از وبلاگ باران
با حسین بیدگلی بیدگلی
علی رغم این که حکومت ایران عوام پروری می کند ورسانه غیر ملی اش برذخایر وداشته های ملی چون فردوسی وحافظ وسعدی مانور نمی دهد ولی ایرانی راه خود را پیدا می کند.حسین بیدگلی از آنهاست که راه خود را از میان جهل وخرافات و نادانی هایی که مردم رادر آن گرفتار کرده اند ، پیدا کرده.آن روزها که استبداد وخشونت در مدرسه ها هیبتی داشت ، از تحصیل باز ماند.ولی این خود پروریده علی رغم این که به نجاری مشغول است ولی اهل دل است.اهل نوشتن است.با دنیای مجازی آشناست .یک وبلاگ نویس ماهر است.هم قدش بلند است هم فکرش.
استاد حیدر عنایتی در توصیف حسین آقا می گوید:
«حسین بیدگلی اهل هنر است.حتی شغل او (نجاری) می تواند برای او حال و هوای هنری داشته باشد.شعر و نقاشی و عکس نیز در دست های او جابه جا می شوند.ومی توانند مکانیزم لطیفی را برای او فراهم آورند تا او آن جور که دلش می خواهد زندگی کند:زیبا،بی حاشیه،در کنار زن وبچه،سفره ی پاک.
وبلاگ نویسی دغدعه ی اصلی حسین است.قالی بافی را هم مثل وبلاگ نویسی دوست دارد.دار قالی و دستگاه کامپیوترش در کنار هم قرار دارند.همان گل وبوته ای را که در قالی اش می کارد،به شکلی دیگر در کامپیوترش نیز می توان دید.
دنیای امروز دنیای پُر هول وهراسی است.وحشت از در و دیوار این دنیا می بارد.گناه وآلودگی دارد بشرّیت را خفه می کند.بنابراین،دست و پا کردن یک زندگی سالم که آدم بتواند از بستر آن تعامل سالمی نیز با مردم این روزگار داشته باشد،خیلی سخت است.امّاآقای بیدگلی با هر زحمتی بوده است توانسته است این زندگی را برای خودش و زن وبچه اش فراهم بیاورد.
شعر و نقاشی حسین بیدگلی در همان مرحله ی مقد ماتی مانده است و باتوجه به نیرویی که او صرف نویسندگی وبلاگ می کند،بعید است که بیش از این به پیش رفتی در شعر ونقاشی دست یابد.ولی ذوق هنری در خانواده ی آنها موروثی است .پدر ومادرش به رغم کهولت سن هردو سواد دارند .ولی خودش در نیمه راه از تحصیل باز مانده است .و از همین رهگذر، عقده ای را از نظام آموزشی کشور در دل گرفته است که برای همیشه با اوخواهد بود و آزارش خواهد داد.»
در سال روز بزرگ داشت حضرت حافظ این حسین بیدگلی بود که دست بر یک خلاقیت بزرگ زد.او ما را در جلسه ای دعوت کرد که دوستداران حافظ در آن جمع بودند.در این جلسه که با شعر وشور وموسیقی همراه بود من خیلی لذت بردم.
وقی می خواستیم به این جلسه بیاییم همراهان من تاخیر کردند.عصبانی شدم واز نوش اباد تا بیدگل آن قدر تند رانندگی کردم که صدای همراهان در آمد.من به آنها گفتم وقتی در تمام سال یک چنین جلسه ای بر گزار می شود.آن هم برای کسی چون حافظ،آن هم برای اولین بار، یک دقیقه هم نباید دیر کرد.
به یاد گفته آقای عنایتی می افتم :
«جشن تولد یک شخصیت ملی در محفل خانوادگی اگر عمومّیت پیدا کند،باید خیلی خوشحال بود.ما از فاصله گرفتن از کسانی چون حافظ و سعدی و فردوسی و نیما و اخوان و فروغ خیلی ضربه خورده ایم .باید این موضوع را به فرزندان خود و به نسل امروز خود گوشزد کنیم.»
از وبلاگ دوست عزیز باران
با دوستان عزیزم به یزدل رفتیم.سه هزار جمعیت با دو محله.
یزدل دارای زیارتگاهی خاطره انگیز است..اولین ودومین جمعه مهر هر سال این جا ازانبوه نوش ابادی ها پر می شود.این یک رسم قدیمی است.من از کودکی این جا را به یاد دارم.قدیم ها اوضاع آشفته ای داشت. بعضی جاهایش هم متروک بود.من همیشه نسبت به جاهای متروک حس عجیبی دارم.تصور می کنم هر ویرانه ای روز گاری بر وبیایی داشته وروزگاری محل عبور عاشقان وزیبا رویانی بوده که اکنون در خاک تیره خفته اند.
