سوشید

نام کوهی در برزک

سوشید

نام کوهی در برزک

۲۶۲- معاهده­ی منع تکثیر سلاح­های هسته­ای ( NPT )


پنج کشور باشگاه هسته­ای ( ایالات متحده، شوروی سابق ـ روسیه، انگلیس، فرانسه، چین ) در حقوق بین­الملل، معاهده­ی منع تکثیر هسته­ای ( NPT ) را تدوین کرده­اند که سازمان ملل متحد در 12 ژوئن آن را تصویب کرد؛ در 1 ژوئیه برای امضاء گشوده شد و در 5 مارس 1970 ضمانت اجرایی گرفت. این معاهده اعلام می­کند که فقط پنج کشور فوق، قانوناً دارای سلاح­های هسته­ای هستند، ولی کشورهای دیگر را از دستیابی به فن­آوری صلح­آمیز هسته­ای منع نمی­کند. این معاهده همچنین تصریح می­کند که پنج قدرت هسته­ای بایستی برای کاهش و حذف زرادخانه­هایشان با سرعت ممکن تلاش و پیگیری کنند. این پیمان در سال 1970 به مدت 25 سال اجرایی شد و تمدید آن منوط به نظر اعضا شد. در سال 1995 این معاهده به صورت نامحدود تمدید گردید. از پنج کشور عضو باشگاه هسته­ای فقط ایالات متحده، بریتانیا و شوروی سابق معاهده را در سال 1968 به همراه 40 کشور دیگر امضاء کردند. ایرلند اولین کشوری است که معاهده را امضاء کرده است. فرانسه و چین معاهده را در سال 1992 امضاء کردند. این معاهده 187 عضو دارد ( 185 عضو از 189 عضو سازمان ملل به اضافه­ی سوئیس و واتیکان که عضو سازمان ملل نیستند ). هند، پاکستان و اسرائیل معاهده را امضاء نکرده­اند. کره­ی شمالی از 12 دسامبر 1985 تا 10 آپریل 2003 عضو پیمان بود. تایوان عضو پیمان بود، ولی به خاطر اخراج از سازمان ملل در سال 1971 از عضویت این پیمان هم خارج گردید ( استقلال تایوان به رسمیت شناخته نشده است ).

http://nuclearinformations.blogfa.com/

۲۶۱- متن معاهده­ی منع گسترش سلاح­های هسته­ای (N.P.T )


متن کامل پیمان منع گسترش سلاح­های هسته­ای که ایران نیز آن را امضا کرده است به شرح زیر است:

دولت­هایی که وارد این پیمان شده­اند، در متن پیمان به عنوان "همپیمانان" نامیده خواهند شد.

با در نظر گرفتن انهدام و ویرانی که در صورت بروز جنگ هسته­ای دامنگیر نوع بشرخواهد شد و به تبع آن، لزوم به کارگیری حداکثر تلاش برای جلوگیری از خطر وقوع چنین جنگ­هایی و برای اتخاذ تمهیدات لازم برای تامین امنیت مردم، با اعتقاد به این که گسترش تسلیحات هسته­ای، خطر جنگ هسته­ای را به طور جدی افزایش خواهد داد، در مطابقت با مفاد قطعنامه­های مجمع عمومی سازمان ملل متحد که خواستار حصول توافقی برای جلوگیری از اشاعه­ی بیشتر سلاح­های هسته­ای شده است، در ابراز تعهد خود برای همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی جهت اعمال تدابیر حفاظتی این آژانس در خصوص فعالیت­های هسته­ای صلح آمیز، در اعلام حمایت خود از انجام تحقیقات، توسعه بخشیدن و تلاش­های دیگر در جهت اجرای مؤثر اصل تدابیر حفاظتی با استفاده از تجهیزات و سایر راهکارها در خصوص انتقال مواد اصلی و مواد مخصوص شکافت پذیر در چارچوب تدابیر حفاظتی مقرر شده توسط آژانس بین­المللی انرژی اتمی، در تایید این اصل که منافع استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته­ای، از جمله فرآورده­های جانبی که ممکن است توسط دولت­های دارای تسلیحات هسته­ای از طریق توسعه­ی ابزارهای انفجار هسته­ای به دست آید، باید به منظور بهره برداری در مقاصد صلح آمیز در اختیار تمام همپیمانان ­ـ اعم از دولت­های دارای تسلیحات هسته­ای یا فاقد تسلیحات هسته­ای ـ قرار گیرد، با ایمان به این که در عملی کردن این اصل، تمام همپیمانان حق دارند به منظور حصول پیشرفت در استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی، در تبادل اطلاعات به حداکثر نحو ممکن مشارکت داشته باشند و به تنهایی یا با همکاری سایر دولت­ها در این زمینه تلاش کنند، در ابراز نیات خود جهت توقف مسابقه­ی تسلیحات هسته­ای در نزدیک­ترین زمان ممکن و برای اتخاذ تمهیدات موثر جهت خلع سلاح هسته­ای، در تشویق کلیه­ی کشورها به همکاری جهت دستیابی به این هدف، در تاکید مجدد بر عزم دولت­های امضاکننده­ی پیمان 1963 در مقدمه­ی آن پیمان، مبنی بر ممنوع ساختن آزمایش تسلیحات هسته­ای در جو، در خارج از جو زمین و زیر آب­ها و برای ادامه­ی توقف هرگونه انفجارهای آزمایشی تسلیحات هسته­ای در تمام زمان­ها و ادامه­ی مذاکرات لازم برای رسیدن به این هدف، به منظور ادامه­ی فروکاستن از تنش­های بین­المللی و تقویت اعتماد متقابل بین دولت­ها جهت تسهیل در توقف ساخت تسلیحات هسته­ای، نابودی کلیه ذخیره­های موجود، حذف تسلیحات هسته­ای و ابزارهای استفاده از آن از زرادخانه­های ملی و به منظور مدون ساختن این مقاصد در قالب یک پیمان جهت خلع سلاح کامل و عام تحت نظارت مؤثر و دقیق بین­المللی، با یادآوری اینکه، براساس منشور ملل متحد، دولت­ها باید در روابط بین­المللی خود از تهدید یا استفاده از زور، یا اعمال هر روش دیگری که با اهداف ملل متحد در تعارض باشد، علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی دیگر دولت­ها احتراز ورزند، و اینکه تثبیت و تداوم صلح و امنیت بین­المللی، با به حداقل رسیدن سوق منابع انسانی و اقتصادی جهان به سوی مسلح شدن میسر می­شود، توافق می­کنند که:

ماده 1

هر دولت دارای تسلیحات هسته­ای، در این پیمان متعهد می­شود از انتقال هرگونه سلاح­های هسته­ای یا دیگر ابزارهای انفجار هسته­ای یا دادن کنترل مستقیم یا غیر مستقیم سلاح­ها یا ابزارهای انفجار هسته­ای به دیگران خودداری کند و به هیچ نحوی از انحاء، هیچ یک از کشورهای فاقد سلاح­های هسته­ای را یاری، تشویق و ترغیب به ساخت یا دستیابی به سلاح­های هسته­ای یا دیگر ابزارهای انفجار هسته­ای یا کنترل چنین سلاح­ها یا ابزارهای انفجاری نکند.

ماده 2  

هر دولت فاقد تسلیحات هسته­ای در این پیمان متعهد می­شود هیچگونه سلاح هسته­ای یا ابزارهای انفجار هسته­ای و اعمال کنترل مستقیم یا غیر مستقیم بر چنین سلاح­ها یا ابزارهایی را از هر منبع انتقال دهنده یا به هر نحو دیگری، دریافت نکند؛ به ساخت یا تلاش برای دستیابی به سلاح­ها یا ابزارهای انفجار هسته­ای مبادرت نورزد و در پی کمک برای ساخت سلاح­های هسته­ای یا ابزارهای انفجار هسته­ای نباشد یا چنین کمک­هایی را دریافت نکند.

ماده 3

1. هر دولت فاقد سلاح­های هسته­ای در این پیمان متعهد می­شود تدابیر حفاظتی را که پس از مذاکرات انجام گرفته با آژانس بین­المللی انرژی اتمی توافق خواهد شد بپذیرد. این تدابیر در چارچوب ضوابط آژانس بین­المللی انرژی اتمی و نظام تدابیر حفاظتی این آژانس خواهد بود و صرفاً به منظور تایید پایبندی آن کشور به تعهدات خود در قبال این پیمان با هدف جلوگیری از تبدیل مصارف صلح آمیز انرژی هسته­ای به استفاده در سلاح­های هسته­ای یا ابزارهای انفجاری هسته­ای صورت می­گیرد. روند تدابیر حفاظتی مذکور در این ماده باید در خصوص تمام مواد اصلی یا مواد مخصوص شکافت پذیر، اعم از تولید، فرآوری یا استفاده از آن در هرگونه تأسیسات هسته­ای یا خارج از چنین تأسیساتی اجرا شود. تدابیر حفاظتی مقرر در این ماده، می­باید روی تمام مواد اصلی یا مواد مخصوص شکافت پذیر که در فعالیت­های صلح آمیز هسته­ای در قلمرو چنین دولتی، در حوزه قضایی آن، یا تحت کاربری آن در هر نقطه دیگر انجام می­پذیرد اعمال شود.

2. هر دولت وارد شده در این پیمان متعهد می­شود (الف) ماده­ی اصلی یا ماده­ی مخصوص شکافت پذیر، یا (ب) تجهیزات یا موادی که مشخصاً برای فرآوری، استفاده یا تولید مواد مخصوص شکافت پذیر طراحی یا آماده شده است، را در اختیار هیچ دولت فاقد سلاح­های هسته­ای (حتی) به منظور استفاده در مقاصد صلح آمیز قرار ندهد، مگر این که ماده­ی اصلی یا ماده­ی مخصوص شکافت پذیر به طور قطع مشمول تدابیر حفاظتی مقرر شده در این ماده قرار گیرد.

3. تدابیر حفاظتی مقرر در این ماده باید به گونه­ای به مرحله­ی اجرا گذاشته شود که با ماده­ی 4 این پیمان در تطابق کامل باشد و از ایجاد مانع بر سر راه توسعه­ی تکنولوژیکی یا اقتصادی همپیمانان در استفاده­ی صلح آمیز از انرژی هسته­ای احتراز ورزد. این امر، شامل تبادل بین­المللی مواد هسته­ای و تجهیزات برای فرآوری، استفاده یا تولید مواد هسته­ای برای مقاصد صلح آمیز، در مطابقت با شرایط این ماده و اصل تدابیر حفاظتی که در مقدمه­ی­ این پیمان مشخص شده، خواهد بود.

4. دولت­های فاقد سلاح­های هسته­ای در این پیمان باید به منظور انجام تعهدات خود در قبال این ماده به طور انفرادی یا همراه با سایر دولت­ها در چارچوب ضوابط آژانس بین­المللی انرژی اتمی با آژانس بین­المللی انرژی اتمی موافقتنامه­هایی منعقد کنند. مذاکره به منظور حصول چنین موافقتنامه­هایی باید ظرف مدت 180 روز از وارد اجرایی شدن این پیمان، آغاز شود. در خصوص دولت­هایی که اسناد پیوستن و یا تصویب الحاق خود به پیمان را بعد از دوره­ی 180 روزه تسلیم کنند، مذاکره برای حصول چنین توافقی نمی­تواند دیرتر از تاریخ تسلیم اسناد آغاز شود و اجرای مفاد این توافقات نمی­تواند دیرتر از 18 ماه از تاریخ آغاز مذاکرات باشد.

ماده 4

1. هیچ نکته­ای در این پیمان نباید به گونه­ای تفسیر شود که حق مسلم همپیمانان در انجام تحقیقات، تولید و استفاده از انرژی هسته­ای برای مقاصد صلح آمیز را تحت تأثیر قرار دهد. این امر باید بدون اعمال تبعیض و در مطابقت با مواد 1 و 2 این پیمان باشد.

2. در تبادل تجهیزات، مواد و اطلاعات تکنولوژیکی برای مقاصد صلح آمیز، استفاده از انرژی هسته­ای در حداکثر شکل، تمام همپیمانان حق مشارکت داشته و متعهد به تسهیل در انجام آن می­شوند. همپیمانانی که توان چنین اقدامی را دارند همچنین باید به شکل انفرادی یا همراه با دیگر دولت­ها یا سازمان­های بین­المللی برای توسعه­ی بیشتر استفاده از اشکال صلح آمیز انرژی هسته­ای، خصوصاً در قلمرو دولت­های فاقد سلاح­های هسته­ای که وارد این پیمان شده­اند، مشارکت ورزند. این مشارکت با عطف توجه به نیازهای مناطق در حال توسعه جهان، انجام می­پذیرد.

ماده 5  

تمام همپیمانان متعهد می­شوند تمهیدات لازم را اتخاذ کنند تا در مطابقت با این پیمان، تحت نظارت مناسب بین­المللی و در چارچوب روال­های بین­المللی مقتضی، از دسترسی تمام دولت­های فاقد تسلیحات هسته­ای وارده در این پیمان به مزایای بالقوه­ی حاصله از انجام هرگونه انفجارهای صلح آمیز هسته­ای، حصول اطمینان کنند. این امر باید بدون اعمال تبعیض انجام گیرد و هزینه­ی مالی آن برای چنین دولت­هایی، در پایین­ترین حد ممکن خواهد بود و شامل هزینه­ی تحقیقات و توسعه نمی­شود. دولت­های فاقد تسلیحات هسته­ای وارده در این پیمان باید بتوانند در چارچوب یک توافق یا توافقات خاص
بین­المللی و از مجرای یک نهاد مناسب بین­المللی که دولت­های فاقد تسلیحات هسته­ای نمایندگان کافی در آن داشته باشند، به این مزایا دست یابند. مذاکرات در این زمینه باید پس از اجرایی شدن این پیمان، در نزدیک­ترین زمان ممکن آغاز شود. دولت­های فاقد تسلیحات هسته­ای وارده در این پیمان که چنین تمایلی داشته باشند، همچنین می­توانند از طریق توافقات دوجانبه به این مزایا دست یابند.

ماده 6

تمام همپیمانان متعهد می­شوند، مذاکرات به منظور توقف مسابقه­ی سلاح­های هسته­ای و خلع سلاح هسته­ای و انعقاد پیمانی جهت خلع سلاح کامل و عام با مقررات دقیق و مؤثر را با حسن نیت و در اسرع وقت آغاز کنند.

ماده 7

هیچ نکته­ای در این پیمان، ناقض حق هر گروه از دولت­هایی که به منظور حصول اطمینان از عدم وجود سلاح­های هسته­ای در قلمرو خود وارد پیمان­های منطقه­ای شوند، نخواهد بود.

ماده 8

1. هر یک از همپیمانان می­توانند اصلاحیه­ای را به منظور اعمال در این پیمان، پیشنهاد کنند. متن هرگونه اصلاحیه­ای باید به دولت­های امانتدار تحویل داده شود و این متن توسط آنان بین تمام همپیمانان، توزیع خواهد شد. در صورت درخواست یک سوم همپیمانان یا بیشتر، دولت­های امانتدار باید کنفرانسی را تشکیل داده و از تمام همپیمانان برای شرکت در آن و بررسی اصلاحیه، دعوت به عمل آورند.

2. هرگونه اصلاحیه در این پیمان باید به تأیید اکثریت همپیمانان، از جمله تمام دولت­های دارای تسلیحات هسته­ای وارده در این پیمان و تمام همپیمانانی که در زمان توزیع متن اصلاحیه عضو هیئت رئیسه­ی آژانس بین­المللی انرژی اتمی بوده­اند، برسد. زمان اجرایی شدن اصلاحیه برای هر دولتی که اسناد تصویب آن را تسلیم کرده، از هنگامی خواهد بود که اکثریت همپیمانان، از جمله تمام دولت­های دارای تسلیحات هسته­ای وارده در این پیمان و تمام همپیمانانی که در زمان توزیع متن اصلاحیه عضو هیئت رئیسه­ی آژانس بین­المللی انرژی اتمی بوده­اند، اسناد تصویب آن را تسلیم کرده باشند. پس از آن، زمان اجرایی شدن اصلاحیه برای هر همپیمان دیگر از زمان تسلیم اسناد تصویب آن خواهد بود.

3. پنج سال پس از اجرایی شدن این پیمان، کنفرانسی از همپیمانان باید در شهر ژنو واقع در سوئیس به منظور مرور عملکرد آن و با هدف حصول اطمینان از اینکه اهداف مذکور در مقدمه و مقررات پیمان، مورد اجرا قرار گرفته­اند، برگزار شود. پس از آن، هر پنج سال یک بار اکثریت همپیمانان می­توانند با تسلیم درخواست خود به دولت­های امانتدار، خواستار برگزاری کنفرانس دیگری به منظور بررسی عملکرد پیمان شوند.

ماده 9

1. این پیمان باید برای امضای تمام دولت­ها، آماده باشد. هر دولتی که پیش از اجرایی شدن آن طبق پاراگراف سوم این ماده، آن را امضا نکرده باشد، می­تواند در هر زمان دیگری به آن ملحق شود.

2. نفوذ این پیمان مشروط به تصویب آن توسط دولت­های امضاکننده خواهد بود. اسناد تصویب آن و اسناد الحاق به آن باید نزد دولت­های بریتانیا، اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و ایالات متحده آمریکا که بدینوسیله به عنوان دولت­های امانتدار تعیین می­شوند، به ودیعه گذاشته شود.

3. این پیمان، پس از تصویب آن توسط دولت­هایی که به عنوان امانتدار تعیین شده­اند و تصویب آن توسط چهل دولت دیگر امضاکننده­ی این پیمان و تسلیم اسناد تصویب آنها، وارد اجرا خواهد شد. در این پیمان، دولت­های دارای تسلیحات هسته­ای به دولت­هایی گفته می­شود که پیش از اول ژانویه­ی 1967، مبادرت به تولید و انفجار سلاح هسته­ای یا هرگونه ابراز انفجار هسته­ای دیگر کرده­اند.

4. در خصوص دولت­هایی که اسناد تصویب و الحاق آنها به پیمان، پس از اجرایی شدن این پیمان، تسلیم می­شود، تاریخ اجرای آن از تاریخ تسلیم اسناد تصویب و الحاق خواهد بود.

5. دولت­های امانتدار باید تمام دولت­های امضاء کننده و ملحق شده به پیمان را از تاریخ هر امضاء، تاریخ تسلیم اسناد تصویب یا الحاق، تاریخ اجرایی شدن این پیمان و تاریخ دریافت درخواست برای تشکیل کنفرانس یا هر مورد دیگر، بلافاصله مطلع سازند.

6. این پیمان باید توسط دولت­های امانتدار و در تطابق با ماده 102 منشور ملل متحد، به ثبت برسد.

ماده 10

1. هر دولتی باید حق داشته باشد در اجرای حاکمیت ملی خود در صورتی که احساس کند موارد فوق­العاده­ای در رابطه با موضوعات این پیمان، منافع حیاتی کشورش را به مخاطره انداخته است، از پیمان خارج شود. در این صورت باید سه ماه پیش از خروج، به تمام همپیمانان و شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد. در چنین اطلاعیه­ای باید موارد فوق­العاده­ای که از نظر آن کشور منافع حیاتی­اش را به مخاطره انداخته نیز ذکر شود.

2. بیست و پنج سال پس از اجرایی شدن این پیمان، باید کنفرانسی تشکیل شود تا در خصوص اجرای نامحدود آن، یا تمدید آن برای دوره یا دوره­های دیگر، تصمیم گیری شود. تصمیم اتخاذ شده در این مورد با رای اکثریت همپیمانان، نافذ خواهد بود.

ماده 11

این پیمان، متن انگلیسی، روسی، فرانسه، اسپانیولی و چینی آن که همگی از اعتبار یکسانی برخوردارند، در آرشیو دولت­های امانتدار محفوظ خواهند بود. نسخه­های تایید شده­ی­ این پیمان، باید توسط دولت­های امانتدار به دولت­های امضاکننده و ملحق شده به آن ارسال شود.

http://nuclearinformations.blogfa.com

۲۶۰- معاهداتی که جنگ­افزارهای هسته­ای را محدود می­کند ( 2 )



معاهده­ی نیروهای هسته­ای میانبرد ( معاهده­ی INF )
Intermediate Range Nuclear Forces (INF) Treaty
امضا کنندگان: ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی.
تاریخ: 8 دسامبر 1987.
موشک­های هسته­ای با برد کوتاه و متوسط حذف می­شود. همه­ی این سلاح­ها منهدم شدند.


استارت 1 ( مذاکرات کاهش تسلیحات استراتژیک 1 )
START I ( Strategic Arms Reduction Talks I )
امضا کنندگان: ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوری.
تاریخ: 1991 ( در 5 دسامبر 1994 برای اجراء رسیدگی شد ).
زرادخانه­ها تا حدود 30% کاهش می­یابد.
امضا کننده­ی اولی اتحاد جماهیر شوروی چون که منحل شده است؛ دولت­های روسیه، بلاروس، قزاقستان و به تازگی اکراین با امضای پیش نویس معاهده بر معاهده صحه گذاشته­اند. در نتیجه­ی پیوستن اکراین به NPT ، معاهده برای اجراء در دسامبر 1994 رسیدگی گردید.


استارت 2 ( مذاکرات کاهش تسلیحات استراتژیک2 )
START II ( Strategic Arms Reduction Talks II )
امضا کنندگان: ایالات متحده، روسیه.
تاریخ: 1993؛ تصویب مجلس سنای ایالات متحده 1996، تصویب دومای روسیه 2000. کاهش بکارگیری زرادخانه­های ( فعال ) ایالات متحده و روسیه تا 3000- 3500   کلاهک تا سال 2003 و ممنوعیت MIRVed ICBMs ( ولی نه SLBMs ). در واقع هیچ کلاهکی مستلزم نابودی نبود. این معاهده در تاریخ 26 ژانویه 1996 با 87 – 4 رای، با پیوست یک الحاقیه که قبول شرایط معاهده را ممنوع می­کرد مگر اینکه قانونی شود، به تصویب سنای ایالات متحده رسید.


معاهده­ی منع آزمایش جامع  (CTBT ) (Comprehensive Test Ban Treaty )
امضا کنندگان: 157 ( از تاریخ 13 اکتبر 1999 ).
تاریخ: 10 سپتامبر 1996.
این معاهده مختص منع همه­ی آزمایشات هسته­ای ( تعریف آزمایش هسته­ای بر پایه­ی مذاکره می­باشد ) توسط دولت­های دارنده­ی سلاح هسته­ای ( رسمی و غیررسمی ) بود. آزمایشات پیش از این برای دولت­های بدون سلاح هسته­ای به وسیله­ی NNPT منع شده بود. پس از چند سال تلاش، مذاکرات معاهده تحت حمایت 61 کشور کنفرانس خلع سلاح در ژنو اوایل این سال با موفقیت و با پشتیبانی 5 قدرت هسته­ای انجام شد. پیش نویس نهایی، پیشنهاد شده توسط Ramaker مذاکره کننده هلندی در ژوئن، ، برای اینکه معاهده قانونی شود؛ مستلزم امضای دولت­های غیررسمی دارنده­ی سلاح ( هند، پاکستان و اسرائیل ) بود.

http://nuclearinformations.blogfa.com/

۲۵۹- معاهداتی که جنگ­افزارهای هسته­ای را محدود می­کند ( 1 )



معاهده­ی قطب جنوب ( Antarctic Treaty  )
امضا کنندگان: 40 کشور ( 1994 ).
تاریخ: 4 آگوست 1963.
استفاده­ی نظامی از قطب جنوب شامل استقرار یا آزمایش سلاح­های هسته­ای را ممنوع می­کند.


