادوت نماینده سازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نیویورک از رئیس عصابهٴ (اشترن) (قاتل برنادوت) استقبال شایانى بعمل آورد. و عجیب آن که هرکس از شخصیّتهاى آمریکا با قرارداد تقسیم مخالفت مى‏کرد، فورا کشته مى‏شد و یا از منصبش برکنار مى‏شد، مثلاً (جیمس فرستال) که یکى از مخالفان قرارداد تقسیم بود وکیل وزارت جنگ بود اوّل او را از منصبش برکنار نمود، در اثر فشارهاى گوناگون یهود خودکشى کرد(16).

این را هم به تاریخ باید اضافه کرد که سران لشکرهاى عربى در آن جنگ خیانت کردند و در عوض آن که زمینهاى فلسطین را از یهود بگیرند، زمینهاى زیادى را هم به آنها دادند و در نتیجه، جنگ به نفع یهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمى‏شد یهود فقط بر3/5 میلیون دونم سیطره داشتند و حال آن که پس از جنگ، زمینهاى اسرائیل به (27.027.023) دونم رسید(17).
و آوارگان این جنگ1000000 انسان بودند!
و تمام اموال و دارائى که از مسلمانان گرفتند بیش از 95.000.000.000 ریال در سال منافع او بوده است(18)!
اسرائیل پس از جنگ تعداد202 قریه را تغییر داد و بیش از200 مسجد را خراب کرد و اکثر مقابر را نبش نمود و حتّى سنگهاى روى آنها را دزدیده و به یهود فروخت(19).
ناگفته نماند که پس از قیام اسرائیل نخستین کشورهائى که آن را به رسمیّت شناختند، آمریکا و انگلیس، سپس شوروى سابق و رفقاى آن بودند!
و به گفته علوبه: شوروى سابق و آمریکا در هیچ موضوعى اتفاق نکردند جز در به رسمیّت شناختن اسرائیل(20)!
بنا بر این اگر سؤال شود: (اسرائیل چگونه به وجود آمد)؟
در جواب باید گفت: (با نیرنگ آمریکا و بریتانیا و غفلت مسلمانان و تلاش یهود)!


پی نوشت:
1 ـ (قضایانا فى‏الامم المتّحدة)، تألیف خیرى حماد، صفحه126.
2 ـ (الأیام الحاسمة قبل معرکة المصیر)، تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.
3 ـ (تذکرة عودة)، تألیف ناصرالدین نشاشیبى، صفحه15.
4 ـ نخست وزیر اسبق اسرائیل.
5 ـ همان مدرک، صفحه16.
6 ـ (تاریخ الحرکة الصهیونیة)، تألیف دکتر آلن تایلر.
7 ـ همان مدرک.
8 ـ (قضایانا فى‏الامم المتحدة)، صفحه128.
9 ـ (دراستان فى‏الفضیلة)، صادره لندن1953.
10 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه239.
11 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب (When Prophets Speak)، تألیف لیتمان روزنتال یهودى مراجعه شود.
12 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه242.
13 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه154.
14 ـ تفاصیل این نامه‏ها در کتاب (فلسطین والضمیر الانسانى) صفحه101 درج شده است.
15 ـ (خطرالیهودیة العالمیة على‏الاسلام والمسیحیة)، صفحه243.
16 ـ به کتاب (فى جهة ما جنوب السویس)، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود.
17 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه307.
18 ـ تذکرة عودة، صفحه29.
19 ـ اضطهاد العرب، جامعة الدول العربیة، چاپ قاهره1955 م.
20 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى) تألیف علوبه.

بر گرفته از کتاب دنیا بازیچه یهود

منبع: www.mouood.org

۲۵۲- بیت المقدس از ظهوراسلام تا قرن بیستم

     

پس از بعثت حضرت محمد (ص)، در سیزده سال اول بعثت که پیامبر در مکه زندگی میکرد، مسجدالاقصی در بیتالمقدس قبله اول مسلمین بود و پس از مهاجرت به مدینه در سال دوم در مسجد بنی سلمه در شهر مدینه، به فرمان خداوند، قبله مسلمین از مسجدالاقصی به مسجدالحرام (خانه کعبه در مکه) تغییر یافت که شاید خلع سلاح کردن یهود بخاطر اینکه مسلمانان را به دلیل نماز گزاردن به قبله آنان تحقیر میکردند از مهمترین دلایل آن بوده است. پس از رحلت پیامبر، در زمان خلیفه اول، او سپاهی را روانه سوریه و فلسطین کرد که با درگذشت او، در زمان خلیفه دوم سوریه و بیتالمقدس به دست مسلمین افتاد و رومیان در آنجا شکست خوردند. اهالی شهر مقاومت زیادی کردند اما طولانی شدن محاصره و مشکل غذا و شیوع بیماری و... آنان را مجبور به تسلیم شدن کرد. خلیفه دوم با مرکب و لباسی بسیار ساده وارد شهر شد که تعجب اهالی را برانگیخت و قرارداد صلح منعقد شد. خلیفه نسبت به اهالی رفتار بسیار ملایمی داشت و از آن سال (یعنی سال 15 هجری) فلسطین در دست مسلمانان بود. در معاهده صلح، مسیحیان در اعمال مذهبی خود آزاد بودند. ساکنان این شهر را عمدتاً مسلمانان عرب تشکیل میدادند و برای مسلمانان نیز قدس بخاطر اینکه قبله اول بود بسیار معزز و مقدس شمرده میشد.

از سال 1095 م (488 هـ ق) با تهاجم اروپائیان علیه مسلمانان جنگهای صلیبی آغاز شد که تا حدود نزدیک به دو قرن ادامه یافت. اگر چه این جنگ علتهای گوناگونی داشت مانند انتقام جوئی دنیای مسیحیت از پیشرفتهای مسلمین در غرب و نیز طمع ثروت شرق از سوی اروپائیان و اعتقاد به رفتن به بهشت از طریق وصال تربت عیسی و... اما یکی از علتهای جنگهای صلیبی را، مورخین، مسئله فلسطین و شهر بیتالمقدس و خراجگزار بودن مسیحیان این شهر برای مسلمانان و احتمالاً رفتار نامساعد با آنان میدانند. در قرون وسطی که از سال 395م، یعنی زمان تجزیه امپراطوری روم باستان به روم غربی و روم شرقی آغاز میشود و به سال 1435 م، با فتح قسطنطنیه بدست سلطان محمد فاتح خاتمه مییابد اروپا مرکز فرمانروائی مستبدانه کلیسا بود. پاپ برای آغاز جنگ دست به حیله زد و کشیشان شایع کردند که علائم ظهور عیسی در فلسطین آشکار شده است. به همین دلیل عده زیادی از مسیحیان برای تماشای ظهور عیسی روانه بیت المقدس شدند و کشیشان هر سال وعدهی ظهور را به سال دیگر موکول میکردند و بدین ترتیب بر عده زائرین افزوده میشد. در همان اوایل کار، یکی از پاپها که با هفتصد زائر عازم بیتالمقدس شده بود از جزیزه قبرس به اروپا بازگشت و شایع کرد که مسلمین مانع ورود او به این شهر شده اند. با چنین تمهیداتی نایره جنگی افروخته شد که حدود دو قرن قربانی گرفت و بدنبال آن هفتصد هزار نفر از فقرا و توده های مردم به همراه عدهای از شوالیه های به سوی قدس به حرکت درآمدند و در بین راه بر جمعیت آنان افزوده میشد که به روایتی به میلیونها نفر رسیدند اما پس از سه سال جنگ و غارت و پیشروی تدریجی فقط چهل هزار نفر به بیت المقدس رسیدند و بقیه یا در جنگ با مسلمانان کشته شدند و یا از بیماری جان باختند.

پس از محاصره طولانی بیتالمقدس و نبردی سخت، عاقبت صلیبیون وارد شهر شده و دست به قتل عام زدند و همه چیز را بعنوان غنیمت بردند. گودافر، فرماندهی آنان که بعد شاه فلسطین شد در گزارش به پاپ مینویسد: "اگر میخواهید بدانید با دشمنانی که در بیتالمقدس به دست ما افتادند چه معاملهای شد همینقدر بدانید که افراد ما در معبد سلیمان در لجهای از خون مسلمانان میتاختند و خون تا زانوی اسب میرسید". مسیحیان بدین سان تا 90 سال بر فلسطین حکومت کردند. در مراحل پایانی جنگ دوم صلیبی (1149-1147 م) مطابق با 544-542 هـ صلاحالدین ایوبی صلیبیون را تار و مار کرد و بیتالمقدس را باز پس گرفت و آنها را از سوریه و مصر و سایر بلاد اخراج کرد. نیروهای کمکی همچون سیل از اروپا به صلیبیون میپیوستند و جنگ را ادامه میدادند تا اینکه جنگ سوم صلیبی آغاز شد (1192-1189 م/ 588-585 هـ ق). پاپ که سقوط بیتالمقدس را سبب تحقیر شدن مسیحیان میدانست فتوای جهاد صادر کرد. امپراطوران و پاپها بخاطر این شکست اختلافات خویش را کنار گذاشتند و پادشاهان فرانسه و انگلیس رأساً وارد جنگ شدند و فتوحاتی به دست آورده و قتل عام دیگری از مسلمانان به راه انداختند که شرح وحشیگریهای آنان در تواریخ اروپائیان از جمله تاریخ آلبرماله و تاریخ گوستاولوبون و... آمده است.

پس از مرگ صلاحالدین ایوبی، سلسله ایوبی پا برجا ماند و در اروپا نیز پس از کشمکشهای فراوان پاپها با سلاطین، سرانجام پاپ "انیوسان" سوم، سلاطین را تکفیر و حکم جهاد با مسلمین را صادر کرد و پس از بالغ بر سه سال که از صلح میگذشت، آتش جنگ دوباره برافروخته شد. صلیبیها قسطنطنیه را فتح کرده و پادشاهی برای آن برگزیدند و جنگ چهارم نیز خاتمه یافت. آتش جنگ پنجم (1217-1221 م= 614-618 هـ ق) به تحریک پاپ "انیوسان" و جانشین او مجدداً برافروخته شد. پاپها از پادشاهان اروپائی خواستند که بیتالمقدس را نجات دهند اما آنها نپذیرفتند و پاپ حکم جهاد علیه مسلمین را صادر کرد. در جنگ پنجم، صلیبیها شکست خورده و به سرزمین خویش بازگشتند. جنگ ششم نیز به تحریک پاپ "انوریوس" سوم، به وقوع پیوست. فردریک پادشاه آلمان، ابتدا دعوت پاپ را پذیرفت اما بعد پشیمان شد و مورد تکفیر پاپ قرار گرفت. فردریک پاپ را توقیف نمود و خودش عازم بیتالمقدس شد. بدلیل اختلافات شدیدی که میان سلاطین ایوبی وجود داشت مسلمانها قرارداد صلح با صلیبیها بستند که بیتالمقدس را به آنان بسپارند ولی مسجدالاقصی دست مسلمین باشد.

هفتمین جنگ صلیبی (248-1254 م = 646-652 هـ ق) با تهاجم سن لوئی در 1248 م به مصر آغاز گردید. چون صلیبیون در غزه شکست خورده بودند، لوئی نهم در صدد جبران آن بود اما شکست خورد و دستگیر و زندانی شد و پس از پرداخت غرامت هنگفت به مسلمانان آزاد گردید. پس از هفتمین جنگ صلیبی و مرگ آخرین پادشاه ایوبی، ممالیک (غلامان) حدود سه قرن زمام امور را در دست گرفته و بیتالمقدس را نیز در اختیار گرفتند و با سپاه مغول که یورش به سرزمینهای اسلامی را آغاز کرده بود و عازم تسخیر بیتالمقدس بود جنگیدند و آنها را شکست دادند و بازماندگان صلیبیها را در عکا نیز نابود ساختند. از سوی دیگر سلسله عثمانی با جنگهای طولانی و فتوحات زیاد عثمان غازی در نبرد با مغولها و یونانیان، پایهگذاری شد. عثمان در 727 هـ ق مطابق با 1326 م درگذشت و جانشینان او به حکومت رسیدند تا نوبت به سلطان محمد فاتح رسید. سلطان محمد فاتح در سال 1453 م مطابق با 857 هـ شهر قسطنطنیه را که مهمترین مرکز اقتدار صلیبیون و پایتخت روم شرقی بود فتح کرد و صلیبیون را تا پشت دروازههای اروپا تعقیب نمود و فتوحات خویش را در اروپا، آسیا و افریقا ادامه داد. فتح قسطنطنیه نقطه عطفی در تاریخ اروپا بود و همانطور که با جنگهای صلیبی دانش و تمدن مسلمین به اروپا راه یافت، این حادثه نیز نقطه پایانی بر قرون وسطی بود و منشأ تحولات عظیم رنسانس و پس از آن گردید و قسطنطنیه به مدت پانصد سال تبدیل به پایتخت امپراطوری عثمانی ترک شد.

پس از آن پیشرفتهای مهمی در صنعت و ادب و معماری؛ کشورداری و عمران و آبادانی در سرزمین عثمانی انجام شد و دول اروپائی نیز در هراس دائم از آن بسر میبردند. با پیدایش سلسله صفویه در ایران که مذهب تشیع را مذهب رسمی ساخت و با دسیسههای آشکار و پنهان دولتهای اروپائی بویژه انگلیس جنگهای خونینی میان ایران و عثمانی به وقوع پیوست که آنهم متجاوز از دو قرن بطول انجامید و درست در هنگامی که اروپا نهضت عملی و فرهنگی خود (رنسانس) را پس از صلح با عثمانی آغاز کرده بود دنیای اسلام گرفتار شکاف عظیمی شد و قدرت مسلمین در این نبردهای طولانی فرسوده گردید و آنان بجای دفاع از تمدن اسلام به جنگ داخلی و کینه های مذهبی میاندیشیدند.