ادامه مطلب ...از وبلاگ دوست عزیز علیرضا توحیدی
جمعه هفدهم مهر است برایمان کلاس ضمن خدمت گذاشتهاند . اما هنگامی که ابوالفضل مقری میگوید فردا صبح ساعت پنج و نیم قرار است به تهران برویم تصمیم میگیرم از قیل و قال مدرسه بگذرم و راهی شوم. صبح با مینیبوس به سمت تهران حرکت میکنیم. جماعت مسافر از اهالی آران و بیدگل و نوشآباد و کاشان هستند همه اهل قلم و وبلاگ.اولین جایی که میایستیم مسجد فیروزآبادی است. مردی که در سال 1253 ه.ش در یکی از روستاهای فیروزآبادبه دنیا آمد و بعد از تحصیل و امور دیگر همزمان با روزگار مدرس به مجلس رفت و چند دوره نمایندهی مردم تهران شد . با حقوق نمایندگیش و مبالغی دیگر در زمینی به مساحت 52 هزار متر بیمارستان و در حوالی آن مسجدی را ساخت. هنگامی که در سال 1346 جلال آل احمد از دنیا رفت جنازهاش را در این مسجد به امانت سپردند تا در جایی مناسب ، آرامگاهی ساخته و به آنجا منتقل شود. اما این اتفاق هیچ گاه رخ نداد.و البته چند سالی بعد جنازهی دکتر شریعتی نیز در خاک دمشق به امانت ماندگار شد.حالا بعد از آن روزگار جمعیتِ جماعتِ در خاک خفتهی مسجد افزایش یافته و بخشی از مسجد جدا و گورستان را تشکیل میدهد.آرامگاه مرحوم فیروزآبادی هم همانجاست اندکی از زمین فراتر آمده و سنگ قبری باشکوه دارد.بعد به سمت ابنبابویه میرویم گورستانی که در روزگار ناصرالدینشاه مزرعه بود. جسدی سالم کشف شد که نشان میداد اینجا آرامگاه ابنبابویه یا شیخ صدوق است.فقیهی که هشتصد سال قبل آفتاب عمر از کاسهی بالینش غروب کرد.. شهر ری تاریخی کهن دارد و بارها توسط مهاجمانی مثل مغولها و تیموریان ویران شده است. برای این فقیه شیعی بارگاهی در خور ساختهاند .اما قبرستان ابنبابویه گویا متولی ندارد. در گوشهگوشهی قبرستان مردی ایستاده شیشهی آب و قرآنی کوچک در دست و منتظر تا یکی سر مزاری بایستد و فاتحهای بخواند و او جلو بیاید و آبی روی قبر بریزد و آیهای خوانده و ناخوانده پولی بگیرد و برود.هر یک برای خود محدودهای مشخص دارند و به دقت آمدان و رفتگان را زیر نظر دارند.روانشناسهای خوبی هستند در گوشهای مقبرهای خراب شده است یکیشان جلو میآید حدس میزند دانشجو باشیم و گرفتار قال و قیل سیاست. میگوید آنها آمدند و شبانه خراب کردند و رفتند.به قبرهایِ مقبرهیِ ویران نگاه میکنیم آرامگاه دختران ناصرالدینشاه است.در گوشهای دیگر آرامگاهی خانوادگی وجود دارد وارد میشویم و به خواندن نامهای سنگ قبر مشغول که یکی میگوید شما با اجازهی که آمدید؟ و بعد که پیگیر میشویم توضیح میدهد که سرایدار این آرامگاه خانوادگی است.اینکه یکی پیدا شود برای قبر جدش سرایدار بگیرد عجیب به نظر میرسد.آرامگاه بزرگانی مانند غلامرضا تختی ، علیاکبر دهخدا ،میرزاده عشقی ، سید اشرفالدین گیلانی ، موذنزادهی اردبیلی در این گورستان است.محمدرضاشاه پهلوی و دکتر محمد مصدق هم آرزو داشتند جسدشان در این قبرستان دفن شود که نشد.برج طغرل هم در همان حوالی است ساده و باشکوه.ارتفاع آن 20 متر و نمای بیرونی آن 24 پر و نمای داخلیش استوانهایست.میگویند آرامگاه طغرل نخستین شاه سلجوقی اینجاست. ماشین حرکت میکند و در کنار یکی از خیابانهای اصلی ری میایستد. چشمه علی. یکی از شگفتیهای ایران.در کنار خیابان چند پله که به پایین بروی به چشمهای میرسی. کنار آن کوه و بالای کوه دیواری بلند که گویا بخشی از باروی شهر یا قلعه بوده است.گویی از زمینی چمن ، بخشی را جدا کنی و در بیابان بنشانی. رفتهاند و از منطقهای کوهستانی ، کوه و چشمهای را جدا کردهاند و در میان شهر کاشتهاند و مواظب بودهاند چشمه خشک نشود.از کوه که صخرهایست بالا میروم انتظار همه چیزی میرود اما آن سو هم شهر است. اتوبوس ،آپارتمان و آدمهای گیج و عجول.چشمه علی از لحاظ تاریخی هم دارای ارزش است در حفاریهایی دوران رضا شاه ، سفالینههایی کشف شد که نشان از قدمت هفت هزار سالهی این تپه دارد .یکی از پادشاهان قاجار هم به سبک دوران هخامنشیان نقش برجستههایی پدید آورده است .