معاهده­ی منع آزمایش هسته­ای ( Nuclear Test Ban Treaty  )
امضا کنندگان: ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا.
تاریخ: 4 آگوست 1963.
آزمایشات هسته­ای در بالای زمین، زیر آب یا در فضا را ممنوع می­کند.


معاهده­ی فضا (Outer Space Treaty )
امضا کنندگان: 93 کشور ( 1994 ).
تاریخ: 27 ژانویه­ی 1967.
ورود سلاح­های هسته­ای به فضا را ممنوع می­کند.


معاهده­ی تلاتلوکو (Treaty of Tlatelolco )
امضا کنندگان: ایالات متحده و همه­ی کشورهای آمریکای جنوبی ( 26 کشور ).
تاریخ: 1967.
ممنوعیت سلاح­های هسته­ای در آمریکای جنوبی.


معاهده­ی منع آزمایش محدود (Limited Test Ban Treaty )
امضا کنندگان: 120 کشور ( 1994 ).
تاریخ: 1968.
آزمایشات هسته­ای را در بالای زمین، زیر آب یا در فضا ممنوع می­کند.


معاهده­ی منع تکثیر هسته­ای (Nuclear Non-Proliferation Treaty (NPT) )
امضا کنندگان: 187 کشور ( 20 دسامبر 2000 ).
تاریخ: 1 ژوئیه 1968 تصویب شد، 5 مارس 1970 اجرایی شد، در 11 می 1995 برای مدت نامحدودی تمدید شد.
توسعه یا انتقال سلاح­های هسته­ای و یا فناوری­های وابسته، به دولت­هایی که دارای سلاح­های هسته­ای نیستند را ممنوع می­کند. از تاریخ 20 دسامبر 2000 تنها اسرائیل، هند، پاکستان و کوبا آن را امضاء نکرده­اند.


معاهده­ی بستر دریا (Seabed Treaty )
امضا کنندگان: 88 کشور ( 1994 ).
تاریخ: 1971.
بکارگیری سلاح­های کشتار جمعی در کف دریا در آنسوی 12 مایلی حد حاکمیت ساحلی را ممنوع می­کند.


سالت 1 ( مذاکرات محدودیت تسلیحات استراتژیک 1 )
SALT I (Strategic Arms Limitation Talks I)
امضا کنندگان: ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی.
تاریخ: 26 می 1972.
محدودیت گذاشتن بر زرادخانه­های دو کشور، مستلزم انهدام زرادخانه­های موجود نمی­باشد. مدت زمان برای این محدودیت تا 3 اکتبر 1977 بود؛ ولی دو کشور به ادامه­ی آن موافقت کردند.


معاهده­ی منع آزمایش آستانه (Threshold Test Ban Treaty )
امضا کنندگان: ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی.
تاریخ: 1974.
آزمایشات زیرزمینی تا 150 کیلوتن را محدود می­کند.


http://nuclearinformations.blogfa.com/

۲۵۸- چرخه سوخت هسته ای چیست؟

اورانیومی که از زمین استخراج می‌شود، بلافاصله قابل استفاده در نیروگاههای تولید انرژی نیست. برای آنکه بتوان بیشترین بازده را از اورانیوم به دست آورد، فرآیندهای مختلفی روی سنگ معدن اورانیوم صورت می‌گیرد تا غلظت ایزوتوپ u-235 که قابل شکافت است، افزایش یابد.
چرخه سوخت اورانیوم نسبت به سوخت های رایج دیگر، از جمله ذغال سنگ، نفت و گاز طبیعی، به مراتب پیچیده تر و متمایزتر است. چرخه سوخت اورانیوم را چرخه سوخت هسته ای نیز می‌گویند. چرخه سوخت هسته ای از دو بخش انتهای جلویی و انتهای عقبی ( front end , Back end ) تشکیل شده است. انتهای جلویی چرخه، مراحلی است که منجر به آماده سازی اورانیوم به عنوان سوخت رآکتور هسته ای می‌شود و شامل استخراج از معدن، آسیاب کردن، تبدیل، غنی سازی و تولید سوخت است.
هنگامی که اورانیوم به عنوان سوخت مصرف شد و انرژی از آن به دست می‌آمد، انتهای عقبی چرخه آغاز می‌شود تا ضایعات هسته ای به انسان و محیط زیست آسیبی نرسانند. این بخش عقبی شامل انبار داری موقتی، بازفرآوری کردن انبار نهایی است.
اکتشاف و استخراج
ذخایر طبیعی اورانیوم، سنگ معدن اورانیوم است که براساس مقدار قابل استحصال از معدن محاسبه می‌شود. با تکنیک‌ها و روش های زمین شناسی، معدن اورانیوم شناسایی می‌شود و نمونه هایی از سنگ معدن به آزمایشگاه فرستاده می‌شود. در آنجا، محلولی از سنگ معدن تهیه می‌کنند و اورانیوم ته نشین شده را مورد بررسی قرار می‌دهند تا بفهمند چه مقدار اورانیوم را می‌توان از آن معدن استخراج کرد و چقدر هزینه می‌برد.
اورانیوم موجود در طبیعت معمولاً از دو ایزوتوپ u-235 و u-238 تشکیل می‌شود که فراوانی آنها به ترتیب 71/0 درصد و 28/99 درصد است.
هنگامی که معدن شناسایی شد، به سه روش می‌توان اورانیوم را استخراج کرد: استخراج از سطح زمین، استخراج ازمعادن زیرزمینی و تصفیه در معدن. دو روش نخست همانند دیگر روش های استخراج فلزات هستند، ولی در روش سوم که در ایالات متحده استفاده می‌شود، سنگ معدن در خود معدن تصفیه می‌شود و اورانیوم بدست می‌آید. سنگ معدن اورانیوم معمولا از اکسید اورانیوم (u3o8) تشکیل شده است و غلظت آن در سنگ معدن بین 05/0 تا 3/0 درصد تغییر می‌کند.
البته این تنها منبع اورانیوم نیست. اورانیوم در برخی معادن فسفات با منشأ دریایی نیز وجود دارد که البته فراوانی بسیار کمی دارد، به طوری که حداکثر به 200 ذره در میلیون ذره می‌رسد. از آنجایی که این معادن فسفات مقادیر انبوهی تولید دارند، می‌توان اورانیوم را با قیمت معولی استحصال کرد.
آسیاب کردن
پس از استخراج سنگ معدن، تکه سنگ‌ها به آسیاب فرستاده می‌شود تا خوب خرد شده، خرده سنگ هایی که با ابعاد یکسان تولید شود. اورانیوم توسط اسید سولفوریک از دیگر اتم‌ها جدا می‌شود، محلول غنی شده از اورانیوم تصفیه می‌شود و خشک می‌شود. محصول به دست آمده، کنستانتره جامد اورانیوم است که کیک زرد نامیده می‌شود.
تبدیل
کیک زرد جامد است، ولی مرحله بعد ( غنی سازی ) از تکنولوژی بخصوصی بهره می‌برد که نیازمند حالت گازی است. بنابراین کنستانتره اکسید اورانیوم جامد طی فرآیندی شیمیایی به هگزافلورایداورانیوم ( UF6 ) تبدیل می‌شود. UF6 در دمای اتاق جامد است، ولی در دمایی نه چندان بالا به گاز تبدیل می‌شود.
غنی سازی
برای ادامه یک واکنش زنجیره هسته ای در قلب یک رآکتور آب سبک، غلظت طبیعی اورانیوم 235 بسیار اندک است. برای آنکه UF6 به دست آمده در مرحله تبدیل، به عنوان سوخت هسته ای مورد استفاده قرار گیرد، باید ایزوتوپ قابل شکافت آن را غنی کرد. البته سطح غنی سازی بسته به کاربرد سوخت هسته ای متفاوت است. برای یک رآکتور آب سبک، سوختی با 5 درصد اورانیوم 235 مورد نیاز است؛ در حالی که در یک بمب اتمی، سوخت هسته ای باید حداقل 90 درصد غنی شده باشد.
غنی سازی با استفاده از یک یا چند روش جداسازی ایزوتوپ های سنگین و سبک صورت می‌گیرد. در حال حاضر، دو روش رایج برای غنی سازی اورانیوم وجود دارد که عبارتند از انتشار گاز و سنتریفوژ گاز.
در روش انتشار گازی ( دیفیوژن )، گاز طبیعی UF6 با فشار بالا از یک سری سدهای انتشاری عبور می‌کند. این سدها که غشاهای نیمه تراوا هستند، اتمهای سبک تر را با سرعت بیشتری عبور می‌دهند، در نتیجه UF6235 سریع تر از UF6238 عبور می‌کند. با تکرار این فرآیند در مراحل مختلف گازی نهایی به دست می‌آید که غلظت u235 بیشتری دارد. مهم ترین عیب این روش این است که جداسازی ایزوتوپ های سبک در هر مرحله نرخ نسبتاً پایینی دارد، لذا برای رسیدن به سطح غنی سازی مطلوب باید این فرآیند را به دفعات زیادی تکرار کرد که این، خود نیازمند امکانات زیاد و مصرف بالای انرژی الکتریکی است و به دنبال آن هزینه عملیات نیز بسیار افزایش خواهد یافت.
در روش سانتریفور گاز، گاز UF6 طبیعی را به مخزن هایی استوایی تزریق می‌کنند و گاز را با سرعت بسیار زیادی می‌چرخانند. نیروی گریز از مرکز موجب می‌شود UF6235 که اندکی از UF6238 سبک تر است، از مولکول سنگین تر جدا شود.
این فرآیند در مجموعه ای از مخزن‌ها صورت می‌گیرد و در نهایت، اورانیوم با سطح غنی شده مطلوب به دست می‌آید. هر چند روش سنتریفوژ گازی نیازمند تجهیزات گرانقیمتی است، هزینه انرژی آن نسبت به روش قبلی کمتر است.
امروز فناوری های غنی سازی جدیدی نیز توسعه یافته است، که همگی بر پایه استفاده از لیزر پیشرفت کرده اند. این روش‌ها که روش جداسازی ایزوتوپ با لیزر بخار اتمی (AVLIS) و جداسازی ایزوتوپ با لیزر مولکولی (MLIS) نام دارند، می‌توانند مواد خام بیشتری رادر هر مرحله غنی کنند و سطح غنی سازی آنها نیز بالاتر است.
ساخت میله های سوخت
تولید میله سوخت، آخرین مرحله انتهای جلویی در چرخه سوخت هسته ای است. اورانیوم غنی شده که هنوز به شکل UF6 است، باید به پودر دی اکسید اورانیوم (UO2) تبدیل شود تا به عنوان سوخت هسته ای قابل استفاده باشد، پودر UO2 سپس فشرده می‌شود و به شکل قرص در می‌آید. قرص های در معرض حرارت با دمای بالا قرار می‌گیرند تا به قرص های سرامیکی تبدیل شوند. پس از طی چند فرآیند فیزیکی، قرص هایی سرامیکی با ابعاد یکسان حاصل می‌شود. حال، متناسب با طراحی رآکتور و نوع سوخت مورد نیاز، این قرص های کوچک را در دسته دسته کرده و در لوله ای بخصوص قرار می‌دهند. این لوله از آلیاژ بخصوصی ساخته شده است که در برابر خوردگی بسیار مقاوم است و در عین حال از رسانایی حرارتی بسیار بالایی برخوردار است. حال میله سوخت آماده شده است و برای استفاده در رآکتور به نیروگاه فرستاده می‌شود.
انتهای عقبی چرخه سوخت هسته ای: مدیریت زباله های هسته ای
در نیروگاه هسته ای هم مثل دیگر فعالیت های بشری، ضایعاتی تولید می‌شود که به دلیل حساسیت مضاعف زباله های رادیواکتیو، مدیریت زمان ضایعات باید تحت قوانین و محدودیت های خاصی صورت بگیرد.
در هر هشت مگاوات ساعت انرژی الکتریکی تولید شده در نیروگاه هسته ای، 30 گرم زباله رادیواکتیو به وجود می‌آید. برای تولید همین مقدار برق با استفاده از زغال سنگ پر کیفیت، هشت هزار کیلوگرم دی اکسید کربن تولید می‌شود که در دما و فشار جو، 3 استخر المپیک را پر می‌کند. می‌بینید حجم زباله های رادیواکتیو بسیار کمتر است، ولی خطر آنها به مراتب بیشتر است و مراقبت از آنها به مراتب بیشتر است و مراقبت از آنها ضرورتی تر و دشوارتر. زباله های رادیواکتیو براساس مقدار و نوع ماده رادیواکتیو به 3 گروه تقسیم می‌شوند:
الف- سطح پایین: لباس حفاظتی، لوازم، تجهیزات و فیلترهایی که حاوی مواد رادیواکتیو با عمر کوتاه هستند. این‌ها نیازی به پوشش حفاظتی ندارند و معمولاً فشرده شده یا آتش زده می‌شوند و در چاله های کم عمق دفن شده و انبار می‌شوند.
ب- سطح متوسط: رزین ها، پس مانده های شیمیایی، پوشش میله سوخت و مواد نیروگاههای برق هسته ای جزو زباله های سطح متوسط طبقه بندی می‌شوند. اینها عموما عمر کوتاهی دارند، ولی نیاز به پوشش محافظ دارند. این زباله‌ها را می‌توان درون بتون قرار داد و در مخزن زباله‌ها گذاشت.
ج- سطح بالا: همان سوخت مصرف شده راکتورها است و نیاز به پوشش حفاظتی و سردسازی دارند. مراحل مدیریت این ضایعات عبارتند از:
انبارداری موقتی
سوخت مصرف شده که از رآکتور خارج می‌شود، بسیار داغ و رادیواکتیو است و تشعشع و یونهای فراوانی را می‌تاباند. از این رو باید هم آن را سرد کرد و هم از تابیدن پرتوهای رادیواکتیو آن به محیط جلوگیری کرد. در کتار هر رآکتور، استخرهایی برای انبار کردن سوخت مصف شده وجود دارد. این استخرها، مخزن هایی بتونی مسلح به لایه های فولاد زنگ نزن هستند که 8 متر عمق دارند و پر از آب هستند. آب هم میله های سوخت مصرف شده را خنک می‌کند و هم به عنوان پوششی حفاظتی در برابر تابش رادیواکتیو عمل می‌کند. به مرور زمان، شدت گرما و تابش رادیواکتیو کاهش می‌یابد، به طوری که پس از چهل سال، به یک هزارم مقدار اولیه ( زمانی که از رآکتور خارج شده بود ) می‌رسد.
بازفرآوری انبارنهایی
3 درصد سوخت مصرف شده در یک رآکتور آب سبک را ضایعات بسیار خطرناک رادیواکتیو است. این مواد را می‌توان با روش های شیمیایی از یکدیگر جدا کرد و اگر شرایط اقتصادی و قوانین حقوقی اجازه دهد، می‌توان سوخت مصرف شده را برای تهیه سوخت هسته ای جدید بازیافت کرد.
کارخانه هایی در فرانسه و انگلستان وجود دارند که مرحله بازفرآوری سوخت نیروگاههای کشورهای اروپای و ژاپن را انجام می‌دهند. البته این کار در ایالات متحده ممنوع است.
رایج ترین شیوه بازفرآوری، purex نام دارد که مخفف عبارت جداسازی اورانیوم و پلوتونیوم است. ابتدا میله های سوختی را از یکدیگر جدا می‌کنند و در اسید نیتریک حل می‌کنند؛ سپس با استفاده از مخلوطی از فسفات تری بوتیل و یک حلال هیدرو کربن، اورانیوم و پلوتونیوم مصرف نشده را جدا می‌کنند و به عنوان سوخت جدید به مراحل تهیه سوخت می‌فرستند. ضایعات هسته ای سطح بالا را پس از جدا سازی، حرارت می‌دهند تا به پودر تبدیل شود. پس از فرآیند که آهی کردن خوانده می‌شود، پودر را به شیشه مخلوط می‌کنند تا ضایعات را در محفظه ای محبوس کنند. این فرآیند شیشه سازی نام دارد. شیشه مایع برای ذخیره سازی درون محفظه هایی از جنس فولاد ضد زنگ قرار می‌گیرند و این محفظه‌ها را در منطقه ای پایدار ( از نظر جغرافیایی ) انبار می‌کنند. پس از یک هزار سال، شدت تابش های رادیواکتیو ضایعات هسته ای به مقدار طبیعی کاهش پیدا می‌کند. این نقطه تا به امروز، انتهای چرخه سوخت هسته ای است.
http://edu.tebyan.net/Physics/nuclear-energy/11.htm

۲۵۷- آلبرت اینشتین و آیت‌الله العظمی بروجردی

چگونه یک حدیث، اینشتین را شگفت‌زده کرد؟

 «آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله‌ علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگ Die Erklarung» (به معنای بیانیه) که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کامل‌ترین ومعقول‌ترین دین دانسته است

این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی است. اینشتین در این رساله «نظریه نسبیت» خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتاب‌های شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده «نسبیت» را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده‌اند

یکی از این حدیث‌ها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می‌کند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز می‌گردند مشاهده می‌کنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است».

 

اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه «نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می‌نویسد. اینشتین همچنین در این رساله «معاد جسمانی» را از راه فیزیکی اثبات می‌کند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» می‌داند: E = M.C22 >> M = E /C

یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره می‌تواند عینا به تبدیل به ماده و زنده شود

اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ «بروجردی بزرگ» یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ «حسابی عزیز» یاد کرده است.

اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری می‌شود

این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل‌سازی بنز و به بهای 3 میلیون دلار از یک عتیقه‌فروش یهودی خریداری کرد

دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط‌ شناسی رایانه‌ای چک شده و تأیید گشته است.

 

۲۵۶- سایت حرفه ای برای برزک

 

«مرتضی لاجوردی

با سلام خدمت شما.
دوست عزیز اینجانب در فکر راه اندازی یه سایت حرفه ای برای شهر برزک خودمون هستم.یه سایت با امکانات کامل. : تالار گفتمان و گالری عکس و ...
اما خودم وقت مدیریت کردن اون رو ندارم.
من می تونم کار طراحی و ثبت هاست و دامنش رو انجام بدم و فقط به چند نفر عضو فعال احتیاج داره که توش کارکنن و مدیریتش کنن.
من همه این کارارو می کنم و شما هم در صورت تمایل و علاقه می تونی مدیریتش کنی.
اگه تمایل داشتی می تونی منو خبرم کنی.

آدرس ایمیل من :

info@smlhost.com
morya_l@yahoo.com

خودتون رو معرفی کنین ممنون می شم.

آی دی :
morya_l

خبرم کن منتظرم.»

مطالب این وبلاگ توسط  افراد زیر ارائه می گردد:

۱- سید محسن

۲- امیرحسین

۳- مجید رفیعی

۴- جواد جهانی

۵- معصومه کوهساحلی

۶- معصومه شائمی

و...

هماهنگی این وبلاگ به عهده اینجانب مجید رفیعی می باشد.

ضمن تشکر از نظر شما.

و

اعلام آمادگی

برای راه اندازی این سایت خوب

 

۲۵۵- فاجعه غزه و سکوت جامعه بین الملل


خبرگزاری فارس: جامعه بین الملل به رهبری ایالات متحده و اتحادیه اروپا به رهبری مدعیان آزادی، حقوق بشر و دموکراسی با وجود آگاهی از وضعیت نوار غزه، سکوتی مرگبار را در برابر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس به فلسطین و لبنان اتخاذ کرده اند و بر اساس قاعده "شتر دیدی ندیدی" عمل می کنند.
 

امروز جامعه جهانی با چشم خود شاهد اقدامات وحشیانه و ددمنشانه ای است که رژیم اشغالگر قدس بدان مبادرت می ورزد. این رژیم بعد از سلب حقوق سیاسی، تاریخی و قانونی مردم فلسطین، این بار ساده ترین حقوق انسانی آنها را زیر پا می گذارد.
جامعه بین الملل، کمیته چهارجانبه بین المللی و نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد بیش از هر طرف دیگری از جمله جهان عرب و حتی تشکیلات خودگردان از مقدار مواد غذایی، داروی و سوخت موجود در نوار غزه آگاه است و می داند که "اسرائیل" کنترل تمامی چیزهایی که وارد نوار غزه شده یا از آن خارج می شود، را در دست دارد و این کنترل حتی کالاهایی را که از طریق تونل های مخفی وارد نوار غزه می شود و تامین کننده نیازهای بازار محلی است، را نیز در بر می گیرد.

جامعه بین الملل به رهبری ایالات متحده و اتحادیه اروپا به رهبری مدعیان آزادی، حقوق بشر و دموکراسی با وجود آگاهی از وضعیت نوار غزه، سکوتی مرگبار را در برابر تجاوزات رژیم اشغالگر قدس به فلسطین و لبنان اتخاذ کرده اند و بر اساس قاعده "شتر دیدی ندیدی" عمل می کنند.

اربابان جامعه بین الملل در توجیه جنایت های نظامیان رژیم اشغالگر قدس علیه ملت فلسطین، تداوم حملات موشکی فلسطینیان را بهانه می کنند، موشک هایی که از آغاز شلیک شان به سمت شهرک های همجوار نوار غزه تا کنون تنها چند کشته بر جای گذاشته است.
اظهارات توجیهی اربابان جامعه بین الملل در مورد جنایت های اشغالگران قدس نشان می دهد که رژیم صهیونیستی به حکم اینکه یک رژیم نژادپرست به شمار می رود، به روند اقدامات تروریستی خود علیه شهروندان فلسطینی ادامه می دهد و قوانین و منشورهای بین المللی را زیر پا می گذارد.

اربابان جامعه بین الملل و "اسرائیل" به خوبی می دانند که شلیک موشک به سمت شهرک های صهیونیست نشین همجوار نوار غزه بهانه ای است که دولت عبری در هر زمان بخواهد از آن استفاده می کند ؛ زیرا در شرایط کنونی، حماس تمایلش را برای برقراری آتش بس و توقف حملات موشکی اعلام کرده است، ولی باز هم تجاوزات رژیم صهیونیستی متوقف نشده است. مطمئنا هدف اشغالگران این نیست که روند شلیک موشک هایی را متوقف کنند که تنها تاثیری سیاسی دارند و در جهت روحیه بخشی به مبارزان هستند ؛ بلکه هدف متوقف ساختن مقاومت ملت فلسطین است.

رژیم اشغالگر قدس از سال 1993 یعنی از زمان امضای توافق نامه صلح با سازمان آزادیبخش فلسطین در شهر اسلو تا سال 2007 یعنی زمان برگزاری کنفرانس آناپولیس ثابت کرده است که هرگز به توافقات خود با گروه های مقاومت فلسطین پایبند نیست ؛ بلکه با تشدید موج تجاوزات خود به دنبال آن است تا گروه های فلسطینی را به واکنش وا دارد و از این واکنش به عنوان بهانه ای برای تحقق اهداف تاکتیکی و استراتژیک خود استفاده و واقعیت هایی جدیدی را در جغرافیای سیاسی فلسطین خلق کند و امتیازات سیاسی هر چه بیشتری از فلسطینیان، به ویژه از گروه هایی بگیرد که حاضر نیستند "اسرائیل" را به رسمیت بشناسند.