منبع: http://www.mouood.org/

۲۵۱- اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیزم جهانی

(اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیزم جهانی)

صهیونیزمZionism) 1)، جنبش قوم یهود، برای ایجاد جامعه و کشور خودمختار یهودی در فلسطین می باشد. نام این جنبش از کوه «صهیون» (آرامگاه داود نبی) گرفته شده که در بیت المقدس قرار دارد و نام آن رفته رفته، در روزگار باستان، نماد سرزمین فلسطین شده است. با این که یهودیان پس از ویرانی اورشلیم در سال 70 میلادی به دست رومیان، در سراسر جهان پراکنده شدند، اما، وحدت دینی و فرهنگی خود را حفظ کردند و در ملت های دیگر حل نشدند. و بدین جهت در طول تاریخ، به عنوان یک اقلیت دینی و گاه نژادی بویژه در کشورهای مسیحی شکنجه و آزار دیدند و به همین دلیل، در طول قرن های دراز، همواره آرزو و وعده ی بازیافت «ارض موعود» را، چنان که موسی علیه السلام آنان را بدان رهبری کرده بود، در خیالشان می پروراندند.

صهیونیزم جدید، صورت دنیوی و ملت پرستانه ای از یهودیت اصلی است. که پس از پیدایش موج تازه ی یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم-Anti-Semitism) در روسیه تزاری، و لهستان و دیگر کشورهای اروپایی، و زیر نفوذ موج جنبش های ناسیونالیست اروپایی در اواخر قرن نوزدهم پدید آمد و هدف تشکیل کشوری یهودی در سرزمین فلسطین بود. انقلاب فرانسه وضع یهودیان را در اروپای غربی بهبود بخشیده، اما در اروپای شرقی تغییری حاصل نشده و بیشتر یهودیان در روسیه و یا در لهستان وضع دشواری داشتند.
در سال 1897 با تشکیل «نخستین کنگره جهانی صهیونیست» در شهر وبال (بازل) سوییس، صهیونیزم به صورت نهضت سیاسی سرتاسری در اروپا درآمد و تئودور هرتسل (1860-1904) سردبیر یکی از روزنامه های معتبر وین، رهبری نهضت را در دست گرفت. هرتسل در جزوه ای که در سال 1896 تحت عنوان «دِر یودن اشتات» (کشور یهودیان) منتشر ساخته بود، خواستار تشکیل کشوری یهودی در فلسطین شده بود.

در آغاز توطئه، در فلسطین که کشوری عرب نشین و تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی (ترکیه) بود، مهاجران صهیونیست، در زمین های خریداری شده تأسیسات کشاورزی ایجاد کردند. از همان ابتدا برای رهبران نهضت صهیونیزم واضح بود که تصرف زمین برای تحقق رؤیاهایشان امری ضروری است. دیری نگذشت که اعراب پی بردند هدف واقعیِ مهاجران یهودی تشکیل کشوری یهودی است؛ لذا شروع به مقابله کردند.
در سال 1901 سازمان جهانی صهیونیست، شرکتی به نام «کرن کایمت» (صندوق ملی یهود) تشکیل داد، تا برای مهاجران یهودی زمین بخرد. بر اساس منشور این سازمان، صندوق می بایست در فلسطین، سوریه و دیگر مناطق عثمانی (ترکیه) واقع در آسیا و شبه جزیره سینا، زمین خریداری کند و آن را به عنوان دارایی انتقال ناپذیر مردم یهود حفظ کند.
عقیده ی هرتسل این بود که تصرف زمین و اخراج اعراب جنبه های تکمیلی نهضت صهیونیزم هستند و عقیده داشت که اخراج اعراب از فلسطین لازم و ضروری است.
کشور بریتانیا علاقه مندی خود را به این امر نشان داد؛ بدین سان در سال 1839 یک کنسولگری در بیت المقدس (اورشلیم) باز کرد و به اعضای کنسولگری دستور داد از یهودیان حمایت کنند.
وقتی که در سال 1840 موج خشونت های ضد یهودی در دمشق بالا گرفت، انگلستان حمایت از یهودیان را در فلسطین تشدید کرد. پس از مرگ هرتسل در سال 1904«خائیم وایزمن»(2) (1874-1952) رهبری این حرکت را به عهده گرفت. وایزمن که شیمی دان بود در طول جنگ جهانی اول برای دولت انگلستان تحقیقات نظامی می کرد و "لرد بالفور" وزیر خارجه وقت آن کشور، وی را در نیروی دریایی سلطنتی انگلستان به استخدام در آورده بود.
وایزمن نیز مانند هرتسل عقیده داشت که حمایت از صهیونیزم به نفع بریتانیا تمام می شود. زمانی که انگلستان در جریان جنگ جهانی اول بخشی از سرزمین های متعلق به امپراتوری عثمانی را به چنگ آورد، وایزمن نیز به تلاش هایش افزود و در سال 1917 لرد بالفور را متقاعد ساخت که لایحه ای اصولی برای دفاع از صهیونیزم به کابینه ارائه دهد. به درخواست بالفور، وایزمن و «لرد روچیلد» که سرپرستی فدراسیون صهیونیست را در انگلستان به عهده داشت، پیش نویس لایحه را طی نامه ای برای روچیلد فرستاد. در این نامه آمده بود که: «انگلستان نسبت به استقرار وطن ملی برای یهودیان در فلسطین نظر مساعد دارد».
افزون بر این مسایل، جنگ جهانی اهمیت نفت را نشان داده بود و انگلیس قصد داشت که یک لوله ی نفتی از حوزه های نفتی عربی واقع در غرب حیفا بکشد.

«سرمارک سایکس»، کارشناس انگلیسی امور فلسطین، صهیونیزم را ابراز توسعه ی نفوذ انگلستان در خاورمیانه می دانست. در سال 1916 سایکس موفق شد، قرارداد سری سایکس – پیکو(3) را در مورد تقسیم امپراتوری عثمانی پس از پایان جنگ، منعقد کند. این قرارداد به انگلستان حق می داد که بندری در حیفا بسازد و خواستار تسلط مشترک انگلستان و فرانسه به فلسطین بود. دولت انگلیس از رقابت فرانسه واهمه داشت و تصور می کرد که حضور یهودیان تحت الحمایه انگلستان در فلسطین به لندن کمک خواهد کرد تا تسلط بیشتری بر آن سرزمین داشته باشد. و می اندیشید که اسکان یهودیان در فلسطین، پایگاه محکمی برای انگلستان خواهد بود که بتواند توازن را در برابر تسلط فرانسه بر سوریه و لبنان حفظ کند.
در 22 ژوییه 1922 جامعه ی ملل، بنا به درخواست انگلستان به آن کشور در اداره ی فلسطین حکم قیمومیت داد.
حکم یاد شده که حاوی بیانات اعلامیه ی بالفور بود، دقیقاً به همان ترتیب در سال 1917 توسط هیأت وزیران انگلستان تصویب شده بود.
در انگلستان اعتراضاتی علیه صدور این حکم به وقوع پیوست، مبنی بر این که شناسایی اعلامیه بالفور، حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین را از بین خواهد برد.
با اتکا به اعلامیه ی بالفور بود که، صندوق ملی یهود میزان خرید املاک را افزایش داد. در سال 1920، سازمان جهانی صهیونیست، صندوق بنیاد فلسطین را تأسیس کرد تا بودجه ی اسکان یهودیان در سرزمین های خریداری شده را تأمین کند.
سکناگزینان صهیونیست، نیرویی به نام «هاگانا» (نیروی دفاع از خود) سازمان دادند، تا مأمور حفاظت از زمین هایشان باشد.

اعراب فلسطین خود را اتباع امپراتوری انگلستان می دانستند و اعلامیه بالفور را یک تخلف فاحش در اصل تعیین سرنوشت ملت ها که تسلط متفقین اعلام شده بود تلقی کردند.
در اوایل دهه ی 1930 زمانی که احساسات ضد یهود در آلمان رشد می کرد، دولت انگلستان سطح مهاجرت یهودیان را افزایش داد و در نتیجه تعداد یهودیان در فلسطین بین سال های 1931 تا 1935 دو برابر شد. این اقدام باعث شد که جمعیت یهودیان در فلسطین بین 30 تا 40درصد افزایش یابد. با توجه به افزایش جمعیت، انگلستان اجازه داد که املاک جدید و زیادتری خریداری شود.
آژانس یهود در فلسطینِ تحت قیمومیت انگلیس، به کشوری در درون کشور دیگر تبدیل شد و افزون بر مالکیت اراضی متعدد در مقیاس وسیع، بودجه ی کشاروزی را نیز تأمین کرد و دارای تأسیسات تجاری و صنعتی شد.
در سال 1936 واهمه ی اعراب نسبت به این احتمال که آژانس یهود در پی ایجاد دولتی است، منجر به شورش علیه انگلستان شد.
اعراب امیدوار بودند تا از طریق نهضتی که بیشتر به روستاییان متکی بود، بر انگلستان فشار وارد آورند تا مسأله ی مهاجرت یهودیان و خریداری اراضی را متوقف کند. از طرف دیگر در شهرهای عرب، کمیته هایی برای سازمان دهی اعتصابات صنفی تشکیل شد و اعتراض هایی به اعمال انگلیس و اجازه خرید املاک جدید صورت گرفت و اقداماتی نیز برای عدم پرداخت مالیات ها به عمل آمد. سرانجام گروه های عرب به مناطق مسکونی صهیونیست ها حمله بردند که در نتیجه ی آن تعدادی از غیر نظامیان کشته شدند. «هاگانا» که در آن زمان وابسته به آژانس یهود بود، در تلافی به روستاهای عرب حمله کرد که منجر به مرگ تعدادی از غیر نظامیان و تخریب خانه های اعراب شد.
در سال 1937، صهیونیست ها گروه نظامی جدیدی به نام سازمان نظامی ملی تشکیل دادند که هدف آن استفاده از نیروی علنی بیشتر علیه اعراب بود. از جمله اقدامات این سازمان بمب گذاری در بازارهای عرب بود.
انگلستان از سازمان ملل خواستار ارائه ی راه حلی در مورد وضعیت فلسطین شد، پنج کشور عرب از مجمع عمومی سازمان ملل خواستند تا مسأله ی فلسطین را در چارچوب خاتمه ی قیمومیت بر فلسطین و اعلام استقلال آن در نظر گیرد. آنها نگران بودند که درخواست نامحدود انگلستان برای ارائه ی راه حل در مورد حاکمیت آینده ی فلسطین، مجمع عمومی را ترغیب کند که مسأله ی پناهندگان یهودی در اروپا را به وضعیت فلسطین ارتباط دهد.

در 14 مه 1948 انگلستان از اقتدار خود در فلسطین چشم پوشیده و هم زمان با خروج کمیسر عالی انگلیس از فلسطین، یهودیان این کشور به فرماندهی «دیوید بن گورین» رسماً موجودیت حکومت خود را به نام «اسراییل» اعلام کردند.
چند ساعت پس از این اقدام، امریکا و شوروی این رژیم را به رسمیت شناختند، و آژانس یهود صدور اعلامیه ی تأسیس کشور اسراییل را از قطعنامه ی 181 سازمان ملل به عنوان سند شناسایی حق مردم یهود در استقرار کشور مستقل، از سوی سازمان ملل نام برد.
این اعلامیه مرز مشخصی را برای  اسراییل در نظر نگرفته بود، اما آژانس یهود در پیامی به ترومن رییس جمهور وقت امریکا در ترغیب وی به شناسایی رسمی اسراییل اظهار داشت که اعلامیه ایجاد کشور اسراییل در چارچوب مرزهایی قرار دارد که از سوی مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه ی 29 نوامبر 1947 تأیید شده است.
افزون بر قطعنامه ی 181، آژانس یهود در ادعای خود نسبت به فلسطین به حق تعیین سرنوشت و مالکیت باستانی این سرزمین اشاره می کرد و یهودیان مهاجر از ملیت های گوناگون را جانشین عبریان باستانی قلمداد می کرد.
غروب همان روز، چهار کشور: مصر، سوریه، اردن و لبنان به دولت نوظهور اسراییل اعلان جنگ دادند و این اولین جنگ خونین اعراب و اسراییل بود. در اعلامیه ی تشکیل اسراییل، فلسطینی ها که مالک 97درصد از اراضی این کشور بودند با قید عبارت «جوامع موجود غیر یهود» نادیده گرفته شدند. این اعلامیه باعث سرازیر شدن غیر قانونی یهودیان سراسر جهان به فلسطین شد و مورد حمایت «ویلسون» رییس جمهور وقت امریکا نیز قرار گرفت. از سوی دیگر نفرت شدید افکار عمومی جهان از مسایل خونین فلسطین، رژیم تازه متولد شده صهیونیست ها را در انزوا قرار داد.

صهیونیست های مقیم امریکا، نیز فعالیت های خود را تشدید و بر ضرورت تشکیل دولت یهود تأکید کردند. با افزایش آزار و اذیت فلسطینیان، خشم مردم جهان علیه صهیونیست ها بیشتر شد و اعتراض های خود را به سازمان ملل منعکس کردند. پیش از این یعنی در 29 نوامبر 1974، امریکا و شوروی طی یکی از نادرترین توافقات خود طرح تجزیه ی خاک فلسطین را به دو بخش یهودی و عربی پیاده کرده و از سازمان ملل خواستند که این طرح را به تصویب برساند؛ بدین معنی که قیمومیت انگلیس در مورد فلسطین در همان تاریخ خشم و نفرت جهان اسلام را بیش از پیش برانگیخت و تظاهرات خونینی علیه امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق به ویژه علیه صهیونیست ها در بیت المقدس، یافا، حیفا و چند شهر دیگر فلسطین و کشورهای اسلامی برپا شد.
در 8 دسامبر 1947 جامعه ی عرب طی نشستی ضمن اعتراض به اقدام خائنانه سازمان ملل، تصمیماتی برای رویارویی با صهیونیست ها اتخاذ کرد. در سال 1948 جنگنده های مصری ابتدا تل آویو پایتخت اسراییل را بمباران کردند و نیروهای زرهی لبنان از شمال، سوریه و اردن از شرق و مصر از غرب به سوی فلسطین به راه افتادند .