بعد از زیارت شاه عبدالعظیم به موزهی ایران باستان میرویم. در اوایل دوران پهلوی اندره گدار فرانسوی به ایران آمد و دانشکدهی هنرهای زیبای تهران را تاسیس و خود به عنوان استاد به تدریس پرداخت. وی در زمینههای باستانشناسی و معماری نیز چهرهای شناخته شده بود.کار تحقیق و گمانهزنی در بسیاری از تپههای تاریخی با همت و حمایت او انجام میشد علاوه بر این وی طراح بناهایی مانند آرامگاه سعدی ، حافظ و فردوسی و موزهی باستان است.موزهی باستان در سال 1316 افتتاح شد و ساختمان آن از طرح کاخ تیسفون ساسانی الهام گرفته شده است. این موزه اولین و بارزشترین موزهی ایران است و جزوِ موزههای مطرح جهان محسوب میشود. آن گونه که در تابلوی معرفیِ موزه نوشته شده بیش از 300 هزار شی تاریخی در این موزه وجود دارد که البته همواره بخش اندکی از آن به نمایش عموم درمیآید. اندکی دیر به موزه رسیدهایم نیم ساعتی بین آثار چند هزار سالهی ایران چرخ میزنیم و میآموزیم . همه آرزو میکنند ای کاش فرصتی بیشتر فراهم بود تا بازدیدی کامل انجام شود. شباهنگام به آران وبیدگل باز میگردیم خسته از یک روز رفتن و سرحال از دیدهها و آموختهها.
از وبلاگ محمد علوی عزیز
تور تهران با دوستان نقد کتاب
می گویند محی الدین عربی در قبر های قدیمی خیلی گشت وگذار می کرد. این حس او در من هم هست! من همیشه عاشق قبر های قدیمی بوده ام.در ابتدای امر چنین می نماید که وقتی بر سر گوری می روی تنها یک سنگ قبر می بینی ولی چنین نیست.من احساسات زیادی پیدا می کنم .در واقع احساس آشنایی و نزدیکی بیشتری با آنها که خفته اند می کنی .انگار یک جورهایی آنها رامیشناسی.
بادوستان عزیزم به تهران آمدیم .قبر جلال آل احمد در مسجد فیروز ابادی ها کمی از غربت در آمده بود.در عوض به آیه اله فیروز ابادی حسابی رسیده بودند.تعجبی ندارد.حکومت روحانیون فقط به خودشان بها می دهند. به گورستان ابن بابویه که در فضایی آرام و سرسبز خفته بود، آمدیم.
قبرستانی قدیمی که دیگر کسی را در آن دفن نمیکنند. فضای این قبرستان کوچک را دوست داشتم. یک جور حس آشنایی دلپذیر دارد که میتواند تو را ساعتها در خودش نگه دارد. دوست داشتم شب این قبرستان را هم ببینم اما فرصت نبود.
این جا پیش از تأسیس بهشت زهرا بزرگترین گورستان شهر بود .این گورستان مثل موزه ای ارزشمند است که بزرگانی را در خود جای داده است.
مرحوم دکتر سید حسین فاطمی که از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ در دولت دکتر مصدق وزیر امور خارجه ایران بود
شهدای 30 تیر سال 1331 ؛ حادثهی حماسی و بزرگ قیام مردمی که مردم در حمایت ازمصدق بزرگ به خیابانها آمدند وبه شهادت رسیدند.