شایان توجه است که تداوم روند محاصره و موج تجاوزات وحشیانه نظامیان اشغالگر قدس به نوار غزه تمامی بهانه هایی که دولت ایهود اولمرت از آن برای توجیه اقداماتش استفاده می کند، فاقد اعتبار می سازد ؛ زیرا آنچه این دولت بدان مبادرت می ورزد، شدیدترین شکل مجازات جمعی و آشکارترین نوع نقض حقوق بشر است، حقوقی که بر اساس آن یک ملت حق موجودیت دارد، می تواند در سرزمین خود زندگی کند، سرنوشتش را به دست خود رقم بزند و استقلال داشته باشد.

تجاوزات اخیر صهیونیست ها به نوار غزه با هدف تشدید چالش داخلی موجود در فلسطین صورت گرفت ؛ زیرا "اسرائیل" از یک طرف فلسطینی خاص در مقابله با طرف دیگر حمایت می کند.

سیاست راهبردی رژیم صهیونیستی از همان زمان تشکیل، به ویژه بعد از امضای توافق نامه اسلو در سال 1993 در راستای تخریب وحدت ملی فلسطینیان و ایجاد تفرقه میان گروه های فلسطینی بوده است تا اینکه گروه های مذکور موفق به اجرای پروژه ملی فلسطین که ناظر بر کسب آزادی و استقلال برای فلسطینیان است، نشوند.

توجه به این نکته ضروری می نماید که ائتلاف کابینه رژیم صهیونیستی به خاطر شدت اختلافات سیاسی در داخل کابینه، احتمال عقب نشینی جنبش شاس از آن و تهدید فراکسیون بازنشستگان با شش کرسی برای خروج از دولت دچار تزلزل شده است ؛ زیرا تشکیل دولت در رژیم صهیونیستی منوط به ایجاد یک ائتلاف سیاسی است و سیاستمداران صهیونیستی به خوبی از ماهیت ائتلافی دولت استفاده می کنند تا به نوعی خود را از پایبندی به تصمیمات بین المللی یا توافقات صلح برهانند.

این سوال مهم مطرح می شود که اهداف اصلی اشغالگران از حمله به نوار غزه چیست؟ در جواب باید گفت:

1 ـ دولت اولمرت که از هیچ سیاست و موضعی شفاف در قبال آنچه به نام فرصت های پیشبرد روند صلح شناخته می شود، بهره مند نیست با تمسک به این بهانه که در صدد مقابله با تروریسم فلسطینی (مقاومت) است، می خواهد تمامی بسترهای صلح را از بین ببرد.

2 ـ تجاوزات مستمر به نوار غزه، به رژیم صهیونیستی این امکان را می دهد تا به روند ساخت شهرک های صهیونیست نشین تداوم بخشد ؛ زیرا ادامه تجاوزات باعث می شود تا فکر رهبران و گروه های فلسطینی تماما معطوف به متوقف ساختن روند تجاوزات صهیونیستی و مقابله با پیامدهای سیاسی و انسانی آن شود.

از سوی دیگر، تداوم تجاوزات رژیم اشغالگر قدس باعث می شود تا گروه مذاکره کننده تشکیلات خودگردان برای ادامه مذاکره در تنگنا قرار گیرد و در همین حین، صهیونیست ها نیز از فرصت پیش آمده برای تداوم روند ساخت شهرک های صهیونیست نشین، وارد آوردن تلفات جانی به فلسطینیان و مجازات شهروندان استفاده می کنند.

3 ـ رژیم صهیونیستی با به شکست کشاندن طرح های امنیتی و اقتصادی دولت مشروع فلسطین، در جهت گسترش نابسامانی های امنیتی می کوشد.

4 ـ دولت اولمرت در صدد است تا با افزایش اقدامات تروریستی و خشونت آمیز خود علیه فلسطینیان که ضعیف ترین طرف در معادله مناقشه اعراب و رژیم صهیونیستی هستند، در اقدامات افراطی گرایانه خود گوی سبقت از تندروهای صهیونیست در داخل و خارج مناطق اشغالی برباید و بر شکستی که در جنگ لبنان متحمل شده، سرپوش بنهد.

5 ـ رژیم صهیونیستی در صدد است تا جنبش حماس را تضعیف نماید و از سوی دیگر، نمی خواهد دستاوردهای مهم و استراتژیکی که از راهگذار شکاف میان فتح و حماس کسب کرده است، از دست بدهد.

امروز دیگر بر همگان روشن است که سیاست آمریکا و رژیم صهیونیستی در قبال مسئله فلسطین دو روی یک سکه است و هدف استراتژیک واشنگتن و تل آویو تحمیل صلح به منطقه می باشد ؛ البته این صلح بر اساس دیدگاه صهیونیست ها است که اساس آن نیز صلح در مقابل صلح و همچنین عقب نشینی از بخش کوچکی از اراضی اشغالی 67 جهت تشکیل کشور فلسطینی فاقد استقلال است. ضمنا در این صلح جایی برای بازگشت آوارگان فلسطین به میهن شان وجود ندارد و فلسطینیان باید با قدس شرقی نیز خداحافظی کنند.

دیگر وقت آن رسیده است تا کشورهای عربی و تشکیلات خودگردان اعتراف کنند که رژیم اشغالگر قدس به دنبال صلح نیست و واشنگتن نیز به خاطر برقراری صلح، هرگز حاضر نیست که همپیمان بزرگش را تحت فشار قرار دهد. انتظاری که امروز از عرب ها وجود دارد، آن است که در حساب ها و مواضع سیاسی خود در قبال مسئله صلح با رژیم صهیونیستی تجدید نظر کنند ؛ زیرا تمایل به برقراری صلح باید با اقدامات عملی به ویژه از سوی طرف قوی تر همراه باشد، طرفی که تا امروز هیچ گونه رغبتی برای اجرای خواست جامعه بین الملل و مفاد توافق نامه های امضا شده نشان نداده است.
امروز تمامی گروه های فلسطینی، به ویژه فتح و حماس وظیفه دارند تا به منظور اجرای برنامه ملی فلسطین با هم متحد شوند ؛ چرا که تداوم شکاف کنونی میان دو گروه بزرگ و مهم فلسطینی به معنای تسلیم شدن در برابر پروژه صهیونیسم در فلسطین است.
.................................................................................
منبع:مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین

۲۵۴- پیدایش اسرائیل از نگاهی دیگر



در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی (1) سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند که روابط به اصطلاح نژادی که میان یهودیان موجود است یک "ملیت" یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح "ملت یهود" حقوق ملی عادی اعطا می کند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یک دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود که اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فکر تشکیل یک حکومت خود مختار در فلسطین که یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال 1882 پا گرفت.
با آنکه اروپا از کمک به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم کوشش هایی که در سالهای 1882-1897 انجام گرفت, یهودیان کمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت کردند. برنامه یهودیان عملا به شکست انجامید.

برای ریشه یابی علل شکست طرح اولیه , نخستین کنگره صهیونی (2) در اوت 1897 در بازل سوئیس تشکیل شد. ریاست این کنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی که در کنگره بازل اعلام شد این بود:"هدف ما ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است. این کانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد."

باید دانست که از زمانی که برنامه بازل در سال 1897 تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه بالتیمور که در سال 1942 انجام یافت؛ صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح "کانون" را بر لفظ صریح "دولت" ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ "دولت" بدون شک موجب می شد مخالفتهایی در محافل مختلف برانگیخته شود. در پایان کنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اینطور می نویسد: "اگر بخواهم کنگره بازل را در یک جمله خلاصه کنم (والبته این کاری است که علنا نخواهم کرد) باید بگویم که در بازل من دولت یهود را بنیان نهادم. لکن اگر این مطلب را امروز اعلام کنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف 50 سال آینده محققا دیگر بر کسی پوشیده نخواهد ماند.
برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یک استعمار و یک یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشکیل گشت."تراست کوهرنیال یهود (1897) ,کمیسیون استعمار, کولونیزاسیون (1898), صندوق ملی یهود (1908), دفتر فلسطین (1908) و کمپانی برای رشد و توسعه زراعی در فلسطین (1908) از نخستین ابزار هایی بودند که سازمان های صهیونیستی بنیان نهادند.
فعالیت های دیگری نیز در حال انجام بود. لابی صهیونیستی مدام در حال رایزنی با انگلستان بود تا اجازه دهد یک مستعمره نشین صهیونیست خود مختار در شبه جزیره سینا مستقر گردد اما این فعالیت ها بی نتیجه ماند. چرا که دولت انگلیس می ترسید با حضور صهیون ها در آن جا اغتشاش پیش آید که به ضرر دولت بریتانیای کبیر تمام می شد.

مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از 30 سال کوشش و فعالیت پیشرفت بسیار کمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل می دادند و تنها شامل یک درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.

یهودیان فلسطین حتی 8 درصد کل جمعیت فلسطین را هم تشکیل نمی دادند و به زحمت 2.5 درصد از زمین های فلسطین را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهانی دور نمای تازه ای برای صهیونیست ها ترسیم شد. جنگ جهانی اول عامل اتحادی شد که در سال 1917 میان امپریالیسم بریتانیا و استعمار صهیونی برقرار گردید. این اتحاد در طی 30 سال بعد از 1917 دروازه های فلسطین را بر روی مستعمره نشینان صهیونی باز کرد و زمینه را برای خرید و غصب املاک خلق عرب فلسطین و اخراج آنها مهیا ساخت و دست آخر مقدمات ایجاد دولت استعماری صهیونی را در سال 1948 مهیا ساخت. بخش عمده ای از فلسطین تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود. گرچه این امپراطوری نیز غیر مستقیم اهداف و منافع انگلستان را تامین می کرد.

در بهار 1916 با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زیاد شدن قدرت ها, موافقت نامه های سری بر سر تقسیم سرزمین های عثمانی میان انگلیس, فرانسه و روسیه تزاری تنظیم گردید. این عهد نامه مقرر می ساخت که بخش اعظم فلسطین باید بین المللی شود. انگلیس که ضعیف شده بود با این توافق سخت مخالفت می کرد و با حمایت از صهیونیست ها می خواست از نفوذی که آنها در ایالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قیومیت بین المللی فلسطین را منتفی سازد. دائما به گوش صهیونیست ها می خواند که باید به بسط برنامه استعمار در فلسطین پرداخت. در آغاز صهیونیست ها بصورت گروه های کوچکی به فلسطین وارد می شدند و اهداف سیاسی, استعماری خود را در زیر پرده ی انگیزه های مذهبی یا انسانی مخفی کرده بودند.

در این هنگام اعراب فلسطینی می پنداشتند که این مهاجران زائرانی هستند که تمایلات مذهبی آنها را به "ارض مقدس" کشانده و یا پناهندگانی هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپای شرقی رانده شده اند و در جستجوی پناهگاهی در فلسطین هستند. نتیجه این شد که اعراب فلسطین از این گروه ها صمیمانه و برادرانه استقبال کنند.
شیوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جای خود را به سو ظن و ناراحتی داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنین تحریم محصولات اعراب تنفر عمومی را برانگیخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسیونالیستی و سیاسی برنامه بسیار وسیع صهیونیست ها نشده بودند.

انگلیس پس از آن که از کارهای ابتدایی فارغ گردید در تاریخ 2 نوامبر 1917 با صدور "اعلامیه بالفور" خط مشی سیاسی خود را بطور رسمی روشن ساخت. در این اعلامیه انگلیس متعهد می شد که از استقرار یک کانون ملی یهود در فلسطین حمایت کند. صهیونیست ها هم بیکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قیومیت فلسطین را به بریتانیا بدهد. همچنین انگلیس یک یهودی را به عنوان کمیساریای فلسطین انتخاب کرد. سازمان جهانی صهیونی را به عنوان" آژانس یهود" به رسمیت شناخت و دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت وسیع صهیونیست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهره برداری از اراضی خالصه را به مستعمره نشین های یهودی واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ی" کانون ملی" حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسیس کنند و سازمانی به نام" هاگاتا" ترتیب دهند.

در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمی باز کرد. از این دوره به بعد است که فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد.
در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.

در طی 30 سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست 12 برابر جمعیتی شدند که در 1917 در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی کاملی فراهم آورد. صهیونیست های پولدار زمین های فلسطینیان را به چند برابر قیمت از آنها می خریدند و در این راه از دلال های ایرانی و عربی استفاده می کردند. (برای مثال سید ضیا عامل کودتای 1299 پس از متواری شدن از ایران به فلسطین رفت و به کار خرید زمین برای صهیون ها مشغول شد)

البته انگلیس پیش خود حساب می کرد که این همکاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار که صهیونیسم سعی می کرد جنبش ایجاد یک دولت را تسریع کند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این کار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع کرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین که 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینکار ایالات متحده امریکا گزینه مناسبی بود چرا که جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر 30 سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند که آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینکه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریکایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز کمک های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت کرد. (حال شاید بفهمیم که صهیونیستها با بزرگ کردن کشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می کرده اند).

مطابق برنامه ای که هرتزل در سال 1897 تنظیم کرده بود باید "خلقی را که بر اثر نداشتن کار از همه چیز محروم است به ماورا مرز سوق داد". در سال 1919 هم وایزمن ایجاد کشور یهودی نشین را توصیه کرد و گفت باید در فلسطین همان قدر یهوی باشد که در انگلستان انگلیسی است. هدف صهیونیسم غیر عربی کردن فلسطین بود تا بتواند آنرا صهیونی کند. بعد از سال 1948 و علنی شدن تشکیلات صهیونیسم و دولت آن ,فلسطین به دو بخش امنیتی و غیر امنیتی تقسیم گردید که 90درصد اعراب در مناطق امنیتی به سر می برند. از سال 1948-۱۹۵۳ سلسله قوانینی تصویب شد که مرحله ی جدیدی از استعمار نوین را نوید می داد. محروم شدن مالکان از زمین های خود توسط محاکم و دادن زمین های آنان به یهودیان بدون حق تجدید نظر برای فلسطینیان از این نوع قوانین بود.

پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد.
کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل 1948 کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت. به مثال های قبل باید قتل عام های شهر ها و دهکده های:" ایکریت(1953),عفر قاسم(اکتبر 1962) ,عکا(ژوئن 1956),غزه و خان یونس را نیز اضافه کرد. انگلستان (که باز از در دوستی با صهیون ها درآمده بود) به همراه فرانسه و صهیونیست ها در سال 1956 به مصر حمله کرد. که در شش تصمیم جداگانه از سوی سازمان ملل محکوم شد. صهیونیست ها بیکار نبودند و هر از چند گاهی به فلسطینیان حمله می کردند. حما(آوریل 1961),غلپیه و غزه در دسامبر 1955 و مارس 1962 از این حملات بودند.شورای امنیت هم این حملات را محکوم می کرد!!

فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد. در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.در پایان اکتبر و اوایل نوامبر سال 1956 دولت صهیونی از فرصت استفاده کرد و در هنگامی که فرانسه و انگلیس به مصر حمله کرده بودند قسمتی از صحرای سینا و حاشیه نوار غزه را اشغال کرد و در مقابل درخواست های مکرر سازمان ملل مبنی بر پس دادن زمین های فلسطین و مصر می گفت این نواحی جزو قسمت تاریخی و میراث ملی صهیونیست هاست و تازه ادعا می کرد این سرزمین های اشغال شده فقط قسمت کوچکی از سرزمین اسرائیل است.
در سال 1964 با ایجاد سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) , فلسطین وارد دور تازه ای از حیات خود شد.
گوشه ای از تاریخچه تشکیل اسرائیل را گفتیم.ماجرای جنگ های اعراب و اسرائیل,تشکیل حماس, قراردهای های صلح اسلو و کمپ دیوید,تشکیل مجلس و دولت فلسطینی باشد برای وقتی دیگر...


پاورقی ها:

1-ملی گرایی
2-صهیون نام کوهی است در فلسطین که در غرب آن را صیون میخوانند و چون صهیونیسم اثیره غرب است در نتیجه این تلفظ بیشتر رواج دارد.