در روزهای نخست نیروهای اردن موفق به اشغال بخش عمده ای از بیت المقدس شدند. شورای امنیت که ادامه ی جنگ را به ضرر صهیونیست ها می دید، در 2 ژوئن سال 1948، در حالی که 19 روز از جنگ می گذشت خواستار آتش بس شد. صهیونیست ها از این آتش بس استفاده نموده با حمایت امریکا و چکسلواکی شروع به تجهیز قوای نظامی خود کردند، و در سپتامبر همان سال یعنی سه ماه بعد، آتش بس را نقض کردند و در داخل فلسطین، هاگانا «نیروی تهاجمی و تدافعی یهود» منطقه «عکا»، جایی که هزاران عرب از حیفا و نقاط دیگر به آنجا پناهنده شده بودند را به گلوله بست و به دنبال آن تیپ هفتم هاگانا شهر «ناصره» را با درگیری به تصرف خود درآورد و حمایت خود را در خارج به سوی مواضع مصر آغاز کرد.
اعراب در جنگ دوم به علت فقدان فرماندهی واحد و عدم هماهنگی های لازم نتوانستند به طور مطلوب پایداری کنند و در نتیجه، جنگ در شرایطی که 6 هزار کیلومتر مربع از اراضی، به اشغال صهیونیست ها درآمده بود با میانجیگری سازمان ملل به پایان رسید.
در بهار سال 1949، اسراییل موافقتنامه های جداگانه ی متارکه جنگ، با مصر، لبنان، ماوراء اردن و سوریه منعقد کرد. اما این موافقتنامه ها پایدار نماند و حمله های اسراییل هر چند وقت یکبار به قسمتی از این کشورها صورت می گرفت. در همان سال، دولت اشغالگر حدود 400 شهر و روستای عرب نشین فلسطین را تخریب و به جای آنها جنگل مصنوعی ایجاد کرد.

به این ترتیب در این جنگ نزدیک به یک میلیون، فلسطینی آواره و به کشورهای عربی منطقه پناهنده شدند و هزاران نفر از سربازان طرفین کشته و زخمی شدند و صهیونیت ها توانستند بر 78درصد کل خاک فلسطین مسلط شوند. از سوی دیگر مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی افزایش یافت و در سال 1951 به اوج خود رسید.
بر اثر جنگ و هم چنین ترور و کشتار فلسطینی ها و فرار آنان از سرزمین آبا و اجدادی مسأله ی آوارگان فلسطین به وجود آمد و این مسأله همچنان زمینه ی جنگ های بعدی یعنی 1956، 1967 و 1973 اعراب و اسراییل را فراهم آورد.
آوارگان فلسطینی با به وجود آوردن «سازمان آزادی بخش فلسطین (PLO)Palestine Liberation Organization» و چندین سازمان چریکی و دسته های مخفی و شبه نظامی از 1967 جنگی سخت و بی امان را با رژیم اشغالگر، چه در داخل خاک آن، چه در سرزمین های اشغالی و در سراسر جهان آغاز کردند و علیه صهیونیزم در جبهه های سیاسی و نظامی به نبرد پرداختند.
صهیونیزم که در میان هواداران غربی یهودیان، جنبشی برای یافتن میهنی برای یهود شمرده می شود، از نظر اعراب و ملت های مسلمان و بخش عمده ی جهان (سایر ملل)، مترادف با تجاوزگری و امپریالیسم و غصب سرزمینی متعلق به ملتی دیگر است و اسراییل (رژیم اشغالگر قدس شریف) متحد نیرومندی برای غرب و امپریالیسم آن در منطقه ی خاورمیانه به شمار می آید.

گروه های تندرو و متعصب یهودیان صهیونیست، خواهان به وجود آوردن یک کشور یهودی از راه قهر و سلطه ی نظامی هستند که باصطلاح «از نیل تا فرات» ادامه داشته باشد. از سوی دیگر در سال های اخیر در جریان مذاکرات باصطلاح صلح در عین حال که فلسطینیان به ظاهر موفقیت هایی در زمینه ی خود مختاری دست یافته اند، از سوی دیگر تلاش غرب به ویژه امریکا به گونه ای است که ملت فلسطین را به سوی سازشی ذلت بار و هم زیستی با دشمن سوق داده و می دهد.
پی نوشت:
1- دانشنامه ی سیاسی، داریوش آشوری، ص 266
2- وایزمن پس از تشکیل دولت غاصب اسراییل اولین رییس جمهور آن کشور شد.
3- سرمارک سایکس از طرف انگلیس و ژرژپیکو از طرف دولت فرانسه قراردادی را که به نام قرارداد سایکس - پیکو معروف شد منعقد کردند.

منبع: http://www.tebyan.net/

۲۵۰- وظایف منتظران امام زمان (ع)

در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) منتظران آن حضرت چه وظایفى بر عهده دارند؟  
 
پاسخ: در تفکر شیعى انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلّم پذیرفته شده، و از آن به عنوان برترین اعمال یاد شده و تأکید شده است که منتظر فرج باشید و از رحمت خدا مأیوس نباشید (به جهت طولانى شدن غیبت) چرا که بهترین اعمال در پیش خداوند انتظار فرج است. از بررسى اخبار و روایات معصومین(علیهم السلام)وظایفى چند در عصر غیبت براى منتظران استفاده مى شود: 1 ـ شناخت حجت خدا و امام زمان (علیه السلام): مهم ترین وظیفه ى یک فرد منتظر تلاش براى کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) است; چرا که انسان بدون شناخت امام و منزلت او نمى تواند وظیفه ى خود را در رابطه ى با او تشخیص دهد. در روایت آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». «هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.» 2 ـ تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقى (خود سازى فردى): منتظر واقعى همیشه در صدد کسب فضایل اخلاقى و آراسته شدن به صفات خوب انسانى است. 3 ـ تلاش براى اصلاح جامعه (خود سازى اجتماعى): تلاش براى برطرف کردن مفاسد اجتماعى از طریق امر به معروف و نهى از منکر و اهتمام براى تربیت نسل مهذّب و کارا و خلاصه آماده سازى زمینه براى ظهور امام زمان (علیه السلام)یکى از وظایف منتظر واقعى است، چون تا زمینه ى ظهور فراهم نگردد امکان ظهور امام زمان (علیه السلام)میسر نخواهد شد. 4 ـ کسب آمادگى هاى فکرى و فرهنگى و نظامى براى یارى امام زمان (علیه السلام): چرا که آن حضرت پس از قیام به یارانى نیاز دارند که حداقل در یکى از عرصه ها بتواند مفید واقع گردد. 5 ـ توبه از گناهان 6 ـ اطاعت و پیروى از نایبان امام زمان (علیه السلام): همان طور که مى دانیم در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) مردم موظفند در تمام کارها و حوادث، به توصیه ى ائمه ى اطهار(علیهم السلام)بویژه امام زمان (علیه السلام) به فقهاى جامع الشرایط ـ که نواب عام آن حضرت هستند ـ مراجعه کنند و به احکامى که آن ها طبق موازین شرعى صادر مى کنند، عمل نمایند. 7 ـ دعا براى سلامتى امام زمان (علیه السلام) و تعجیل فرج ایشان: منتظر واقعى در هر صبح و شام با خلوص نیت از پیشگاه خداى مهربان سلامتى و ظهور امام زمان (علیه السلام)را درخواست مى نماید. 8 ـ صدقه دادن براى سلامتى امام زمان (علیه السلام) 9 ـ انجام اعمال عبادى مانند خواندن نماز و قرآن، زیارت نمودن به نیابت از امام زمان (علیه السلام) 10 ـ توجه به اماکنى که مورد عنایت امام زمان (علیه السلام) است نظیر مشاهد مشرفه، مسجد سهله، مسجد جمکران و ... 11 ـ توسل به امام زمان (علیه السلام) و زیارت آن حضرت با زیارت ها و دعاهایى که در کتب ادعیه مانند مفاتیح الجنان آمده و از آن جمله موارد ذیل است: الف) دعاى عهد که هر روز صبح بعد از نماز خوانده مى شود: اللهم رب النور العظیم و رب الکرسى الرفیع ... ، ب) دعاى اللهم عرفنى نفسک فانک لم ان لم تعرفنى نفسک ... این دعا در عصر روز جمعه خوانده مى شود، ج) دعاى که براى برآورده شدن حاجات ذکر شده است و با این عبارت شروع مى شود: الهى عظم البلاء و برح الخفاء ...، د) دعا براى سلامتى امام زمان (علیه السلام): اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ...، هـ) دعاى حضرت مهدى (علیه السلام) که با این عبارت آغاز مى شود: اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المصیبته ...، و) زیارت آل یاسین. جهت توضیح بیشتر به کتابهاى (وظیفة الانام) و (شیوه هاى یارى قائم آل محمد علیه السلام) مراجعه شود  

آیا نام حضرت مهدى (علیه السلام) در قرآن آمده است؟  
 
پاسخ: قرآن کریم براى معرفى شخصیت هاى الهى گاهى نام آن ها را ذکر مى کند و گاهى ویژگى ها را یادآور مى شود، بدون ذکر نام آن ها. همان گونه که از میان صدو بیست و چهار هزار پیامبر الهى تنها نام حدود بیست و پنج نفر از آن ها در قرآن آمده، و نام دیگر پیامبران در قرآن نیامده است، و همان گونه که نام هیچ یک از امامان معصوم(علیهم السلام)در قرآن نیامده، نام مبارک امام زمان (علیه السلام) هم در قرآن نیامده است: از میان چهارده معصوم تنها نام پیامبر «محمد (صلى الله علیه وآله وسلم)» چهار بار در قرآن آمده است، آل عمران / 144 ـ احزاب / 40 ـ محمد / 2 ـ فتح / 29. اگر بنا بود نام امامى در قرآن بیاید، آمدن نام حضرت على (علیه السلام) سزاوار بود. علت اصلى این که خداوند سبحان در قرآن کریم نام امامان معصوم(علیهم السلام)را ذکر نکرده است، خودش بهتر مى داند، و شاید یکى از علت هاى آن جلوگیرى از تحریف قرآن باشد. در عین حال که اسامى ائمه(علیهم السلام)در قرآن نیامده است، آیات فراوانى در خصوص حضرت على (علیه السلام)، امام زمان (علیه السلام) و دیگر ائمه وجود دارد، که این آیات همراه با احادیثى که در تفسیر و تبیین آن ها وارد شده است، شخصیت امامان معصوم(علیهم السلام)را معرفى مى کند، مانند آیات تبلیغ سوره ى مائده، آیه 67. اکمال دین سوره ى مائده، آیه 3. ولایت سوره ى مائده، آیه 55. مباهله سوره ى آل عمران، آیه 61. تطهیر سوره ى احزاب، آیه 33. سوره ى هل اتى و ... تشکیل حکومت جهانى که بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) خواهد بود. در آیات قرآن مطرح شده است. آیاتى از سوره ى توبه از وصف گسترش اسلام در سطح جهان نوید مى دهد: «... هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهر، على الدین کله ولو کره المشرکون» سوره ى توبه، آیه 3 و سوره صف، آیه 9. مضمون این آیه ـ که پیشگویى گسترش و همه جانبه ى اسلام در سطح جهان است، ـ هنوز تحقق نیافته است، و وعده ى الهى صدق است و من اصدق من الله حدیثنا، نساء / 87. و این در زمان حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام) تحقق خواهد یافت. خداوند سبحان در آیه ى دیگرى مى فرماید: «ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون»،انبیاء / 105. ما پس از ذکر، در زبور نوشتیم که بندگان شایسته ى من وارث زمین خواهند بود. وعده ى مندرج در این آیه هم هنوز تحقق نیافته، و این وعده اشاره به تشکیل حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام)است. آیات دیگرى هم پیرامون حکومت جهانى امام زمان (علیه السلام) در قرآن هست، مانند آیه 55 / نور و آیه 5 / قصص. آیا تنها ذکر نام مهدى (علیه السلام) دردى را دوا مى کند؟ آیا اگر نام حضرت در قرآن برده مى شد، امکان نداشت در طول تاریخ، شیادان و افراد شهرت طلب از آن سوء استفاده نکنند، یا افرادى روى غرض هاى خاص، وجود حضرت را انکار نمایند؟ تجربه ى تاریخى نشان داده است که اگر هم در قرآن صراحتاً نام حضرت برده مى شد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین مهدویت پیدا مى شدند و نام خود را امام زمان و مهدى موعود مى گذاشتند، تا از آب گل آلود ماهى بگیرند و از نام او و انتظار مردم استفاده ى نادرست کنند، مگر خدا نام پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را در انجیل نبرده است؟ ولى گروه هاى مغرض، از آن بهره بردارى ناجوانمردانه کردند. بنابراین، مسأله ى مهم، بیان ویژگى هاى دیگر حضرت است تا افراد آگاه با شناخت آن ها، مهدى واقعى را از مدعیان دروغین مهدویت باز شناسند.  