مرحوم دکتر سامی که ترورش کردند.
مرحوم جهان پهلوان تختی ونسیم الدین شمال
میرزاده عشقی، شاعر دوران مشروطیت، روزنامهنگار و نویسنده ایرانی
مرحوم علی اکبر دهخدا نویسنده و پژوهشگر ایرانی و گردآورندهٔ لغتنامه دهخدا
میرزا ابوالحسن حکیم متخلص به جلوه، عالم پارسا که مجلس درسش مرجع خاص و عام بوده
میرزا طاهر تنکابنی، از علمای معروف تهران
مرحوم شیخ رجبعلی نکوگویان معروف به خیاط، که از سالکین بود.
رحیم موذنزاده اردبیلی گوینده اذان ایرانی مشهور و تاریخی در آواز بیات ترک است
مَهوَش یکی از خوانندگان زن ایرانی در سبک موسیقی عامیانه ولاله زاری.
خوش دارم برای مهوش ییشتر بنویسم.
نمایشهای او بر روی صحنه شمار زیادی از افراد معروف به اوباش را به خود میکشید و باعث جنگ و جدال میان این افراد نیز بود. از جمله، بزرگترین دعوا در کافه جمشید میان گروهی به نام هفتکچلان با دیگر اوباش، بر سر مهوش، اتفاق افتاد. مهوش در چند فیلم سینمایی نیز بازی کرد.برخی از گارگردانان سینمای آن روز ایران برای تضمین موفقیت فیلم های خود حتما صحنهای از رقص و آواز مهوش را در فیلم خود می گنجاندند. بسیاری از ترانههای مهوش تا مدت ها سر زبان مردم ایران بود.مانند ترانه "مادر شوهر، دشمنته" یا "این دست کجه؟ کی میگه کجه" یا وقتی که از هند اومدم، اینقده بودم و اینقده شدم" یا " غلطه، آی غلطه، غلط غلوط و غلطه".
مهوش در یک حادثه رانندگی کشته شد و این خبر رکورد جدیدی از فروش روزنامه در ایران آن زمان را بجای گذاشت. در مراسم تشییع جنازه مهوش عده قابل توجهی از دوستدارانش شرکت داشتند. پس از درگذشت مهوش، معلوم گشت که وی بخش اعظم درآمد خود را صرف نیکوکاری میکرده و هزینه دهها کودک یتیم را تقبل کرده بوده.
در این گورستان در حدود ۴۰۰ مقبرهٔ خصوصی و خانوادگی، با معماری زیبا که نمادی از هنر ایران را با قدمتی طولانی به تصویر درآورده بودند، بهطور کامل تخریب شدند. خرابی قبر دختر مظفر الدین شاه معلوم بود که بیشتر سیاسی است.به مرده هم رحم نمی شود.
آرامگاه ابن بابویه بهخاطر داشتن این آرامگاههای بزرگ خصوصی و خانوادگی با عکسها، آیینه وشمعدان ها و اشیای دیگری که در آنها قرار شده بود، به موزهای دیدنی از تاریخ معاصر ایران میمانست. دراویش نیز که حتی تا چند سال پس از این ویرانی، هنگام بزرگداشت عنقاء یکی از دراویش مدفون در ابن بابویه مراسم بزرگی برگزار میکردند، مدتی بعد، توسط نظام جمهوری اسلامی، در اجرای آن با محدودیت جدی روبرو شدند. در حال حاضر فقط سه مقبرهٔ خانوادگی باقیمانده که وضعیت مناسبی ندارند و این گورستان اکنون مکانی برای اجتماع افراد معتاد و ناباب شده و هیچ گونه برنامه جامع و مدونی هم برای ساماندهی آن در نظر گرفته نشدهاست.
من نمی دانستم که مقبره هم می تواند سرایه دار داشته باشد.کسانی که حقوق می گرفتند وعمرشان در قبرستان می گذشت.
به برج طغرل در آمدیم.هیبتی داشت.دیوار شهر ری در چشمه علی نیز همین طور.به موزه ایران باستان که رسیدیم ارزو کردم در زمان هخامنشیان زندگی می کردم .
امروز یک روز زیبا در زندگی من بود. کاش دوستان دیگر هم پیشنهاد آقای عنایتی را اجابت می کردند.آنها نباید یادشان برود که آدم ها دو دسته اند.یا مردابند یا رودخانه.اقای مهندس فرزانگان با آن که بیمار شده بود ،آمده بود.