منبع: نشریه الکترونیک شرقیان

۲۵۳- اسرائیل چگونه بوجود آمد



در اوائل این قرن، (بریتانیا) بزرگترین دولت استعمارگر را تشکیل مى‏داد، براى جلوگیرى از نفوذ روزافزون (آلمان) که با سرعتى چون برق سراسر دنیا را فرا مى‏گرفت سعى کرد تا سدّى از انسانها در برابر آلمان بسازد، در این زمینه ارتباط هائى با هریک از کشورهاى جهان مانند: هلند، بلژیک، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا به عمل آورد و در سال1907 کنفرانسى از بزرگترین سیاستمداران این کشورها تشکیل داد.
در پایان این کنفرانس که بیش از یک هفته طول کشید چنین اعلام شد: بزرگترین خطرى که ممکن است متوجه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریاى مدیترانه از دست بریتانیا مى‏باشد.
چون این دریا که حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشکیل مى‏دهد در دست مسلمانان است و مسلمانان یک ملّت واحدى هستند و داراى زمینهاى وسیع و منابع سرشارى مى‏باشند و احتمال مى‏رود که این ملّت بزرگ یک باره بپا خواسته و از قید اسارت، خویش را آزاد کرده، لذا به کشورهاى بزرگ توصیه مى‏شود که این ملّت واحد را متلاشى کرده و از اتّحاد و بیدارى آنها جلوگیرى کنند و در مرحله اوّل بایـد آفریـقا را از آسیا جـدا و منفصل کرد و هرگونـه اتحادى را بین این دو قاره از بین برد(1).
این نخستین عاملى بود که دولتهاى استعمارى را به فکر ایجاد یک دولت کاملاً اختلافى، آن هم در کنار دریاى مدیترانه انداخت، ولى تنها این را نمى‏توان دلیل وجود اسرائیل دانست، زیرا یک عامل دیگرى هم در این امر سهیم بود و آن عامل دین بود.
ریشه‏هاى این عامل را در سه هزار سال پیش باید جستجو کرد، یهود سالى که از فلسطین خارج شدند یعنى درست، سه هزار سال پیش بر فراق فلسطین گریه و زارى کردند، (حائط مبکى) یا دیوارف نفدبه و گریه شاهد زنده براین گفتار است، این دیوار که در شهر بیت‏المقدّس است، ناظر گریه و زارى‏هاى زیادى بوده، که آخرین آنها، گریه‏هاى شوقى بود که از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شکست مسلمانان، پاى آن شنیده شد(2).
البته به قول بزرگترین تاریخ دادن عربى آقاى (فلیب حتى) در تاریخ نامى از دولت اسرائیل برده نشده است(3).
ولى (بن گوریون)(4) مى‏گوید: لازم نیست که نام اسرائیل در تاریخ درج شده باشد، همین قدر کافى است که ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهاى خود بنا کرده‏ایم ما نام اسرائیل را از عصر یسوعا براین شهر نهادیم و در تاریخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (یهوذا) است.
هنگامى که ما ازاین شهر بسیار کوچک خارج شدیم، آن را در اعماق قلبهایمان حمل کردیم و تا به حال نام هریک از کوه‏ها، درّه‏ها و شهرهاى آن را در ذهن داریم(5).
در سال 117 (بارکوخیا) بنى اسرائیل را جمع کرد و آنها را براى تأسیس دولتى در فلسطین دعوت کرده ولى شکست خورد و این آرزو را به گور برد.
پس از این، حرکات مسلحانه براى تأسیس دولتى در این منطقه بسیار واقع شده ولى هیچ یک پیروز نگشته، تا آن که در سال1897 در شهر بال واقع در سوئیس کنفرانسى به ریاست (تیو دور هرتسل) تشکیل شده تا اولین گامها را براى ایجاد آن دولت بردارند.
هرتسل در سال1895 کتابى به نام (دولت یهود) به رشتهٴ تحریر در آورد و در آن از یهود خواسته بود که دولتى در فلسطین یا آرژانتین تأسیس کنند(6).
این کتاب که سر و صداى زیادى در جهان آن روز بپا کرد، به هرتسل فهماند که این پیشنهاد موافقان زیادى دارد و لذا فورا به ترکیه مسافرت کرده و از سلطان عبدالحمید درخواست کرد که در مقابل دریافت مبالغ زیادى، به یهود اجازه بدهد تا وارد فلسطین شوند(7). ولى چون سلطان عبدالحمید، این پیشنهاد را رد نمود، هرتسل به بریتانیا متوسل شد و بالاخره بریتانیا را راضى کرد که صحراى سینا را بدهد، چند مهندس یهودى با همکارى مهندسین انگلیسى براى کاوش به صحراى سینا رهسپار مصر شدند ولى چون زمینهاى صحراى سینا شن زار بود از آن صرف نظر کرده و براى استعمار فلسطین، نقشه‏هاى جدیدى ریختند.
درست در همین روزها بود که جنگ جهانى اوّل شروع شد (1914م) و نگرانى عجیبى، جهان و به خصوص یهود را فرا گرفته بود.
این جنگ که نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناک به نظر مى‏رسید، یک نوید بسیار درخشنده‏اى براى یهود بود و در همان وقت که رهبران انگلیسى از ترس، خواب نمى‏رفتند، یهود، در کمال آرامش و خوشحالى بسر مى‏بردند، زیرا بریتانیا سعى مى‏کرد آمریکا را داخل جنگ کند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولى چون سیاست آمریکا بدست یهود بود، احتیاج شدیدى به آنها پیدا کرد.
یهود که براى یک چنین روزى دقیقه شمارى مىکردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند که در مقابل آن که بریتانیا دولتى براى یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را به هر طورى که شده داخل جنگ کنند.
(جیرالدکى اسمیت) مى‏گوید: بدون شک یگانه کسى که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود، نقشه این دسیسه بزرگ را در یک خانه بسیار کوچک واقع در حومه شهر لندن بدست آقاى (جیمس مالکولم) کشیده شد و سرانجام به پیروزى رسید(8).
و با این عمل بزرگترین پیروزى را در درجه اوّل نصیب یهود و در درجه دوّم نصیب بریتانا کرد.
(جیمس مالکولم) در خاطرات خود مى‏نویسد: در موضوع وارد شدن آمریکا در جنگ اوّل، من نقش مهمّى را دارا بودم و با سفرهاى متعدد خود به آمریکا، فرانسه و بقیه شهرهاى اروپائى و نشر مقالات مفصلى در مجله تایمز لندن و روزنامه‏هاى آمریکا توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم.
و از طرف دیگر مذاکرات بسیار وسیعى با رؤساى یهود در آمریکا و رهبران سیاسى آن کشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال1917م آمریکا را وارد جنگ کردم(9)در این وقت آقاى (حاییم وایزمن) رهبر صهیونیستها با آقایان (روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بلفور) فشار آوردند که فورا تصویب نامه‏اى براى حکومت یهود در فلسطین، صادر کنند. بریتانیا هم که قبلا یک چنین وعده‏اى به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف کرد که صورت این عهدنامه را طورى بنویسد که یهود را راضى کرده و عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند
باز مالکولم مى‏نویسد: قبل از آن که پیش نویسى نوشته و عهدنامه‏اى مطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماینده (شریف حسین) امیر حجاز ملاقات کرده و موضوع را چنین شرح دادم: مى‏دانید که اگر آمریکا وارد جنگ نشود براى شما و ما بسیار زیان‏آور تمام خواهد شد و چون رؤساى یهود و صهیونیستها حاضر شده‏اند در مقابل آنکه بریتانیا تصویب‏نامه‏اى مبنى بر آن که یهود بر جزئى از فلسطین حکومت داشته باشند، آمریکا را به حومه جنگ بکشند....
بنا بر این از شما خواهش مى‏شود که در این باره از هرگونه تحریک عواطف و احساسات مردم جلوگیرى کنید.
البته من چندین بار هم با (لورنس) ملاقات کردم، او نیز موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود. در این وقت بریتانیا از دکتر (وایزمن) که سمت رهبرى صهیونیستها را داشت خواهش کرد که تصویب نامه‏اى را او بنویسد.
(وایزمن) تصویب نامه را از زبان بلفور وزیر امور خارجه خطاب به روچیلد یهودى چنین نوشت:
عزیزم آقاى روچیلد:
حکومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن براى یهود در فلسطین مى‏نگرد و براى تسهیل آن منتهاى کوشش خود را مبذول خواهدداشت ولى نباید حقوق مدنى، سیاسى و دینى طوائف غیر یهودى مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسى و پستهاى برجسته‏اى که یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود.
سپس آن را به قاضى (براندیس) در واشنگتن تلگراف کرده تا موافقت (ویلسن) را بگیرد. و پس از آن که ویلسن بر آن موافقت کرد (آرثر جیمس بلفور) که وزیر خارجه بریتانیا بود، آن را به امضاء رسانده و بدست روچیلد یهودى ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد.
این عهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، یعنى درست یکسال پیش از سقوط خلافت اسلامى و احتلال فلسطین از طرف انگلیس، به امضاء رسید. ولى مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آن با خبر شدند(10).
در سال1920 دولت بریتانیا اعلام کرد از این به بعد حکومت نظامى فلسطین به حکومت مدنى مبدّل خواهد شد.
یهود که منتظر یک چنین روزى بودند، فورا تصویب نامه‏اى را به امضاء سران کنفرانس حلفاء (متفقین) که در (سان ریمو) به تاریخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده که در آن چنین آمده بود: باید فلسطین را در یک موقعیّت ادارى و سیاسى قرار داد که یهود براى تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادى را داشته باشد و حکومت انتداب، هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و براى این موضوع توصیه مى‏شود که کابینه‏اى براى رسیدگى به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسکن و کار بدهد و امتیازات شرکتها را اولاً به یهود بدهند تا براى تأسیس چنین میهنى بتوانند به نحو احسن کوشش کنند.
این تصویب نامه را سازمان ملل متحد که خود دست نشانده یهود بود(11)، در سال1922 تصویبب کرد و فورا بریتانیا آقاى (هربرت صموئیل) یهودى را بعنوان نماینده سامى بریتانیا به فلسطین اعزام داشت.
صموئیل که مدّت پنجاه سال در فلسطین بود تعداد ششصد هزار یهودى مهاجر را در این منطقه سکونت داد و پستهاى مهم را به آنها واگذار کرد و هرچه زمین بود، با سرنیزه از عربها خریدارى کرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجى را منحصرا به یهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع کرد، در صورتى که تسهیلات فراوانى براى خـریدارى اسلـحه نسبت به یـهود مبذول داشت(12).
فورد مى‏گوید: اگر جهان مى‏دانست، یا به او اجازه مى‏دادند که مردم دنیا بدانند چگونه یهودیان زمینهاى فلسطین را از دست عربها بیرون آوردند، چنان نفرت و بى‏زارى نسبت به یهود در دل آنها ایجاد مى‏شد که هرگز از یاد نمى‏رفت و بدون شبهه تمام کارها با معرفى (صموئیل) نماینده بریتانیا انجام مى‏گرفت، ولى مگر ممکن بود کسى از این واقعه‏ها و دزدیها و آدم‏کشیها صحبتى به زبان آورد؟
حتّى یکى ازکارمندان دولت بریتانیا وقتى خواست به دولت خود گزارشى راجع به زمین دزدى یهود بدهد، فورا از وظیفه خود برکنار شد(13).
از شروع جنگ جهانى اوّل همه فهمیدند که چه کاسه‏اى زیر نیم‏کاسه مخفى است و لذا (شریف حسین) امیر مکّه نامه‏اى در14/ژوئیه/1915 به رهبران بریتانیا نوشته و از آنها درخواست کرد که مرزهاى کشورهاى عربى را تعیین کنند، در این زمینه نامه‏هائى رد و بدل شده و سرانجام بریتانیا به شریف حسین اطمینان داد که فلسطین جزو کشورهاى عربى و مرزهاى آن محفوظ خواهد بود(14).
ولى آیا بریتانیا به وعده خود وفا کرد؟
آقاى عبدالله التل مى‏نویسد: قوانین بریتانیا در زمان انتداب، تمام درها را به روى مهاجرت یهود به فلسطین گشوده بود، بطورى که آقایان یهودى پیش از آن که از شهرهاى خود در آلمان و پولندا و آمریکا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطینى داده مى‏شد! در صورتى که عربهائى که از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده بودند و سالهاى درازى در آنجا سکونت داشتند اجنبى محسوب مى‏شدند!
و از طرف دیگر تمام قواى بریتانیا براى حمایت از یهود در تحت اختیار آنها بود! و براى سرکوب و جلوگیرى از هرگونه شورشى از طرف عربها پایگاه نظامى و قدرتى در شرق اردن به وجود آورد تا آن که دولت اسرائیل بدون هیچ دغدغه و دردسرى تشکیل شود(15)!
تا اینجا بریتانیا نقش خود را خوب بازى کرد و از این به بعد مى‏بایستى آمریکا وارد کار بشود و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس گردید و این افتخار بزرگ نصیب او گشت.
نویسنده معروف انگلیسى (دوجلاس رید) مى‏نویسد: در اواخر جنگ جهانى دوّم (ترومان) رئیس جمهورى اسبق آمریکا در خواست کرد که تعداد100000 یهودى به فلسطین مهاجرت نمایند، فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند، با آن که همین آقاى ترومان در سال1947 در پارلمان آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز راضى نیست که سرنوشت ملّتى بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هر آنچه آقاى مارشال وکیل وزارت امور خارجه خواست خطرهاى تقسیم شده را به آقاى ترومان گوشزد کند و او را از این کار منصرف سازد فایده نبخشید و پیش از آن که قواى نظامى بریتانیا از فلسطین خارج شوند یعنى در14/ مى/1948 دولت آمریکا به اسرائیل اعتراف کرد.
این اعتراف حتّى نسبت به نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانى بود.
در اثر این اعتراف ناگهانى جنگ خونینى میان عربها واسرائیل شروع شده و مارشال استعفا داد.
در همین زمان سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و براى رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه قطع نامهٴ تقسیم را صادر کرد. به موجب این قطع‏نامه، مقرّر شد، صحراى (نقب) در اختیار یهود و (جلیل) دست عربها باشد. سازمان ملل براى اجراى این قطع‏نامه، آقاى (کونت برنادوت) را به فلسطین اعزام کرد و چون عربها حاضر نشدند صحراى نقب را به یهود واگذار کنند برنادوت پیشنهاد کرد، که اگر عربها راضى نیستند، نقب را به یهود بدهند، بر یهود لازم است که (جلیل) را گرفته و از نقب صرف نظر کنند، در اثر این پیشنهاد یهود آقاى برنادوت را بدون هیچ‏گونه مقدمه‏اى کشتند و با آن که برنادوت نماینده سازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نیویورک از رئیس عصابهٴ (اشترن) (قاتل برنادوت) استقبال شایانى بعمل آورد. و عجیب آن که هرکس از شخصیّتهاى آمریکا با قرارداد تقسیم مخالفت مى‏کرد، فورا کشته مى‏شد و یا از منصبش برکنار مى‏شد، مثلاً (جیمس فرستال) که یکى از مخالفان قرارداد تقسیم بود وکیل وزارت جنگ بود اوّل او را از منصبش برکنار نمود، در اثر فشارهاى گوناگون یهود خودکشى کرد(16).

این را هم به تاریخ باید اضافه کرد که سران لشکرهاى عربى در آن جنگ خیانت کردند و در عوض آن که زمینهاى فلسطین را از یهود بگیرند، زمینهاى زیادى را هم به آنها دادند و در نتیجه، جنگ به نفع یهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمى‏شد یهود فقط بر3/5 میلیون دونم سیطره داشتند و حال آن که پس از جنگ، زمینهاى اسرائیل به (27.027.023) دونم رسید(17).
و آوارگان این جنگ1000000 انسان بودند!
و تمام اموال و دارائى که از مسلمانان گرفتند بیش از 95.000.000.000 ریال در سال منافع او بوده است(18)!
اسرائیل پس از جنگ تعداد202 قریه را تغییر داد و بیش از200 مسجد را خراب کرد و اکثر مقابر را نبش نمود و حتّى سنگهاى روى آنها را دزدیده و به یهود فروخت(19).
ناگفته نماند که پس از قیام اسرائیل نخستین کشورهائى که آن را به رسمیّت شناختند، آمریکا و انگلیس، سپس شوروى سابق و رفقاى آن بودند!
و به گفته علوبه: شوروى سابق و آمریکا در هیچ موضوعى اتفاق نکردند جز در به رسمیّت شناختن اسرائیل(20)!
بنا بر این اگر سؤال شود: (اسرائیل چگونه به وجود آمد)؟
در جواب باید گفت: (با نیرنگ آمریکا و بریتانیا و غفلت مسلمانان و تلاش یهود)!


پی نوشت:
1 ـ (قضایانا فى‏الامم المتّحدة)، تألیف خیرى حماد، صفحه126.
2 ـ (الأیام الحاسمة قبل معرکة المصیر)، تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.
3 ـ (تذکرة عودة)، تألیف ناصرالدین نشاشیبى، صفحه15.
4 ـ نخست وزیر اسبق اسرائیل.
5 ـ همان مدرک، صفحه16.
6 ـ (تاریخ الحرکة الصهیونیة)، تألیف دکتر آلن تایلر.
7 ـ همان مدرک.
8 ـ (قضایانا فى‏الامم المتحدة)، صفحه128.
9 ـ (دراستان فى‏الفضیلة)، صادره لندن1953.
10 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه239.
11 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب (When Prophets Speak)، تألیف لیتمان روزنتال یهودى مراجعه شود.
12 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه242.
13 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه154.
14 ـ تفاصیل این نامه‏ها در کتاب (فلسطین والضمیر الانسانى) صفحه101 درج شده است.
15 ـ (خطرالیهودیة العالمیة على‏الاسلام والمسیحیة)، صفحه243.
16 ـ به کتاب (فى جهة ما جنوب السویس)، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود.
17 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه307.
18 ـ تذکرة عودة، صفحه29.
19 ـ اضطهاد العرب، جامعة الدول العربیة، چاپ قاهره1955 م.
20 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى) تألیف علوبه.

بر گرفته از کتاب دنیا بازیچه یهود

منبع: www.mouood.org

۲۵۲- بیت المقدس از ظهوراسلام تا قرن بیستم

     

پس از بعثت حضرت محمد (ص)، در سیزده سال اول بعثت که پیامبر در مکه زندگی میکرد، مسجدالاقصی در بیتالمقدس قبله اول مسلمین بود و پس از مهاجرت به مدینه در سال دوم در مسجد بنی سلمه در شهر مدینه، به فرمان خداوند، قبله مسلمین از مسجدالاقصی به مسجدالحرام (خانه کعبه در مکه) تغییر یافت که شاید خلع سلاح کردن یهود بخاطر اینکه مسلمانان را به دلیل نماز گزاردن به قبله آنان تحقیر میکردند از مهمترین دلایل آن بوده است. پس از رحلت پیامبر، در زمان خلیفه اول، او سپاهی را روانه سوریه و فلسطین کرد که با درگذشت او، در زمان خلیفه دوم سوریه و بیتالمقدس به دست مسلمین افتاد و رومیان در آنجا شکست خوردند. اهالی شهر مقاومت زیادی کردند اما طولانی شدن محاصره و مشکل غذا و شیوع بیماری و... آنان را مجبور به تسلیم شدن کرد. خلیفه دوم با مرکب و لباسی بسیار ساده وارد شهر شد که تعجب اهالی را برانگیخت و قرارداد صلح منعقد شد. خلیفه نسبت به اهالی رفتار بسیار ملایمی داشت و از آن سال (یعنی سال 15 هجری) فلسطین در دست مسلمانان بود. در معاهده صلح، مسیحیان در اعمال مذهبی خود آزاد بودند. ساکنان این شهر را عمدتاً مسلمانان عرب تشکیل میدادند و برای مسلمانان نیز قدس بخاطر اینکه قبله اول بود بسیار معزز و مقدس شمرده میشد.

از سال 1095 م (488 هـ ق) با تهاجم اروپائیان علیه مسلمانان جنگهای صلیبی آغاز شد که تا حدود نزدیک به دو قرن ادامه یافت. اگر چه این جنگ علتهای گوناگونی داشت مانند انتقام جوئی دنیای مسیحیت از پیشرفتهای مسلمین در غرب و نیز طمع ثروت شرق از سوی اروپائیان و اعتقاد به رفتن به بهشت از طریق وصال تربت عیسی و... اما یکی از علتهای جنگهای صلیبی را، مورخین، مسئله فلسطین و شهر بیتالمقدس و خراجگزار بودن مسیحیان این شهر برای مسلمانان و احتمالاً رفتار نامساعد با آنان میدانند. در قرون وسطی که از سال 395م، یعنی زمان تجزیه امپراطوری روم باستان به روم غربی و روم شرقی آغاز میشود و به سال 1435 م، با فتح قسطنطنیه بدست سلطان محمد فاتح خاتمه مییابد اروپا مرکز فرمانروائی مستبدانه کلیسا بود. پاپ برای آغاز جنگ دست به حیله زد و کشیشان شایع کردند که علائم ظهور عیسی در فلسطین آشکار شده است. به همین دلیل عده زیادی از مسیحیان برای تماشای ظهور عیسی روانه بیت المقدس شدند و کشیشان هر سال وعدهی ظهور را به سال دیگر موکول میکردند و بدین ترتیب بر عده زائرین افزوده میشد. در همان اوایل کار، یکی از پاپها که با هفتصد زائر عازم بیتالمقدس شده بود از جزیزه قبرس به اروپا بازگشت و شایع کرد که مسلمین مانع ورود او به این شهر شده اند. با چنین تمهیداتی نایره جنگی افروخته شد که حدود دو قرن قربانی گرفت و بدنبال آن هفتصد هزار نفر از فقرا و توده های مردم به همراه عدهای از شوالیه های به سوی قدس به حرکت درآمدند و در بین راه بر جمعیت آنان افزوده میشد که به روایتی به میلیونها نفر رسیدند اما پس از سه سال جنگ و غارت و پیشروی تدریجی فقط چهل هزار نفر به بیت المقدس رسیدند و بقیه یا در جنگ با مسلمانان کشته شدند و یا از بیماری جان باختند.

پس از محاصره طولانی بیتالمقدس و نبردی سخت، عاقبت صلیبیون وارد شهر شده و دست به قتل عام زدند و همه چیز را بعنوان غنیمت بردند. گودافر، فرماندهی آنان که بعد شاه فلسطین شد در گزارش به پاپ مینویسد: "اگر میخواهید بدانید با دشمنانی که در بیتالمقدس به دست ما افتادند چه معاملهای شد همینقدر بدانید که افراد ما در معبد سلیمان در لجهای از خون مسلمانان میتاختند و خون تا زانوی اسب میرسید". مسیحیان بدین سان تا 90 سال بر فلسطین حکومت کردند. در مراحل پایانی جنگ دوم صلیبی (1149-1147 م) مطابق با 544-542 هـ صلاحالدین ایوبی صلیبیون را تار و مار کرد و بیتالمقدس را باز پس گرفت و آنها را از سوریه و مصر و سایر بلاد اخراج کرد. نیروهای کمکی همچون سیل از اروپا به صلیبیون میپیوستند و جنگ را ادامه میدادند تا اینکه جنگ سوم صلیبی آغاز شد (1192-1189 م/ 588-585 هـ ق). پاپ که سقوط بیتالمقدس را سبب تحقیر شدن مسیحیان میدانست فتوای جهاد صادر کرد. امپراطوران و پاپها بخاطر این شکست اختلافات خویش را کنار گذاشتند و پادشاهان فرانسه و انگلیس رأساً وارد جنگ شدند و فتوحاتی به دست آورده و قتل عام دیگری از مسلمانان به راه انداختند که شرح وحشیگریهای آنان در تواریخ اروپائیان از جمله تاریخ آلبرماله و تاریخ گوستاولوبون و... آمده است.

پس از مرگ صلاحالدین ایوبی، سلسله ایوبی پا برجا ماند و در اروپا نیز پس از کشمکشهای فراوان پاپها با سلاطین، سرانجام پاپ "انیوسان" سوم، سلاطین را تکفیر و حکم جهاد با مسلمین را صادر کرد و پس از بالغ بر سه سال که از صلح میگذشت، آتش جنگ دوباره برافروخته شد. صلیبیها قسطنطنیه را فتح کرده و پادشاهی برای آن برگزیدند و جنگ چهارم نیز خاتمه یافت. آتش جنگ پنجم (1217-1221 م= 614-618 هـ ق) به تحریک پاپ "انیوسان" و جانشین او مجدداً برافروخته شد. پاپها از پادشاهان اروپائی خواستند که بیتالمقدس را نجات دهند اما آنها نپذیرفتند و پاپ حکم جهاد علیه مسلمین را صادر کرد. در جنگ پنجم، صلیبیها شکست خورده و به سرزمین خویش بازگشتند. جنگ ششم نیز به تحریک پاپ "انوریوس" سوم، به وقوع پیوست. فردریک پادشاه آلمان، ابتدا دعوت پاپ را پذیرفت اما بعد پشیمان شد و مورد تکفیر پاپ قرار گرفت. فردریک پاپ را توقیف نمود و خودش عازم بیتالمقدس شد. بدلیل اختلافات شدیدی که میان سلاطین ایوبی وجود داشت مسلمانها قرارداد صلح با صلیبیها بستند که بیتالمقدس را به آنان بسپارند ولی مسجدالاقصی دست مسلمین باشد.

هفتمین جنگ صلیبی (248-1254 م = 646-652 هـ ق) با تهاجم سن لوئی در 1248 م به مصر آغاز گردید. چون صلیبیون در غزه شکست خورده بودند، لوئی نهم در صدد جبران آن بود اما شکست خورد و دستگیر و زندانی شد و پس از پرداخت غرامت هنگفت به مسلمانان آزاد گردید. پس از هفتمین جنگ صلیبی و مرگ آخرین پادشاه ایوبی، ممالیک (غلامان) حدود سه قرن زمام امور را در دست گرفته و بیتالمقدس را نیز در اختیار گرفتند و با سپاه مغول که یورش به سرزمینهای اسلامی را آغاز کرده بود و عازم تسخیر بیتالمقدس بود جنگیدند و آنها را شکست دادند و بازماندگان صلیبیها را در عکا نیز نابود ساختند. از سوی دیگر سلسله عثمانی با جنگهای طولانی و فتوحات زیاد عثمان غازی در نبرد با مغولها و یونانیان، پایهگذاری شد. عثمان در 727 هـ ق مطابق با 1326 م درگذشت و جانشینان او به حکومت رسیدند تا نوبت به سلطان محمد فاتح رسید. سلطان محمد فاتح در سال 1453 م مطابق با 857 هـ شهر قسطنطنیه را که مهمترین مرکز اقتدار صلیبیون و پایتخت روم شرقی بود فتح کرد و صلیبیون را تا پشت دروازههای اروپا تعقیب نمود و فتوحات خویش را در اروپا، آسیا و افریقا ادامه داد. فتح قسطنطنیه نقطه عطفی در تاریخ اروپا بود و همانطور که با جنگهای صلیبی دانش و تمدن مسلمین به اروپا راه یافت، این حادثه نیز نقطه پایانی بر قرون وسطی بود و منشأ تحولات عظیم رنسانس و پس از آن گردید و قسطنطنیه به مدت پانصد سال تبدیل به پایتخت امپراطوری عثمانی ترک شد.

پس از آن پیشرفتهای مهمی در صنعت و ادب و معماری؛ کشورداری و عمران و آبادانی در سرزمین عثمانی انجام شد و دول اروپائی نیز در هراس دائم از آن بسر میبردند. با پیدایش سلسله صفویه در ایران که مذهب تشیع را مذهب رسمی ساخت و با دسیسههای آشکار و پنهان دولتهای اروپائی بویژه انگلیس جنگهای خونینی میان ایران و عثمانی به وقوع پیوست که آنهم متجاوز از دو قرن بطول انجامید و درست در هنگامی که اروپا نهضت عملی و فرهنگی خود (رنسانس) را پس از صلح با عثمانی آغاز کرده بود دنیای اسلام گرفتار شکاف عظیمی شد و قدرت مسلمین در این نبردهای طولانی فرسوده گردید و آنان بجای دفاع از تمدن اسلام به جنگ داخلی و کینه های مذهبی میاندیشیدند.

منبع: http://www.mouood.org/

۲۵۱- اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیزم جهانی

(اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیزم جهانی)

صهیونیزمZionism) 1)، جنبش قوم یهود، برای ایجاد جامعه و کشور خودمختار یهودی در فلسطین می باشد. نام این جنبش از کوه «صهیون» (آرامگاه داود نبی) گرفته شده که در بیت المقدس قرار دارد و نام آن رفته رفته، در روزگار باستان، نماد سرزمین فلسطین شده است. با این که یهودیان پس از ویرانی اورشلیم در سال 70 میلادی به دست رومیان، در سراسر جهان پراکنده شدند، اما، وحدت دینی و فرهنگی خود را حفظ کردند و در ملت های دیگر حل نشدند. و بدین جهت در طول تاریخ، به عنوان یک اقلیت دینی و گاه نژادی بویژه در کشورهای مسیحی شکنجه و آزار دیدند و به همین دلیل، در طول قرن های دراز، همواره آرزو و وعده ی بازیافت «ارض موعود» را، چنان که موسی علیه السلام آنان را بدان رهبری کرده بود، در خیالشان می پروراندند.

صهیونیزم جدید، صورت دنیوی و ملت پرستانه ای از یهودیت اصلی است. که پس از پیدایش موج تازه ی یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم-Anti-Semitism) در روسیه تزاری، و لهستان و دیگر کشورهای اروپایی، و زیر نفوذ موج جنبش های ناسیونالیست اروپایی در اواخر قرن نوزدهم پدید آمد و هدف تشکیل کشوری یهودی در سرزمین فلسطین بود. انقلاب فرانسه وضع یهودیان را در اروپای غربی بهبود بخشیده، اما در اروپای شرقی تغییری حاصل نشده و بیشتر یهودیان در روسیه و یا در لهستان وضع دشواری داشتند.
در سال 1897 با تشکیل «نخستین کنگره جهانی صهیونیست» در شهر وبال (بازل) سوییس، صهیونیزم به صورت نهضت سیاسی سرتاسری در اروپا درآمد و تئودور هرتسل (1860-1904) سردبیر یکی از روزنامه های معتبر وین، رهبری نهضت را در دست گرفت. هرتسل در جزوه ای که در سال 1896 تحت عنوان «دِر یودن اشتات» (کشور یهودیان) منتشر ساخته بود، خواستار تشکیل کشوری یهودی در فلسطین شده بود.