آیا در دوره غیبت کبرى ملاقات با امام زمان (علیه السلام) ممکن است و چه افرادى و تحت چه شرایطى مى توانند حضرت را ملاقات کنند؟  
 
پاسخ: با توجه به روایاتى که در مورد ملاقات با امام زمان (علیه السلام) وارد شده است، نظر علماء بر این است که در دوره غیبت کبرى ملاقات با امام زمان (علیه السلام)ممکن است. و حکایت هاى زیادى که در زمینه دیدار با امام زمان (علیه السلام) در کتاب ها نقل شده است، مؤید امکان ملاقات با حضرت است. دیدار و رو یا رویى با حضرت به سه صورت ممکن است پیش آید: 1 ـ دیدار حضرت با عنوان غیر واقعى ایشان، به طورى که کاملا براى دیدار کننده، نا شناس باشند. 2 ـ دیدار حضرت با عنوان حقیقى ایشان، بدون اینکه این امر را ملاقات کننده متوجه شود ـ مگر پس از پایان دیدار ـ متوجه باشد. 3 ـ دیدار حضرت با عنوان حقیقى ایشان، و به صورت اختیارى در حالى که دیدار کننده نیز در اثناى ملاقات متوجه این امر باشد، این گونه دیدار بسیار کم نقل شده است مانند ملاقات سید بن طاووس و علامه بحرالعلوم. آرى هر شیعه پاک سرشتى مى تواند آن حضرت را ملاقات کند ولى باید توفیق رفیقش شود، از گناهان و موارد شبهه دار و مشکوک پرهیز کرده و درون خویش را از آلودگى هاى روحى پاک کند، و از طرفى به ایمان و یقین و صفات پسندیده، انجام واجبات و مستحبات نظیر استمرار بر نماز شب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه، دعاى عهد، دعاى فرج، دعاى ندبه، زیارت آل یس و ... و ذکر حق تعالى جان خود را آراسته کرده و در رفع نیازمندیهاى مردم و اصلاح جامعه کوشا باشد، تا نور ولایت در دل او بتابد و توفیق دیدار حضرت نصیبش گردد. مشتاق دیدار امام زمان (علیه السلام) علاوه بر اینکه در خود زمینه ملاقات با حضرت را ایجاد مى کند، باید به نکاتى چند توجه داشته باشد: الف ـ دیدار حضرت یک اصل اساسى و ضرورى نیست; یعنى این گونه نیست که اگر شخصى توفیق دیدار حضرت را پیدا نکرد، مورد عنایت آن حضرت نیست یا از پیروان صادق و شیعیان راستین آن حضرت محسوب نمى شود، زیرا حتى در زمان حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وائمه (علیه السلام) هم شیعیان راستینى بودند که حتى براى یک بار توفیق دیدار نیافتند. آنچه در دوران غیبت اصل اساسى براى یک شیعه است، انتظار صادقانه، ایجاد زمینه براى ظهور حضرت و عمل به تکالیف دینى است. در روایت است که: «هر کس با انتظار قائم (علیه السلام) از دنیا رود، همچون کسى است که در خیمه امام زمان (علیه السلام) و در خدمت او باشد». (بحارالانوار، ج 52، ص 125) ب ـ دل خود را با نور محبت و ولایت ایشان آشنا سازد و براى اطاعت از خداوند به شدت تلاش کند و در راه تحقق این هدف گام بردارد. ج ـ انگیزه هاى مادى و دنیا گرایانه را ترک کند. د ـ از افراط و تفریط و اقداماتى که ضرر قطعى براى روح و جسم او دارد پرهیز کند. هـ ـ از عزلت و کناره گیرى و بى توجهى به مسئولیت هاى اجتماعى دورى گزیند. و ـ از تماس گرفتن با افرادى که در لباس هاى گوناگون، این ابزار مقدّس را دستمایه اهداف دنیایى خویش قرار مى دهند دورى گزیند. ز ـ از تأخیر فیض دیدار به خاطر مصلحت هایى خاص و الهى ناامید نگردد.  


مکان زندگى امام زمان (علیه السلام) کجاست؟ و آیا جزیره خضراء صحت دارد و با مثلث برمودا چه ارتباطى دارد؟  
 
پاسخ: محل زندگى آن حضرت تعیین نشده است، و شاید مسکن معینى نداشته باشد و به طور ناشناس در بین مردم زندگى کند، شاید هم نقاط دور افتاده اى را براى زندگى انتخاب کرده باشد. در احادیث وارد شده است که در موسم حج حاضر مى شود و اعمال حج را به جا مى آورد، او مردم را مى شناسد اما مردم او را نمى شناسند.( [1]- بحارالانوار، ج 52، ص 152، به نقل از دادگستر جهان.) اما در مورد «جزیره ى خضرا» مطالب زیادى نقل شده است و در بین علماى بزرگ و صاحب نظر در این مسأله اختلافاتى وجود دارد. نتیجه ى جمع بندى ها این مى شود که این مسأله مورد اتفاق همه نیست، زیرا طبق حکایت جزیره ى خضرا ـ که از فردى به نام على بن فاضل مازندرانى نقل شده است ـ امام زمان (علیه السلام)اولادى دارند که در جزایر دریاى سفید (بحر الابیض) زندگى مى کنند و با سید شمس الدین که خود را از فرزندان امام (علیه السلام)معرفى مى کند دیدار مى نماید و ... اصل این حکایت در بحارالانوار، ج 52، ص 159 تا 174 آمده است. در هر حال دسته اى از علما آن حکایت را صحیح و معتبر دانسته، و عده اى دیگر آن را مجعول و خالى از حقیقت مى دانند و هر دسته براى ادعاى خود دلایلى ذکر مى کنند; عمده ى دلایل مخالفین آن است که اولا: این حکایت سند صحیحى ندارد لذا نمى توان آن را پذیرفت. ثانیاً: در متن حکایت تناقضاتى به چشم مى خورد از جمله این که فردى به نام سید شمس الدین خود را نایب خاص امام زمان (علیه السلام) معرفى مى کند و مى گوید: من آن حضرت را اصلا ندیده ام، بعد در جاى دیگر خود سید شمس الدین مى گوید: من هر روز صبح جمعه براى زیارت امام زمان (علیه السلام) به آن کوه مى روم ... ثالثاً: در حکایت مزبور ادعا مى شود که در قرآن تحریفاتى واقع شده است، که این حرف با اصول اعتقادى اغلب مسلمانان بویژه شیعیان همخوانى ندارد. رابعاً: در لابه لاى مباحث این حکایت احکامى ذکر شده است که با اعتقادات و احکام فقهى فقهاى شیعه مخالفت دارد. به عنوان مثال: در طى این حکایت خمس مباح دانسته شده است یعنى پرداخت خمس براى شیعیان لازم نیست، در حالى که کسى این مطلب را بیان نمى کند و ... از طرف دیگر کسانى هم خواسته اند جزیره ى خضرا را همان مثلث برمودا معرفى کنند که این موضوع با حوادثى که بعدها رخ داده تکذیب شده است. در این باره کتاب هاى مفیدى تنظیم و منتشر شده است که به نقد و بررسى این مسأله پرداخته اند. به عنوان مثال مى توان به کتاب «جزیره ى خضرا، افسانه یا حقیقت» نوشته ى سید جعفر مرتضى عاملى، ترجمه ى ابوالفضل طریقه دار، و یا به کتاب «جزیره خضراء» تألیف علی اکبر مهدیپور مراجعه نمود.  


حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام) چه ویژگیهایى دارد و امام زمان (علیه السلام) چند سال حکومت مى کنند؟  
 
پاسخ: بعد از آنکه مصلحت الهى اقتضاء کرد امام زمان (علیه السلام) از پرده غیبت بیرون مى آیند، دشمنان و ستمگران در مقابل آنحضرت به صف آرایى مى پردازند و جنگهاى سختى پیش مى آید که به لطف خداوند و همّت پیروان صدیق و وفادارشان آن حضرت در همه وقایع علیرغم تحمّل رنجهاى فراوان به پیروزى نائل مى شوند و حکومت عدل الهى را تأسیس مى نمایند که در توصیف آن، ام السلمه از پیامیر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)نقل مى کند: که در سایه حکومت حضرت مهدى (علیه السلام) چنان عدالتى در جامعه مستقر مى شود که زنده ها آرزو مى کنند اى کاش مرده ها زنده مى بودند و از آن عدالت بهره مند مى گشتند. و در مورد دیگر ضمن اشاره به این حقیقت که حضرت مهدى (علیه السلام) بر دلهاى مردم حکومت خواهند کرد مى فرمایند: شما را به مهدى، مردى از قریش بشارت مى دهم که ساکنان آسمان و زمین از حکومت و فرمانروایى او خشنودند ... در دوره حکومت آن حضرت زمین برکات خود را به روى مردم مى گشاید، امنیت بر همه جوامع حاکمیت پیدا مى کند، تعلیم و تربیت و علم و دانش پیشرفت فوق العاده اى پیدا مى کند، در روابط اجتماعى صفا و صمیمیّت رواج مى یابد و ... حضرت کوفه را پایتخت حکومت خود بر مى گزینند و حتى امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند: مسجد سهله خانه امام (علیه السلام) خواهد بود یعنى حضرت با خانواده اش در آنجا سکونت خواهند داشت. در زمینه مدّت حکومت آن حضرت اقوال متفاوتى در روایات وارد شده است; در برخى از روایات مدت حکومت امام زمان(علیه السلام)هفت سال، در برخى دیگر هشت سال و در بعضى ده و بیست و یا حتى هزار سال ذکر شده است که جمع نمودن بین این روایات گفته اند سالهاى آن زمان با سالهاى رایج در زمان ما فرق خواهد داشت، چنانکه در بعضى از روایات آمده است که حکومت حضرت هفت سال است و هر سال آن به مقدار ده سال از سالهاى شماست. علامه مجلسى در بحارالانوار درباره اختلاف این روایات مى نویسند: برخى روایات بر تمام مدت حکومت دلالت دارد، برخى بر مدت ثبات و استقرار حکومت، بعضى بر طبق سالها و روزهایى است که ما با آن آشنائیم و بعضى احادیث دیگر بر طبق سالها و ماه هاى روزگار حضرت است که طولانى خواهد بود و ... بااین همه آنچه مسلم است دوره حکومت آنحضرت کوتاه نخواهد بود زیرا با توجه به زحمات فراوانى که انبیاء و ائمه(علیها السلام)در طول تاریخ کشیده اند بعید است نتیجه اش ایجاد یک حکومت 7 یا 8 ساله باشد، آنهم با این همه روایات و توصیفاتى که درباره آن حکومت جهانى از آدم تا خاتم نقل شده است; بهرحال مدّت این حکومت به اندازه اى خواهد بود که طعم عدالت به ذائقه بشریت چشانده مى شود و آنان بعد از تحمل قرن ها بى عدالتى و ستم، به یک جامعه جهانى عادلانه دست مى یابند که مسائلى همچون اقتصاد، بهداشت، امنیت، دانش و صنعت، کشاورزى و ... در حدّ بسیار بالایى از سلامت و رشد و ترقى برخوردار خواهد بود.  

مادر امام زمان (علیه السلام) کیست؟ لطفاً داستان مربوط به ایشان را توضیح دهید:  
 
پاسخ: مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یکى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است که به دنبال یک سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسکرى (علیه السلام) نایل مى گردد. خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است: جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج کند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند ... ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شکست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تکرار شد ... همه پراکنده شدند. همان شب من در خواب دیدم که حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع کرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نکشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند; حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) کردند که او نیز موافقت کرد ... آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسکرى (علیه السلام) در آوردند ... از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به کسى نقل نکردم ولى محبت به امام عسکرى (علیه السلام)باعث شد که کم کم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و ... بالاخره مریض شدم ... چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینکه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و ... به عیادت من آمدند و من از اینکه حضرت عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شکایت کردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه که او فرمودند تکرار کردم; آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این کار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اکنون به انتظار فرزندم عسکرى (علیه السلام)باش که او را نزد تو خواهم فرستاد ... وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینکه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینکه یکى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشکرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین کردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود که توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حکیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند ... پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسکرى(علیه السلام) در آمدم ... و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.  




یاران امام زمان (علیه السلام) چه ویژگیهایى دارند؟  
 
پاسخ: در همه حرکتهاى بزرگ اجتماعى جهت دستیابى به پیروزى، وجود عواملى ضرروى است که از مهم ترین عوامل در پیروزى نهضت ها وجود حامیان دلسوز، مخلص و شجاع است; بر این اساس اگر تمامى حرکتهاى مهم اجتماعى مورد بررسى قرار گیرد به خوبى روشن مى شود که در هر یک از آنها که یاران و حامیان وفادارى وجود داشته است، میزان موفقیت بیشتر بوده است. از آنجا که قیام حضرت مهدى (علیه السلام) نیز در راستاى تکمیل نهضت هاى انبیاء و اولیاء الهى است و در سطح وسیعى واقع خواهد شد لذا وجود یاران آگاه و با استقامت، نقش بسیار مهمى در پیشرفت این حرکت بزرگ جهانى دارد مخصوصاً با توجه به این واقعیت که سنت الهى آن است که این جریان مهم تاریخ بشریت بطور عادى در چهار چوب اصول و قوانین اجتماعى واقع گردد و البته این به آن معنى نیست که امدادهاى الهى وجود نخواهد چرا که «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»( [10] ) همیشه جریان داشته و خواهد داشت و مقدار آن بستگى به میزان اخلاص و تقواى افراد و رهبران حرکتها و نوع جهت گیرى آنها دارد. در مجموعه روایات براى یاران حضرت، مشخصات و ویژگیهایى ذکر شده است که از جمله آنها روایتى است از امام صادق (علیه السلام)که فرمودند: «آنها مردانى هستند که دلهایشان همانند قطعه هاى آهن است، هرگز دچار شک و تردید نمى شوند، در حق خدا از سنگ سخت تر هستند، اگر به کوهها حمله ببرند از جاى بر مى کنند، با پرچمهاى خویش به هر شهرى روى آورند تحت سیطره خود در آورند. بر فراز اسبها چون عقاب چابک و چالاکند. براى تیمّن و تبرّک، زین اسب امام (علیه السلام) را مسح مى کنند و پروانه وار، دور شمع وجودش مى گردند و خود را سپر جان امام قرار مى دهند، شبها را به شب زنده دارى سپرى مى کنند و در سراسر شب نغمه هاى نماز و ذکر و عبادتشان چون صداى زنبور به گوش مى رسد. آنها زاهدان شب و شیران روزند، و در برابر امام عزیزشان کاملا مطیع و تسلیم هستند».( [11] ) در اغلب کتابهاى مربوط به معارف امام زمان (علیه السلام) تعداد یاران مخصوص آن حضرت را سیصد و سیزده نفر معرفى مى کنند که آنها از سراسر عالم در یک شب خود را به طرق مختلف به مکه مى رسانند این عده اولین افرادى خواهند بود که با امام زمان (علیه السلام) بیعت مى کنند و عهده دار فرماندهى لشکر و یا پرچمدار آن حضرت هستند البته بلافاصله پس از اعلام ظهور، دسته دسته مردم به آن حضرت مى پیوندند و انشاءالله جمله «اللهم اجعلنى من انصاره واعوانه والذّابین عنه والمسارعین الیه و ...»( [12] ) مصداق پیدا مى کند. در همان روزهاى اول تعداد یاران حضرت به ده هزار نفر مى رسد و تا تعداد یاران حضرت به ده هزار نفر نرسند عملا قیام نمى کنند و حرکت انقلابى این رهبر بزرگ پس از آن است که کم کم خود مکه و سپس مدینه و ... را فتح مى کنند و زمینه را براى تشکیل حکومت جهانى فراهم مى نمایند. نکته دیگر در مورد یاران حضرت آن است که بر طبق روایتى که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است حدود پنجاه نفر از یاران آن حضرت زن هستند که کارهاى مناسب با ویژگیهاى خودشان را انجام مى دهند.( [13] ) در مورد ترکیب سربازان، حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: اصحاب مهدى (علیه السلام) جوانند و پیر در آنها بسیار کم است همچون سرمه در چشم و نمک درغذا و ...( [14] ) در مورد وطن یاران حضرت نیز تعابیر مختلف وارد شده است، در برخى از روایات آمده است که جمعى از مردم از طرف مشرق خروج کنند و مقدمات حکومت مهدى (علیه السلام) را فراهم سازند. على (علیه السلام) مى فرمایند: آفرین بر طالقان که خداوند در آن گنجهایى نهاده که از طلا و نقره نیست بلکه مردان مؤمنى هستند که بطور شایسته خدا را شناخته اند و در آخر الزمان یاوران حضرت مهدى (علیه السلام) خواهند بود ...( [15] )

مادر امام زمان (علیه السلام) کیست؟ لطفاً داستان مربوط به ایشان را توضیح دهید:  
 
پاسخ: مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یکى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است که به دنبال یک سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسکرى (علیه السلام) نایل مى گردد. خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است: جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج کند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند ... ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شکست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تکرار شد ... همه پراکنده شدند. همان شب من در خواب دیدم که حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع کرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نکشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند; حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) کردند که او نیز موافقت کرد ... آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسکرى (علیه السلام) در آوردند ... از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به کسى نقل نکردم ولى محبت به امام عسکرى (علیه السلام)باعث شد که کم کم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و ... بالاخره مریض شدم ... چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینکه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و ... به عیادت من آمدند و من از اینکه حضرت عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شکایت کردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه که او فرمودند تکرار کردم; آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این کار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اکنون به انتظار فرزندم عسکرى (علیه السلام)باش که او را نزد تو خواهم فرستاد ... وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینکه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینکه یکى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشکرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین کردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود که توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حکیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند ... پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسکرى(علیه السلام) در آمدم ... و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.  


www.jamkaran.info

۲۴۹- پرسش و پاسخ مذهبی در مورد امام زمان (عج) (۱)

پرسش و پاسخ مذهبی در مورد امام زمان (عج)  (۱)

آیا امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارد؟  
 
پاسخ: در زمینه ى همسر و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) به دو دسته از روایات بر مى خوریم بر اساس این دو دسته از روایات گروهى معتقدند که امام زمان (علیه السلام)همسر و فرزندانى در دوره ى غیبت دارند، و بر طبق بخش دیگرى از روایات عده اى معتقد شده اند امام زمان (علیه السلام)زن و فرزند داشتن شان متیقن نیست. آن کسانى که مى گویند امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارند به سه دلیل تمسک جسته اند: 1 ـ قواعد کلى: یعنى بر طبق احکام اسلام یکى از سنت هاى مهم پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) ازدواج است که امام زمان (علیه السلام) به رعایت سنت هاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)از همه مردم اولى است. 2 ـ روایات: به عنوان مثال سید بن طاووس در جمال الاسبوع مى فرماید: روایتى با سندهاى متصل یافتم که حضرت ولى عصر (علیه السلام) را اولاد بسیارى است در شهرهاى کرانه ى دریا که آن ها هرکدام والى و حاکم اند ... 3 ـ دعاها: در برخى از دعاها نامى از فرزند امام زمان (علیه السلام) به میان آمده است مثل یا مولاى یا صاحب الزمان صلوات الله علیک وعلى آل بیتک ... على اهل بیتک ... روى هم رفته این موارد به زن و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) دلالت دارند. مرحوم کفعمى در کتاب مصباح نقل کرده است که بر طبق روایتى همسر آن حضرت از نسل عبد العزّى پسر عبدالمطلب مى باشد ... 1 ـ لازم به تذکر است که به روایات مذکور از جهات مختلفى ایرادهایى وارد کرده اند که در این باره به کتاب یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) صفحه 141 و 142 و 143 مراجعه کنید. در مقابل دلایلى هم اقامه شده است که آن حضرت حداقل هم اکنون فرزندى ندارد از جمله آنها است روایتى که مسعودى از على بن ابى حمزة ابن السّراج و ابن سعید مکارى نقل مى کند که آن دو مى گویند به خدمت امام رضا (علیه السلام)رسیدیم على بن ابى حمزه عرض کرد «از پدرانت روایت کرده ایم که امام از دنیا نمى رود تا فرزندش را ببیند.» حضرت فرمودند: «آیا در این حدیث روایت کرده اید الاّ القائم» عرض کردند: «بلى»، یا در روایت دیگر دارد: امامى وجود ندارد مگر این که فرزندى دارد جز امامى که حسین (علیه السلام) براى او از قبر بیرون مى آید او فرزند ندارد و ... به هر حال اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسى اخبار و احادیث وارده روایت معتبرى که موجب اطمینان باشد به چشم نمى خورد، یا در عین حال نه زن و فرزند داشتن و نه زن و فرزند نداشتن هیچ کدام با احکام اسلام منافاتى ندارد; چرا که نکات منفى ترک تأهل به جهت برخوردارى امام (علیه السلام) از نیروى عصمت متوجه امام (علیه السلام)نمى باشد. در مورد خصوصیات خاص و دقیق همسر و تعداد فرزندان مطلبى خاص در روایات به چشم نمى خورد.  

منظور از رجعت چیست؟ چه زمانى واقع مى شود؟ چه کسانى مشمول رجعت مى شوند؟ و فلسفه آن چیست؟  
 
پاسخ: واژه «رجعت» در لغت به معنى بازگشتن است، و اصطلاحاً به معنى بازگشتن و زنده شدن مؤمنان خالص و کافران محض، بعد از ظهور امام زمان(علیه السلام)است. قرآن کریم به مسأله ى رجعت اشاره کرده و وقایع و رخدادهایى را نسبت به امت هاى پیشین و بنى اسرائیل نقل کرده است، مانند داستان «عزیر پیامبر» که مُرد و بعد از صد سال زنده شد(1) سوره بقره، آیه 259، داستان جمعیتى که خدا آن ها را میراند و بعد آن ها را زنده کرد سوره بقره، آیه 243، داستان هفتاد نفرى که حضرت موسى (علیه السلام)براى رفتن به کوه طور انتخاب نمود و در وادى کوه طور بعد از این که صاعقه آن ها را فرا گرفت، مردند و بعد خدا آن ها را زنده نمود سوره بقره، آیه 55 و 56. داستان کشته ى بنى اسرائیل که بعد از زدن قسمتى از گاو به آن زنده گشت سوره بقره، آیه 73. زنده کردن مرده ها توسط حضرت عیسى (علیه السلام) سوره مائده، آیه 110. داستان پرنده هایى که حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن ها را کشت، گوشت آن ها را مخلوط نمود و هر قسمتى از آن را بر کوهى نهاد و بعد آن ها را خواند و زنده شدند سوره بقره، آیه 260. از مجموع این داستان ها امکان وقوع رجعت اثبات مى شود (گرچه این موارد از مصادیق اصطلاحى رجعت نیست) روایات در خصوص رجعت، متواتر است به نحوى که وقوع رجعت را مسلّم مى کند. علاوه بر این، مسأله ى رجعت مورد اتفاق علماى شیعه و از مسائل ضرورى مذهب شیعه است علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 53، حدود 200 روایت صریح پیرامون رجعت، از بیش از 40 نفر از روات ثقه و بزرگ نقل کرده است و فرموده: بیش از 50 کتاب توسط علماى بزرگ پیرامون رجعت نوشته شده است. رجعت بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) و در زمان حکومت جهانى ایشان پدید خواهد آمد. در روایات آمده که مؤمنان خالص و کافران و مشرکان محض مشمول رجعت مى شوند، و در زمان حکومت امام زمان (علیه السلام) زنده خواهند شد. همچنین در روایات از افراد به خصوصى نام برده شده است که زنده خواهند شد، مانند حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)، ائمه(علیهم السلام)، حضرت عیسى (علیه السلام)، جمعى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) چون سلمان، مقداد، جابر بن عبدالله انصارى و ... و اصحاب کهف. در روایات تصریح شده است نخستین امامى که رجعت مى کند، امام حسین (علیه السلام) است و ایشان مدت طولانى حکومت مى کند، به گونه اى که از کثرت سن ابروهایش روى دیدگانش مى ریزند بحارالانوار، ج 53، ص 46. علاوه بر تواتر روایات رجعت، در ادعیه و زیارات هم به رجعت اشاره شده است; از جمله در زیارت جامعه مؤمن بایابکم، مصدّق برجعتکم ... زیارت آل یاسین و انّ رجعتکم حق لا ریب فیها. زیارت وارث انى بکم مؤمن و بایابکم موقن. زیارت عاشوراان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم). و دعاى عهد اللهم ان حال بینى و بینه الموت ... فاخرجنى من قبرى. براى رجعت دو حکمت و فلسفه ذکر کرده اند: 1 ـ تکمیل حلقه ى تکاملى مؤمنان خالص و چشیدن کیفر دنیوى کافران محض. 2 ـ نشانه ى عظمت خدا و مسأله ى رستاخیز براى انسانها تا با مشاهده ى آن به اوج معنوى و ایمان برسند.  

مسأله طول عمر امام زمان (علیه السلام) از چه راههایى قابل تبیین است؟  
 
پاسخ: بنابر اعتقاد شیعه هیچگاه زمین از حجت خالى نیست، چه آن حجت ظاهر باشد یا غائب. آخرین حجت الهى در روى زمین حضرت مهدى (علیه السلام)است که از دیدگان غائب است; ایشان در سال 255 ق متولد گشته اند، تا این زمان زنده هستند و در پس پرده غیبت به سر مى برند تا آنگاه که شرائط و زمینه ظهور و تشکیل حکومت جهانى آماده شود و به اذن و اراده الهى، حضرت ظاهر شوند و جهان را پر از عدل و داد نمایند. براى تبیین عمر طولانى حضرت راههاى گوناگونى وجود دارد: 1 ـ قدرت نامحدود الهى: خداوند تعالى داراى قدرت مطلق و نامحدود است و بر هر چیز قادر و توانا است «ان الله على کل شىء قدیر» خدایى که انسان را از هیچ آفرید، هرگاه اراده کند، مى تواند سالها و قرنها یک انسان را زنده نگه دارد و اراده الهى بر این تعلق گرفته است که زمین از حجت خالى نباشد و امام زمان (علیه السلام) تا آماده شدن جهان براى تشکیل حکومت جهانى و برقرارى حکومت جهانى و عدل و داد در جهان، زنده باشند. 2 ـ یافته هاى علمى: در علم طب و فیزیولوژى به اثبات رسیده است که اگر کسى از جهت ترکیبات جسمانى در کمال اعتدال باشد، اعضاى اصلى بدنش مانند: قلب، اعصاب، کلیه، کبد، مغز، معده و همه نیرومند و سالم باشند، تمام دستورات بهداشتى را بداند و مراعات کند، خواص و آثار خوردنى ها و نوشیدنى ها را بداند، از مفید آنها استفاده کند و از زیان بخش آنها خوددارى نماید، تا میکروبها و عوامل تولید آنها را بشناسد، از طریق پیشگیرى امراض بالاخص پیرى و مرگ آگاه باشد، از سموم آگاهى کامل داشته باشد و از آنها اجتناب کند، احتیاج هاى ضرورى بدن را از جهت غذا او اقسام ویتامین تأمین کند، از پدر و مادر و اجداد مرضى را به ارث نبرده باشد، از اخلاق زشت و اضطراب روح که سبب فرسودگى اعصاب و مغز و مولّد کثیرى از امراض هستند منزه باشد، تمام اخلاق نیک که آسایش بخش روح و جسم هستند در او جمع باشدو علاوه به تمام اینها، مدبر ترکیب جسمانى او، روحى باشد در حد اعلاى کمال انسان، چنین فرد ممتازى استعداد آن را دارد که چندین برابر افراد متعارف نوع خود بلکه هزاران سال زندگى کند، امام زمان (علیه السلام) تمام این شرائط و زمینه هاى را براى طول عمر دارند. 3 ـ معمّرین در طول تاریخ: در طول تاریخ افراد زیادى وجود داشته اند که عمرهاى طولانى نموده اند مانند حضرت آدم 930 سال، شعیب 912 سال، انوش 960 سال، لوط 732 سال، ادریس 300 سال، نوح بیش از 950 سال، کیومرث 1000 سال، عاد 1200 سال. گر چه ممکن است برخى از این موارد خالى از مبالغه نباشد ولى عمر حضرت نوح (علیه السلام) نص صریح قران است که 950 سال مدت نبوت ایشان بود.( پس اینگونه نیست که عمر طولانى در تاریخ وجود نداشته و امام زمان (علیه السلام) در این مورد منحصر به فرد باشند. بنابراین عمر طولانى هم در تاریخ واقع شده است و هم از نظر قدرت الهى و یافته هاى علمى امرى ممکن است.  