در آغاز توطئه، در فلسطین که کشوری عرب نشین و تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی (ترکیه) بود، مهاجران صهیونیست، در زمین های خریداری شده تأسیسات کشاورزی ایجاد کردند. از همان ابتدا برای رهبران نهضت صهیونیزم واضح بود که تصرف زمین برای تحقق رؤیاهایشان امری ضروری است. دیری نگذشت که اعراب پی بردند هدف واقعیِ مهاجران یهودی تشکیل کشوری یهودی است؛ لذا شروع به مقابله کردند.
در سال 1901 سازمان جهانی صهیونیست، شرکتی به نام «کرن کایمت» (صندوق ملی یهود) تشکیل داد، تا برای مهاجران یهودی زمین بخرد. بر اساس منشور این سازمان، صندوق می بایست در فلسطین، سوریه و دیگر مناطق عثمانی (ترکیه) واقع در آسیا و شبه جزیره سینا، زمین خریداری کند و آن را به عنوان دارایی انتقال ناپذیر مردم یهود حفظ کند.
عقیده ی هرتسل این بود که تصرف زمین و اخراج اعراب جنبه های تکمیلی نهضت صهیونیزم هستند و عقیده داشت که اخراج اعراب از فلسطین لازم و ضروری است.
کشور بریتانیا علاقه مندی خود را به این امر نشان داد؛ بدین سان در سال 1839 یک کنسولگری در بیت المقدس (اورشلیم) باز کرد و به اعضای کنسولگری دستور داد از یهودیان حمایت کنند.
وقتی که در سال 1840 موج خشونت های ضد یهودی در دمشق بالا گرفت، انگلستان حمایت از یهودیان را در فلسطین تشدید کرد. پس از مرگ هرتسل در سال 1904«خائیم وایزمن»(2) (1874-1952) رهبری این حرکت را به عهده گرفت. وایزمن که شیمی دان بود در طول جنگ جهانی اول برای دولت انگلستان تحقیقات نظامی می کرد و "لرد بالفور" وزیر خارجه وقت آن کشور، وی را در نیروی دریایی سلطنتی انگلستان به استخدام در آورده بود.
وایزمن نیز مانند هرتسل عقیده داشت که حمایت از صهیونیزم به نفع بریتانیا تمام می شود. زمانی که انگلستان در جریان جنگ جهانی اول بخشی از سرزمین های متعلق به امپراتوری عثمانی را به چنگ آورد، وایزمن نیز به تلاش هایش افزود و در سال 1917 لرد بالفور را متقاعد ساخت که لایحه ای اصولی برای دفاع از صهیونیزم به کابینه ارائه دهد. به درخواست بالفور، وایزمن و «لرد روچیلد» که سرپرستی فدراسیون صهیونیست را در انگلستان به عهده داشت، پیش نویس لایحه را طی نامه ای برای روچیلد فرستاد. در این نامه آمده بود که: «انگلستان نسبت به استقرار وطن ملی برای یهودیان در فلسطین نظر مساعد دارد».
افزون بر این مسایل، جنگ جهانی اهمیت نفت را نشان داده بود و انگلیس قصد داشت که یک لوله ی نفتی از حوزه های نفتی عربی واقع در غرب حیفا بکشد.

«سرمارک سایکس»، کارشناس انگلیسی امور فلسطین، صهیونیزم را ابراز توسعه ی نفوذ انگلستان در خاورمیانه می دانست. در سال 1916 سایکس موفق شد، قرارداد سری سایکس – پیکو(3) را در مورد تقسیم امپراتوری عثمانی پس از پایان جنگ، منعقد کند. این قرارداد به انگلستان حق می داد که بندری در حیفا بسازد و خواستار تسلط مشترک انگلستان و فرانسه به فلسطین بود. دولت انگلیس از رقابت فرانسه واهمه داشت و تصور می کرد که حضور یهودیان تحت الحمایه انگلستان در فلسطین به لندن کمک خواهد کرد تا تسلط بیشتری بر آن سرزمین داشته باشد. و می اندیشید که اسکان یهودیان در فلسطین، پایگاه محکمی برای انگلستان خواهد بود که بتواند توازن را در برابر تسلط فرانسه بر سوریه و لبنان حفظ کند.
در 22 ژوییه 1922 جامعه ی ملل، بنا به درخواست انگلستان به آن کشور در اداره ی فلسطین حکم قیمومیت داد.
حکم یاد شده که حاوی بیانات اعلامیه ی بالفور بود، دقیقاً به همان ترتیب در سال 1917 توسط هیأت وزیران انگلستان تصویب شده بود.
در انگلستان اعتراضاتی علیه صدور این حکم به وقوع پیوست، مبنی بر این که شناسایی اعلامیه بالفور، حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین را از بین خواهد برد.
با اتکا به اعلامیه ی بالفور بود که، صندوق ملی یهود میزان خرید املاک را افزایش داد. در سال 1920، سازمان جهانی صهیونیست، صندوق بنیاد فلسطین را تأسیس کرد تا بودجه ی اسکان یهودیان در سرزمین های خریداری شده را تأمین کند.
سکناگزینان صهیونیست، نیرویی به نام «هاگانا» (نیروی دفاع از خود) سازمان دادند، تا مأمور حفاظت از زمین هایشان باشد.

اعراب فلسطین خود را اتباع امپراتوری انگلستان می دانستند و اعلامیه بالفور را یک تخلف فاحش در اصل تعیین سرنوشت ملت ها که تسلط متفقین اعلام شده بود تلقی کردند.
در اوایل دهه ی 1930 زمانی که احساسات ضد یهود در آلمان رشد می کرد، دولت انگلستان سطح مهاجرت یهودیان را افزایش داد و در نتیجه تعداد یهودیان در فلسطین بین سال های 1931 تا 1935 دو برابر شد. این اقدام باعث شد که جمعیت یهودیان در فلسطین بین 30 تا 40درصد افزایش یابد. با توجه به افزایش جمعیت، انگلستان اجازه داد که املاک جدید و زیادتری خریداری شود.
آژانس یهود در فلسطینِ تحت قیمومیت انگلیس، به کشوری در درون کشور دیگر تبدیل شد و افزون بر مالکیت اراضی متعدد در مقیاس وسیع، بودجه ی کشاروزی را نیز تأمین کرد و دارای تأسیسات تجاری و صنعتی شد.
در سال 1936 واهمه ی اعراب نسبت به این احتمال که آژانس یهود در پی ایجاد دولتی است، منجر به شورش علیه انگلستان شد.
اعراب امیدوار بودند تا از طریق نهضتی که بیشتر به روستاییان متکی بود، بر انگلستان فشار وارد آورند تا مسأله ی مهاجرت یهودیان و خریداری اراضی را متوقف کند. از طرف دیگر در شهرهای عرب، کمیته هایی برای سازمان دهی اعتصابات صنفی تشکیل شد و اعتراض هایی به اعمال انگلیس و اجازه خرید املاک جدید صورت گرفت و اقداماتی نیز برای عدم پرداخت مالیات ها به عمل آمد. سرانجام گروه های عرب به مناطق مسکونی صهیونیست ها حمله بردند که در نتیجه ی آن تعدادی از غیر نظامیان کشته شدند. «هاگانا» که در آن زمان وابسته به آژانس یهود بود، در تلافی به روستاهای عرب حمله کرد که منجر به مرگ تعدادی از غیر نظامیان و تخریب خانه های اعراب شد.
در سال 1937، صهیونیست ها گروه نظامی جدیدی به نام سازمان نظامی ملی تشکیل دادند که هدف آن استفاده از نیروی علنی بیشتر علیه اعراب بود. از جمله اقدامات این سازمان بمب گذاری در بازارهای عرب بود.
انگلستان از سازمان ملل خواستار ارائه ی راه حلی در مورد وضعیت فلسطین شد، پنج کشور عرب از مجمع عمومی سازمان ملل خواستند تا مسأله ی فلسطین را در چارچوب خاتمه ی قیمومیت بر فلسطین و اعلام استقلال آن در نظر گیرد. آنها نگران بودند که درخواست نامحدود انگلستان برای ارائه ی راه حل در مورد حاکمیت آینده ی فلسطین، مجمع عمومی را ترغیب کند که مسأله ی پناهندگان یهودی در اروپا را به وضعیت فلسطین ارتباط دهد.

در 14 مه 1948 انگلستان از اقتدار خود در فلسطین چشم پوشیده و هم زمان با خروج کمیسر عالی انگلیس از فلسطین، یهودیان این کشور به فرماندهی «دیوید بن گورین» رسماً موجودیت حکومت خود را به نام «اسراییل» اعلام کردند.
چند ساعت پس از این اقدام، امریکا و شوروی این رژیم را به رسمیت شناختند، و آژانس یهود صدور اعلامیه ی تأسیس کشور اسراییل را از قطعنامه ی 181 سازمان ملل به عنوان سند شناسایی حق مردم یهود در استقرار کشور مستقل، از سوی سازمان ملل نام برد.
این اعلامیه مرز مشخصی را برای  اسراییل در نظر نگرفته بود، اما آژانس یهود در پیامی به ترومن رییس جمهور وقت امریکا در ترغیب وی به شناسایی رسمی اسراییل اظهار داشت که اعلامیه ایجاد کشور اسراییل در چارچوب مرزهایی قرار دارد که از سوی مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه ی 29 نوامبر 1947 تأیید شده است.
افزون بر قطعنامه ی 181، آژانس یهود در ادعای خود نسبت به فلسطین به حق تعیین سرنوشت و مالکیت باستانی این سرزمین اشاره می کرد و یهودیان مهاجر از ملیت های گوناگون را جانشین عبریان باستانی قلمداد می کرد.
غروب همان روز، چهار کشور: مصر، سوریه، اردن و لبنان به دولت نوظهور اسراییل اعلان جنگ دادند و این اولین جنگ خونین اعراب و اسراییل بود. در اعلامیه ی تشکیل اسراییل، فلسطینی ها که مالک 97درصد از اراضی این کشور بودند با قید عبارت «جوامع موجود غیر یهود» نادیده گرفته شدند. این اعلامیه باعث سرازیر شدن غیر قانونی یهودیان سراسر جهان به فلسطین شد و مورد حمایت «ویلسون» رییس جمهور وقت امریکا نیز قرار گرفت. از سوی دیگر نفرت شدید افکار عمومی جهان از مسایل خونین فلسطین، رژیم تازه متولد شده صهیونیست ها را در انزوا قرار داد.

صهیونیست های مقیم امریکا، نیز فعالیت های خود را تشدید و بر ضرورت تشکیل دولت یهود تأکید کردند. با افزایش آزار و اذیت فلسطینیان، خشم مردم جهان علیه صهیونیست ها بیشتر شد و اعتراض های خود را به سازمان ملل منعکس کردند. پیش از این یعنی در 29 نوامبر 1974، امریکا و شوروی طی یکی از نادرترین توافقات خود طرح تجزیه ی خاک فلسطین را به دو بخش یهودی و عربی پیاده کرده و از سازمان ملل خواستند که این طرح را به تصویب برساند؛ بدین معنی که قیمومیت انگلیس در مورد فلسطین در همان تاریخ خشم و نفرت جهان اسلام را بیش از پیش برانگیخت و تظاهرات خونینی علیه امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق به ویژه علیه صهیونیست ها در بیت المقدس، یافا، حیفا و چند شهر دیگر فلسطین و کشورهای اسلامی برپا شد.
در 8 دسامبر 1947 جامعه ی عرب طی نشستی ضمن اعتراض به اقدام خائنانه سازمان ملل، تصمیماتی برای رویارویی با صهیونیست ها اتخاذ کرد. در سال 1948 جنگنده های مصری ابتدا تل آویو پایتخت اسراییل را بمباران کردند و نیروهای زرهی لبنان از شمال، سوریه و اردن از شرق و مصر از غرب به سوی فلسطین به راه افتادند .

در روزهای نخست نیروهای اردن موفق به اشغال بخش عمده ای از بیت المقدس شدند. شورای امنیت که ادامه ی جنگ را به ضرر صهیونیست ها می دید، در 2 ژوئن سال 1948، در حالی که 19 روز از جنگ می گذشت خواستار آتش بس شد. صهیونیست ها از این آتش بس استفاده نموده با حمایت امریکا و چکسلواکی شروع به تجهیز قوای نظامی خود کردند، و در سپتامبر همان سال یعنی سه ماه بعد، آتش بس را نقض کردند و در داخل فلسطین، هاگانا «نیروی تهاجمی و تدافعی یهود» منطقه «عکا»، جایی که هزاران عرب از حیفا و نقاط دیگر به آنجا پناهنده شده بودند را به گلوله بست و به دنبال آن تیپ هفتم هاگانا شهر «ناصره» را با درگیری به تصرف خود درآورد و حمایت خود را در خارج به سوی مواضع مصر آغاز کرد.
اعراب در جنگ دوم به علت فقدان فرماندهی واحد و عدم هماهنگی های لازم نتوانستند به طور مطلوب پایداری کنند و در نتیجه، جنگ در شرایطی که 6 هزار کیلومتر مربع از اراضی، به اشغال صهیونیست ها درآمده بود با میانجیگری سازمان ملل به پایان رسید.
در بهار سال 1949، اسراییل موافقتنامه های جداگانه ی متارکه جنگ، با مصر، لبنان، ماوراء اردن و سوریه منعقد کرد. اما این موافقتنامه ها پایدار نماند و حمله های اسراییل هر چند وقت یکبار به قسمتی از این کشورها صورت می گرفت. در همان سال، دولت اشغالگر حدود 400 شهر و روستای عرب نشین فلسطین را تخریب و به جای آنها جنگل مصنوعی ایجاد کرد.

به این ترتیب در این جنگ نزدیک به یک میلیون، فلسطینی آواره و به کشورهای عربی منطقه پناهنده شدند و هزاران نفر از سربازان طرفین کشته و زخمی شدند و صهیونیت ها توانستند بر 78درصد کل خاک فلسطین مسلط شوند. از سوی دیگر مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی افزایش یافت و در سال 1951 به اوج خود رسید.
بر اثر جنگ و هم چنین ترور و کشتار فلسطینی ها و فرار آنان از سرزمین آبا و اجدادی مسأله ی آوارگان فلسطین به وجود آمد و این مسأله همچنان زمینه ی جنگ های بعدی یعنی 1956، 1967 و 1973 اعراب و اسراییل را فراهم آورد.
آوارگان فلسطینی با به وجود آوردن «سازمان آزادی بخش فلسطین (PLO)Palestine Liberation Organization» و چندین سازمان چریکی و دسته های مخفی و شبه نظامی از 1967 جنگی سخت و بی امان را با رژیم اشغالگر، چه در داخل خاک آن، چه در سرزمین های اشغالی و در سراسر جهان آغاز کردند و علیه صهیونیزم در جبهه های سیاسی و نظامی به نبرد پرداختند.
صهیونیزم که در میان هواداران غربی یهودیان، جنبشی برای یافتن میهنی برای یهود شمرده می شود، از نظر اعراب و ملت های مسلمان و بخش عمده ی جهان (سایر ملل)، مترادف با تجاوزگری و امپریالیسم و غصب سرزمینی متعلق به ملتی دیگر است و اسراییل (رژیم اشغالگر قدس شریف) متحد نیرومندی برای غرب و امپریالیسم آن در منطقه ی خاورمیانه به شمار می آید.

گروه های تندرو و متعصب یهودیان صهیونیست، خواهان به وجود آوردن یک کشور یهودی از راه قهر و سلطه ی نظامی هستند که باصطلاح «از نیل تا فرات» ادامه داشته باشد. از سوی دیگر در سال های اخیر در جریان مذاکرات باصطلاح صلح در عین حال که فلسطینیان به ظاهر موفقیت هایی در زمینه ی خود مختاری دست یافته اند، از سوی دیگر تلاش غرب به ویژه امریکا به گونه ای است که ملت فلسطین را به سوی سازشی ذلت بار و هم زیستی با دشمن سوق داده و می دهد.
پی نوشت:
1- دانشنامه ی سیاسی، داریوش آشوری، ص 266
2- وایزمن پس از تشکیل دولت غاصب اسراییل اولین رییس جمهور آن کشور شد.
3- سرمارک سایکس از طرف انگلیس و ژرژپیکو از طرف دولت فرانسه قراردادی را که به نام قرارداد سایکس - پیکو معروف شد منعقد کردند.

منبع: http://www.tebyan.net/

۲۵۰- وظایف منتظران امام زمان (ع)

در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) منتظران آن حضرت چه وظایفى بر عهده دارند؟  
 
پاسخ: در تفکر شیعى انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلّم پذیرفته شده، و از آن به عنوان برترین اعمال یاد شده و تأکید شده است که منتظر فرج باشید و از رحمت خدا مأیوس نباشید (به جهت طولانى شدن غیبت) چرا که بهترین اعمال در پیش خداوند انتظار فرج است. از بررسى اخبار و روایات معصومین(علیهم السلام)وظایفى چند در عصر غیبت براى منتظران استفاده مى شود: 1 ـ شناخت حجت خدا و امام زمان (علیه السلام): مهم ترین وظیفه ى یک فرد منتظر تلاش براى کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) است; چرا که انسان بدون شناخت امام و منزلت او نمى تواند وظیفه ى خود را در رابطه ى با او تشخیص دهد. در روایت آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». «هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.» 2 ـ تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقى (خود سازى فردى): منتظر واقعى همیشه در صدد کسب فضایل اخلاقى و آراسته شدن به صفات خوب انسانى است. 3 ـ تلاش براى اصلاح جامعه (خود سازى اجتماعى): تلاش براى برطرف کردن مفاسد اجتماعى از طریق امر به معروف و نهى از منکر و اهتمام براى تربیت نسل مهذّب و کارا و خلاصه آماده سازى زمینه براى ظهور امام زمان (علیه السلام)یکى از وظایف منتظر واقعى است، چون تا زمینه ى ظهور فراهم نگردد امکان ظهور امام زمان (علیه السلام)میسر نخواهد شد. 4 ـ کسب آمادگى هاى فکرى و فرهنگى و نظامى براى یارى امام زمان (علیه السلام): چرا که آن حضرت پس از قیام به یارانى نیاز دارند که حداقل در یکى از عرصه ها بتواند مفید واقع گردد. 5 ـ توبه از گناهان 6 ـ اطاعت و پیروى از نایبان امام زمان (علیه السلام): همان طور که مى دانیم در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) مردم موظفند در تمام کارها و حوادث، به توصیه ى ائمه ى اطهار(علیهم السلام)بویژه امام زمان (علیه السلام) به فقهاى جامع الشرایط ـ که نواب عام آن حضرت هستند ـ مراجعه کنند و به احکامى که آن ها طبق موازین شرعى صادر مى کنند، عمل نمایند. 7 ـ دعا براى سلامتى امام زمان (علیه السلام) و تعجیل فرج ایشان: منتظر واقعى در هر صبح و شام با خلوص نیت از پیشگاه خداى مهربان سلامتى و ظهور امام زمان (علیه السلام)را درخواست مى نماید. 8 ـ صدقه دادن براى سلامتى امام زمان (علیه السلام) 9 ـ انجام اعمال عبادى مانند خواندن نماز و قرآن، زیارت نمودن به نیابت از امام زمان (علیه السلام) 10 ـ توجه به اماکنى که مورد عنایت امام زمان (علیه السلام) است نظیر مشاهد مشرفه، مسجد سهله، مسجد جمکران و ... 11 ـ توسل به امام زمان (علیه السلام) و زیارت آن حضرت با زیارت ها و دعاهایى که در کتب ادعیه مانند مفاتیح الجنان آمده و از آن جمله موارد ذیل است: الف) دعاى عهد که هر روز صبح بعد از نماز خوانده مى شود: اللهم رب النور العظیم و رب الکرسى الرفیع ... ، ب) دعاى اللهم عرفنى نفسک فانک لم ان لم تعرفنى نفسک ... این دعا در عصر روز جمعه خوانده مى شود، ج) دعاى که براى برآورده شدن حاجات ذکر شده است و با این عبارت شروع مى شود: الهى عظم البلاء و برح الخفاء ...، د) دعا براى سلامتى امام زمان (علیه السلام): اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ...، هـ) دعاى حضرت مهدى (علیه السلام) که با این عبارت آغاز مى شود: اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المصیبته ...، و) زیارت آل یاسین. جهت توضیح بیشتر به کتابهاى (وظیفة الانام) و (شیوه هاى یارى قائم آل محمد علیه السلام) مراجعه شود  

آیا نام حضرت مهدى (علیه السلام) در قرآن آمده است؟  
 
پاسخ: قرآن کریم براى معرفى شخصیت هاى الهى گاهى نام آن ها را ذکر مى کند و گاهى ویژگى ها را یادآور مى شود، بدون ذکر نام آن ها. همان گونه که از میان صدو بیست و چهار هزار پیامبر الهى تنها نام حدود بیست و پنج نفر از آن ها در قرآن آمده، و نام دیگر پیامبران در قرآن نیامده است، و همان گونه که نام هیچ یک از امامان معصوم(علیهم السلام)در قرآن نیامده، نام مبارک امام زمان (علیه السلام) هم در قرآن نیامده است: از میان چهارده معصوم تنها نام پیامبر «محمد (صلى الله علیه وآله وسلم)» چهار بار در قرآن آمده است، آل عمران / 144 ـ احزاب / 40 ـ محمد / 2 ـ فتح / 29. اگر بنا بود نام امامى در قرآن بیاید، آمدن نام حضرت على (علیه السلام) سزاوار بود. علت اصلى این که خداوند سبحان در قرآن کریم نام امامان معصوم(علیهم السلام)را ذکر نکرده است، خودش بهتر مى داند، و شاید یکى از علت هاى آن جلوگیرى از تحریف قرآن باشد. در عین حال که اسامى ائمه(علیهم السلام)در قرآن نیامده است، آیات فراوانى در خصوص حضرت على (علیه السلام)، امام زمان (علیه السلام) و دیگر ائمه وجود دارد، که این آیات همراه با احادیثى که در تفسیر و تبیین آن ها وارد شده است، شخصیت امامان معصوم(علیهم السلام)را معرفى مى کند، مانند آیات تبلیغ سوره ى مائده، آیه 67. اکمال دین سوره ى مائده، آیه 3. ولایت سوره ى مائده، آیه 55. مباهله سوره ى آل عمران، آیه 61. تطهیر سوره ى احزاب، آیه 33. سوره ى هل اتى و ... تشکیل حکومت جهانى که بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) خواهد بود. در آیات قرآن مطرح شده است. آیاتى از سوره ى توبه از وصف گسترش اسلام در سطح جهان نوید مى دهد: «... هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهر، على الدین کله ولو کره المشرکون» سوره ى توبه، آیه 3 و سوره صف، آیه 9. مضمون این آیه ـ که پیشگویى گسترش و همه جانبه ى اسلام در سطح جهان است، ـ هنوز تحقق نیافته است، و وعده ى الهى صدق است و من اصدق من الله حدیثنا، نساء / 87. و این در زمان حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام) تحقق خواهد یافت. خداوند سبحان در آیه ى دیگرى مى فرماید: «ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون»،انبیاء / 105. ما پس از ذکر، در زبور نوشتیم که بندگان شایسته ى من وارث زمین خواهند بود. وعده ى مندرج در این آیه هم هنوز تحقق نیافته، و این وعده اشاره به تشکیل حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام)است. آیات دیگرى هم پیرامون حکومت جهانى امام زمان (علیه السلام) در قرآن هست، مانند آیه 55 / نور و آیه 5 / قصص. آیا تنها ذکر نام مهدى (علیه السلام) دردى را دوا مى کند؟ آیا اگر نام حضرت در قرآن برده مى شد، امکان نداشت در طول تاریخ، شیادان و افراد شهرت طلب از آن سوء استفاده نکنند، یا افرادى روى غرض هاى خاص، وجود حضرت را انکار نمایند؟ تجربه ى تاریخى نشان داده است که اگر هم در قرآن صراحتاً نام حضرت برده مى شد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین مهدویت پیدا مى شدند و نام خود را امام زمان و مهدى موعود مى گذاشتند، تا از آب گل آلود ماهى بگیرند و از نام او و انتظار مردم استفاده ى نادرست کنند، مگر خدا نام پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را در انجیل نبرده است؟ ولى گروه هاى مغرض، از آن بهره بردارى ناجوانمردانه کردند. بنابراین، مسأله ى مهم، بیان ویژگى هاى دیگر حضرت است تا افراد آگاه با شناخت آن ها، مهدى واقعى را از مدعیان دروغین مهدویت باز شناسند.  