آیا اکنون حضرت مهدى(علیه السلام) به زمان ظهورشان علم دارند؟ یعنى آیا از آغاز غیبت، حضرت مى دانستند چه زمانى ظهور خواهند فرمود؟  
 
پاسخ: این موضوع بین دانشمندان اسلامى مورد اختلاف است; برخى مى گویند: حضرت به زمان ظهورشان علم ندارد و به نظر برخى دیگر با توجه به این که امام زمان(علیه السلام) داراى علوم غیبى هستند و از آنچه واقع شده و مى شود و خواهد شد خبر دارند، پس مى توان گفت که هم اکنون بلکه از آغاز غیبت، حضرت زمان ظهورشان را مى دانند. 2 ـ چگونه امام زمان (علیه السلام) از زمان ظهورشان مطلع مى شوند؟ بنابر آنچه در روایات آمده است، مى توان گفت: حضرت از سه راه به زمان ظهورشان علم پیدا مى کنند: الف ـ از طریق الهام: از براهین و روایاتى که در ابواب امامت وارد شده است، استفاده مى شود که امامان معصوم(علیهم السلام) با عالم غیب ارتباط دارند و هنگام ضرورت، حقایقى را دریافت مى کنند. در روایات آمده است: «امامان معصوم(علیهم السلام)صداى فرشته را مى شنوند، امّا خودش را مشاهده نمى کنند.» اثبات الهداة، ج 6، ص 437.بنابراین ممکن است خداوند متعال زمان ظهور را از طریق الهام به امام زمان(علیه السلام) بفهماند. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که مى فرمایند: «امامى از ما غایب مى شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار و ظاهر گرداند اثرى در دل وى پدید مى آید، سپس به این گونه به امر پروردگار ظاهر مى گردد.» اثبات الهداة، ج 6، ص 364 ـ مهدى موعود، ترجمه و نگارش على دوانى، ص 262. ب ـ از راه علائم و قرائن: ممکن است گفته شود: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) زمان ظهور را توسط ائمه ى اطهار(علیهم السلام) به حضرت مهدى(علیه السلام) خبر داده است و این از راه علائم و قراینى است که پیغمبر معین کرده اند. در روایت است که پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: «وقتى زمان ظهور مهدى فرا رسید خداوند شمشیر و پرچم آن جناب را به صدا درمى آورد، مى گویند: اى دوست خدا! به پا خیز و دشمنان خدا را به قتل رسان.» بحار الانوار، ج 52، ص 311. ج ـ از راه دستور العمل معین شده براى امامان: در روایات آمده; برنامه و دستور العمل تمام امامان بصورت مهره شده از جانب خداوند بر پیغمبر نازل شد و پیامبر آن را به حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) تحویل داد. حضرت على(علیه السلام) در موقع خلافت صحیفه ى خویش را گشود و بر طبق آن عمل نمود و بعداً آن را به امام حسن(علیه السلام) تحویل داد و به همین کیفیت، نوبت هر امامى که مى رسید، مهرنامه ى خویش را مى گشود و بر طبق آن عمل مى نمود، اکنون هم دستور العمل امام زمان(علیه السلام) در دستش موجود است اصول کافى، ج 1، ص 279.  

منبع: پایگاه اطلاع رسانی مسجد مقدس جمکران   WWW.Jamkaran.Info  

۲۴۲- انتظار و ظهور منجی در ادیان غیر الهی


مسأله عقیده به ظهور مصلحى جهانى در پایان دنیا امرى عمومى و همگانى است، و اختصاص به هیچ قوم و ملّتى ندارد. سر منشأ این اعتقاد کهن و ریشه دار، علاوه بر اشتیاق درونى و میل باطنى هر انسان ـ که به طور طبیعى خواهان حکومت حقّ و عدل، و برقرارى نظام صلح و امنیّت در سرتاسر جهان است ـ نویدهاى بى شائبه پیامبران الهى در طول تاریخ بشریّت به مردم مؤمن و آزادى خواه جهان است. تمام پیامبران بزرگ الهى در دوران مأموریّت الهى خود به عنوان جزیى از رسالت خویش به مردم وعده داده اند که در آخر الزمان و در پایان روزگار، یک مصلح بزرگ جهانى ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بى دینى و بى عدالتى را در تمام جهان ریشه کن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. سیرى کوتاه در افکار و عقاید ملل مختلف جهان مانند: مصر باستان، هند، چین، ایران و یونان و نگرش به افسانه هاى دیگر اقوام مختلف بشرى، این حقیقت را به خوبى روشن و مسلّم مى سازد که همه اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آرا، عقاید و اندیشه هاى متضادّى که با یکدیگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهانى، بسر مى برند.

اکنون همه ادیان راجع به امام مهدی علیه السلام پیش بینی‏ می‏کنند که عدل کامل ، صلح کامل ، رفاه کامل ، سلامت کامل و امنیت کامل‏ برقرار خواهد شد ، همان پیش بینی تکامل تاریخ و تکامل بشریت است ، یعنی زندگی بشر در آینده منتهی می‏شود به عالیترین و کاملترین زندگیها که‏ از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که‏ زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد ، آسمان تمام برکات‏ خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد و همه اینها خود تکامل تاریخ است. از این رو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی و اصلاح‏گر توانمند و بزرگ جهانی از آرمان‏های مشترک تمام ادیان و مذاهب زنده دنیا به شمار می‏رود.

هندوئیسم و اندیشه انتظار

پیروان هندوئیسم مانند دیگر ادیان در اصل قیام نجات بخش انسان‏ها هیچ تردیدی روا نمی‏دارند و در کتاب‏های گوناگون خود با صراحت از آن سخن به میان می‏آورند. در کتاب جوک ـ یکی از کتب هندیان ـ در رابطه با ویژگی‏های مصلح چنین آمده است: «سر انجام دنیا به کسی برمی‏گردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد. » و در جای دیگر «شاکمونی» پیامبر هندوها در کتاب خود نسبت منجی را به سید خلایق می‏رساند و ثمره قیام وی را خاطر نشان می‏سازد: «پادشاهی دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان کشن بزرگوار تمام شود.

او کسی باشد که بر کوه‏های مشرق و مغرب دنیا حکم براند و بر ابرها سوار شود و دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد. » یا آن که هدایت انسان‏ها را از ویژگی حکومت وی دانسته و در کتاب «دداتک» این گونه می‏آورد: «دست حق در آید و جانشین آخر ممتاطا ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد و همه‏جا خلایق را هدایت کند. » اما جالب آن‏جا است که هندوئیسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرایی و گریز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قیام آخر الزمان، از واژه‏هایی همچون شمشیر، هلاکت شریران و... سود می‏برد. هندوها رهبر آخرالزمان را با نام کلکی و یکی از جلوه‏های دهگانه خدای حفظ کننده (ویشنو Vishnu) می‏دانند و وی را این گونه ترسیم می‏کنند: «این مظهر ویشنو در انقضای کلی یا عصر آهن سوار بر اسبی سفید، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله‏دار در دست دارد، ظاهر می‏شود و شریران را هلاک می‏سازد و خلقت را از نو تجدید و پاکی را رجعت می‏دهد.

این مظهر دهم در انتهای عالم ظهور خواهد کرد، اوپانیشاد، ص737.» اما آنچه مهم است آن است که هندوئیسم به همین میزان پیشگویی بسنده کرده، به هیچ عنوان در صدد مغلوب سازی اندیشه‏های رقیب برنیامده، از هندوئیسم یک اندیشه غالب و پیروز نمی‏سازد و آن را به صورت دینی جهان شمول که طاقتِ بر دوش کشیدن حکومت جهانی را دارد، معرفی نمی‏کند. در کتاب باسک از کتب مقدسه هندیان چنین آمده: "دو دنیا تمام شود به پادشاهی عادلی در آخر زمان که پیشوای ملائک و پریان و آدمیان باشد و حق و راستی با او باشد و آنچه در دریاها و زمین‌ها و از آسمانها پنهان باشد همه را بدست آورد و ... در کتاب وشن حوک درباره عاقبت جهان می‌خوانیم: "سرانجام دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد." در کتب دیگر هندیان از جمله دارتک دیده با تکیل شابو سرگان جلوه‌هایی از این موعود جهانی را می‌بینیم.

زرتشتیان و اندیشه انتظار

ایرانیان باستان معتقد بودند که: «گرزا سپه» قهرمان تاریخى آنان زنده است و در «کابل» خوابیده، و صد هزار فرشته او را پاسبانى مى کنند تا روزى که بیدار شود و قیام کند و جهان را اصلاح نماید. گروهى دیگر از ایرانیان مى پنداشتند که: «کیخسرو» پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایى، دیهیم پادشاهى به فرزند خود داد و به کوهستان رفت و در آنجا آرمیده تا روزى ظاهر شود و اهریمنان را از گیتى براند. در هزاره گرایی زردشتیان، انتظار ظهور سه منجی از نسل زردشت مطرح است. این اصلاح طلبان، یکی پس از دیگری جهان را پر از داد خواهند کرد. هوشیدر، هزار سال پس از زردشت، هوشیدر ماه دو هزار سال پس از وی و سوشیانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان پایان خواهد یافت.

جاماسب حکیم در کتاب جاماسب‏نامه، به نقل از زردشت جزئیات ظهور سوشیانس را می‏آورد: «مردی بیرون آید از زمین تازیان، بر آیین جد خویش با سپاه بسیار روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر از داد کند. سوشیانس «نجات دهنده بزرگ» دین را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگی را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر، هم گفتار و هم کردار گرداند. » زرتشت در جای دیگر فرموده است:" هنگامیکه سزای این گناهکاران فرا رسد پس آنگاه ای مزدا کشور ترا بهمن در پایان برپا کند خواستاریم از آنانی باشیم که زندگی تازه کنند آری آنگاه به کامیابی به کامیابی جهان دروغ را شکست از پی‌رسد. "( اوستا بخش گاتها صفحه 34 نسخه ترجمه آقای پور داوود.)

چنانچه از این پیشگویی بدست می آید سرانجام جهان بدست فردی به نام بهمن ، که در فرهنگ دینی زرتشتیان مظهر قدرت و توانایی خداوند است- از آلودگی پاک خواهد شد. مجرمان به مجازات خود می‌رسند و دروغ و نادرستی شکست خورده رخت از جهان برمی‌بندد و خلاصه در یک کلام نظام الهی در زمین برپا می‌شود. در پایان نیز می‌بینیم که زرتشت نیز خود از خداوند درخواست حضور در آن دوره نورانی را می‌نماید.این آینده درخشان در قسمتی دیگر از سخنان زرتشت با تکیه روی موضوع انتظار و نیز برپایی نظام الهی مورد تاکید قرار گرفته آنجا که آمده است:" کی ای مزدا بامداد روز فراز آید جهان دین راستین فراگیرد کیانند آنان که بهمن به یاریشان خواهد آمد."( مدرک پیشین صفحه 98).

در کتاب زند از کتب مقدسه زردشتیان درباره عاقبت جهان به این صورت بحث شده است: "آنگاه از طرف اهورا افراد به ایزدان یاری‌ می‌رسد، پیروزی بزرگ از آن ایزدان می‌شود و اهریمنان را منقرض می‌سازند. بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان، به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست ..." در کتاب زند و هوهومن لیسن از ظهور سوشیانس (نجات دهنده بزرگ جهان) خبر داده است: "نشانه‌های شگفت‌انگیزی در آسمان پدید آید که به ظهور منجی دلالت می‌کند و فرشتگان از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می‌شوند و به همه دنیا پیام می‌فرستد."اعتقاد به ظهور سوشیانس در میان ملت ایران باستان آن قدر ریشه‌دار است که در جنگ قادسیه پس از شکست‌های پی‌درپی ایرانیان یزدگرد سوم، رو به کاخ پرشکوه مدائن می‌کند و می‌گوید: "درود بر تو باد. من اکنون از تو روی بر می‌تابم تا آنگاه که با یکی از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور آن فرا نرسیده است بسوی تو باز گردم." (جاماسب نامه صفحه 121 و 122).

در یکی از کتاب‏های مذهبی زردشتیان این گونه می‏خوانیم: «لشکر اهریمنان با ایزدان دائم در روی خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالبا پیروزی با اهریمنان باشد. آن گاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان می‏شود و اهریمنان را منقرض می‏سازند و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهد نشست. » همان گونه که پیداست، در آیین زردشت اگر چه سوشیانس را از تبار زردشت می‏داند، اما در حکایتی غیر متعصبانه منجی را متدین به آیین جد خویش دانسته، سرزمین اعراب را آغاز گاه قیام معرفی می‏کند. در رویکرد پیروان اوستابه آخرالزمان نیز مانند هندوئیسم یک نگاه حکایت گرایانه به چشم می‏خورد. زردشتیان ضمن آن که بر نبرد خیر و شر تأکید می‏کنند، اما به روشنی مرز آن‏ها را مشخص نمی‏سازد.

اقوام و ملل دیگر نیز هرکدام معتقد به منجی و موعودی می باشند از جمله :

نژاد اسلاو بر این عقیده بودند که از مشرق زمین یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.

نژاد ژرمن معتقد بودند که یک نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و «ژرمن» را بر دنیا حاکم گرداند.
اهالى صربستان انتظار ظهور «مارکو کرالیویچ» را داشتند.

برهمائیان از دیر زمانى براین عقیده بودند که در آخر زمان «ویشنو» ظهور نماید و بر اسب سفیدى سوار شود و شمشیر آتشین بر دست گرفته و مخالفین را خواهد کشت، و تمام دنیا «برهمن» گردد و به این سعادت برسد.
ساکنان جزایر انگلستان، از چندین قرن پیش آرزومند و منتظرند که: «ارتور» روزى از جزیره «آوالون» ظهور نماید و نژاد «ساکسون» را در دنیا غالب گرداند و سعادت جهان نصیب آنها گردد.

اسن ها معتقدند که پیشوایى در آخر الزمان ظهور کرده، دروازه هاى ملکوت آسمان را براى آدمیان خواهد گشود.
سلت ها مى گویند: پس از بروز آشوبهایى در جهان، «بوریان بور ویهیم» قیام کرده، دنیا را به تصرّف خود درخواهد آورد.

اقوام اسکاندیناوى معتقدند که براى مردم دنیا بلاهایى مى رسد، جنگهاى جهانى اقوام را نابود مى سازد، آنگاه «اودین» با نیروى الهى ظهور کرده و بر همه چیره مى شود.

اقوام اروپاى مرکزى در انتظار ظهور «بوخص» مى باشند.

اقوام آمریکاى مرکزى معتقدند که: «کوتزلکوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثى در جهان، پیروز خواهد شد.
چینى ها معتقدند که «کرشنا» ظهور کرده، جهان را نجات مى دهد. در کتاب شاکمونی از کتب معتبر و مقدس چینیان آمده است: "پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلایق و در دو جهان کشن (در لغت هندی اسم پیامبر اسلام است) تمام شود و کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب عالم حکم براند و فرمان کند و بر ابرها سوار شود و ..."

قبایل «اى پوور» معتقدند که: روزى خواهد رسید که در دنیا دیگر نبردى بروز نکند و آن به سبب پادشاهى دادگر در پایان جهان است.

گروهى از مصریان که در حدود 3000 سال پیش از میلاد، در شهر «ممفیس» زندگى مى کردند، معتقد بودند که سلطانى در آخرالزمان با نیروى غیبى بر جهان مسلّط مى شود، اختلاف طبقاتى را از بین مى برد و مردم را به آرامش و آسایش مى رساند.

گروهى دیگر از مصریان باستان معتقد بودند که فرستاده خدا در آخر الزمان، در کنار خانه خدا پدیدار گشته، جهان را تسخیر مى کند.