آیا در دوره غیبت کبرى ملاقات با امام زمان (علیه السلام) ممکن است و چه افرادى و تحت چه شرایطى مى توانند حضرت را ملاقات کنند؟  
 
پاسخ: با توجه به روایاتى که در مورد ملاقات با امام زمان (علیه السلام) وارد شده است، نظر علماء بر این است که در دوره غیبت کبرى ملاقات با امام زمان (علیه السلام)ممکن است. و حکایت هاى زیادى که در زمینه دیدار با امام زمان (علیه السلام) در کتاب ها نقل شده است، مؤید امکان ملاقات با حضرت است. دیدار و رو یا رویى با حضرت به سه صورت ممکن است پیش آید: 1 ـ دیدار حضرت با عنوان غیر واقعى ایشان، به طورى که کاملا براى دیدار کننده، نا شناس باشند. 2 ـ دیدار حضرت با عنوان حقیقى ایشان، بدون اینکه این امر را ملاقات کننده متوجه شود ـ مگر پس از پایان دیدار ـ متوجه باشد. 3 ـ دیدار حضرت با عنوان حقیقى ایشان، و به صورت اختیارى در حالى که دیدار کننده نیز در اثناى ملاقات متوجه این امر باشد، این گونه دیدار بسیار کم نقل شده است مانند ملاقات سید بن طاووس و علامه بحرالعلوم. آرى هر شیعه پاک سرشتى مى تواند آن حضرت را ملاقات کند ولى باید توفیق رفیقش شود، از گناهان و موارد شبهه دار و مشکوک پرهیز کرده و درون خویش را از آلودگى هاى روحى پاک کند، و از طرفى به ایمان و یقین و صفات پسندیده، انجام واجبات و مستحبات نظیر استمرار بر نماز شب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه، دعاى عهد، دعاى فرج، دعاى ندبه، زیارت آل یس و ... و ذکر حق تعالى جان خود را آراسته کرده و در رفع نیازمندیهاى مردم و اصلاح جامعه کوشا باشد، تا نور ولایت در دل او بتابد و توفیق دیدار حضرت نصیبش گردد. مشتاق دیدار امام زمان (علیه السلام) علاوه بر اینکه در خود زمینه ملاقات با حضرت را ایجاد مى کند، باید به نکاتى چند توجه داشته باشد: الف ـ دیدار حضرت یک اصل اساسى و ضرورى نیست; یعنى این گونه نیست که اگر شخصى توفیق دیدار حضرت را پیدا نکرد، مورد عنایت آن حضرت نیست یا از پیروان صادق و شیعیان راستین آن حضرت محسوب نمى شود، زیرا حتى در زمان حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وائمه (علیه السلام) هم شیعیان راستینى بودند که حتى براى یک بار توفیق دیدار نیافتند. آنچه در دوران غیبت اصل اساسى براى یک شیعه است، انتظار صادقانه، ایجاد زمینه براى ظهور حضرت و عمل به تکالیف دینى است. در روایت است که: «هر کس با انتظار قائم (علیه السلام) از دنیا رود، همچون کسى است که در خیمه امام زمان (علیه السلام) و در خدمت او باشد». (بحارالانوار، ج 52، ص 125) ب ـ دل خود را با نور محبت و ولایت ایشان آشنا سازد و براى اطاعت از خداوند به شدت تلاش کند و در راه تحقق این هدف گام بردارد. ج ـ انگیزه هاى مادى و دنیا گرایانه را ترک کند. د ـ از افراط و تفریط و اقداماتى که ضرر قطعى براى روح و جسم او دارد پرهیز کند. هـ ـ از عزلت و کناره گیرى و بى توجهى به مسئولیت هاى اجتماعى دورى گزیند. و ـ از تماس گرفتن با افرادى که در لباس هاى گوناگون، این ابزار مقدّس را دستمایه اهداف دنیایى خویش قرار مى دهند دورى گزیند. ز ـ از تأخیر فیض دیدار به خاطر مصلحت هایى خاص و الهى ناامید نگردد.  


مکان زندگى امام زمان (علیه السلام) کجاست؟ و آیا جزیره خضراء صحت دارد و با مثلث برمودا چه ارتباطى دارد؟  
 
پاسخ: محل زندگى آن حضرت تعیین نشده است، و شاید مسکن معینى نداشته باشد و به طور ناشناس در بین مردم زندگى کند، شاید هم نقاط دور افتاده اى را براى زندگى انتخاب کرده باشد. در احادیث وارد شده است که در موسم حج حاضر مى شود و اعمال حج را به جا مى آورد، او مردم را مى شناسد اما مردم او را نمى شناسند.( [1]- بحارالانوار، ج 52، ص 152، به نقل از دادگستر جهان.) اما در مورد «جزیره ى خضرا» مطالب زیادى نقل شده است و در بین علماى بزرگ و صاحب نظر در این مسأله اختلافاتى وجود دارد. نتیجه ى جمع بندى ها این مى شود که این مسأله مورد اتفاق همه نیست، زیرا طبق حکایت جزیره ى خضرا ـ که از فردى به نام على بن فاضل مازندرانى نقل شده است ـ امام زمان (علیه السلام)اولادى دارند که در جزایر دریاى سفید (بحر الابیض) زندگى مى کنند و با سید شمس الدین که خود را از فرزندان امام (علیه السلام)معرفى مى کند دیدار مى نماید و ... اصل این حکایت در بحارالانوار، ج 52، ص 159 تا 174 آمده است. در هر حال دسته اى از علما آن حکایت را صحیح و معتبر دانسته، و عده اى دیگر آن را مجعول و خالى از حقیقت مى دانند و هر دسته براى ادعاى خود دلایلى ذکر مى کنند; عمده ى دلایل مخالفین آن است که اولا: این حکایت سند صحیحى ندارد لذا نمى توان آن را پذیرفت. ثانیاً: در متن حکایت تناقضاتى به چشم مى خورد از جمله این که فردى به نام سید شمس الدین خود را نایب خاص امام زمان (علیه السلام) معرفى مى کند و مى گوید: من آن حضرت را اصلا ندیده ام، بعد در جاى دیگر خود سید شمس الدین مى گوید: من هر روز صبح جمعه براى زیارت امام زمان (علیه السلام) به آن کوه مى روم ... ثالثاً: در حکایت مزبور ادعا مى شود که در قرآن تحریفاتى واقع شده است، که این حرف با اصول اعتقادى اغلب مسلمانان بویژه شیعیان همخوانى ندارد. رابعاً: در لابه لاى مباحث این حکایت احکامى ذکر شده است که با اعتقادات و احکام فقهى فقهاى شیعه مخالفت دارد. به عنوان مثال: در طى این حکایت خمس مباح دانسته شده است یعنى پرداخت خمس براى شیعیان لازم نیست، در حالى که کسى این مطلب را بیان نمى کند و ... از طرف دیگر کسانى هم خواسته اند جزیره ى خضرا را همان مثلث برمودا معرفى کنند که این موضوع با حوادثى که بعدها رخ داده تکذیب شده است. در این باره کتاب هاى مفیدى تنظیم و منتشر شده است که به نقد و بررسى این مسأله پرداخته اند. به عنوان مثال مى توان به کتاب «جزیره ى خضرا، افسانه یا حقیقت» نوشته ى سید جعفر مرتضى عاملى، ترجمه ى ابوالفضل طریقه دار، و یا به کتاب «جزیره خضراء» تألیف علی اکبر مهدیپور مراجعه نمود.  


حکومت جهانى حضرت مهدى (علیه السلام) چه ویژگیهایى دارد و امام زمان (علیه السلام) چند سال حکومت مى کنند؟  
 
پاسخ: بعد از آنکه مصلحت الهى اقتضاء کرد امام زمان (علیه السلام) از پرده غیبت بیرون مى آیند، دشمنان و ستمگران در مقابل آنحضرت به صف آرایى مى پردازند و جنگهاى سختى پیش مى آید که به لطف خداوند و همّت پیروان صدیق و وفادارشان آن حضرت در همه وقایع علیرغم تحمّل رنجهاى فراوان به پیروزى نائل مى شوند و حکومت عدل الهى را تأسیس مى نمایند که در توصیف آن، ام السلمه از پیامیر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)نقل مى کند: که در سایه حکومت حضرت مهدى (علیه السلام) چنان عدالتى در جامعه مستقر مى شود که زنده ها آرزو مى کنند اى کاش مرده ها زنده مى بودند و از آن عدالت بهره مند مى گشتند. و در مورد دیگر ضمن اشاره به این حقیقت که حضرت مهدى (علیه السلام) بر دلهاى مردم حکومت خواهند کرد مى فرمایند: شما را به مهدى، مردى از قریش بشارت مى دهم که ساکنان آسمان و زمین از حکومت و فرمانروایى او خشنودند ... در دوره حکومت آن حضرت زمین برکات خود را به روى مردم مى گشاید، امنیت بر همه جوامع حاکمیت پیدا مى کند، تعلیم و تربیت و علم و دانش پیشرفت فوق العاده اى پیدا مى کند، در روابط اجتماعى صفا و صمیمیّت رواج مى یابد و ... حضرت کوفه را پایتخت حکومت خود بر مى گزینند و حتى امام صادق (علیه السلام) مى فرمایند: مسجد سهله خانه امام (علیه السلام) خواهد بود یعنى حضرت با خانواده اش در آنجا سکونت خواهند داشت. در زمینه مدّت حکومت آن حضرت اقوال متفاوتى در روایات وارد شده است; در برخى از روایات مدت حکومت امام زمان(علیه السلام)هفت سال، در برخى دیگر هشت سال و در بعضى ده و بیست و یا حتى هزار سال ذکر شده است که جمع نمودن بین این روایات گفته اند سالهاى آن زمان با سالهاى رایج در زمان ما فرق خواهد داشت، چنانکه در بعضى از روایات آمده است که حکومت حضرت هفت سال است و هر سال آن به مقدار ده سال از سالهاى شماست. علامه مجلسى در بحارالانوار درباره اختلاف این روایات مى نویسند: برخى روایات بر تمام مدت حکومت دلالت دارد، برخى بر مدت ثبات و استقرار حکومت، بعضى بر طبق سالها و روزهایى است که ما با آن آشنائیم و بعضى احادیث دیگر بر طبق سالها و ماه هاى روزگار حضرت است که طولانى خواهد بود و ... بااین همه آنچه مسلم است دوره حکومت آنحضرت کوتاه نخواهد بود زیرا با توجه به زحمات فراوانى که انبیاء و ائمه(علیها السلام)در طول تاریخ کشیده اند بعید است نتیجه اش ایجاد یک حکومت 7 یا 8 ساله باشد، آنهم با این همه روایات و توصیفاتى که درباره آن حکومت جهانى از آدم تا خاتم نقل شده است; بهرحال مدّت این حکومت به اندازه اى خواهد بود که طعم عدالت به ذائقه بشریت چشانده مى شود و آنان بعد از تحمل قرن ها بى عدالتى و ستم، به یک جامعه جهانى عادلانه دست مى یابند که مسائلى همچون اقتصاد، بهداشت، امنیت، دانش و صنعت، کشاورزى و ... در حدّ بسیار بالایى از سلامت و رشد و ترقى برخوردار خواهد بود.  

مادر امام زمان (علیه السلام) کیست؟ لطفاً داستان مربوط به ایشان را توضیح دهید:  
 
پاسخ: مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یکى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است که به دنبال یک سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسکرى (علیه السلام) نایل مى گردد. خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است: جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج کند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند ... ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شکست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تکرار شد ... همه پراکنده شدند. همان شب من در خواب دیدم که حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع کرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نکشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند; حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) کردند که او نیز موافقت کرد ... آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسکرى (علیه السلام) در آوردند ... از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به کسى نقل نکردم ولى محبت به امام عسکرى (علیه السلام)باعث شد که کم کم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و ... بالاخره مریض شدم ... چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینکه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و ... به عیادت من آمدند و من از اینکه حضرت عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شکایت کردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه که او فرمودند تکرار کردم; آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این کار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اکنون به انتظار فرزندم عسکرى (علیه السلام)باش که او را نزد تو خواهم فرستاد ... وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینکه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینکه یکى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشکرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین کردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود که توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حکیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند ... پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسکرى(علیه السلام) در آمدم ... و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.  




یاران امام زمان (علیه السلام) چه ویژگیهایى دارند؟  
 
پاسخ: در همه حرکتهاى بزرگ اجتماعى جهت دستیابى به پیروزى، وجود عواملى ضرروى است که از مهم ترین عوامل در پیروزى نهضت ها وجود حامیان دلسوز، مخلص و شجاع است; بر این اساس اگر تمامى حرکتهاى مهم اجتماعى مورد بررسى قرار گیرد به خوبى روشن مى شود که در هر یک از آنها که یاران و حامیان وفادارى وجود داشته است، میزان موفقیت بیشتر بوده است. از آنجا که قیام حضرت مهدى (علیه السلام) نیز در راستاى تکمیل نهضت هاى انبیاء و اولیاء الهى است و در سطح وسیعى واقع خواهد شد لذا وجود یاران آگاه و با استقامت، نقش بسیار مهمى در پیشرفت این حرکت بزرگ جهانى دارد مخصوصاً با توجه به این واقعیت که سنت الهى آن است که این جریان مهم تاریخ بشریت بطور عادى در چهار چوب اصول و قوانین اجتماعى واقع گردد و البته این به آن معنى نیست که امدادهاى الهى وجود نخواهد چرا که «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»( [10] ) همیشه جریان داشته و خواهد داشت و مقدار آن بستگى به میزان اخلاص و تقواى افراد و رهبران حرکتها و نوع جهت گیرى آنها دارد. در مجموعه روایات براى یاران حضرت، مشخصات و ویژگیهایى ذکر شده است که از جمله آنها روایتى است از امام صادق (علیه السلام)که فرمودند: «آنها مردانى هستند که دلهایشان همانند قطعه هاى آهن است، هرگز دچار شک و تردید نمى شوند، در حق خدا از سنگ سخت تر هستند، اگر به کوهها حمله ببرند از جاى بر مى کنند، با پرچمهاى خویش به هر شهرى روى آورند تحت سیطره خود در آورند. بر فراز اسبها چون عقاب چابک و چالاکند. براى تیمّن و تبرّک، زین اسب امام (علیه السلام) را مسح مى کنند و پروانه وار، دور شمع وجودش مى گردند و خود را سپر جان امام قرار مى دهند، شبها را به شب زنده دارى سپرى مى کنند و در سراسر شب نغمه هاى نماز و ذکر و عبادتشان چون صداى زنبور به گوش مى رسد. آنها زاهدان شب و شیران روزند، و در برابر امام عزیزشان کاملا مطیع و تسلیم هستند».( [11] ) در اغلب کتابهاى مربوط به معارف امام زمان (علیه السلام) تعداد یاران مخصوص آن حضرت را سیصد و سیزده نفر معرفى مى کنند که آنها از سراسر عالم در یک شب خود را به طرق مختلف به مکه مى رسانند این عده اولین افرادى خواهند بود که با امام زمان (علیه السلام) بیعت مى کنند و عهده دار فرماندهى لشکر و یا پرچمدار آن حضرت هستند البته بلافاصله پس از اعلام ظهور، دسته دسته مردم به آن حضرت مى پیوندند و انشاءالله جمله «اللهم اجعلنى من انصاره واعوانه والذّابین عنه والمسارعین الیه و ...»( [12] ) مصداق پیدا مى کند. در همان روزهاى اول تعداد یاران حضرت به ده هزار نفر مى رسد و تا تعداد یاران حضرت به ده هزار نفر نرسند عملا قیام نمى کنند و حرکت انقلابى این رهبر بزرگ پس از آن است که کم کم خود مکه و سپس مدینه و ... را فتح مى کنند و زمینه را براى تشکیل حکومت جهانى فراهم مى نمایند. نکته دیگر در مورد یاران حضرت آن است که بر طبق روایتى که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است حدود پنجاه نفر از یاران آن حضرت زن هستند که کارهاى مناسب با ویژگیهاى خودشان را انجام مى دهند.( [13] ) در مورد ترکیب سربازان، حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: اصحاب مهدى (علیه السلام) جوانند و پیر در آنها بسیار کم است همچون سرمه در چشم و نمک درغذا و ...( [14] ) در مورد وطن یاران حضرت نیز تعابیر مختلف وارد شده است، در برخى از روایات آمده است که جمعى از مردم از طرف مشرق خروج کنند و مقدمات حکومت مهدى (علیه السلام) را فراهم سازند. على (علیه السلام) مى فرمایند: آفرین بر طالقان که خداوند در آن گنجهایى نهاده که از طلا و نقره نیست بلکه مردان مؤمنى هستند که بطور شایسته خدا را شناخته اند و در آخر الزمان یاوران حضرت مهدى (علیه السلام) خواهند بود ...( [15] )

مادر امام زمان (علیه السلام) کیست؟ لطفاً داستان مربوط به ایشان را توضیح دهید:  
 
پاسخ: مادر امام زمان (علیه السلام) نرجس خاتون دختر یوشعا پسر قیصر روم از نسل شمعون یکى از حواریین حضرت عیسى (علیه السلام) است که به دنبال یک سلسله وقایع معجزه آسا از روم به سامرّا مى آید و سپس به افتخار همسرى امام عسکرى (علیه السلام) نایل مى گردد. خلاصه سرگذشت ایشان از زبان خودشان بدین شرح است: جدّ من قیصر مى خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادر زاده خود تزویج کند وقتى مجلس عقد برپا شد و قیصر برادرزاده خود را روى تخت مخصوص نشاند ... ناگهان صلیب ها فرو ریخت، پایه هاى تخت شکست و پسر عمویم با حالت بى هوشى از بالاى تخت بر روى زمین افتاد و مجلس به هم خورد ولى باز دستور دادند تا مجلس را از نو سامان دهند تا این مراسم به اجرا درآید ولى همان حادثه دوباره تکرار شد ... همه پراکنده شدند. همان شب من در خواب دیدم که حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدّم اجتماع کرده اند و منبرى از نور در آنجا قرار داده شده است، طولى نکشید پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) و داماد و جانشینان آنحضرت وارد شدند; حضرت عیسى (علیه السلام) به استقبال ایشان شتافتند، حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (خطاب به حضرت عیسى (علیه السلام)) یا روح الله من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام و در این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) کردند که او نیز موافقت کرد ... آنگاه حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفته و خطبه اى خواندند و مرا به تزویج فرزندشان امام عسکرى (علیه السلام) در آوردند ... از خواب بیدار شدم و از ترس، آن واقعه را به کسى نقل نکردم ولى محبت به امام عسکرى (علیه السلام)باعث شد که کم کم رنجور گردم و از خوردن و آشامیدن باز مانم و ... بالاخره مریض شدم ... چهارده شب بعد باز در خواب واقعه عجیب دیگرى دیدم و آن اینکه دیدم دختر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) به همراهى حضرت مریم و ... به عیادت من آمدند و من از اینکه حضرت عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نمى آیند گله و شکایت کردم حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر مى خواهى خداوند، عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید شهادت به یگانگى خدا و نبوّت پدرم پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) بده و من آنچه که او فرمودند تکرار کردم; آنگاه حضرت فاطمه(علیهم السلام)مرا در آغوش گرفتند و این کار باعث بهبودى من شد آنگاه فرمودند: اکنون به انتظار فرزندم عسکرى (علیه السلام)باش که او را نزد تو خواهم فرستاد ... وقتى از خواب بیدار شدم شعف و خوشحالى عجیبى تمام وجود من را فرا گرفته بود تا اینکه از شب بعد امام را پیوسته در خواب مى دیدم تا اینکه یکى از شب ها حضرت فرمودند: فلان روز جدّت قیصر لشکرى را به جنگ مسلمانان مى فرستد تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى و من هم چنین کردم و در نهایت جزو اسیران جنگى به اسارت مسلمانان در آمدم و بالاخره به بغداد آورده شدم و در آنجا بود که توسط نماینده امام على النقى (علیه السلام) یعنى بشر بن سلیمان خریدارى شده به خدمت آنحضرت رسیدم و آنحضرت هم مرا به خواهرشان حکیمه خاتون سپردند، او آموزشهاى به من دادند ... پس از آموزش فرایض دینى و تعلیمات اسلامى به همسرى امام عسکرى(علیه السلام) در آمدم ... و در سال 255 هجرى روز 15 شعبان در سامرّا حضرت مهدى (علیه السلام) از این بانوى بزرگوار متولد شد.  


www.jamkaran.info

۲۴۹- پرسش و پاسخ مذهبی در مورد امام زمان (عج) (۱)

پرسش و پاسخ مذهبی در مورد امام زمان (عج)  (۱)

آیا امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارد؟  
 
پاسخ: در زمینه ى همسر و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) به دو دسته از روایات بر مى خوریم بر اساس این دو دسته از روایات گروهى معتقدند که امام زمان (علیه السلام)همسر و فرزندانى در دوره ى غیبت دارند، و بر طبق بخش دیگرى از روایات عده اى معتقد شده اند امام زمان (علیه السلام)زن و فرزند داشتن شان متیقن نیست. آن کسانى که مى گویند امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارند به سه دلیل تمسک جسته اند: 1 ـ قواعد کلى: یعنى بر طبق احکام اسلام یکى از سنت هاى مهم پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) ازدواج است که امام زمان (علیه السلام) به رعایت سنت هاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)از همه مردم اولى است. 2 ـ روایات: به عنوان مثال سید بن طاووس در جمال الاسبوع مى فرماید: روایتى با سندهاى متصل یافتم که حضرت ولى عصر (علیه السلام) را اولاد بسیارى است در شهرهاى کرانه ى دریا که آن ها هرکدام والى و حاکم اند ... 3 ـ دعاها: در برخى از دعاها نامى از فرزند امام زمان (علیه السلام) به میان آمده است مثل یا مولاى یا صاحب الزمان صلوات الله علیک وعلى آل بیتک ... على اهل بیتک ... روى هم رفته این موارد به زن و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) دلالت دارند. مرحوم کفعمى در کتاب مصباح نقل کرده است که بر طبق روایتى همسر آن حضرت از نسل عبد العزّى پسر عبدالمطلب مى باشد ... 1 ـ لازم به تذکر است که به روایات مذکور از جهات مختلفى ایرادهایى وارد کرده اند که در این باره به کتاب یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) صفحه 141 و 142 و 143 مراجعه کنید. در مقابل دلایلى هم اقامه شده است که آن حضرت حداقل هم اکنون فرزندى ندارد از جمله آنها است روایتى که مسعودى از على بن ابى حمزة ابن السّراج و ابن سعید مکارى نقل مى کند که آن دو مى گویند به خدمت امام رضا (علیه السلام)رسیدیم على بن ابى حمزه عرض کرد «از پدرانت روایت کرده ایم که امام از دنیا نمى رود تا فرزندش را ببیند.» حضرت فرمودند: «آیا در این حدیث روایت کرده اید الاّ القائم» عرض کردند: «بلى»، یا در روایت دیگر دارد: امامى وجود ندارد مگر این که فرزندى دارد جز امامى که حسین (علیه السلام) براى او از قبر بیرون مى آید او فرزند ندارد و ... به هر حال اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسى اخبار و احادیث وارده روایت معتبرى که موجب اطمینان باشد به چشم نمى خورد، یا در عین حال نه زن و فرزند داشتن و نه زن و فرزند نداشتن هیچ کدام با احکام اسلام منافاتى ندارد; چرا که نکات منفى ترک تأهل به جهت برخوردارى امام (علیه السلام) از نیروى عصمت متوجه امام (علیه السلام)نمى باشد. در مورد خصوصیات خاص و دقیق همسر و تعداد فرزندان مطلبى خاص در روایات به چشم نمى خورد.  