یونانیان مى گویند: «کالویبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد کرد، و جهان را نجات خواهد داد.

منبع: http://tahoor.com/

۲۴۱- انتظار و ظهور منجی در ادیان الهی

انتظار و ظهور منجی در ادیان الهی

اعتقاد به ظهور منجی و امام مهدی علیه السلام در همه ادیان به عنوان یک وجه مشترکی می باشد : ادیان الهی در این باور توحیدی هیچ منافاتی با یکدیگر ندارندو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجی و اصلاح‏گر توانمند و بزرگ جهانی از آرمان‏های مشترک تمام ادیان و مذاهب زنده دنیا به شمار می‏رود. اما این مسأله در مذهب شیعه به گونه‏ای متمایز مطرح است چرا که هویت اساسی شیعه و رمز ماندگاری، پویش و جوشش آن در طول تاریخ در پیوند با اندیشه سرخ حسینی و امید سبز مهدوی معنا می‏شود.

یهودیان و مسیح موعود

یهودیان معتقدند که عیسایی ظهور خواهد کرد که البته با عیسای مسیحیان متفاوت است .آن گونه که بررسی‏ها نشان می‏دهد، پیش از اسارت قوم یهود و آوارگی آنان توسط آشوریان، اندیشه ظهور منجی در ادبیات مذهبی، غیر مذهبی، اساطیر و افسانه‏ها و روایات مکتوب و شفاهی بنی اسرائیل جایی نداشته است. تنها در سده دوم پیش از میلاد بود که ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افکار یهود توسعه یافت و دانیال نبی به دنبال رنج‏های پیاپی قوم یهود، پایان زجرها را نوید داد: «و در ایام این پادشاهان، یهوه خدای آسمان‏ها سلطنتی را که تا ابد جاوید می‏ماند، بر پا خواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر غیر از بنی اسرائیل منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنت‏ها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش برای همیشه پایدار و جاودان خواهد ماند، دانیال نبی، باب دوم، آیه 44». اشعیای پیامبر نیز در پیشگویی‏های خود مژده آمدن مسیح را داد و گفت: «''برای ما ولدی و پسری بخشیده می‏شود که سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قادر و پدر سرمدی و سرور و سلامتی خوانده خواهد شد. ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داوود و بر کشور وی پایانی نخواهد بود، تا آن که انصاف و عدالت را برای همیشه استوار سازد ،کتاب اشعیا، باب 9 : 6 ـ 8''» .

البته شایان توجه است که قوم یهود به عنوان مردمی دیندار همواره به آینده خویش امیدوار بودند و این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود که: «اگر چه ابتدایت صغیر بود، عاقبت تو بسیار رفیع گردد، ایوب، باب 8 : 7.» با این وجود آنان پس از نخستین ویرانی شهر قدس، همیشه در انتظار رهبر الهی، قدرتمند و پیروزی آفرین بودند تا اقتدار و شکوه «قوم برگزیده» را احیا کند. یهودیان بر مبنای آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند می‏پنداشتند. در زبور آمده است: «زیرا که شریران منقطع خواهند گشت و متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند گشت و میراث آن‏ها خواهد بود تا ابد الآباد. زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد و ملعونان وی منقطع خواهند گشت ،زبور داوود، باب 37: نک به مجموع آیات 9، 18، 28، 29.» .

این اندیشه وقتی با پیش گویی‏های صریح اشعیا در هم آمیخت، نیرو و امیدی تازه در رگ‏های یهود جریان یافت. ایشان کلام اشعیا را در حافظه خود به خوبی حفظ کردند و آن را دستمایه عشق به آینده‏ای روشن و افتخارآمیز قرار دادند، آنجا که می‏گوید: «''نهالی از تنه، یَسّی (پدر داوود) بیرون آمده، شاخه‏ای از ریشه‏هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشی او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش‏های خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لب‏های خود خواهد کشت. کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت''.»

سپس اشعیا به گونه‏ای کنایه‏آمیز به صلح جهانی در آن دوران اشاره می‏کند و ادامه می‏دهد: «گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آن‏ها را خواهد راند... طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهد کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب‏هایی که دریا را می‏پوشاند اشعیا، باب 11: 1 ـ 9.» .اما صفنیای پیامبر به نابودی رهبران دولت‏ها اشاره می‏کند و آن را مقدمه جهان شمولی دین یهود می‏داند. او می‏گوید: «به منظور گردآوری طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلف را نابود کنیم. آن وقت برگردانیم به قوم‏ها لب پاکیزه را برای خواندن همگی به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک روش ،صفنیا، باب 3 : 8 ـ 9.» . یهودیان در طول تاریخ به این مسأله از دریچه‏ای مذهبی نگریسته، انتظار را یک وظیفه مقدس به شمار آورده‏اند، تنها پس از ورود صهیونیسم سیاسی به دنیای یهود بود که زاویه نگاه برخی یهودیان به این مسأله عوض گشت و تشکیل یک حاکمیت سیاسی را راهگشای «عصر مسیحا» دانستند.

هم اکنون صهیونیست‏ها با سوء استفاده از تغییر نگرش به وجود آمده خود را به عنوان منتظران واقعی مسیحا معرفی کرده، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل (پنجم ماه ایّار عبری)، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می‏کنند: «اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا گوش ما را نوازش دهد» .بی‏گمان طرز تلقی صهیونیسم از مقوله انتظار و ظهور منجی، یکی از بینش‏های چالش آفرین وبحران‏ساز فراروی معتقدان به آخرالزمان می‏باشد. چرا که تکیه بیش از اندازه بر نژاد و قومیت، این مکتب را دچار نوعی تمامیت خواهی غیر عادلانه نموده، ظرفیت‏های گفت و گو را از آن گرفته است.
مسیحیان و بازگشت مسیح اندیشه بازگشت حضرت عیسی علیه‏السلام یکی از باورهای جامعه مسیحیت را تشکیل می‏دهد.

این شوق و انتظار در بخش‏های قدیمی‏تر عهد جدید مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان به خوبی منعکس شده است، اما در رساله‏های بعدی مانند رساله‏های پولس به تیموتاؤس و تیطس، همچنین رساله پطرس، به بعد اجتماعی مسیحیت توجه گشته است.این مسأله از آن‏جا ناشی می‏شد که با گذشت زمان پی بردند که بازگشت مسیح بر خلاف تصور آن‏ها نزدیک نیست، هر چند اقلیتی از آنان بر این عقیده باقی ماندند که عیسی به زودی خواهد آمد و حکومت هزار ساله خود را تشکیل خواهد داد؛ حاکمیتی که به روز داوری پایان خواهد یافت. از همین رو از دیر باز گروه‏های کوچکی به نام هزاره گرا در مسیحیت پدید آمدند که تمام سعی و تلاش خود را صرف آمادگی برای ظهور دوباره عیسی در آخر الزمان می‏کنند.

البته وجود آیاتی در انجیل این حالت انتظار را تشدید می‏کند و با اشاره به عدم تعیین وقت ظهور، آن را ناگهانی معرفی می‏کند. به عنوان مثال در انجیل متّا از زبان عیسی علیه‏السلام این گونه نقل شده است که: شما نمی‏توانید زمان و موقع آمدن مرا بدانید؛ زیرا این فقط در ید قدرت خداست. هیچ بشری از آن لحظه «زمان ظهور» آگاهی ندارد؛ حتی فرشتگان، تنها خدا آگاه است ـ مکاشفه، باب17:14 و باب19:16»یا آن که در انجیل لوقا این چنین آمده است: «مسیح می‏گوید: همیشه آماده باشید، زیرا که من زمانی می‏آیم که شما گمان نمی‏برید لوقا، باب12:40..» .روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه‏لای انجیل به چشم می‏خورد، مثلا در انجیل آمده است: «کمرهای خود را بسته و چراغ‏های خود را افروخته بدارید. باید مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‏کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی‏درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که شما گمان نمی‏برید، پسر انسان می‏آید،لوقا، باب12 : 35 ـ 40.»

مسیحیت ضمن تأکید بر غیر منتظره بودن بازگشت عیسی، هدف از این بازگشت را ایجاد حکومتی الهی در راستای حکومت الهی آسمان‏ها ارزیابی می‏کند.علاوه بر این ظهور مسیح را یگانه راه حل برای ادامه حیات و زندگانی بر می‏شمرد.عیسی را منجی انسان‏ها و پادشاه پادشاهان معرفی می‏کند. وی بر اساس سخنان دانیال نبی سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی و مذهبی جهان را عوض خواهد کرد و جهانی بر مبنای راه و روش خدا بنا می‏کند. مسیحیان همچنین برای ظهور حضرت عیسی بن مریم علاماتی قائل می‏باشند: «عنقریب بعد از آن آزمایش سخت، روزگاران خورشید تیره و تار می‏گردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند کرد و قدرت‏های آسمانی نیز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانی اشکار خواهد شد و سپس تمامی قبائل زمین نگران و غمگین می‏گردند و آنگاه عیسی از ابرهای آسمان با جلال و شکوه و قدرت فرو خواهد آمد ،انجیل متا، باب 6: 10.»

ظهور منجی در اسلام

روایات اسلامی نیز بر آمدن حضرت مسیح علیه‏السلام صحه می‏گذارند. از جمله آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَیُوشَکَنَّ اَنْ یُنَزَّلَ فیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حَکَما عَدْلاً وَ اِماما مُقْسِطا؛ ''سوگند به آن که جانم به دست او است به طور یقین عیسی بن مریم به عنوان داوری عادل و پیشوایی دادگر در میان شما فرود خواهد آمد''» .همچنین مفسران در تفسیر آیه 159 سوره نساء آن رابا بازگشت حضرت مسیح در آخر الزمان مرتبط می‏دانند و این آیه را در همین رابطه ارزیابی می‏کنند، مجمع البیان، ج3، ص212؛ نمونه، ج4، ص204. به هر حال مسأله فرود آمدن مسیح علیه‏السلام و بازگشت وی در آخرالزمان از نقاط مشترک اندیشه انتظار نزد مسلمانان و مسیحیان است.

البته اسلام در این رابطه منجی موعود را مهدی علیه‏السلام معرفی نموده، او را پیشوای آخرالزمان معرفی می‏کند: «کَیْفَ بِکُمْ (اَنْتُمْ) اِذا نَزَلَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ فیکُمْ وَ اِمامُکُمْ مِنْکُمْ؛ ''چگونه خواهید بود، آنگاه که عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خود شما باشد. ، بحار الانوار، ج 14، ص 344''» یا آنکه در روایتی دیگر از قول امام باقر علیه السلام نقل شده است: «یَنْزِلُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ اِلَی الدُّنْیا فَلا یَبْقی اَهْلُ مِلَّةِ یَهُودیٍّ وَ لا نَصْرانیٍّ اِلاّ آمَنَ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یُصَلّی خَلْفَ الْمَهْدیِّ؛ ''پیش از قیامت، [عیسی] به دنیا فرود می‏آید و هیچ کس از ملت یهود و مسیحی نمی‏ماند مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان آورد و [آن حضرت[ پشت سر مهدی علیه‏السلام نماز می‏گذارد، بحار الانوار، ج 14، ص 349''.»

در اسلام نیز مسئله انتظار فرج، بسیار قدیمی است که یکی از نشانه‌های سابقه داشتن این اعتقادها همانا ظهور عده‌ای از مدعیان مهدودیت، از اوائل اسلام به این طرف می‌باشد. در اسلام تا حدی به انتظار فرج اهمیت داده شده که پیامبر اکرم آن را برترین اعمال امتش معرفی نموده و امام صادق علیه‌ السلام یکی از شرایط پذیرفته شدن اعمال بندگان را انتظار حکومت مهدی عجل‌الله (انتظار فرج) می‌داند و در جایی دیگر می‌فرمایند که "و انتظروا الفرج صباحاً و مساعاً یعنی صبح و شام در انتظار فرج و ظهور باش". مسئله مهدی موعود از صدر اسلام و از زمان پیغمبر اکرم یک امر قطعی و مسلم در میان مسلمین بوده است و از نیمه دوم قرن اول هجری منشأ حوادث بزرگ تاریخی شده است .

مهدویت در اسلام و بالاخص در تشیع یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه‏ و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مهدویت به این نیست که یک‏ منجی بیاید، و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد، مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع‏ زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. قرآن کریم هم می‏فرماید: "« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی‏ الصالحون ، انبیاء ، 105» یعنی ما از پیش اطلاع داده‏ایم که وارث اصلی زمین ، بندگان‏ صالح و شایسته ما خواهند بود. برای همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود." پیش بینی‏ یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل ، توحید بر شرک ، ایمان‏ بر شک ، عدالت بر ظلم ، سعادت بر شقاوت است. اندیشه پیروزی نهائی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم ، گسترش جهانی ایمان اسلامی ، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای‏ انسانی ، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایده‏آل ، و بالاخره اجراء این ایده‏ عمومی و انسانی به وسیله شخصیتی مقدس و عالیقدر که در روایات متواتر اسلامی ، از او به " مهدی " تعبیر شده است ، اندیشه‏ای است که کم و بیش همه فرق ومذاهب اسلامی - با تفاوتها و اختلافهائی - بدان مؤمن و معتقدند .

این اندیشه ، به حسب اصل و ریشه ، قرآنی است . این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام ، پیروزی نهائی ایمان اسلامی (هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون »ترجمه: ''او کسى است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‏ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!( ''توبه / 33 وصف /9) ، غلبه قطعی صالحان و متقیان (لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی‏ الصالحون » ترجمه: در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «''بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» ''(انبیا /105 ) ، کوتاه شدن دست‏ ستمکاران و جباران برای همیشه (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم‏ ما کانوا یحذرون »

ترجمه: ''ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم! و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [بنى اسرائیل‏] بیم داشتند نشان دهیم‏ ''( قصص /5 و 6 ) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت‏ (قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ، ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین »ترجمه: ''موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مى‏کند و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است! ''(اعراف /128) را نوید داده است . در حدیثی که از شیعه و سنی نقل شده چنین آمده است که اگر از دنیا بیش از یک روز نمانده باشد خداوند آن یک روز را چنان طولانی می کند که مهدی ظهور کرده و جهان را از عدل و داد لبریز سازد.

در اخبار آمده است که او نه تنها اسلام را احیاء می کند بلکه همه ادیان را به حالت حقیقی خویش اقامه می کند. بنابر این انتظار فرج واژه آشنایی است که تجلی یکی از بزرگترین دگرگونی‌ها را به همراه دارد، دگرگونی برای آن عده از افراد که بی‌صبرانه در اقیانوس متلاطم زندگی، سفینه نجات را می‌طلبند تا با تنها ناخدای کشتی حق و عدالت به سرزمین خوشبختی‌ها قدم گذارند، در همان سرزمینی که صلح، صفا، برابری، برادری، امنیت، رفاه و آسایش و ... حاکم باشد.ما با سیری گذرا در کتب مقدسه ادیان و مذاهب مختلف جهان، به این حقیقت می‌رسیم که اعتقاد به ظهور مصلحی که در آخر الزمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد یک اعتقاد جهانی و همگانی است. اکنون همه ادیان راجع به حضرت حجت پیش بینی‏ می‏کنند که عدل کامل ، صلح کامل ، رفاه کامل ، سلامت کامل و امنیت کامل‏ برقرار خواهد شد ، همان پیش بینی تکامل تاریخ و تکامل بشریت است ، یعنی زندگی بشر در آینده منتهی می‏شود به عالیترین و کاملترین زندگیها که‏ از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که‏ زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد ، آسمان تمام برکات‏ خود را در اختیار انسان قرار می‏دهد و همه اینها خود تکامل تاریخ است.

منبع:  http://tahoor.com/

۲۴۰- نشانه های ظهور امام زمان (عج) (۱)


وقت ظهور آن حضرت معلوم نیست ، و حتى مطابق روایات کسانى که وقت ظهور را تعیین کنند، دروغگو شمرده شده اند. (1)
ولى نشانه هایى به عنوان علائم در روایات بسیار آمده که مربوط به مدت اندکى قبل از ظهور و مربوط به آستانه و آغاز ظهور است ، این نشانه ها بسیار زیادند که معروفترین و جامعترین آنها این است که هرج و مرج در همه چیز دنیا مشهود مى گردد.
سراسر جهان پر از ظلم و جور و فساد گردد. (2)
این موضوع در ضمن یک روایت جامع بطور مشروح بیان شده و امام صادق علیه السلام آن را در 119 ماده بیان کرده است و اینک ترجمه روایت :

حضرت امام صادق علیه السلام به یکى از یارانش فرمود :
1. هرگاه دیدى : حق بمیرد و طرفدارنش نابود شوند.
2. و دیدى که : ظلم همه جا را گرفته.
3. و دیدى که : قرآن فرسوده شده و درست معنى نمى شود.
4. و دیدى که : دین همچون ظرف تو خالى و بى محتوا شده است .
5. و دیدى که : طرفداران حق بر طرفداران باطل فائق شده اند.
6. و دیدى که : کارهاى بد آشکار شده و از آن نهى نمى شود و بدکاران بازخواست نمى شوند.
7. و دیدى که : چنان فسق و فجور آشکار شده که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفاء مى کنند.
8. و دیدى که : افراد با ایمان سکوت کرده و سخنشان را نمى پذیرند.
9. و دیدى که : شخص بدکار ، دروغ گوید و کسى دروغ و نسبت نارواى او را رد نمى کند.
10. و دیدى بچه ها ، بزرگان را تحقیر کنند.
11.و دیدى که : قطع پیوند خویشاوندى شود.
12. و دیدى که : بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد.
13. و دیدى نوجوانان پسر ، همان کنند که زنان مى کنند.
14. و دیدى که : زنان با زنان ازدواج نمایند.
15. و دیدى که : مداحى دروغین از اشخاص ، زیاد شود.
16. و دیدى که : انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف مى کنند و کسى مانع نمى شود.
17. و دیدى که : افراد با دیدن کار و تلاش نامناسب مؤمنین ، به خدا پناه مى برند.
18. و دیدى که : همسایه به همسایه خود اذیت مى کند و از آن جلوگیرى نمى شود.
19. و دیدى که : کافر به خاطر سختى مؤمن ، شاد است .
20. و دیدى که : شراب را آشکارا مى آشامند و براى نوشیدن آن کنار هم مى نشینند و از خداوند متعال نمى ترسند.
21. و دیدى : کسى که امر به معروف مى کند خوار و ذلیل است.
22. و دیدى آدم بدکار در آنچه آن را خدا دوست ندارد ، نیرومند و مورد ستایش است.
24. و دیدى راه نیک بسته و راه بد باز است.
25. و دیدى خانه کعبه تعطیل شده ، و به تعطیلى آن استوار داده مى شود.
26. و دیدى که : انسان به زبان مى گوید ولى عمل نمى کند.
27. و دیدى که : مردان از مردان و زنان از زنان لذت مى برند. (یا مردان خود را براى مردان ، و زنان خود را زنان فربه مى کنند).
28. و دیدى که : زندگى مرد از راه لواط و زندگى زن از راه زنا تامین مى شود.
29. و دیدى که : زنان همچون مردان براى خود مجالس (نامشروع) تشکیل مى دهند.
30. و دیدى که : در میان فرزندان "عباس" ، کارهاى زنانگى به وجود آید.
31. و دیدى که : زن براى زنا با مردان ، با شوهر خود همکارى کمک مى کنند.
32. و دیدى که : بیشترین مردم و بهترین خانه ها که زنان را بر بدکارى کمک مى کنند.
33. و دیدى که : مؤمن ، خوار و ذلیل شمرده شود.
34. و دیدى که : بدعت و زنا آشکار شود.
35. و دیدى مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند.
36. و دیدى که : حلال ، حرام شود و حرام ، حلال گردد.
37. و دیدى که : دین براساس میل اشخاص معنى شود و کتاب خدا و احکامش تعطیل گردد.
38. و دیدى که : جرئت بر گناه آشکار شود و دیگر کسى براى انجام آن منتظر تاریکى شب نگردد.
39. و دیدى که : مؤمن نتواند نهى از منکر کند مگر در قلبش.
40. و دیدى که : ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد.
41. و دیدى که : سردمداران به کافران نزدیک شوند و از نیکوکاران دور شوند.
42. و دیدى که : والیان در قضاوت رشوه بگیرند.
43. و دیدى که : پست هاى مهم والیان براساس مزایده است نه براساس ‍ شایستگى.
44. و دیدى که : مردم را از روى تهمت و یا سوءظن بکشند.
45. و دیدى که : مرد به خاطر همبسترى با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد.
46. و دیدى که : مرد از بدکارگى همسرش نان مى خورد.
47. و دیدى که : زن بر شوهر نیست انجام مى دهد ، و به شوهرش خرجى مى دهد.
48. و دیدى که : مرد همسر و کنیزش را کرایه مى دهد و به غذاى پست (که از این راه بدست مى آورد) خشنود است.
49. و دیدى که : سوگندهاى دروغ به خدا بسیار گردد.
50. و دیدى که : آشکارا قمار بازى مى شود.
51. و دیدى که : مشروبات الکلى بطور آشکار بدون مانع خرید و فروش ‍ مى شود.
52. و دیدى که : زنان مسلمان خود را به کافر مى بخشند.
53. و دیدى که : کارهاى زشت آشکار شده و هر کس از کنار آن مى گذرد مانع آن نمى شود.
54. و دیدى که : مردم محترم ، توسط کسى که مردم از سلطنتش ترس دارند ، خوار شوند.
55. و دیدى که : نزدیکترین مردم به فرمانداران آنانى هستند که به ناسزاگوئى به ما خانواده عصمت علیهم السلام ستایش شوند.
56. و دیدى که : هر کس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده و شهادتش ‍ را قبول نمى کنند.
57. و دیدى که : در گفتن سخن باطل و دروغ ، با همدیگر رقابت کنند.
58. و دیدى که : شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولى شنیدن باطل برایشان آسان است.
59. و دیدى که : همسایه از ترس زبان بد همسایه ، او را احترام مى کند.
60. و دیدى که : حدود الهى تعطیل شود و طبق هوى و هوس عمل شود.
61. و دیدى که : مسجدها طلاکارى (زینت داده) شود.
62. و دیدى که : راستگوترین مردم نزد آنها مفتریان دروغگو است.
63. و دیدى که : بدکارى آشکار شده و براى سخن چینى کوشش مى شود.
64. و دیدى که : ستم و تجاوز شایع شده.
65. و دیدى که : غیبت ، سخن خوش آنها گردد، و بعضى بعض دیگر را به آن بشارت دهند.
66. و دیدى که : حج و جهاد براى خدا نیست.
67. و دیدى که : سلطان به خاطر کافر ، شخص مؤمن را خوار کند.
68. و دیدى که : خرابى بیشتر از آبادى است.
69. و دیدى که : معاش انسان از کم فروشى بدست مى آید.
70. و دیدى که : خونریزى آسان گردد.
71. و دیدى که : مرد بخاطر دنیایش ریاست مى کند.
72. و دیدى که : نماز را سبک شمارند.
73. و دیدى که : انسان ثروت زیادى جمع کرده ولى از آغاز آن تا آخر زکاتش ‍ را نداده است.
74. و دیدى که : قبر مرده ها را بشکافند و آنها را اذیت کنند.
75. و دیدى که : هرج و مرج بسیار است.
76. و دیدى که : مرد روز خود را مستى به شب مى رساند و شب خود را نیز به همین منوال به صبح برساند و هیچ اهمیتى به برنامه مردم ندهد.
77. و دیدى که : با حیوانات آمیزش مى شود.
78. و دیدى که : مرد به مسجد (محل نماز) مى رود وقتى برمى گردد لباس در بدن ندارد (لباسش را دزدیده اند).
79. و دیدى که : حیوانات همدیگر را بدرند.
80. و دیدى که : دلهاى مردم ، سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا برایشان گران است.
81. و دیدى که : بر سر کسبهاى حرام آشکارا ، رقابت کنند.
82. و دیدى که : نماز خوان براى خودنمائى نماز مى خواند.
83. و دیدى که : فقیه براى دین ، فقه نمى آموزد و طالب حرام ، ستایش و احترام مى گردد.
84. و دیدى که : مردم در اطراف قدرتمندانند.
85. و دیدى که : طالب حلال ، مذمت و سرزنش مى شود و طالب حرام ستایش و احترام مى گردد.
86. و دیدى که : در مکه و مدینه کارهائى مى کنند که خدا دوست ندارد و کسى از آن جلوگیرى نمى کند، و هیچ کس بین آنها و کارهاى بدشان مانع نمى شود.
87. و دیدى که : آلات موسیقى و لهو در مدینه و مکه آشکار گردد.
88. و دیدى که : مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهى از منکر کند ولى دیگران او را از این کار بر حذر مى دارند.
89. و دیدى که : مردم به همدیگر نگاه مى کنند ، (به اصطلاح چشم و هم چشمى مى کنند) و از مردم بدکار پیروى نمایند.
90. و دیدى که : راه نیک خالى و راه رونده ندارد.
91. و دیدى که : مرده را مسخره کنند و کسى براى او اندوهگین نشود.
92. و دیدى که : سال به سال بدعت و بدیها بیشتر شود.
93. و دیدى که : مردم و جمعیتها جز از سرمایه داران پیروى نکنند.
94. و دیدى که : به فقیر چیزى دهند که برایش بخندند ولى در راه غیر خدا ترحم کنند.
95. و دیدى که : علائم آسمانى آشکار شود و کسى از آن نگران نشود.
96. و دیدى که : مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسى بجا مى آورند و کسى از ترس مردم از آن جلوگیرى نمى کند.
97. و دیدى که : انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند ولى در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد.
98. و دیدى که : عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامى براى آنها قائل نیستند ، بلکه نزد فرزند از همه بدترند.
99. و دیدى که : زنها بر مسند حکومت بنشینند ، و هیچ کارى جز خواسته آنها پیش نرود.
100. و دیدى که : پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد ، و پدر و مادرش را نفرین کند و از مرگشان شاد گردد.
101. و دیدى که : اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدکارى ، کم فروشى ، و زشتى انجام نداده ، ناراحت است.
102. و دیدى که : قدرتمندان ، غذاى عمومى مردم را احتکار کنند.
103. و دیدى که : اموال حق خویشان پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم (خمس) در راه باطل تقسیم گردد و با آن قماربازى و شرابخوارى شود.
104. و دیدى که : به وسیله شراب ، بیمار را مداوا کنند و براى بهبودى بیمار آن را تجویز نمایند.
105 و دیدى که : مردم در مورد امر به معروف و نهى از منکر و ترک دین بى تفاوت و یکسانند.
106. و دیدى که : سر و صداى منافقان بر پا است ولى سر و صداى حق طلبان خاموش است.
107. و دیدى که : براى اذان و نماز مزد مى گیرند.
108. و دیدى که : مسجدها پر است از کسانى که از خدا نترسند و غیبت هم نمایند.
109. و دیدى که : شرابخوار مست ، پیش نماز مردم شود.
110. و دیدى که : خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.
111.و دیدى که : قاضیان برخلاف دستور خداوند قضاوت کنند.
112. و دیدى که : استانداران از روى طمع ، خائنان را امین خود قرار دهند.
113. و دیدى که : فرمانروایان ، میراث (مستضعفان) را در اختیار بدکاران از خدا بى خبر قرار دهند.
114. و دیدى که : بر روى منبرها از پرهیزکارى سخن مى گویند ولى گویندگان آن پرهیزکار نیستند.
115. و دیدى که : صدقه را با وساطت دیگران بدون رضاى خدا و به خاطر درخواست مردم بدهند.
116. وقتى که دیدى : وقت (اول) نمازها را سبک بشمارند.
117. و دیدى که : هم و هدف مردم ، شکم و شهوتشان است.
118. و دیدى که : دنیا به آنها روى کرده
119. و دیدى که : نشانه هاى برجسته حق ، ویران شده است ، در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد... (3)

پاورقی :
1. بحار، ج 52، ص 101 تا 122 اثباة الهداة ، ج 7، ص 86
2. المجالس السنیه ، ج 5، ص 398
3. بحار، ج 52، ص 256 به بعد

منبع: www.monajat.org