منظور از رجعت چیست؟ چه زمانى واقع مى شود؟ چه کسانى مشمول رجعت مى شوند؟ و فلسفه آن چیست؟  
 
پاسخ: واژه «رجعت» در لغت به معنى بازگشتن است، و اصطلاحاً به معنى بازگشتن و زنده شدن مؤمنان خالص و کافران محض، بعد از ظهور امام زمان(علیه السلام)است. قرآن کریم به مسأله ى رجعت اشاره کرده و وقایع و رخدادهایى را نسبت به امت هاى پیشین و بنى اسرائیل نقل کرده است، مانند داستان «عزیر پیامبر» که مُرد و بعد از صد سال زنده شد(1) سوره بقره، آیه 259، داستان جمعیتى که خدا آن ها را میراند و بعد آن ها را زنده کرد سوره بقره، آیه 243، داستان هفتاد نفرى که حضرت موسى (علیه السلام)براى رفتن به کوه طور انتخاب نمود و در وادى کوه طور بعد از این که صاعقه آن ها را فرا گرفت، مردند و بعد خدا آن ها را زنده نمود سوره بقره، آیه 55 و 56. داستان کشته ى بنى اسرائیل که بعد از زدن قسمتى از گاو به آن زنده گشت سوره بقره، آیه 73. زنده کردن مرده ها توسط حضرت عیسى (علیه السلام) سوره مائده، آیه 110. داستان پرنده هایى که حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن ها را کشت، گوشت آن ها را مخلوط نمود و هر قسمتى از آن را بر کوهى نهاد و بعد آن ها را خواند و زنده شدند سوره بقره، آیه 260. از مجموع این داستان ها امکان وقوع رجعت اثبات مى شود (گرچه این موارد از مصادیق اصطلاحى رجعت نیست) روایات در خصوص رجعت، متواتر است به نحوى که وقوع رجعت را مسلّم مى کند. علاوه بر این، مسأله ى رجعت مورد اتفاق علماى شیعه و از مسائل ضرورى مذهب شیعه است علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 53، حدود 200 روایت صریح پیرامون رجعت، از بیش از 40 نفر از روات ثقه و بزرگ نقل کرده است و فرموده: بیش از 50 کتاب توسط علماى بزرگ پیرامون رجعت نوشته شده است. رجعت بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) و در زمان حکومت جهانى ایشان پدید خواهد آمد. در روایات آمده که مؤمنان خالص و کافران و مشرکان محض مشمول رجعت مى شوند، و در زمان حکومت امام زمان (علیه السلام) زنده خواهند شد. همچنین در روایات از افراد به خصوصى نام برده شده است که زنده خواهند شد، مانند حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)، ائمه(علیهم السلام)، حضرت عیسى (علیه السلام)، جمعى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) چون سلمان، مقداد، جابر بن عبدالله انصارى و ... و اصحاب کهف. در روایات تصریح شده است نخستین امامى که رجعت مى کند، امام حسین (علیه السلام) است و ایشان مدت طولانى حکومت مى کند، به گونه اى که از کثرت سن ابروهایش روى دیدگانش مى ریزند بحارالانوار، ج 53، ص 46. علاوه بر تواتر روایات رجعت، در ادعیه و زیارات هم به رجعت اشاره شده است; از جمله در زیارت جامعه مؤمن بایابکم، مصدّق برجعتکم ... زیارت آل یاسین و انّ رجعتکم حق لا ریب فیها. زیارت وارث انى بکم مؤمن و بایابکم موقن. زیارت عاشوراان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم). و دعاى عهد اللهم ان حال بینى و بینه الموت ... فاخرجنى من قبرى. براى رجعت دو حکمت و فلسفه ذکر کرده اند: 1 ـ تکمیل حلقه ى تکاملى مؤمنان خالص و چشیدن کیفر دنیوى کافران محض. 2 ـ نشانه ى عظمت خدا و مسأله ى رستاخیز براى انسانها تا با مشاهده ى آن به اوج معنوى و ایمان برسند.  

مسأله طول عمر امام زمان (علیه السلام) از چه راههایى قابل تبیین است؟  
 
پاسخ: بنابر اعتقاد شیعه هیچگاه زمین از حجت خالى نیست، چه آن حجت ظاهر باشد یا غائب. آخرین حجت الهى در روى زمین حضرت مهدى (علیه السلام)است که از دیدگان غائب است; ایشان در سال 255 ق متولد گشته اند، تا این زمان زنده هستند و در پس پرده غیبت به سر مى برند تا آنگاه که شرائط و زمینه ظهور و تشکیل حکومت جهانى آماده شود و به اذن و اراده الهى، حضرت ظاهر شوند و جهان را پر از عدل و داد نمایند. براى تبیین عمر طولانى حضرت راههاى گوناگونى وجود دارد: 1 ـ قدرت نامحدود الهى: خداوند تعالى داراى قدرت مطلق و نامحدود است و بر هر چیز قادر و توانا است «ان الله على کل شىء قدیر» خدایى که انسان را از هیچ آفرید، هرگاه اراده کند، مى تواند سالها و قرنها یک انسان را زنده نگه دارد و اراده الهى بر این تعلق گرفته است که زمین از حجت خالى نباشد و امام زمان (علیه السلام) تا آماده شدن جهان براى تشکیل حکومت جهانى و برقرارى حکومت جهانى و عدل و داد در جهان، زنده باشند. 2 ـ یافته هاى علمى: در علم طب و فیزیولوژى به اثبات رسیده است که اگر کسى از جهت ترکیبات جسمانى در کمال اعتدال باشد، اعضاى اصلى بدنش مانند: قلب، اعصاب، کلیه، کبد، مغز، معده و همه نیرومند و سالم باشند، تمام دستورات بهداشتى را بداند و مراعات کند، خواص و آثار خوردنى ها و نوشیدنى ها را بداند، از مفید آنها استفاده کند و از زیان بخش آنها خوددارى نماید، تا میکروبها و عوامل تولید آنها را بشناسد، از طریق پیشگیرى امراض بالاخص پیرى و مرگ آگاه باشد، از سموم آگاهى کامل داشته باشد و از آنها اجتناب کند، احتیاج هاى ضرورى بدن را از جهت غذا او اقسام ویتامین تأمین کند، از پدر و مادر و اجداد مرضى را به ارث نبرده باشد، از اخلاق زشت و اضطراب روح که سبب فرسودگى اعصاب و مغز و مولّد کثیرى از امراض هستند منزه باشد، تمام اخلاق نیک که آسایش بخش روح و جسم هستند در او جمع باشدو علاوه به تمام اینها، مدبر ترکیب جسمانى او، روحى باشد در حد اعلاى کمال انسان، چنین فرد ممتازى استعداد آن را دارد که چندین برابر افراد متعارف نوع خود بلکه هزاران سال زندگى کند، امام زمان (علیه السلام) تمام این شرائط و زمینه هاى را براى طول عمر دارند. 3 ـ معمّرین در طول تاریخ: در طول تاریخ افراد زیادى وجود داشته اند که عمرهاى طولانى نموده اند مانند حضرت آدم 930 سال، شعیب 912 سال، انوش 960 سال، لوط 732 سال، ادریس 300 سال، نوح بیش از 950 سال، کیومرث 1000 سال، عاد 1200 سال. گر چه ممکن است برخى از این موارد خالى از مبالغه نباشد ولى عمر حضرت نوح (علیه السلام) نص صریح قران است که 950 سال مدت نبوت ایشان بود.( پس اینگونه نیست که عمر طولانى در تاریخ وجود نداشته و امام زمان (علیه السلام) در این مورد منحصر به فرد باشند. بنابراین عمر طولانى هم در تاریخ واقع شده است و هم از نظر قدرت الهى و یافته هاى علمى امرى ممکن است.  

آیا اکنون حضرت مهدى(علیه السلام) به زمان ظهورشان علم دارند؟ یعنى آیا از آغاز غیبت، حضرت مى دانستند چه زمانى ظهور خواهند فرمود؟  
 
پاسخ: این موضوع بین دانشمندان اسلامى مورد اختلاف است; برخى مى گویند: حضرت به زمان ظهورشان علم ندارد و به نظر برخى دیگر با توجه به این که امام زمان(علیه السلام) داراى علوم غیبى هستند و از آنچه واقع شده و مى شود و خواهد شد خبر دارند، پس مى توان گفت که هم اکنون بلکه از آغاز غیبت، حضرت زمان ظهورشان را مى دانند. 2 ـ چگونه امام زمان (علیه السلام) از زمان ظهورشان مطلع مى شوند؟ بنابر آنچه در روایات آمده است، مى توان گفت: حضرت از سه راه به زمان ظهورشان علم پیدا مى کنند: الف ـ از طریق الهام: از براهین و روایاتى که در ابواب امامت وارد شده است، استفاده مى شود که امامان معصوم(علیهم السلام) با عالم غیب ارتباط دارند و هنگام ضرورت، حقایقى را دریافت مى کنند. در روایات آمده است: «امامان معصوم(علیهم السلام)صداى فرشته را مى شنوند، امّا خودش را مشاهده نمى کنند.» اثبات الهداة، ج 6، ص 437.بنابراین ممکن است خداوند متعال زمان ظهور را از طریق الهام به امام زمان(علیه السلام) بفهماند. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که مى فرمایند: «امامى از ما غایب مى شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار و ظاهر گرداند اثرى در دل وى پدید مى آید، سپس به این گونه به امر پروردگار ظاهر مى گردد.» اثبات الهداة، ج 6، ص 364 ـ مهدى موعود، ترجمه و نگارش على دوانى، ص 262. ب ـ از راه علائم و قرائن: ممکن است گفته شود: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) زمان ظهور را توسط ائمه ى اطهار(علیهم السلام) به حضرت مهدى(علیه السلام) خبر داده است و این از راه علائم و قراینى است که پیغمبر معین کرده اند. در روایت است که پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: «وقتى زمان ظهور مهدى فرا رسید خداوند شمشیر و پرچم آن جناب را به صدا درمى آورد، مى گویند: اى دوست خدا! به پا خیز و دشمنان خدا را به قتل رسان.» بحار الانوار، ج 52، ص 311. ج ـ از راه دستور العمل معین شده براى امامان: در روایات آمده; برنامه و دستور العمل تمام امامان بصورت مهره شده از جانب خداوند بر پیغمبر نازل شد و پیامبر آن را به حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام) تحویل داد. حضرت على(علیه السلام) در موقع خلافت صحیفه ى خویش را گشود و بر طبق آن عمل نمود و بعداً آن را به امام حسن(علیه السلام) تحویل داد و به همین کیفیت، نوبت هر امامى که مى رسید، مهرنامه ى خویش را مى گشود و بر طبق آن عمل مى نمود، اکنون هم دستور العمل امام زمان(علیه السلام) در دستش موجود است اصول کافى، ج 1، ص 279.  

منبع: پایگاه اطلاع رسانی مسجد مقدس جمکران   WWW.Jamkaran.Info  

۲۴۸- دوستیم تا همیشه

 

یادش بخیر روزها داشتیم این داستانی که براتون مینویسم حقیقت داره من یه دوست داشتم به اسم امیرکه با هم دورانی داشتیم همیشه تو مدرسه گروه، گروه تشکیل می دادیم و با هم به جنگ ،جنگ بازی کردن می پرداختم همیشه هم دست و صورتامون خونی یا لباسها و کیف هامون پاره بود دیگه پدر مادرمان به ذله اومده بودند خودشون موقع مدرسه می اوردن و بهمونو میزاشتن که سر صف با هم دعوا نکنیم اخه ما همیشه سر اینکه اول صف یا اخر صف بایسیم دعوا می کردیم سر کلاس هم به معلمون خیلی اذیت میکردیم یادمه یه روز معلممون میخواست بره دفتر کاری رو انجام بده از امیر خواست که کسانی که شلوغ میکنند رو اسمشونو بنویسه و بده به معلممون که تنبیه ش کنه یا به گل (قول) خودش ما رو بیندازه انباری مدرسه که توش دیو هست اما همین که معلممون پاشوازکلاس گذاشت بیرون ما همه رفتیم حیاط مدرسه دیدم که مستخدم مدرسه مون گوشه حیاط اتیش (آتیش) روشن کرده و زباله ها روانداخته که بسوزن و از بین برن ما هم تا دیدم مستخدم مدرسه نیست شروع کردم چهارشنبه سوری بازی کردن مثل سرخ پوست ها هوهوهو میکردیم و از روی اتیش می پریدیم من هم دیدم که فقط یه چیز از سرخ پوست ها کم داریم علامت دادن با اتیش من زود اومدم طرف کلاس و چادر معلممون که روی میزش بود رو برداشتم و رفتم طرف حیاط امیر با دیدن چادر جا خورد و گت (گفت ) ماهان میخوای چی کار کنی؟ گفتم هیچی حاظری سرخ پوست شیم؟ سرشو اروم تکون داد به معنای رضایت اخه می ترسید که خانوم معلم پیدا شه. چادرو و با هم گرفتیم رو اتیش دود جمع شد و وقتی چادرو کشیدیم کنارمثل سرخ پوست ها دود به هوا رفت کلی حال کردیم بعد از چند بار انجام دادن یه دفعه چادر معلممون از دستمون در اومد و همون چیزی که نباید اتفاق می افتاد افتاد چادر معلممون اتیش گرفت اونم چه اتیشی که نشد خاموش کنیم همه مات و مبهوت به هم نگاه میکردیم که معلممون اومدش تو حیاط و گوش منو چنان گرفت کشید که هیچ وقت یادم نمیره منو برد دفتر، امیر اومد تودفتر و گفتش که من این کارو انجام دادم چادرو من اتیش زدم من هم دیدم که امیر میخواد خودشو به خاطر من به دردسر بیندازه زود برگشتم گفتم نه خانوم به خدا دروغ میگه امیر هم میگفت نه خانوم ماهان دروغ میگه خانوم معلممون در همین حال بود که یه دفعه امیر گفتش من ماهانو دوست دارم ماهان بهترین دوست منه خانوم معلم یه نگاه کرد به ما و بغضش گرفت گفت تا به حال بچه هایی مثل شما ندیدم که این همه همدیگه رو دوست داشته باشن سعی کنین که همیشه برای هم دوست خوبی باشین سعی کنین که بی معرفت نباشین و همدیگه رو تنها نزارین من دستم اوردم جلو گفتم امیر قول مردونه بده که همیشه باهام باشی امیر بیا دست مردونه بدیم که خانوم بدونه ما همیدیگه رو برای همیشه دوست دارم امیرهم دست داد اما واقعا نمیدونستم که چقدر بی معرفته اره امیر بیمعرفت بود بیمعرفت یه روز صبح میخواستم برم مدرسه که خواب موندم پیش خودم گفتم چرا امیر بی معرفت منو بیدار نکرد که خواب نمونم؟ گفتم اشکال نداره شاید خواب افتاده راه افتادم طرف مدرسه دیدم امیر نیومده ساعت2شد که زنگ مدرسه خورد راه افتادم طرف خونه تو راه یه پیکان ابی جست پائین خوش رنگ دیدم که جلویه گل فروشی وایستاده و دارن تزئینش میکنن اما نمیدونم که چرا سیاه تزئینش میکردن به راهم ادامه دادم گفتم یه سر برم به خونه امیرینا ببینم کجا مونده چرا امروز نیومده مدرسه رفتم تا رسیدم سر کوچه دیدم که همون ماشین پیچید کوچه امیرینا دلم شور زد یعنی چی میتونست شده باشه؟ یادم افتاد که امیر میگفت همسایمون حالش خیلی بده امروز فرداس که بمیره اومدم تو کوچه دیدم که چلچراغ گذاشتن اما چرا جلوی در امیرینا؟ رفتم جلو تا عکسو دیدم خشکم زد دیدم یه پسره خیلی قشنگ با چشمهای کاملا ابی ابروهای پیوندی داره منو نگاه میکنه گفتم یعنی کی میتونه باشه؟ یعنی امیره؟ امیر که بهم قول داده هر کجا بخواد بره منم با خودش میبره نه نمیتونه امیر باشه یه دفعه بدنم سرد شد انگاری که یه پارچ اب یخو ریختن رو سرم موهای بدنم بیز بیز شد نمیتونستم باور کنم اون ماشین عروسی که دیدم یعنی ماشین عروس امیره که سیاه تزئینش کردن؟نمیتونستم گریه کنم بغض سنگینی جلوی نفس کشیدنمو میگرفت میخواستم داد بزنم اما نمیدونم که چرا داد نمیزدم
اما دیدم که اشکهام اهسته دارن باهام همدردی میکنن اما بغضم نمیخواد با من همراهی کنه نمیخواد یه جیغ بلند بکشه به همه بگه که امیر چرا منو تنها گذاشتی یادته بهم میگفتی تو عروسیم ساقدوشت میکنم؟ یادته.. اما اخه چرا اخه چرا الان باید از تابوتت بگیرم همراهیت کنم؟ اما اینو بدون که من یه روزی میام پیشت منتظرم باش تو خودکشی کردی نه؟ یادته هر کاری تو میکردی من هم میکردم؟
حالا تو خودکشی کردی اما من هنوز زندم منتظرم باش به زودی میام پیشت اره امیر خیلی بیمعرفت اون منو تنها گذاشت و رفت برای همیشه الانم که هر وقت میرم سر قبرش بهش میگم امیر خیلی بیمعرفت بودی که منو تنها گذاشتی اخه این رسمش بود مگه تو نبودی میگفتی دوستیم تا همیشه این بود قول دادنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۲۴۷- کربلا در میعادگاه

کربلا در میعادگاه                 شماره 4

 

به نام مولایم  حسین


این داستان رو یه  جایی شنیدم بعد نیست   شما هم بشنوید از سری معجزات آقام ابوالفضل
عالمی نقل می کند که در مجلسی وارد شدم زنی در آن مجلس در حال پذیرایی بود  ودر میان پذیرایی اش مرتب ما را خادم عباس خطاب می کرد  که این کلمه برای  من غریب بود چون منی که از عالمان عربستان بودم وبه حضرت عباس  اردات خاصی نداشتم چرا به  این  لقب خوانده می  شدم ...
تا این که از همسر آن زن پرسیدم ، همسرش بعد از سکوت کوتاهی  گفت زنم  به هرکسی که برایش محترم باشد  چنین  لقبی می دهد می خواهد این شخص حاکم ،عالم و یا یه شخص عادی باشد  این علت اردات او را به گذشته می توان نسبت داد
سالها پیش تنها فرزند پسرم بیمار بود همه طبیب ها او را جواب کرده بودند تا اینکه به خدمت  آقا ابوالفضل بردیمش

همان طور که من وهمسرم در حال دعا کردن  بودیم  فرزندم جان داد و مُرد  در آن لحظه همسرم  زجه کنان فریاد بر آورد که من برای شفای  فرزندم به دیدارت آمدم همه می گویند تو باب الحوائجی  چرا پسرم را کشتیییییی!

با این حرف  تمام زائرهای حرم به گریه افتادند

همین که محو شنیدن داستان مرد شده بودم جوانی  رشید وارد مجلس شد و خطاب به مرد گفت سلام  پدر

مرد روبه ما کرد وگفت: این همان پسر کشته شده من است حاال بقیه داستان را از او بشنوید
پسرگفت :  احساس سبکی می کردم که روح از بدنم جدا شد  در آسمان ها انواری زیبا به چشم می خورد که یکی پیامبر اکرم (ص)،دومی بی بی فاطمه زهرا،  سومی حضرت علی(ع)، چهارمی امام حسن مجتبی، پنجمی امام حسین (ع) و در آخر آقام حضرت عباس بودند همچنان که محو چنین انواری بودم  شنیدم که حضرت عباس رو به پدرشون کردندو فرمودند:بابا جان  از خدا بخواهید که جان این پسر را برگرداند مادر این  پسر من را در زمین رسوا کردند...
حضرت علی فرمود: مشیت خداهرچه  باشد همان می شود،حضرت عباس روبه پیامبر وحضرت زهرا کردند و از آنها هم درخواست کرد ولی همه گفتند مشیت الهی هست هرچه خدا بخواهد همان می شود  

حضرت ابولفضل که نا امید شده بودند شروع به گریه کردند طوری که همه حضار شروع به گریه کردند و بلند فریاد زدند ای عزارئیل به اذن خدا اوند عادل  این پسر را به زمین گردان که مقام و مرتبه ابوالفضل در زمین خیلی محترم و بزرگ است

۲۴۶- مضرات سیگار (۲)



استعمال دخانیات سبب افزایش ضربان قلب و در نتیجه کار قلب می شود و فشار خون را هم بالا می برد . همچنین سیگار با اثر روی عوامل انعقادی و نیز تغلیظ خون ، احتمال تشکیل لخته و بسته شدن سرخرگها را افزایش می دهد . افزون بر این ، سیگار با اثر بر روی رگهای کوچک ،خونرسانی به بخشهای انتهایی اندام ها را مختل می کند و این عارضه در افراد دیابتی که گرفتاری اعصاب محیطی نیز دارند ، بسیار مهم است و خطر قطع عضو را باز هم افزایش می دهد این آثار جدی از آثار سرطان زایی سیگار است .که موجب ناتوانی و مرگ خواهد شد . امروزه سیگار مهمترین علت قابل پیشگیری سرطان بشمار می رود .
یگاریها در دهه سوم و چهارم زندگی خود 5 برابر دیگران احتمال ابتلا به حمله قلبی دارند یکسال پس از ترک سیگار خطر بیماری عروق قلب نصف میشود و 15 سال پس از ترک ، خطر نسبی مرگ ناشی از بماری قلبی به حد افراد غیرسیگاری می رسد تنگی نفس ، تپش قلب و افزایش فشارخون از اثرات قلبی زودرس استعمال دخانیات است

استعمال سیگار به تنهایی خطر بیماری عروق قلبی را بطور متوسط 2 برابر می کند سیگار عامل 21 درصد بیماریهای قلبی کشنده است دود سیگار مرگ و میر ناشی از بیماریهای قلبی را برای همسران و فرزندان افراد سیگاری 3/1 برابر می کند اضطراب خطر سکته قلبی مجدد را دو برابر و مزگ را 3 برابر می کند افسردگی در 25 درصد بیماران دچار ناراحتی قلبی حاد دیده می شود و مرگ ومیر آنان را 4 برابر می کند

سیکار کشیدن از راههای مختلفی بر قلب تأثیر می گذارد . دود سیگار محتوی نیکوتین که یک ماده شدیداً اعتیاد آور است ، می باشد.نیکوتین سه اثر فوری در بدن دارد . ضربان در حال استراحت قلب را افزایش می دهد، فشار خون را موقتاً بالا می برد و رگهای خونی را منقبض می کند .برخلاف افزایش ضربان قلب ناشی از فعالیت بدنی ، افزایش ضربان قلب به دلیل نیکوتین ، حتی زمانی که فرد در حال استراحت است ادامه می یابد. دود سیگار محتوی مونو کسید کربن است که زمانی که استنشاق می شود ، منجر به کاهش توزیع اکسیژن به مغز ، قلب و سایر قسمتهای بدن می شود .به علاوه سیگار کشیدن می تواند با کاهش خونرسانی و اکسیژن رسانی به جنین منجر به عوارضی در حاملگی می شود. مونو کسید کربن میزان اکسیژن در دسترس قلب را کاهش می دهد . و به افزایش چربی در لایه داخلی شریان ، وضعیتی که معروف به تصلب شرایین است کمک می کند .

در نهایت ،رگهای خونی ، سفت تر و باریک تر می شود و جریان خون کاهش می یابد . گاهی یک لخته تشکیل می شود و جریان خون را می بندد .این انسداد علت عمده سکته قلبی و مغزی است . سیگاریها مشکلات مزمن بهداشتی زیادی مانند سرفه ، کوتاهی نفس و عفونتهای مکرر تنفسی را تجربه می کنند .به علاوه سیگار کشیدن ، منجر به مشکلات جدی دراز مدت مانند بیماری قلبی ، بیماریهای ریوی مثل آمفیزم و سرطانهای دهان و ریه می شود. آمار نشان می دهد افرادی سیگاری تصمیم به سیگار کشیدن را از اوایل زندگی می گیرند. تقریباً 80 % کل افراد سیگاری ، سیگار کشیدن را از سن زیر 18 سال آغاز کرده اند .بسیاری از آنها در آن سن تبدیل به سیگاریهای دائمی شده اند.متوسط سن اولین سیگار کشیدن 5/14 سالگی است ( در آمریکا ). بچه ها از بالغینی که در اطراف آنها سیگار می کشند ، افراد هم تراز شان و محیط ، مانند تبلیغات و فیلمهای سینمایی، برای استفاده از تنباکو تأثیر می گیرند . به دلیل اینکه نیکوتین موجود در سیگار اعتیاد آور است ،نیمی از افرادی که سیگار را تجربه می کنند تبدیل به سیگاریهای دائم می شوند
سیگار: کشیدن سیگار احتمال ابتلا به بیمارى قلبى را ۲ یا ۳ برابر مى کند. در واقع فردى که کمتر از ۵۰ سال دارد و سیگار مى کشد، نسبت به یک فرد غیر سیگارى احتمال ابتلا به بیمارى عروق کرونرى قلب در او ۵ برابر مى شود. این امر دلایل مختلفى دارد. نیکوتین موجود در دود سیگار با آزاد کردن هورمون استرس آدرنالین سبب زیاد شدن ضربان قلب و فشار خون و افزایش نیاز قلب به اکسیژن مى شود. مونواکسید کربن موجود در توتون با خارج کردن اکسیژن از جریان خون مانع رسیدن اکسیژن به قلب مى شود. سایر مواد شیمیایى موجود در سیگار سبب آزاد شدن رادیکال هاى آزاد مى شوند. همان طور که قبلاً گفته شد این رادیکال هاى آزاد مولکول هاى مضرى هستند که سبب پیشرفت عارضه آترواسکروز مى شوند.
دود سیگار به ویژه نیکوتین آن اثر بسیار زیان‏آور بر دستگاه عروق خونى دارند وباعث انقباض عروق به ویژه سرخرگهاى موئین مى‏شوند و در نتیجه جریان خون درانتهاى اندامها بسیار ضعیف مى‏گردد. دست‏ها، به ویژه پاها خصوصا در هواى سرد به‏سرعت کرخت و حتى کبود «سیانوزه‏» مى‏شوند اما چند هفته پس از ترک سیگار این‏عوارض نیز برطرف مى‏شوند و در دست و پا گرمى طبیعى احساس مى‏گردد که این امرنتیجه بهبود جریان خون در اندامهاست.

شگفت‏آور این که ترک سیگار در بارورى مردان نیز موثر است. این بهبود در عرض یک‏ماه مشاهده مى‏شود ظرفیت ریه‏ها نیز در ظرف شش ماه پس از ترک سیگار بهبود مى‏یابد.

به طورى که ذکر شد، سیگار اثر نامطلوب بر عروق قلب و مغز دارد و در نتیجه‏حمله‏هاى قلبى و سکته‏هاى مغزى در سیگاریها بیش از سایر افراد است.

(فراموش نشود که در این مقاله سیگار نماینده تمام اقسام دخانیات است از قبیل‏غلیان، چپق، پیپ، جویدن توتون و غیره) اما پس از ترک سیگار این نابرابرى از بین‏مى‏رود. سکته‏هاى مغزى، حمله قلبى و عوارض عروقى تقریبا به اندازه غیر سیگاریهامى‏گردد.

بنابر پژوهش‏هاى گسترده در اروپا و آمریکا، این امر به ثبوت رسیده است که‏عوارض نامطلوب سیگار بر قلب پس از ترک سیگار از بین مى‏روند بنابراین سیگاریهانباید ناامید گشته و ناراحتیهاى قلبى و عروقى خود را غیر قابل درمان بدانندبلکه باید مطمئن باشند که پس از ترک سیگار وضع قلبى و مزاجى‏شان بهبود کلى خواهدیافت و به احتمال قریب به یقین به حالت نخست‏بر خواهد گشت. آمار نشان مى‏دهدکسانى که سیگار را ترک مى‏کنند، صرفنظر از مدت و شدت اعتیاد، خیلى کمتر ازافرادى که هنوز به کشیدن سیگار ادامه مى‏دهند، دچار سکته‏هاى قلبى و مغزى و دیگرعوارض مى‏گردند.

http://forum.p30world.com

۲۴۵- شرط عجیب بخشش قصاص

شرط عجیب بخشش قصاص : ازدواج پدر مقتول با مادر قاتل    
روزنامه ایران امروز نوشت: کیف قاپ زندانى که به اتهام قتل هم سلولى اش در آستانه قصاص قرار داشت با پذیرش شرط عجیب پدر مقتول از مجازات اعدام نجات یافت.
مادر پسر جنایتکار پس از شنیدن شرط پدر مقتول در جلسه صلح و سازش دادسراى جنایى، در حالى که شوکه شده بود پس از چند روز براى نجات جان فرزندش حاضر به ازدواج شد. به گزارش خبرنگار ما، حدود ۳ سال قبل مجید ـ ۲۴ ساله ـ که به اتهام کیف قاپى در زندان رجایى شهر زندانى بود، با غلامرضا ـ ۲۶ ساله ـ که به اتهام فروش مواد مخدر زندانى بود، آشنا شد. اما مدتى بعد میان آن دو اختلاف و مشاجره هایى درگرفت. سرانجام نیز روز اول مرداد سال ۸۳ مجید و غلامرضا پس از جر و بحث تند با هم درگیر شدند که مجید با شىء نوک تیز غلامرضا را در راهرو زندان از پا درآورد.
بنابراین پرونده مجید به اتهام قتل عمد براى رسیدگى به شعبه ۷۱ دادگاه کیفرى استان تهران ارجاع شد و هیأت قضایى به استناد دلایل و مستندات پرونده مجید را مجرم شناخت و او را به قصاص نفس ـ اعدام ـ محکوم کرد. قضات دیوان عالى کشور نیز پس از رسیدگى به پرونده، اعتراض متهم به قتل را وارد ندانسته و حکم اعدام او را تأیید کردند. در طول گذشت ۳ سال از ماجراى قتل مادر قاتل بارها براى گرفتن رضایت به خانه پدر مقتول مراجعه کرد. اما این مرد به هیچ وجه حاضر به گذشت نبود تا این که در آخرین روزهاى زندگى پسر اعدامى به پیشنهاد قاضى جابرى رئیس اجراى احکام دادسراى جنایى تهران، خانواده مقتول و متهم براى آخرین بار در دادسرا حضور یافتند.در این جلسه که با ریاست عصمت الله جابرى و محسن پورمکرى مسئول واحد صلح و سازش، تشکیل شد قاضى اجراى احکام به پدر مقتول گفت: متهم پسر جوان و پشیمانى است. بارها با ارسال نامه هاى مختلف از اشتباه هاى گذشته و عذاب وجدانش نوشته است. او از ما خواسته به خاطر رضاى خدا او را عفو و از گناهش چشم پوشى کنید. پدر غلامرضا که پس از شنیدن حرف هاى مسئولان لب به سخن گشود با صراحت اعلام کرد به هیچ وجه حاضر به اعلام رضایت و گذشت نیست اما پس از چند ساعت گفت وگوى نفسگیر سرانجام شرط عجیبى را مطرح کرد. او خطاب به مادر جوان اعدامى گفت: فقط در صورتى حاضر به گذشت هستم که مادر متهم پیشنهاد ازدواج مرا بپذیرد و ۲۰ میلیون تومان نیز بابت دیه بپردازید.با اعلام این پیشنهاد، حاضران در جلسه از جمله مسئولان واحد صلح و سازش و خانواده محکوم به مرگ شگفت زده دقایقى مات و مبهوت به هم چشم دوختند. زن میانسال که بیش از دیگران بهت زده مانده بود سرانجام با پذیرفتن شرط پدر مقتول به مسئولان قضایى گفت: پیشنهاد ازدواج و پرداخت دیه را مى پذیرم. من این کار را به خاطر نجات پسرم انجام مى دهم تا او اعدام نشود.
وقتى مادر متهم به قتل شرط پدر مقتول را پذیرفت، مسئولان واحد صلح و سازش و اجراى احکام دادسراى جنایى تهران رضایت پدر متهم به قتل و پذیرش شرط از سوى مادر مقتول را صورت جلسه کردند. قاضى اجراى احکام نیز با اعلام رضایت پدر مقتول، دستور آزادى متهم را صادر کرد.

۲۴۴- افزایش آگاهی بواسطه ی گسترش نیروی ذهنی

 

با سلام
بازم مقاله ، اونم در مورد :
افزایش آگاهی-پتانسیل های خود را بواسطه ی گسترش نیروی ذهنی افزایش بخشید
 
معمولاً گـفته می شود که ذهن انسان ها از تمام کامپیوتر
هایی کـه بشر تاکنون موفق به ساخت و بهره برداری از آن
شده است، پیچیده تر و شگفت انگیز تر عمل میکند. تمام
فن آوریـهای ساخت بشر، سر تسلیم در مـقابل بـرتری این
انـدام حیـرت انگیـز آدمی فـرود آورده اسـت. شایـد تـا کـنون
در این مورد مطالبی شنیده باشید که انسانـها تـنها درصد
بسـیار پاییـنی از قـدرت مـغزی خود را به کار می گیرند. به
عـقیـده من اکتشاف این قلمرو ی نـامعلـوم مـوجود در سـر
انسانها، میتواند بـعنوان یکی از پیشرفت های تکنولـوژیـک
ارزشمنـدی شنـاخته شـود که در هزاره ی بعدی شاهد آن
خواهیم بود. ذهن ما قادر است که هر نوع اندیشه، احساس، فعالیت، و رویدادی که در زندگی برایمان رخ داده است را در خود ثبت و ضبط نماید. باید توجه داشت که ذهن، تنها اطلاعات مربوط به زندگی فعلی را در خود جای نمی دهد، بلکه گستره ی آن به حدی وسیع است که می تواند اطلاعات مربوط به هر واقعه را، در هر زمانی که روی داده و روح ما آنرا تجربه کرده است، در خود جای دهد. اگر یاد بگیریم وجوه مختلف ذهن خود را بررسی کرده و قابلیت های آنرا درک کنیم، بی شک به این مسئله پی خواهیم برد که هیچ گونه محدودیتی برای ذهن مطرح نیست. پیرو این مطلب، راحت تر میتوانیم خودمان را به جهان پیوند زده و جزئی از پیکره ی نامحدود عالم هستی شویم. در یک چنین حالتی ذهن فردی ما متصل می شود به ذهن مقدس و با ذهن مقدس حوزه ی هشیاری و آگاهی ما نیز افزایش پیدا خواهد کرد. استادان تهذیب روح مانند بودا و مسیح توانستند این جهش بزرگ را انجام دهند و خودشان را با ذهن مقدس یکی کنند.


این امر بدان معناست که عالمان روحانی از ذهن خود بیشتر از مردمان عادی بهره میبرده و استفاده می کردند. در یک چنین شرایطی اینگونه افراد ارتباط تنگاتنگ و جدانشدنی میان اخلاقیات، عرفان و سایر علوم قائل می شدند. ما می دانیم که در ذهن ما قسمت هایی دست نیافته وجود دارد و همچنین شاهد آن هستیم که هر چند وقت یکبار، انسان هایی پیدا می شوند که یک جهش بزرگ فکری ایجاد کرده و تبدیل به یک فرد خارق العاده می شوند. در هزاره ی جدید یک چنین سرنوشتی در انتظار همه ی ما خواهد بود. باید مطلع باشیم که همه ی ما دارای مغزی هستیم که سرشار از منابع عظیم انرژی دست نخورده است. همه ما این توانایی را داریم که به "شهود باطنی" دست پیدا کنیم. می توانیم به کل عالم هستی بپیوندیم و به خشنودی مطلق دست پیدا کرده و سعادت را از آن خود سازیم. این امر موهبتی است که به ما کمک می کند تا بتوانیم هارمونی و هماهنگی را در زندگی خود تجربه کنیم و زندگی روحانی را که در فرای این زندگی مادی وجود دارد درک کنیم. اما سوالی که منباب این مسئله به ذهن خطور می کند این است که: "باید از کجا شروع کرد؟" یکی از گام های حیاتی در این زمینه بدین شرح است که ابتدا می بایست کلیه ی محدودیت ها را از میان برداشت. در واقع محدودیت جلوه ای از الگوهای باطل طرز تفکر کلیشه ای است. الگوهای فکری شما می توانند در هم شکسته شوند و در عوض ایده های قدرتمند نوین می توانند در ذهن شما ریشه بدوانند.


باید از افرادی که ذهنیت گرا هستند کمک بگیرید؛ متاسفانه تعداد کثیری از افراد هستند که از تغییر و تحول وحشت دارند و به طور کلی می ترسند که برای تغییر در زندگی خود تصمیمات جدید اتخاذ کنند، اگر با چنین کسانی در ارتباط باشید، سبب می شوند تا شما نیز از انجام چنین کاری بترسید و از آن پرهیز نمایید. شما این اختیار را دارید که حتی برخی ارتباطاتتان که هیچ سودی برایتان در بر نداشته و از آنها راضی نیستید را نیز برهم بزنید. یکی دیگر از گام های اساسی به منظور جذب آگاهی و علم بیشتر "بخشش" است. از خودتان شروع کنید. شما اکثر انتخاب های خود را با در نظر گرفتن محدودیت ها انجام داده اید و بخش اعظمی از زندگی خود را با وجود توهمی به نام "محدودیت" گذرانده اید. خودتان را به این دلیل که تفکری مخرب و الگوی اندیشیدن و رفتار نادرستی را در زندگی برگزیده بودید، ببخشید. خودتان را به خاطر انتخاب های نادرست شغلی و رابطه ای ببخشید. همچنین افراد دیگری که در زندگی تان هستند را نیز ببخشید چراکه آنها نیز در زیر پرده ای از محدودیت ها عمر خود را سپری کرده اند. مطمئناً این امر بدان معنا نیست که شما مجبور هستید رفتار آزاردهنده ی دیگران را تحمل کرده و یا از آن چشم پوشی کنید. برای اینکه خودتان را "آزاد" کنید، باید بخشیدن را آموزش ببینید؛ گفتنی است که بخشش ابزاری مناسب برای ایجاد آزادی و رهایی فرد از نفرت هاست. این دو گام ابتدایی به منزله ی از بین بردن علف های هرز باغچه ی مغزتان به شمار می روند؛ در عین حال امور مذکور به ذهن شما برای یافتن آگاهی و هشیاری بیشتر نیز کمک خواهند کرد.


گام بعدی بارور ساختن خاک موجود در زمین مغزتان است. در این زمان تکنیک های مدیتیشن و و ریلکسیشن از اهمیت زیادی برخوردار می شوند. با اتکا به این روش ها قادر خواهیم بود تا افت و خیز تفکرات را در ذهن خود ارتقا بخشیم. درست مثل اینکه خاک بهتری را برای ارتقای رشد گیاهان باغچه مصرف کنیم. برای مدیتیشن می توانید فقط بنشنید و زیر لب زمزمه کنید، و یا در جنگل راه بروید، به گلی که در باد تابستانی اینطرف و آنطرف می رود نگاه کنید و یا یوگا تمرین کنید. هر کس باید شیوه ی مربوط به خودش را پیدا کند که به واسطه ی آن از هیاهو و غوغای نامساعد برپا شده در ذهنش کاسته شود. فرد باید بتواند به واسطه ایجاد آرامش ذهنی، به سمت خلق اندیشه هایی آرام و مسالمت آمیز گام بردارد؛ اما باید این کار را به صورت دائمی انجام دهیم، یک باغچه همیشه نیاز به هرس شدن و تعویض خاک دارد. محدودیت های منفی را از سر راه خود بردارید و نقوص و ضعف های خود و دیگران را ببخشید. ما همچنان باید به بارور ساختن خاک ذهن خود به واسطه ی مدیتیشن و ریلکسیشن ادامه دهیم و مطمئن شویم که جوانه های نوپای طرز تفکر جدیدمان به اندازه ی کافی غذا برای تقویت شدن در اختیار دارند.


آخرین کاری که باید انجام دهیم این است که مطمئن شویم به اندازه ی کافی صبر و تحمل داریم. باید ایمان داشته باشیم و منتظر لطف و مرحمت خداوند باشیم؛ باید مطمئن باشیم که نتیجه ی اعمال جدید خود را آن هم در مسیر جدیدی که انتخاب کرده ایم، می بینیم. تنها کاری که در حال حاضر می توانید انجام دهید این است که "باغچه" خود را با شوق بی بدیل رشد، آبیاری کنید و خودتان را خالصانه وقف فرایند گسترش روح کنید.

اگر بتوانید بر ترس ها و محدودیت های ذهنی خود غلبه کنید، صاحب یکی از بزرگترین تکنولوژی های برتر قرن خواهید شد که چیزی نیست جز حکمرانی بر قلمرو ذهنی. اساتید تهذیب نفس این امر را با عنوان "سر اکبر" می شناسند و برای سالیان دراز همواره در تلاش بوده اند که آنرا به پیروان خود آموزش دهند. در حال حاضر به جایی رسیده ایم که بسیاری از افراد به قدرت های خارق العاده ی ذهنی خود بی تفاوت شده اند و خود را محصور زندگی ماشینی کرده اند. زمانیکه مردم از معجزات عیسی به شگفت آمده بودند او به مردم گفت: "باید کارهای بزرگتری از آنچه که می بینید را از من انتظار داشته باشید." شاید شروع هزاره ی جدید، وقت مناسبی باشد که باور کنیم می توانیم ارباب ماشین درونی ذهن خود باشیم و عزم خود را برای هماهنگ شدن با ذهن مقدس گیتی جزم کنیم.

 
با تشکر
منبع : سایت مردمان

امیر حسین serabbakhsh86@yahoo.com

 

۲۴۳- توجیه را آفرید ... !


ماجرا از آنجا آغاز شد که همزمان با خلقت انسان ، توجیه نیز آفریده شد و انسان زندگی خود را بر پایه‌ی آن استوار کرد و در دادگاه وجدان خویش ، بارها و بارها خود را به وسیله آن تبرئه کرد ! اما به راستی ؛ حقیقت واژه‌ی گمشده‌ی سرزمین توجیه است که رنگی بی معنا به خود گرفته است. و صداقتی که تحت تاثیر همین توجیه ها ، برای خودمون هم جایگاهش رو از دست داده است .
کاش با خودمون صادق باشیم و به این سئوال پاسخ بدیم که چقدر به درستی کارها و رفتارهایی که انجام می دیم ، اطمینان داریم و چقدر از اون ها رو با گول زدن خودمون انجام می دیم ؟
عجیبه خیلی از کارها رو با وجودی که می دونیم مسیر رو اشتباه می ریم انجام می دیم و با اصرار راه رو ادامه ! و به راحتی واقعیت ها و مسیر غلط خودمون رو ادامه می دیم . یه جورایی یاد گرفتیم هر کاری رو چه خوب و چه بد انجام می دیم ، براش دلیل تراشی کنیم ، دلیل هایی که رابطه ای با اصل موضوع کار ما ندارن اما با اون ها خودمون رو گول می زنیم و اشتباهات و نواقص کارمون رو نمی پذیرم . بازیگر بازی توجیه شدیم و احساس خوب راحتی وجدانمون بعد از توجیه کارهای غلط ، اجازه نمی ده که این میدان رو ترک کنیم.
با یک نگاه خودمون رو توجیه می کنیم که عاشق شدیم و نیاز به محبت رو بهانه ای برای درستی نظریه خودمون می کنیم ، جایی که می ریم کارمون گیر می کنه ، رشوه می دیم و توجیه می کنیم که همه جا همینطوره و یا اینکه رشوه دیگه عادی شده ! پشت سر هم غیبت می کنیم و می گیم مگه دروغ گفتیم ! یا رودررو شم می گیم اما تو روش به روی خودمون هم نمی یاریم ! دروغ هامون رو با مصلحتی بودن توجیه می کنیم ، تقلب هامون رو با ناچاری ! نامردی می کنیم و می گیم روزگاری بدی شده ! به دیگران کمک نمی کنیم ، می گیم کی هر کس به فکر خودشه ! بی حجاب می شیم و می گیم مد شده ، هوس بازی می کنیم و می گیم مگه ما دل نداریم! کارهای خلاف دیگه رو با خوبی خودمون توجیه می کنیم ، کار نکردن در اداره رو با کم بودن حقوق و اصلاً هم مهم نیست که همین کم کاری هاست که کار رو به اینجا رسونده !
با احساسات دیگران بازی می کنیم و می گیم خودش خواسته ! ریاکاری می کنیم می گیم جامعه ما رو اینطوری می خواد ، اعمال دینی مون رو انجام می دیم و می گیم ما که خدا رو قبول داریم دیگه اینا واسه چی ! برق و گاز اضافی مصرف می کنیم و می گیم پوشو می دیم ! حق دیگران رو می خوریم و می گیم خوب بقیه هم حق ما رو خوردن ، داشنگاه نمی ریم و می گیم اونا که رفتن چی شدن و هزار مثال و اتفاق جورواجور دیگه که هر روز در زندگی ما اتفاق می افته و به راحتی توجیه می کنیم و از کنارش رد می شیم ! و همین ها فاصلمون رو از انسانیت واقعی بیشتر کنن .
امروز ما با راحت طلبی هامون توجیه ررو قرین لحظه هامون کردیم و با دوری از واقعیت ها سعی داریم وجدانمون رو آروم کنیم . کاش یخورده به خودمون بیایم و با پذیرش اشتباهات و برای پیشرفت و ترقی خودمون پرونده توجیه رو برای همیشه ببندیم و فرصت اصلاح شدن اشتباهاتمون رو از دست ندیم و از تکرار این جمله جلوگیری کنیم :
و انسان توجیه را آفرید ... !

امیر حسین serabbakhsh86@yahoo.com